زیتون- طاها پارسا: بنا بود مصاحبه باشد، اما پس از همان پرسش اول با پیشنهاد من و موافقتِ او، گفتوگویی چالشی و دو طرفه شد؛ آنهم نه یک گفتوگوی مطبوعاتی به رسم معمول. بههمین خاطر هرگونه مقدمهای از طرف من میتواند از لطف آن بکاهد و شاید معیوبش کند. همینقدر بگویم که در پایان گفتوگو، احمد زیدآبادی امیدوار بود که پاسخهای صریحش من را نرنجانده باشد و من نیز در وضعیتی مشابه، داشتم دچار عذاب وجدان میشدم.
محور اصلی گفتوگو با احمد زیدآبادی، دبیر کل مجمع ادوار تحکیم وحدت و تحلیلگر سیاسی، جنبش انقلابی ژینا (زن، زندگی، آزادی) و نحوهی مواجههی این زندانیِ سیاسی سابق با این جنبش است. از «عمامهپرانی» آغاز کردیم و در پایان به «فحشها» رسیدیم. برای طرح نقدها، تلاش میکردم مبانی مورد نظر منتقدان و استدلالهای آنها را نیز در میان بیاورم و گاه در مقام یک منتقد نیز ظاهر میشدم. خواننده این گفتوگوی داغ در زیتون باشید.
*طاها پارسا: جناب زیدآبادی! اجازه دهید از آخرین نوشته شما در کانال تلگرامیتان شروع کنیم که بحث روز است؛ «عمامهپرانی*». عامه مردم روحانیون را با عبا و عمامه میشناسند. معترضان هم میخواهند به روشهای ابتکاری و مسالمتآمیز به این صنف اعتراض کنند. شما در نوشته اخیرتان ترجیح دادهاید که بهجای مخاطب قراردادن صنف روحانی و نقدِ مشارکت و مسئولیتِ آنها در قدرت، معترضان را نقد کنید، پس مخاطب هم حق دارد بپرسد زیدآبادی بر قدرت است یا با قدرت؟
-احمد زیدآبادی: من در سیاست هیچگاه خودم را بین خیر و شر مطلق مخیر ندیدهام که لازم باشد یک طرف را مطلقاً تأیید و طرف مقابلش را مطلقاً مردود بدانم. کار درست و نادرست برای خودش معیارها و ضوابطی دارد که بدون توجه به اینکه از چه کسی سر می زند میتوان دربارهاش داوری کرد.
صنف روحانیت هم مانند دیگر صنوف یکپارچه و همۀ اعضای آن مثل هم نیستند. به عدد هر روحانی نوعی بینش و منش وجود دارد و در بارۀ عملکرد هر یک از نها باید مجزا و مستقل داوری کرد. پیش از این بارها و بارها روحانیون صاحب قدرت را به عریانترین صورت ممکن نقد کرده و دربارۀ تفکر فقهی روحانیون سنتی نیز بحث کردهام. اما عملکرد روحانیون هرگز مجوزی برای تعرض به یک فرد بیگناه نیست. بسیاری از روحانیون مانند میرزای نائینی، آخوند خراسانی، سید حسن مدرس، آسید رضا زنجانی، آسید محمود طالقانی و آیتالله منتظری جزو مفاخر علمی و فرهنگی کشور ما محسوب میشوند و بهصرف گذاشتن عمامه نمیتوان آنان را نفی کرد.
گذشته از این رفتار دمکراتیک برای خود معیارهایی دارد که نخستین آنها پذیرش تنوع فکر و سبک زیست است. اگر برخی روحانیون بر قالبیکردن شهروندان اصرار داشته باشند این مجوزی برای تکرار رفتار آنها از سوی معترضان به آنها، به دست نمیدهد.
از طرفی من در هیچ قاموسی ندیدهام که پراندن عمامۀ یک پیرمرد ابتکاری مسالمتآمیز باشد! کاملاً تحقیرآمیز و اضطرابآور و به همین جهت خشن است و با رفتار دمکراتیک همسنخی ندارد.
طاها پارسا: شما اشاره کردید که روحانیون یک صنفاند. اما این صنف هیچگاه از قدرت بهدور نبوده و بیش از چهار دهه است که رسما قدرت را در ایران در دست دارد و دست کم در آنچه در این چهار دهه گذشته است، بیش از تمام اصناف مسئولیت دارد. لباسی هم که روحانیان میپوشند نه تنها بیانگر هویت آنهاست بلکه امتیاز و قدرت میآورد. لذا بحث یک شخص، یک سبکِ زندگی یا بینشهای او نیست؛ و ناگفته نماند آنچه این اشخاص -که شما نام بردهاید- کردهاند، به صفتِ شخصی بوده است. پس در اینجا بحث یک صنف و یک هویت است که متهم است دین را ابزار کسب قدرت کرده؛ پاسخگو نیست و در ناکامیهای چهار دهه اخیر مسئولیت دارد. به همین خاطر معترضان میخواهند به کلیتِ این صنف اعتراض کنند و بهناچار هویت مشترکشان را هدف گرفتهاند. یعنی این اعتراض نسبتی با دینِ آنها و بهرسمیت نشناختن یک نوع پوشش یا یک سبک زندگی ندارد. از قضا شعار و خواسته اصلی این معترضان بهرسمیت شناختن سبکهای مختلف زندگی است و این قدرتِ رسمی است که برای سرکوبِ سادهتر میخواهد این رفتارها را دینستیزی و بهرسمیت نشناختن سبک زندگی جا بزند. چرا این عمامهپراکنی در مناطق اهل سنت که از قضا اعتراضات بیشتر و سرکوبها خشنتر و فضا انقلابتر است، اتفاق نمیافتد یا تا کنون اتفاق نیافتاده است؟
احمد زیدآبادی: در این باره بارها بحث شده است. روحانیون گرایش واحدی نیستند و فقط جمعی از آنها بر کشور سلطه داشتهاند و از قضا اکثریتِ شان یا از قدرت به دور بودهاند و یا با آن درگیر. اعلام نارضایتی از سلطۀ جمعی از آنها، راهش ایجاد مزاحمت برای همۀ آنها نیست. همانطور که می گویید روحانیون هر کدام صفت فردی خود را دارند و از هم متفاوت و متمایزند. از طرفی معترضان هم همگی یک فکر ندارند. برخی از آنها مدافع تکثر و تنوعاند اما برخی دیگر توئیتهایی را منتشر می کنند که هیچ نوع تنوع را برنمیتابد. نگاهی به مقالاتی که از سوی برخی افراد در سایت گویانیوز منتشر میشود بیاندازید! اغلب دینستیز و نابردبارند و اصولاً جایی برای فکر و اندیشۀ غیر از خود قائل نیستند. از قضا همانها رفتارهایی مانند عمامهپرانی را تشویق میکنند. اینکه چرا در مناطق سنینشین عمامهپرانی نمیشود، دلیلش عمدتاً مذهبیبودن اقشار عادی در آن مناطق است وگرنه در کردستان روحانیونِ سنی بسیاری وجود دارند که با حکومت همکاری نزدیکی دارند. طبق نظر شما باید عمامۀ آنها را نیز به زمین میزدند اما نمیزنند.
