اخیرا سلطنتطلبان دست به فرصتطلبی بزرگی تحت مفهوم «وکالت» زدند. خارج از اینکه روش اتخاذی چقدر غیر دموکراتیک و غیر علمی بود، اما نفس دست چزدن بهچنین عملی از یک توهم و فرصتًطلبی بزرگ پرده برداشت. کسانیکه دست به راهاندازی این کمپین زدند درکی از نرمها و چهارچوبهای دموکراتیک نداشتند. انتظار این بود که آقای رضا پهلوی که خود به بعضی از نرمها و چهارچوبهای دموکراتیک ظاهرا دلبسته و در صحبتهای خود بر آنها تاکید دارد، این عمل را تقبیح کند، اما چنین نشد. رضا پهلوی در برابر یک عمل انجامشده و تصمیم بیرونی قرار نگرفت، بلکه او خود از مشاورین این طرح بوده. او خود را تسلیم یک توهم بزرگ کرد که عموما برای کسیکه خود را رهبر بخشی از مخالفین نظام میداند بعید بهنظر میرسد؛ اما نهایتا ناپختگی او را بهعنوان یک فرد سیاسی بیش از پیش عیان کرد. اما مشکلات این طرح و یا تصمیم سیاسی در کجاست؟
یکم: اولین مشکل بزرگ این اقدام متوهمانه در این بود که همه ساختارهای دموکراتیک را با توجیه و توسل بهیک ابزار بهنام «وکالت» زیر پا گذاشت. در اوج شکلگیری یک خیزش انقلابی در ایران آنچه میبایست شکل میگرفت حمایت از آن و اتحاد ایرانیان برای تاثیرگذاری در جایگاه شهروند بود. اعتراضاتی که در ایران شکل گرفت، چهارچوب تشکیلاتی و رهبری نداشت اما گروهی بهفکر افتادند که بر ای آن، خارج از ملزومات و تمهیدات داخلی، یک رهبر در خارج معرفی نمایند. بهجز یک برخورد انحصارطلبانه و فرصتطلبانه از طرف یک گروه سیاسی، این گروه حتی در چگونگی ساختار عملی دریافت چنین وکالتی سخت بهخطا رفت. برای یک انتخاب دموکراتیک باید در ابتدا یک ساختار و پروسه دموکراتیک ایجاد کرد که همه افراد واجد شرایط بتوانند کاندید شوند؛ دوم، حق انتخاب برای همگان در انتخاب بین کاندیداهای مختلف محرز گردد و سوم، پروسه رایگیری کاملا اثبات شده و قابل اعتماد باشد. اگر گروهی اجتماعی کاندیدایی را معرفی کند و استدلالش هم این باشد که بقیه هم چنین کنند، این گروه اصولا درک صحیحی از دموکراسی ندارد. در دل یک پروسه قابل اعتماد دموکراتیک یک نظم برای یک رقابت معقول نهفته است و همگان میدانند که چه کسانی و در چه زمانی میتوانند بهعنوان کاندید معرفی شوند. اصولا این پروسه با بقیه گروههای اجتماعی به بحث گذاشته میشود تا برای آن همدلی بهوجود آید. در یک نظم دموکراتیک همه میتوانند نماینده داشته باشند و در یک رقابت دموکراتیک و در زمانی مشخص نمایندگان مردم معرفی، انتخاب و وکالت را بهعهده میگیرند. در موضوع وکالت، نهتنها پروسه که هدف انتخاب و وظایف وکیل هم کاملا مشخص است. اما سلطنتطلبان با توهم اینکه حامی اکثریتی در ایران دارند، فرصت و انحصارطلبانه وارد چنین کارزاری شدند و چشمبسته وکیلی را خارج از یک پروسه دموکراتیک بدون اینکه وظایفش مشخص باشد معرفی کردند. آنها بهدنبال معرفی یک قیم بودند و نه فرد و افرادیکه آنها را نمایندگی کند.