طاها پارسا: آیا علتش این نیست که هویتِ جمعی روحانیون اهل سنت در ایران نسبتی با قدرت رسمی ندارد؟
احمد زیدآبادی: هویت جمعی یک ادارک کلی است. ما با انسانها به عنوان غایاتی فی نفسه محترم مواجهیم. به صرف اینکه کسی از جمعی پزشک به دلیل گرفتن زیر میزی عصبانی باشد حق برخورد با هر پزشکی در قالب هویت جمعی آنان را ندارد. این بحثها روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد.
طاها پارسا: در نقدی که اخیرا به شما نوشتم از چند مغالطه منطقی در نوشتههایتان یاد کردم و وقوع مکرر مغالطات در تحلیلهایتان. به من اجازه دهید تا تنور داغ است اینجا هم این نقد را تکرار کنم تا پاسخ شما را هم مخاطبان بدانند. مثلا وقتی شما ادعایی را مطرح میکنید و بهجای آنکه درستیِ آن را نشان دهید یا ثابت کنید، میگویید «این بحث روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد»، یعنی دارید از مغالطه «هر بچه مدرسهای این را میداند» استفاده میکنید. بهعبارتی دیگر دارید به مخاطبان خود میگویید شما بایستی این را میدانستید و اگر نمیدانید از یک بچه مدرسهای سوادتان یا درکتان کمتر است و لذا اگر میخواهید بچه مدرسهای نباشید حرف من را بدون استدلال بپذیرید. آیا هنوز هم فکر میکنید که این مدعای شما در پاسخ قبلی نیازی به استدلال ندارد ؟
احمد زیدآبادی: وقتی بحثی از منظر عقل سلیم روشن است چرا باید بگویم نه تاریک است و نیاز به استدلال دارد؟ به هر حال در عالم بشری چیزهایی به دلیل بحثهای فراوان به اموری کم و بیش بدیهی تبدیل شدهاند. خود شما مگر بسیاری از ادعاهایی را که همین روحانیون حاکم مطرح میکنند از فرط روشنیُ باطل بودن ادعایشان، برای ردشان خود را به زحمت استدلالهای عریض و طویل می اندازید؟ به هر حال این سلسله سفسطهها و مغالطاتی را که بعضاً ردیف میکنید، گاهی خودشان هم صورتِ نوعی سفسطه و مغلطه به خود میگیرند!
طاها پارسا: من مجبورم در اینجا هم یادآوری کنم که وقتی شما در پاسختان به کسی که طلبِ دلیل میکند، میگویید «این حرف من از نظر عقلِ سلیم روشن است»، دارید تلهگذاری میکنید! یعنی هر کسی که با شما موافق نباشد و این موضوع را بدیهی نداند، دارای عقل سلیم نیست! این اسمش مغالطه «تلهگذاری» است. البته برای رعایت انصاف باید عرض کنم که مغالطه مشهوری هم وجود دارد که در جواب طرف مقابل میگویید، مرتب میگویی «این یک مغالطه است». یعنی ممکن است من هم دچار این مغالطه شده باشم یا شما هم در پاسخ قبلیتان دچار همین مغالطه.
احمد زیدآبادی: آیا منظور شما این است که امر واضحی در این جهان وجود ندارد؟ به نظر من که دارد و اگر کسی به آن اشاره کرد به هیچ وجه تلهگذاری نیست. ما در اینجا بحث فلسفی و منطقی نمیکنیم. اشاره به موضوعاتی سیاسی و اجتماعی داریم که کم و بیش برای بسیاری روشن است.
طاها پارسا: خیر! منظور این نیست که هیچ امر بدیهی وجود ندارد. منظور این است که اگر فردی سخن شما یا ادعای شما را نمیپذیرد، باید برای او دلیل بیاورید. مگر اینکه بر این باور باشید فرد مقابلِ شما، قدرت درک بدیهیات را ندارد و یا از «عقل سلیم» برخوردار نیست. شما بهتر از من میدانید که چرا دیکتاتورها در مقابل شهروندان به این وضعیت دچار میشوند و خود را بینیاز از جوابدادن و مصاحبه و گفتوگو میبینند. البته شما مرتب به گفتوگو اشتغال دارید و اضافهکاری هم میکنید. برای تغییر فضا و محور بحث، همینجا نقد دیگری را هم که متوجه شماست بیاورم که مدیون منتقدان نشوم. میگویند احمد زیدآبادی دچار بیشفعالی در تحلیلگری شده است و در تمام موضوعات روز نظر میدهد. ابراهیم نبوی هم تعبیر طنزآمیزی در این نوع نوشتن دارد که لابد شنیدهاید. آیا این بیشفعالی علت خاصی دارد و تاثیری بر کیفیت کار شما نگذاشته است؟
احمد زیدآبادی: به هر حال از نظر من استدلال برای اثباتِ قبح عمامهپرانی از بدیهیات است. شاید این به این علت باشد که من دربارهاش خیلی ذهنم درگیر بوده، بهطوری که بهنظرم بدیهی آمده و برای دیگری اینگونه نبوده است.
در مورد بخش بعدی پرسش قاعدتاً من هر چه باشم بیشفعال نیستم! البته زیاد مینویسم اما واقعیت این است که آنچه مینویسم در مقابل آنچه در ذهن دارم بسیار ناچیز است! در مورد هر موضوعی هم نمینویسم. نوشتههای من محدود به حوزۀ مطالعاتیام هست آن حوزه شاید به نظر بعضی وسیع آید اما کار من همین است.
با این حال نباید فراموش کرد که من کوتاه نویسم و آنچه در طول یک هفته مینویسم از نظر حجم با مطلبی که یک نفر در هفته مینویسد، برابری میکند. در مورد کیفیت کار اما همۀ نوشتهها قطعاً در تراز واحدی نیست. اگر نکتۀ نغز یا تازهای به ذهنم نرسد قطعاً نمینویسم و شاید به همین دلیل نیز نوشتهها مورد استقبال قرار میگیرد و خوانده میشود. به هر حال این هم برای خودش رازی است که چرا آنها که نوشتههای مرا نمیپسندند حتماً آن را میخوانند! به نظرم اگر من ننویسم کار خیلیها تعطیل شود، چون برخی کارشان این شده که من چیزی بنویسم و آنها پاسخ دهند! به هر حال رعایت حال این دسته از افراد را هم باید کرد!
طاها پارسا: من بهکرات دیدهام نقدهایی که به احمد زیدآبادی وارد میشود به بیمعیاری و بیاصولی او نیست، بلکه به «معیار»ی است که از آن استفاده میکند که همسو یا همخانواده با معیارهای قدرت رسمی است. حتی این نقد به «تعابیر» شما هم وارد است. مثلا در پاسخ به سوال اول بهجای آنکه از ادبیات معترضان و جنبش اجتماعی استفاده کنید، چالش «عمامهپرانی آخوندها» را به «پراندن عمامه یک پیرمرد» تخفیف میدهید؛ همان کاری که مثلا قدرت رسمی ممکن است با اعتراضات انجام دهد و در رسانههای خود تنها یک فِرم یا یک عکس خاص از رفتارها را نشان میدهد تا مثلا بگوید معترضان با فلان مامور چه میکنند و عمامه فلان پیرمرد را چگونه انداختند. این در حالی است اکثریت اعتراضها مسالمتآمیز و اغلب عمامهپراکنیها- بنا به فیلمهای منتشرشده – متوجه روحانیهای جوان بوده و بسیار با دقت و احتیاط هم انجام شده تا طرف آسیبی نبیند . البته طبیعی است در یک جنبش سراسری خطا هم صورت بگیرد. پرسش این است که چرا احمد زیدآبادی در تحلیلها و گفتههایش در اینباره فقط این فِرمهای دستچین شده و مطلوب حکومت را میبیند و معمولا همان را میگوید که با قدرت رسمی همسو است؟
احمد زیدآبادی: همین پرسش شما نشان می دهد که انصافی باقی نمانده است! هر کس نوشتههای مرا دنبال کند به وضوح میبیند که نزدیک به تمام شان نقد قدرت حاکم است. کسانی که این همه نقد ساختاری را نمیبینند و بعد کوچکترین انتقادی به رفتار عده ای خاص از معترضان را اینقدر بزرگ میکنند و آن را همراهی با حکومت تعبیر میکنند، روشن است که هر دغدغهای داشته باشند، دغدغۀ حقیقت ندارند!
معترضان خدا نیستند که نشود به آنها انتقاد کرد. حتی اگر یک پیرمرد هم مورد تعرض قرار گرفته باشد، وظیفۀ اخلاقی ما حکم میکند نسبت به آن هشدار دهیم وگرنه تمام مدعیات اخلاقگرایی بیهوده و باطل خواهد بود.
طاها پارسا: بسیاری از نوشتهها و کارهای شما نقد قدرت رسمی است؛ دستِ کم من یکی این موضوع را در نقدی که بر شما نوشتهام- و ملاحظهکردهاید- به صراحت آوردهام که «احمد زیدآبادی منتقد سرسخت جمهوری اسلامی و سیاستهای اوست و این را عملا نیز ثابت کرده است» و نیز گفتهام «هیچ نسبتِ خلافی را به او قانعکننده نیافتهام». شرط «انصاف» این است که این را هم بگوییم و ببینیم. اما جناب زیدآبادی، محل نزاع در اینجا خطایی است که ممکن است در تحلیل منازعه میان یک جنبش انقلابی و حکومت رخ دهد. لذا سوالم را به شکل دیگری میپرسم. شما بفرمایید یک جنبش اجتماعی در جمهوری اسلامی چه کارهای را باید انجام دهد که از سوی کسی به بیاخلاقی متهم نشود؟
احمد زیدآبادی: بله این نکته را مطرح کرده اید اما ظاهراً در سطور بعدی آن را فراموش کرده اید و یا نادیده گرفتهاید چون اذعان به این موضوع با اتهامِ همسویی با قدرت رسمی چندان همخوانی ندارد! در مورد جنبش اجتماعی، بیش از اخلاق، داشتنِ استراتژی روشن مهم است. استراتژی آن مسیری است که فرد یا جمع را به هدفش میرساند. در ایران، یک جنبش باید ابتدا انضباط فکری و عملی بین اعضای خود ایجاد کند وگرنه جنبش نیست و از جنس حرکت توده ای است. افراد منضبط، اصلیترین منبع قدرت یک جنبشاند و میتوان از آنها در برابر قدرت حاکم برای دستیابی به هر هدف معقول و مشروعی استفاده کرد.
طاها پارسا: من در همان نوشته و نیز در اینجا فکتهای متعددی را برای نشاندادن همسویی رویکرد شما با قدرت رسمی آوردهام و حتی برای پرهیز از اتهامزنی، به جای همسویی با «جمهوری اسلامی» مرتب از همسویی با «قدرت رسمی» یاد میکنم تا سویهی منطقی و تحلیلی و علمی موضوع را هدف قرار دهم. اما شما به هیچکدام از آن شواهد مراجعه نمیکنید و تمام فکتها را نادیده میگیرید و همه را به «اتهامزنی» تخفیف میدهید.آیا نمیخواهید به فکتها بپردازید؟
احمد زیدآبادی: شما از میان هزاران یادداشت و تحلیل و صحبت، دو مطلب کوتاه را که یکی درخواست برای تعویق محاکمۀ برخی متهمان جریانات اخیر و دیگری دل نوشتهای خطاب به جوانان بود، به عنوان معرَف کل نوشتههای من انتخاب کرده بودید! در مورد هر دو نوشته هم زمینۀ نگارش آنان را در نظر نگرفته بودید و در بارۀ واژههای به کار گرفته شده دچار سوءتفاهم شده بودید. کسی را که در دادگاه الان متهم به محاربه شده است، من با چه منطقی او را متهم یا مظنون به حضور در ناآرامی ها ندانم؟ آیا باید بزه انتسابی به او را تأیید کنم؟ اگر شما میخواهید تأیید کنید به خودتان مربوط است اما من نمیتوانم و بنابراین از لفظ مظنون یا متهم استفاده کردهام چون این افراد الان در دادگاه به ارتکاب قتل متهم شدهاند!