دوم: آیا در حال حاضر، خیزش انقلابی در ایران نیازمند بهیک رهبر آنهم در خارج از کشور است؟ جواب من به این سئوال منفیست. خیزش انقلابی در حال حاضر در ایران نیازمند به انتقال از مرحله خیزش بهیک جنبش اجتماعیست. جنبشهای اجتماعی گروههای اجتماعی را برای یک عمل جمعی بهدور خود جمع میکنند و در تشکیلاتی که شکل میگیرد، گروههای مختلف با یکدیگر وارد تعامل شده و با ایجاد اجماع بر سر گفتمان و راههای مختلف مقابله با نظم خودکامه موجود تصمیمگیری میکنند. این تشکیلات توسط ابزارهای مختلف بهشکلهای گوناگون شکل میگیرند. از دل جنبشهای اجتماعی رهبر و یا رهبرانی بهطور طبیعی و با پشتوانه گروههای مختلف بیرون میآیند. لذا تحمیل رهبر و رهبرانی بر اعتراضات اجازه نمیدهد که تلاش برای انتقال خیزش به یک جنبش اجتماعی بهطور طبیعی صورت گیرد. جنبشهای اجتماعی در پروسه ایجاد یک سازمان، معمولا رهبر و یا رهبرانی را خلق میکند. رهبر و یا رهبرانِ تحمیلی لزوما رهبر طبیعی یک جنبش اجتماعی نیستند و چنین رهبران تحمیلی میتوانند ضربات عمدهای بر تلاش برای شکل دادن یک جنبش اجتماعی وارد آورند.
سوم ؛ این فرصتطلبی آشکار، از پدیده شوم دیگری پرده برداشت و آن انتقال مرکز ثقل مقابله و اعتراض از داخل به خارج از کشور بود. اینجا این سئوال پیش میآید که وکالت برای فرد و افرادی در خارج از کشور به چه منظوری صورت میگیرد. آیا آن وکیل میخواهد یک دولت در تبعید ایجاد کند و یا اینکه اگر میخواهد با دولتهای خارجی صحبت کند، برای چه باید مذاکره کند. آیا انتخاب قیم بهنام وکیل در خارج دست او را باز نمیگذارد که شخصا هر تصمیمی که خواست بگیرد؟ تفاوت اینگونه تصمیمگیری با یک تصمیمگیری در یک نظام خوکامه و در ایران فعلی چیست؟ اصولا چه کسانی دستور کار این مذاکرات را و برای چه منظوری شکل میدهند؟ مگر در نظامهای دموکراتیک همه کسانی که از طرف آحاد مختلف مردم انتخاب و وکالت پیدا میکنند، در چالش کنش و واکنش قرار نگرفته و در یک جمع تصمیم نمیگیرند؟ آیا بردن رهبری اعتراضات از ایران بهخارج نمیتواند ضربه مهلکی به اعتراضات و مقابله با نظم استبداد در داخل بزند؟ آیا کسانی که از انقلاب سال ۵۷ میخواهند کپی برداری کنند و به فکر این هستند که از خارج در درون کشور تغییراتی ایجاد کنند، سخت در اشتباه نیستند؟ اشتباه آنها در کجاست؟ آنها فکر میکنند بهخاطر اینکه انقلاب سال ۵۷ از پاریس هدایت شد امروز هم امکان آن وجود دارد. در حالی که انقلاب در سال ۵۷ یک رهبر کاریزماتیک داشت و پشتوانه داخلی آن یک جنبش اجتماعی گسترده بود که حمایت آحاد مختلف جامعه را به خود معطوف کرده بود. از چپ تا راست سیاسی این رهبری را قبول کرده و به این جنبش اجتماعی پیوسته بودند. از مذاکره ای که با ارتشیان میشد، تا دیپلماسی خارجی آن و گلی که بر سر تفنگ سربازان میرفت، همه در درون این جنبش به بحث و مذاکره گذاشته شده بود. مراودات بین المللی در آن زمان اجازه چنین کنش بیرونی را به افراد میداد تا از خارج با حمایت داخل دست به انقلاب بزنند، اما امروز هیچ دولتی اجازه نمیدهد که از خاک کشورش گروهی در درون کشور دیگری دست به انقلاب بزنند. تلاشهای خارجی فقط در لابی برای ایجاد فشار بر دولتها که کار مکملی برای اعتراضات در داخل است خلاصه میشوند، که نهایتا نمیتوانند به تغییرات عمده درونی منجر گردند. انتقال رهبری سیاسی بهخارج با در نظر گرفتن محدودیت کاری که این رهبران در خارج می توانند انجام دهند، به تغییرات مورد قبول منجر نشده و خود باعث یاس در داخل میگردد. در این صورت با بالا بردن توقعات داخلی و عدم حصول نتیجه، یاس و نا امیدی در داخل شکل میگیرد. باید توجه داشت که هیچ تغییری در داخل بدون نقش فعال نیروهای داخلی صورت نمیگیرد و خارجنشینهاییکه تلاش میکنند در بیرون مرزها قیم انتخاب کنند باید متوجه این اشتباه تاریخی باشند. اشتباه بوش در حمله به عراق و یا بعدا حمله کشور های غربی به لیبی برای برکناری دو دیکتاتور، پرده از این بیخردی سیاسی بر داشت. احمد چلبی سالها با گروههای دست راستی آمریکایی در درون حزب جمهوریخواه در تماس بود تا آنهارا برای حمله به عراق آماده کند که با آمدن نیوکانها به هدفش رسید؛ اما حمله نظامی در این دو کشور آغاز محنت برای مردم آنها شد. نه اینکه صدام حسین و معمر قذافی عامل ثبات سیاسی در کشورهای خود بودند، برعکس، اما دخالت نظامی خارجی در این دوکشور مشکلات عدیدهای را برای ملتهای عراق و لیبی بهوجود آورد.
چهارم: کسیکه مورد این وکالت قرار گرفته برای بخشی با باور بر اینکه نظام سلطنتی بهترین مدل حکومتی برای کشور است مشروعیت دارد اما برای بسیاری دیگر که به نظامی جمهوری و یک نظم دموکراتیک غیر فردی میاندیشند، مشروعیت ندارد. در این شرایط، وکالتی که در یک ساختار غیر دمکراتیک شکل گرفته، چیزی بهجز قیمومت و قیم انتخاب نمودن را تداعی نمیکند. در نظام جمهوری اسلامی ایران هم با صغیر دانستن مردم از همین مفهوم وکالت برای مشروعیت بخشیدن به نظم خودکامه فعلی استفاده شده است. تمام تئوری ولایتفقیه بر وکالت از طرف مردم و قیمومت شکل گرفته است. سلطنتطلبهای پهلویگرا میتوانند برای خود یک قیم انتخاب کنند اما حمایتی که توانستند جمع کنند نشان داد که بسیاری با انتخاب یک قیم مخالفند. وکالت به آقای رضا پهلوی بهعنوان قیم برای گروهی بسیاری سئوال برانگیز شده است. بهجز چالشی که در مورد پروسه وکالت مطرح شده است سئوالاتی هم در مورد این وکیل مطرح است. رضا پهلوی به شرایط فعلی نقد دارد اما از نقد او به گذشته یعنی دوران پادشاهی پدر بزرگ و پدرش چه میدانیم و آیا خبری هست؟ آیا پدر بزرگ و پدر او به اصول انقلاب مشروطه یعنی سیاست مشارکتی پایبند ماندند و آیا کوشش نمودند که آنچه را این انقلاب هدف قرار داده بود پاسداری نمایند؟ آیا کوشش کردند که با تکیه بر این اصول جامعه را وارد مرحله دیگری برای ایجاد یک نظم مدرن دموکراتیک کنند؟ رضا شاه با بسیاری از روشنفکران دموکراسیخواه زمان خود چه کرد؟ در زمانیکه رضا شاه پهلوی هنوز سردار سپه بود، میرزا زاده عشقی، شاعر بزرگ عصر مشروطه را به قتل رساند. رضا شاه پنجاه و سه نفر از روشنفکران زمان خود که اغلب گرایشات سوسیال دموکراسی را داشته زندانی کرد و بهقتل رسانید. فرخی یزدی از روشنفکران این زمانه است. در زمان محمد رضا پهلوی که اوضاع سیاسی کشور ما بسیار مشخص است. جدال بین دموکراسی و یا حکومت خودکامه در زمان مصدق بالا گرفت. مصدق از شاه خواسته بود که سلطنت کند و نه حکومت. مصدق میخواست