بحث ما در اینجا نجات جان چند جوان است که راهکار خود را میطلبد. بحث شما اعلام موضعِ از منظر حقوق بشری است! آن به کار نجات این افراد نمیآید.
طاها پارسا: باز هم به نقد من در آن نوشته نپرداختید و در عوض از مغالطه «توسل به احساسات» استفاده کردید! اما بگذریم و به محور جدیتری وارد شویم. مستحضرید که جنبشهای اجتماعی برای آنکه مسالمتآمیز باقی بمانند، از رفتارهای غیرمتعارف و ابتکاری استفاده میکنند تا رسانهها را تسخیر کنند. وقتی سخن از یک جنبش مسالمتآمیز است، بستن یک خیابان با سطل زباله و پراندن عمامه یک روحانی یا بههم زدن کلاس درس، رفتار مسالمتآمیز محسوب میشود اگرچه غیر متعارف و فراقانونی یا حتی غیرقانونی است. حالا ممکن است در این میان آمبولانسی هم که حامل یک بیمار است بر اثر بستن خیابان به ترافیک بخورد و جان کسی به خطر بیافتد یا یکی از روحانیون بر اثر پراندنِ عمامه بترسد یا زمین بیافتد و یا تعطیلی یک کلاس درس، بودجه عمومی را بههدر دهد و یا دانشجویی را از زندگی بیاندازد. در «قاموسِ جنبشهای اجتماعی» رفتار غیر مسالمتآمیز یا خشونتبار معنای مشخصی دارد و یک تغییر فاز مشخص از جنبش است و به آسیبزدنِ هدفمند به طرفِ منازعه مثلا اقدام مسلحانه اطلاق میشود. وگرنه حتی یک شعار بلند هم ممکن است یک پیرمرد رهگذر یا ساکنان یک محله را بترساند و دچار اضطراب کند یا یک دیوارنویسی هم به بیگناهی ضرر بزند. منتقدان میگویند روایت و قرائت احمد زیادآبادی از جنبشهای اجتماعی روایتِ قدرت رسمی است؛ قدرتی که بنا به ماهیتش جنبشهای اجتماعی را انکار میکند و رفتار نامتعارف آنها را قانونشکنی میبیند و نمیخواهد بپذیرد که جنبشها عارضهای طبیعی برای اصلاح هنجارها و قانونها هستند و شدت و حدت رفتار آنها ناشی از میزانِ دموکراتیکبودن حکومت و رفتار قدرت رسمی است. فراموش نکنیم که این همان حکومتی است که نوشتن یک نامه محترمانه از سوی احمد زیدآبادی را به رهبری، حمل بر توهین و اقدام علیه امنیت ملی میکند؛ چون اصولا «حق اعتراض» و نقد را بهرسمیت نمیشناسد و بر آن نامی دیگر مینهد. شما در پاسختان به پرسش اول، پای این بحث را هم به میان آورید و از قضا عمامهپرانی را نام دیگری نهادید. حالا فرصتی است که جواب شما را به این نشانه و باز هم به نقدِ «همسویی تحلیلی با قدرت رسمی» بشنویم؛ نقدی که در بسیاری از موارد از سوی منتقدان با تعابیر مختلف و گاه با ادبیات و الفاظ ناشایست هم به شما وارد میشود و شما هم بارها در نوشتههایتان به آن اشاره کردهاید. سوال این است که آیا احمد زیدآبادی اصولا جنبشهای اجتماعی را به رسمیت میشناسد و آنها را بخشی از رفتار دموکراتیک میداند؟ اگر پاسخ مثبت است «مسئولیت» رفتار جنبشهای اجتماعی و حتی انقلابیشدن آنها را متوجه قدرت رسمی میدانید یا کنشگران جنبش؟
احمد زیدآبادی: اینکه حکومت چه ماهیتی دارد به هیچوجه توجیهگر هر رفتاری از سوی مخالفان آن نیست. من بیش از همه میدانم که حکومت از چه جنسی است. جنبش اجتماعی هم مقید به پارهای قواعد و اصول است که تخطی از آنها زیانبار است. از این گذشته بحث ما انتزاعی نیست. ما با حکومتی طرفیم که سطح تحمل آن مشخص است. نوع برخورد کارساز و معطوف به نتیجه با حکومتی از این دست بحثی استراتژیک است و ربطی به جنبش و غیرجنبش ندارد. کسانی که دائم بحث جنبشها را پیش میکشند، ابعاد دیگر ماجرا را در نظر ندارند. برای یک کنش مفید و مؤثر مؤلفههای بیشماری در دو حوزۀ شرایط داخلی و خارجی کشور باید در نظر گرفته شود که متأسفانه در نظر گرفته نمیشود چون درکی از آنها وجود ندارد. پیش کشیدن بحث همسویی با قدرت رسمی هم ناشی از همان فقدان تفکر استراتژیک نزد این افراد است، چون اتهام بستن کار سادهای است اما نجاتبخش نیست، چون نهایتاً عواقب هر فکری روی زمین مشخص میشود.
طاها پارسا: جناب زیدآبادی! حالا که به این موضوع هم ورود کردید، بپرسم؛ شما چه تحلیلی از اتهامها یا موج فحاشیها و ناسزاها به خودتان دارید. البته میدانیم برخی از آنها سازمان یافتهاند، منظور دیگران و افراد مستقلی است که بعضا هویت مشخص هم دارند.
احمد زیدآبادی: این موج فحاشیهایی که شما از آن سخن میگویید ظاهراً در توئیتر جریان دارد. در عالم واقع من با هر کس روبرو میشوم جز ادب و احترام نمیبینم. از همینرو به نظرم توئیتر فضایی کاذب باشد، برای همینخاطر در آنجا حضور ندارم. فحاشی اما چه سازماندهی شده و چه بدون سازماندهی، علامت خشم و ناتوانی است. آدم توانا فحاشی نمیکند اگر هم به فرض بکند یک بار در عمرش نه اینکه کارش شبانهروز فحاشی باشد.
این فحاشیها اما برای من خوب است. اولاً سبب تهذیب نفس میشود. دوم اینکه مرا با ماهیت افرادی که ادعای مبارزه با حکومت دارند آشنا میکند. در واقع اگر این فحاشیها نبود چه بسا چشمان من به روی برخی حقایق هرگز باز نمیشد!
طاها پارسا: از فحاشیهایی تندی که معترضان به حکومت میکنند، چه تحلیلی دارید؟ چرا از این همه فحشِ آبدار استقبال میشود؟ منظورم توئیتر نیست، همان خیابان و دانشگاههاست.
احمد زیدآبادی: واقعیت این است که تعداد کسانیکه فحش میدهند زیاد نیستند و استقبال از آنها هم بیشتر لحظهای و نوعی احساس دلخُنکی است وگرنه پایدار و عمیق نیست.
اما تحلیل این داستان به نظرم جنبههای روانشناسانه و اجتماعی مختلفی دارد که من دربارهاش زیاد نمیدانم. شاید نوعی واکنش به رفتار محتسبمأب حکومت باشد. مثل کاری که عبید و سعدی و غیره کردهاند. شاید هم مربوط به ویژگیهای نسلی باشد که به ادبیاتِ خاصی عادت کردهاند و یا شاید هم از سر نوعی سرخوردگی از رویارویی با قدرتی است که مطیع کردن آن معمولاً با شکست مواجه شده است.
طاها پارسا: در گفتوگویی که با حسین قاضیان داشتم، معتقد بود که این کار در دراز مدت برای شکستن تابوها میتواند موثر باشد. شما هم در مناظره با آقای گنجی در دانشگاه شریف برداشتی همدلانه از این نوع کنش داشتید. البته این همراهی شما از چشم منتقدان پنهان ماند. در مجموع، چه نظری نسبت به این نوع کنشگری دارید؟
احمد زیدآبادی: حرف آقای قاضیان را خواندم. نه! من همدلی شایانی نشان ندادم اما اصولاً فکر میکنم هر چیزی از جنس حرف نباید مجرمانه تلقی شود حتی اگر کریه باشد. برای همین هم آنجا گفتم که فحش باد هواست و نباید دانشجویی را به این دلیل آزار داد.
30 پاسخ
طاها پارسا نمیدانم چند سال داری
ولی میگویم ای کاش تک تک این اصلاحاتی ها را مصاحبه میکردی در دوم خراد
دوستی نقل میکرد که در هواپیما کنار اخوندی نشسته بودم که دفتر اسناد رسمی داشت از سمیناری باز میگشتیم . دختر خانمی در که در همان ردیف نشسته بود با نفرت به همراه من نگاه میکرد . به گفتم که این اقا از آن اخوندهایی که شما فکر میکنید نیست . درجواب گفت که عقرب سیاه و سفید ندارد .!
نقطه سرخط.
خدا را شکر که نَمُردَم و معنی گفتوگوی چالشی را فهمیدم.
جنبش سَلبیِ ده هشتادی ها دوماه است که با جشن و پایکوبی و رقص و سوزاندن روسری و عمامه پرانی؛با سرود خوش مضمون سبزی پلو با ماهی و همونی که چلاقه و نون و کباب و شامی و تفریح خوبی نداشتیم و نه اینوری و نه اونوری و مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر کل نظام و خامنهای خمینی دیگره،این یکی از اون یکی چیز تره و آخرشه خوب بخور و دویدم و دویدم،هرکی گفت نزنید اون و محکمتر بزنید و سپاهی درمونده،نصفش هنوز جامانده و آخوند باید کشته شه؛اصل و اساس و اقتدار ولایت فقیه و طنازی فرزانه و ماشین سرکوب و کشتار نظام زندگی کُش را با ١۵ هزار زندانی و کشته های بی آمار خود به سخره که نگرفته اند؛کلیت بود و باش نظام زندگی کُش را با خاک زمین یکسان کرده اند؛اونوقت در چنین شرایطی سطح دغدغه شرف اهل قلمشان درحد فعل پراندن عمامۀ یک آخوند «پیرمرد» و مسالمتآمیز نبودن و تحقیرآمیز و اضطرابآور و خشن بودن و عدم رعایت منش دمکراتیک است؛واقعأ که خسته نباشید باید گفت و بس؟!
نقطه وسط خط.
هر گفتمان سیاسی و اجتماعی و فرهنگیِ،هر روضه و خطبه و خطابه ای،هر شِکوه و شِیون و آه و ناله ای که بخواهد ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز سیستماتیک را به عدم رواداری فرزانه دلواپسان و فریبای دلسوزان،یا به رذالت اعضای دولت آشکار و پنهان،یا به انتصاب مموتی و آیت اله قتلعام،یا به اشتباه فردی و خطای جمعی،یا به خودسری مزدوران و سهل انگاری معذوران،یا به عملکرد خودی ها و غیرخودیها،یا به رویکرد بَد و بدتر نظام زندگی کُش نسبت بدهد و در صدد تفسیر و توضیح و توجیه آن برآید،پیشاپیش محکوم به شکست است؛چرا که طرح مسائلی از این دست،اصلا موضوعیت ندارد.چرا که ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز سیستماتیک را نمی توان به بحث دفرمه اصلاح و رفع حجاب اجباری و تعطیل گشت ارشاد و انتخاب سبک زندگی و توهین نکنید و بیائید گفتگو بکنیم،تقلیل داد؛چرا که اعوان و انصار کلیت نظام زندگی کُش،فارغ از اینکه دستارشان سیاه باشد یا سفید،سبز باشد یا بنفش،قهوه ای باشد یا شکلاتی،ملی باشند یا مذهبی،چپ باشند یا راست،با تفنگ باشند یا بی تفنگ،منبری باشند یا تربیونی،بَدوی و سُنتی باشند یا بَدنی و مَدنی،گاندی و ماندلا باشند یا موسی چمبی و عیدی امین،پوپولیست باشند یا سوسولیست،شال گردنی باشند یا کراواتی،چاق و چله و منفور باشند،یا لاغر و سربه زیر و محبوب، بانی و جانی باشند یا حامی و فدایی،حجاریان باشد یا سعیدامامی،مخملباف باشد یا مجیدی،شاهزاده باشد یا آخوندزاده،شوالیه باشد یا شهریار،سلطان باشد،یا سردار،دیکتاتور موقت باشد یا رهبر موقت،مجلسی باشند،یا محفلی،اینوری باشند،یا انوری،منتقد باشند یا مقلد،
امریکایی و انگلیسی باشند،یا فرانسوی و آلمانی،اسرائیلی و فلسطینی باشند،یا لبنانی و یمنی،روسی باشند یا چینی،مدافع منافع ملی و تمامیت ارضی باشند،یا مدافع حرم و حافظ منافع ارزی،دباغ باشند یا سلاخ،دربند باشند یا دستبند،عقدی باشند یا صیغه ای،مهرانگیز و شیرین و عفت و فائزه باشند،یا نرگس و نسرین و شادی و مرجان،درونمرزی باشند یا برونمرزی،مهدی پسر احمد باشند،یا حسن پسر احمد،قبیله ای و گلهِ ای و رَمه ای باشند،یا آغلی و آخوری و چراگاهی،نَفس کِش و نَفس گیر باشند یا دستیار و دستگیر،جمارونی و بایدنی باشند یا لواسونی و ترامپی…درهرحال وجه مشترکِشان مشارکت در ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز است و شاه بیت غزل ذکر مصیبت خُرد و کلانشان،چیزی بجز حفظ نظام زندگی کُش نبوده و نیست و نخواهد بود.