جایی برای اراده مردم در صحنه سیاست باز شود. شاه در مصاحبههای مختلف خود با باربارا ولتر و اوریانا فالاچی گفته بود که مردم ایران برای یک دموکراسی آماده نیستند. در مصاحبه ای با ولتر و زمانی که فرح پهلوی هم حضور داشت، بعد از مراسم تاجگذاری، او کلا زنان را شایسته زمامداری نمیدانست. نهایتا حزب رستاخیز را بعد از ناکامی دو حزب ملت و ایران بنیان گذاری کرد اما با ایجاد چنین حزبی صحبت از کار حزبی نبود که عضویت در این حزب شرط بود. برای همین هم گفته بود که هر ایرانی اگر عضو نشود بی وطن است و میتواند پاسپورت خود را گرفته و از کشور خارج شود. آیا آقای رضا پهلوی در طول این دو و یا سه دهه گذ شته توانسته یک جمع با ثبات سلطنتطلبی و یا یک حزب سیاسی تأسیس کمد؟ شورای ملی ایرانیان، ققنوس، پیمان نوین، صندوق مالی سازی و فرشگرد یکی پس از دیگری تشکیل و منحل شده و فرشگردها به حزب ایران نوین تغییر شکل دادند و هنوز سلطنتطلبان نتوانستهاند صاحب یک تشکیلات با ثبات باشند. آقای رضا پهلوی هرگز در یک مناظره حاضر نمیشود و اگر مصاحبهای انجام میدهد، از پیش چهارچوب آن مشخص شده است. مثل خودکامگان امروز در ایران، از بالا به مردم نگاه میکند و وکالت هم در همین واژه قیم مردم بودن برای او تعریف میشود. میخواهد برای مردم حرف بزند و نه با مردم. میخواهد قیم مردم باشد و نماینده مردمیکه به سلطنت بهعنوان یک ساختار سیاسی باور دارند. وکالت دادن به رضا پهلوی معنای جز پذیرفتن ولایت یک فقیه ندارد.
پنجم: سلطنتطلبی هماداران رضا پهلوی یک گفتمان سیاسی نیست و در سطح یک مفهوم و شعار باقی مانده است. در ایران امروز با تمام مشکلات، روزنامههایی مثل شرق، اعتماد، هممیهن و…و مجله هایی چون صدا، مشق نو، اندیشه پویا، ایران فردا و… منتشر میشوند. شرتیط کار حرفهای برای این رسانهها، بسیار محدود کننده و سخت است اما مرتب صاحبان اندیشه ای که در این رسانهها مینویسند تلاش میکنند که گفتوگو و گفتمانسازی کنند. اما در مسیری معکوس سلطنتطلبی ایرانی به پهلویطلبی تقلیل یافته است و هیچ گفتمانی را نمایندگی نمیکند و سلطنتطلبها علیرغم برخورداری از رسانههای فراگیر و فضای آزاد غرب کاری از پیش نبردهاند. معلوم نیست کدام نظم سلطنتی را و چگونه و برای چه دنبال میکنند. صحبت های خود رضا پهلوی مملو از مفاهیم دموکراتیک است اما چگونه این مفاهیم در بستر سیاسی کشور بازسازی میشوند، معلوم نیست. او از پان ایرانیستها که بیشتر بهیک رسم و توسعهآمرانه از بالا در سیاست اعتقاد د ارند و بخش بزرگی از سلطنتطلبان را شکل میدهند، حرفی نمیزند و نمیگوید باورهای این بخش در یک گفتمان سلطنتطلبی در کجا قرار میگیرد. سلطنتطلبها نمیخواهند بفهمند که این روزنامه هاییکه از آنها نام برده شد، خواننده دارند و خوانندگانشان بخش بزرگی از جامعه ایران را نمایندگی میکنند. هواداران رضا پهلوی نمیگویند در مقابل گفتمانسازیهایی که امثال کاشی، فاضل، علوی تبار، تاجیک و…در ایران شکل میدهند چه چیزی برای گفتن دارند. آنها نمیگویند گروهی در کشور ما که امروز به هر دلیلی یک نظام سلطنتی میخواهد، اگر روزی بتوان به آنها یک الترناتیو دمکواتیک داد، آیا باز هم سلطنت را انتخاب میکنند؟ نظام سلطنتی با خاندان پهلوی هر چند که دموکراتیک باشد چرا باید بر یک نظم جمهوری دموکراتیک ترجیح داده شود؟ آیا مردم کشور ما شایسته یک نظام جمهوری دموکراتیک انتخابی که بر یک فرد تکیه نکند نیستند؟