نقطه ته خط.
فُحش باد هوا نیست و کسی که فُحش می دهد فحاش نیست؛چرا که فُحش دادن آخرین سلاح است و آنکه فُحش می خورد و فُحش را باد هوا می داند،بی شک حَیفِ فُحش است؛چرا که فُحش دادن جسارت و فُحش خوردن لیاقت می خواهد که از «بِ» بسم الله تا «یِ» والضلالین نظام زندگی کُشِ فاقد آنند؛شرف اهل قلم و امثالهم که جای خود دارند؛طنز ماجرا اینست که کلیت نظام زندگی کُشِ لاف عقل سلیم هم می زنند.
پ.ن.
شور لمپنیزیم و وقاحت شارلاتانیزم و رذالت سانتیمانتالیزم دارد همه جا را ویران می کند و شعور درگیر آچمز و کیش و مات است و من گوش به زنگ و چشم به راهم که خروس بی محلی آواز قوقولی قوقو سر بدهد و آن کند که باید.
لطیف حسین زاده.
آقا جان نه لطیفی و نه حسین زاده فقط خشم بیفکر و بی افسار
ره به معنی نبرده اید و در قاب صورت مانده اید؛وگرنه هوایی نمی زدید و ادعای بی اساس خود را مستند می کردید!
لطیف حسین زاده.
اقای مییهمان همیشک بادرود واحترامشما در مورد اقای زید ابادی بی انصافی کرده اید قبل از توضیح مطلب به اطلاع برسانم که من هیچ ارتباطی چه حضوری وچه نوشتاری با اقای زید ابادی نداشته وندارم .شما نوشته اید که تحلیل های ایشان ابکی بوده وفقط دارد ناله میکند من با اینکه به بسیاری از تحلیل های ایشان معتقد نیسم ام میبینم که ایشان از نظر سیاسی نوشتار منطقی وغالبن برداشت درستی از بعضی مسائل اجتماعی ذارند
من این بحث را یک گفت و گوی سالم برای روشنگری و تحلیل مسایل جاری حس نکردم بلکه یک جدل بود برای اثبات قدرت ذهن دو طرف جدل و فکر کنم طه پارسا مچاندازیش بهتر بود.
اقای زیدابادی لطفا با دیدن این کامنتها از زندگی مایوس نشوید .. امثال همین کامنت گذاران بی انصاف که به راحتی به دیگران توهین میکنند باعث بقا و تحکیم حکومت بی انصافی که برای مردم هیچ احترامی قائل نیست شده اند.
میدانم عمامه پرانی خشک و تر را میسوزاند ولی چاره ای نیست . آقای مهدوی کنی زمانی که نخست وزیر موقت شده بود از تریبون نماز جمعه گفت ای آقایانی که با ما همکاری نمی کنید بدانید اگر ما سقوط کنیم ما را با محاکمه اعدام میکنند ولی شماها را بدون محاکمه از تیرهای چراغ برق آویزان میکنند (نقل به مضمون).
عجب… شما ریاضیات را از کلاس سوم دبستان دوباره مرور کن عزیزم
مدتهاست آرزو داشتم کسی احمدزیدبادی را متوجه کند که خیلی سطحی و ابکی حرف میزند او فقط دارد ناله میکند اسم ناله را تحلیل سیاسی میگذارد و میفروشد
آقای زید آبادی من یک نمونه ملموس برای شما می آورم ازیک هم ولایتی شما ، نام سمیه محمودی نژاد اهل استان کرمان را شنیدی؟ از فرزند ۸ ساله اش باخبری ؟میدونی این زن توسط جمعوری اسلامی جلوی چشم بچه ۸ سالش کشته شد..شما میدونی خشونت یعنی چی که از تناسب کنش و واکنش درباره خشونت صحبت میکنی
کاش یاد بگیریم به هیچ کس الکی لقب و عنوان ندهیم . آدمها را الکی باد نکنیم بزرگ نکنیم. نبریم جایی که احساس کنند چیزهایی که میدانند از بدیهیات است چون آنها چنین می گویند… کجای دنیا با آنهمه روزنامه نگار و نویسنده ی فوق العاده کسی به یک روزنامه نویس خوب یا بد لقب شرف اهل قلم داده؟
انصافا آدمی که این طور جواب چهار تا سوال ساده را می دهد اصلا اهل قلم هست؟ من در مورد شرافت بخاطر بسط و تاویلش دیگر اصلا سکوت می کنم.
مهم نیست که خون جوانها کف خیابان جاریست و الان هیچ ورزشکاری حتی سرود جمهوری اسلامی را نمیخواند .چریک پیربهزاد یقه بریده که یقه پیراهنش را تقدیم حضرت آقا کرده بود هم که صف خود را از بچه های مردم جدا کردو کنار حکومت ایستاده .خاتمی هم که در پناه شاهچراغ جرات کرد چند کلمه وسط بازی کند .شیخ احمد زیدآبادی هم که روروک زبانی گرفته و نگران عمامه افتاده آخوندهاست .میدانید چرا؟
چون خارج از زمین بازی حکومت و منافع ملت ایران شریعت دیگر پشت ترک کسی جای نمیگیرد چرا که همین شریعت مداران که ایران را به خودی و غیر خودی تجزیه کرده بودند ما را از خطر تجزیه ایران می ترساندند همه میدانیم این بازی فغان از افتادن عمامه و تظلم طلبی عمامه داران همان فریاد وا شریعتاست که در چپاول هستی ملت مان متاعش دیگر خریداری ندارد .شیخ زیدآباد متاسفم ,
زمین بازی عوض شده و در این میدان جای بازی امثال تو دیگر نیست.