ششم: ماکس وبر نظم سیاسی را در اقتدار سنتی، کاریزماتیک و عقلائی به تفسیر میکشد. اقتدار سنتی را کشور ما در نظم سلطنتی گذشته مشاهده کرده است. امروز بهترین نظامهای سلطنتی با چالشهای دمکراتیک روبرو هستند بهخاطر اینکه مردم دنیا میخواهند جمهور مردم و نه یک فرد را در مرکز ثقل قدرت قراردهند. در این نظم و اقتدار سنتی، نظام پاترومونیال بود و شخص شاه بالای هرم قدرت مینشیند. سلطنتطلبها میخواهند قیمی انتخاب کنند و او در ابتدا مرکز ثقل و در بالای هرم این قدرت بنشانند اما معلوم نیست در کدام آیندهای جمهور مردم صاحب قدرت میشوند. انقلاب ۵۷ با یک رهبر کاریزماتیک شروع شد و اکنون بهیک نظم سنتی پاترومونیال خودکامه تبدیل شده است. وبر نظامهای عقلانی را نظامهای دموکراتیک میداند که دولتهای شکل گرفته بر پایه اجماع اجتماعی و قانون شکل می گیرند. بعدها هابرماس مشروعیت قانون را در اخلاقی بودن آن دانست. لذا در جمع این دو نظریه دولتهای عقلائی دولتهایی هستند که بر اجماع اجتماعی و قانون اخلاقی شکل گرفته و مشروعیت پیدا میکنند. البته دولتها بهجز مشروعیت که بر پایه ارزشهای اجتماعی شکل میگیرد باید مقبول هم باشند، یعنی در حیطه کار آمدی در جهت خیر عمومی قدم بردارند. دولت مدرن یک دولت دمکراتیک عقلایی با اشکال مختلف آن است. رجعت به سنت و رهبری کاریزما، برگشت به عقب آن هم در جامعه ایست که استبداد سلطنتی و دینی فرصت تعاملهای اجتماعی را در جامعه مدنی و احزاب از مردم سلب کرده است.
اینکه بهخاطر فضای سیاسی خودکامگی در درون کشور، کسانی بهدنبال یک فرد مقتدر برای نجات کشور میگردند و آن فرد را رضا پهلوی میدانند، یک واقعیت است اما این همه حقیقت را بیان نمیکند. حقیقت در این است که در این مرحله از مبارزه با استبداد، هنوز زمان بسیار زودی برای دلبستن بهبک الترناتیو برای بخشی از جامعه است. اگر در فردای آزادی ایران، سلطنتطلبها در یک فضای دموکراتیک توانستند برای الترناتیو سلطنت، رای اکثریت را از آن خود کنند، آن نظام مشروعیت پیدا میکند. انتخاب قیم بهنام وکیل آن هم در زمانی که اتحاد مردمی برای مقابله با استبداد ضروریست، یک عمل غیر دمکراتیک و فرصتطلبانه است.
خوشبختانه پروژه وکالت شکست خورد. اما کسانی که بهدنبال اینگونه پروژهها هستند باید بدانند که اینگونه تلاشها نهتنها به اعتبار اجتماعیشان لطمه میزند که بر تلاشهای مبارزه با خودکامگی در داخل هم صدمه وارد میکند. دموکراسی فقط یک مفهوم نیست بلکه فرایندیست که باید آنرا ساخت، در درون آن زندگی کرد و در تمام فعل و انفعالات زندگی اجتماعی خود انرا نشان داد. فرصتطلبی سیاسی و توهم میتواند زیانهای غیر قابل جبرانی به تلاشهای مردمی که از جان و مال خود میگذرند تا مبارزاتشان به نهایت مطلوبی برسد وارد کند. سرمایه هر فرد و یا گروه اجتماعی در گرو پاکی و صداقت در تلاشهای سیاسی آن است.
9 پاسخ
متاسفانه آقای نوربخش با واژگون نمایی واقعیات سعی در به حاشیه بردن نظرات مخالف و بر کرسی نشاندن آنچه ایشان فکر می کند درست است دارند.