ایکاش طاهای عزیز پرسش اصلی را می پرسید: چرا پس از شروع جنبش بود که زیدآبادی عزیز به صداوسیما دعوت شد؟ یکی از کارکردهای جنبشها همین ایجاد فضا برای تنفس نیست؟ سپاس
ببخشید خاک بر سرتان که یه کامنت انتقادی بدون توهین به مرحوم بازرگان را برنتابیدید!
نشان داد اناقاد از خودش را بر نمی تابد وحرف فقط حرف زید ابادی است را قبول دارد
زید آبادی ؟
ول کن دوست عزیز برو سراغ جیگر دارا… مردها… برو سراغ با مرام ها… زن ها … با شرف ها .
اونا که درد دارن … اونا که زندان رفتن ولی ازش کردیت و اعتبار اینوری ، اونوری درست نمی کنند.
زید آبادی داخلی و خارجی زیاد داریم وِلِلش…
با توماج ها بخوان، از رونقی ها… مسیح های علی نژاد را دریاب ، حدبث ها را نیکاها را…
خدانور و مهسا را … تعداد گلوله را بشمار ، جانهای نازنین پرپر را… می دانی مادر شب ساعت ۳ شب! ناخودآگاه از خواب بلند شود برود توی اتاق دخترش …دختری که زیر خاک است بعنی چه؟ کسی نگران عمامه به خاک افتاده پیرمرد است؟
می دانی مرور کردن چند صد باره فیلم پسرت، پسری که بر خاک افتاده و خون از او می رود یعنی چه؟ نه که به مرگش فکر کنی…نه ، فکر به اینکه آن لحظه کجایش درد می کشیده ، راحت مرده یا با زجر جان داده، میدانی یعنی چه؟
زید آبادی ؟ نه ولش کن .
به چالش کشیدن اهل قلم؟ ذره بین بدست خسته ات گرفته ای و دنبال لکه هایی از شرافت می گردی ؟ نه رفیق .. نه ، ولش کن .
نه ولش کن دنبال رد گلوله برو ، فرض کن اگر از سر و تن مهدی بیرون بیاید و برگردد به لوله تفنگ ِ آن مدافع امنیت ، اگر مهدی بلند شود و خون از آسفالت به شریانش برگردد و با همان کم تجربگی ناشی از کم سالی اش این گفتگو را بخواند ، چه می گوید؟
فکرش را بکن مدافع امنیت دارد با انگشت گلوله را در خشاب جا می اندازد و همینطور نیم نگاهی هم به متن مصاحبه می اندازد با چه کسی هم دل است ؟ با کدام طرف گفتگو همراهی می کند ؟ گلوله بعدی را سفت و قایم توی سر کی فرو می کند؟
کدام امید را دراز می کند روی آسفالت… کدام رویا را چال می کند.
دنبال ناصحی بگردیم که اینها را به التماس یا رودربایستی به نکشتن دعوت کند؟
گلوله نصیحت نمی شنود، گلوله از بیرون افتادن سفسطه اش نگران نیست . ناصحان خوش الحان ماهور که دعوت به زمین گذاشتن تفنگ و گلوله می کردند رفته اند ، رفتند و حیوان خویی های بیشتر را ندیدند. ناصحی نمانده است برادر، شرافتی در کار نیست . شرف خشکیده در قلمها و آزادگان به بند مشرف شده اند .
زید آبادی ؟ او که چشمش به نان خوردن دیگران است؟ لقمه می شمارد ، او که فرض می کند دیگران از قلم او ارتزاق می کنند؟ از این چشمان تنگ وسعت نظر میجوئی؟
آه برادر
آه برادر
برای سانتیمانتالیسم آکنده در متن ، برای مثال های ناروای احتمالی ، برای تلاش اشتباه در پنهان کاری ِ اشک، برای خودخوری فروبرنده ی خشم، برای اشتباه محتمل تایپی، برای سفسطه ی ممکن از ناچاری …
برای زیاده گویی عذر خواهم.
نشان داد اناقاد از خودش را بر نمی تابد وحرف فقط حرف زید ابادی است را قبول دارد
انبیای الله و رسولان دارای یونیفورم و لباسی خاص برای تبلیغ وحی الله نبودند و لباسی با دو یا سه برابر مقدار بارجه لازم برای بوششی نرمال نوعی اسراف و حیف ومیل کردن است لذا دفاع از لباسی خاص به علت عدم توجه به اصل تبلیغ دین یا مذهب است که کسانی که به ناحق ان را شغل خود برای حرامخواری انتخاب کرده اند و خود را تافته جدا بافته می دانند نشانه ای از تکبر و ادعای بزرکی و مزد برای کار نکرده است در حالی که هر کسی در هر لباسی می تواند وحی انبیا را به هرکس تبلیغ کند و اصل اکرام نزد الله بر ترس از الله است به نشان داده شدن در داوری ونه به ادعای دنیایی هرکسی وادعای ایمان و رهبری مذهبی در دنیا با خودداوری بدون داوری روز جزای الله احکم الحاکمین علامتی بر ریا و تظاهر است لذا دفاع شما دلیلی برعدم فهم دین الله فقط به وحی الله و عدم شناخت بر مذاهب مختلف با ارای اشخاص وتفسیر به رای است
در صورتی که یونیفورم بزای نظامی یا قصاب یا اشبز امری توجیه بذیر است
باعذر خواهی فونت فارسی نداشتم
سلام و سپاس از این گفتگو
به نظرم صحبتهای مهمتری میشد به میان آید تا اینهمه سر مغالطه و طلب دلیل وقت گرفته شود. هم از شما و هم از من خواننده. مصاحبه کننده میتوانستند خودشان در همراهی و طلب دلیل، مطلبی مثل قانون طلایی اخلاق را به میان آورند و ماجرا را جمع کنند
از طرفی اگر قرار است جنبشی در اعتراض به ظلم و ستم، خود نیز از این وسیله استفاده کند ولو کم و ناچیز که میشود همان توجیه وسیله برای رسیدن به هدف
تجربهی بشری میگوید میتوان با جنبشهای خشونت پرهیز به پیروزی رسید. پس اگر دیگران کردهاند و شده ما هم میتوانیم.
پوشیدن لباس طلبگی که یکی از دوستان اشاره کرده بودند آن هم در این شرایط، مساله پیچیده ای است و نمیشود آن را به همراهی با نظام یا قائل شدن حق و حقوقی برای خود تقلیل داد
یک سوال دارم از سایت زیتون ولی شوخی نیست. آیا آقای زیدآبادی این گفتگو را خوانده است؟؟ بنظر خیلی مفید میرسد برای ایشان که سلامت نفس هم دارند و قصد به قدرت رسیدن ندارن.
ما و زیدآبادی سرمون کلاه نمیره٬ جامعه ایران عقب افتاده است. بسیاری از مخالفان مثل خود حاکمین هستند بلکه بدتر.
این “ما” چند نفرید از کدام سیاره به ایران آمده اید؟
یادآوری کنم منظورم از ” ما ” همان است که زید آبادی مدام میگوید…ما …ما …ما… با کی خودت را جگع میزنی که اینقدر ما میشوی… ما که تو را قاطی خودمان ندیده ایم …
با سلام،
بهتر است با یک “لطیفه” شروع کنم! مرحوم یدالله سحابی عادت داشت که در بیان اتفاقات زمینشناسی از “قید”های زمانی نسبی استفاده کند. مثلا میگفت که همین “اواخر”، در دوران کرتاسئوس، فلان اتفاق افتاد. زیرا دوران کرتاسئوس (حدود ۶۶ میلیون سال پیش) نسبت به دوران کمبرین (حدود ۵۴۱ میلیون سال پیش) خیلی جدید است! در مورد او “لطیفه”ای وجود داشت به این مضمون که باید از پول قرض دادن به او پرهیز کرد، زیرا او حتی اگر بگوید که “به زودی” پول را پس خواهد داد، ممکن است منظورش چند میلیون سال دیگر باشد.
این را گفتم که بگویم بسیاری از “دوستان”، مثلا آدم روشنی مثل احمد زیدآبادی (و خیلیهای دیگر که در همین سایت “زیتون” مطالب آنها میخوانم)، در درک مقیاس زمان دچار بدفهمی هستند، و به جای پرداختن به مشکلات درازمدت (مثلا جایگاه متولیان رسمی مذهب “واقعا موجود)، وقت خود را با مسائل پیشپاافتاده (مثلا کلام “غیر بهداشتی” معترضان جوان) تلف میکنند.
از من به شما نصیحت، چنان باشید که در “عرصات”، شما را با “سیزده بند گران” ببندند.
با احترام – حسین جرجانی
پرندان عمامه به دلیل نفرتی است که روحانیت طی این ۴۴ سال در مردم به وجود آورده. این آقایان و دین آنها قابل احترام نیست
مصاحبه جالبی بود. یک نکته که احمد زیدآبادی یا درنظر نمی گیرد، یا می گیرد و از کنار آن می گذرد این است که اصولاً در این صد و پنجاه سال روحانیون، حتا آن دسته از آنان که وی به عنوان خوب و از جمله مفاخر فرهنگی و اجتماعی برشمرده، یکی از بزرگ ترین موانع شکل گیری و تحکیم ملت-دولت در ایران بوده اند(مبحثی که خود زیدآبادی از علاقمندان به آن است). به ضرس قاطع می توان گفت که اکثریت قریب به اتفاق آنان، ازجمله حتا آن روحانیون پیش-گفته، با حقوق برابر زنان و مردان، بی-حجابی و حقوق برابر میان مسلمان و غیر مسلمان مخالفند. از یاد نبریم که نخستین عرض اندام آن ها در مقابل پروژه اصلاحات رژیم شاه در اوایل دهه ۱۳۴۰ بر سر دو موضوع حق رای زنان و حق نمایندگان اقلیت های دینی به خوردن سوگند به کتاب آسمانی خودشان بود، که سخت مورد اعتراض کلیه حضرات آیات قرار گرفت تا آنجا که دولت علم آن تصویبنامه را از دستور کار خود کنار گذاشت. با این حساب چطور می توان میان آن ها تفاوت گذاشت. آیا خود زیدآبادی تاکنون آخوندی، اعم از درقدرت و خارج از قدرت، دیده که با حقوق برابر زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان، بویژه بهائی ها، موافق باشد؟ آخوندها با پوشیدن عبا و عمامه و لباده ، در واقع یک نوع حق ویژه برای خود قائل بوده و هستند. وگرنه چه اصراری دارند، به ویژه آن هائی که در قدرت نیستند و حتا منتقد آن هستند، که در این اوضاع به پوشیدن آن لباس قرون وسطائی ادامه دهند؟ آن هائی که دوران انقلاب را تجربه کرده اند، حتماً به یاد دارند که بسیاری از نظامیان که بیشترشان طرفدار رژیم شاه بودند، از ترس واکنش مردم با لباس غیرنظامی و سیویل در خیابان ها تردد می کردند. حال، چه ابرادی دارد که روحانیت غیر حکومتی(اگر ریگی به کفش یا نعلین ندارد!) نیز از این الگو پیروی و از عمامه پرانی جلوگیر ی کند؟
من به لباسم عاشقم وریشه سنتی سوزنی هم دارد به آرشیو لباس های ایران مراجعه شود
اگر معدودی حرکتی شروع کردند وملت ازانها بت ساخت ،تاوانش را من بدهم
احمد زیدآبادی بارها گفته کاری نمیکند که مجددا سروکارش به زندان بیافتد بنابراین او نخست خود را سانسور میکند و بعد حرفهایی میزند که ارباب قدرت خوششان بیاید. بنابراین زیدآبادی ریاکاری و سفسطه میکندحکومت ده ها هزار بیگناه را زندانی کرده حدود ۴۰۰ نفر را کشته این را نمیبیند اما عمامه را پرانی که عملی بی نهایت نرم و بدون خشونت است در مقابل ۴۴ سال جنایت و دزدی و ستم و ویرانی ایران و آوارگی ده ملیون ایرانی و نابودی محیط زیست و کیان مملکت را خشن دانسته تقبیح میکند. چرا؟ چون او خود را به حکومت فروخته و دیگر … قلم است
زیدآبادی آچمز شد. این جنبش مطالبات سنگینی دارد که زور امثال زیدآبادی به این حرفها نمی رسد. این بچه ها از اطوار سیاسی عبور کرده اند.
#سوراخ_موش_چند؟
دیدگاهها بستهاند.