۱-کمپین وکالت، الزاما مورد حمات سلطنت طلبان نبوده است. ایده این کمپین به درست یا غلط اجازه نمایندگی به آقای رضا پهلوی برای شکل دادن گفت و گوهایی با نمایندگان نهادهای مختلف جهانی برای فشار بر حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. مقایسه آن با ایده ولایت فقیه در جامعه کاملا تحول یافته امروز ایران از اساس اشتباه است. اساسا جامعه ایران امروز، به لحاظ جمعیتی و تنوع ولایت ناپذیر است. اصرار بر این مقایسه ها مخاطبین را به فکر فرو نمی برد، سخن از رندی گویندگان می دهد.
۲-آقای رضا پهلوی هزار ایراد می تواند داشته باشد اما مگر در کارنامه آقای نوربخش و دوستانشان چه چیزی غیر از تشویق به انتخابات درون ساختار نظام جمهوری اسلامی وجود داشته است که حالا به آقای پهلوی و دوستانشان خوردی می گیرند؟ اگر چیزی غیر از صحبت های چند ساعته در کلاب هاوس بوده بفرمایند تا ما آشنا شویم.
۳-بسیاری از کسانی که به آقای رضا پهلوی رای داده اند، هم با ماکس وبر آشنا هستند و هم از سرنوشت فرخی یزدی آگاهند اما دست به انتخاب در حیطه محدودیت ها زده اند. آقای نوربخش فکر میکنند مردم ایران نیاز به قیم دارند که به آنها انتخاب درست را از نادرست را گوشزد کرد. مردم ایران مثل مردم هر جای دیگر دنیا می توانند اشتباهاتی داشته باشند که داشته اند اما بهتر است کسانی که کباده آگاهی می کشند قدری به گذشته و انتخابهایشان با تامل بیشتری نگاه کنند تا بتوانند مسیر بهتری را برای مردم ایران پیشنهاد دهند.
جرات ندارید دیدگاه ما را نشان دهید. اگر اسمی هم در دیدگاه ما اورده شده اشخاصی هستند که مشهورند و همه فعال بودند و کارنامه شان را همه میدانند. شما هم سانسور میکنید.
لطفاً از خارج برای مردم ایران نسخه نپیچید این مطالب به پشیزی نمی لرزد.
ایا آقای رضا پهلوی توضیحی برای ساواک زمان پدر خویش دارد؟ سازمانی که در هر مدرسه، دانشگاه، ادارات دولتی وخصوصی ، وزارتخانه ها، مطبوعات و غیره شعبه داشت . ساواکی که به هرکاری دخالت میکرد من جمله نظر دادن برای انتخاب وکیل مجلس یا سناتور تا بخشدار یا ریئس اداره فرهنگ دهی کوچک ودور افتاده . ساواکی که شکنجه خانه ها و شکنجه گران وی در شدت شقاوت در بکاربردن مدرنترین ترین شکنجه های دنیا و تبحر در بازجویی و شکنجه زندانیان عقیدتی در دنیا کم نظیر بودندو عملیات ماموران ساواک پایه بود برای محکم نگهداشتن پهلوی وزیر نظر مستقیم محمدرضا پهلوی اداره میشد. ایا رضا پهلوی که دم از دموکراسی میزند و به عملکرد خانواده اش افتخار میکند میخواهد ساواک دیگری بسازد ؟ چرا هرگز از آن صحبت نمیکند؟
گزارش سه رسانه آلمانی از شکنجه و تجاوز به بازداشتشدگان و گزارش محرمانه وزارت خارجه آلمان
ایران
دو کانال تلویزیونی ان. د. ار و و.د.آر و روزنامه زوددویچه تسایتونگ در آلمان، گزارشهایی را از تحقیقات مشترک درباره شکنجه و تجاوز به بازداشتشدگان خیزش انقلابی مردم منتشر کردند و از گزارش محرمانه وزارت خارجه آلمان درباره شکنجه معترضان خبر دادند.
در این گزارش به نقل از یکی از زندانیان زن اشاره شده چند مامور مرد او را با لگد و شوکر برقی طوری زدند که تمام پای راستش کبود شد.
این رسانهها در مصاحبه با بازداشت شدگان از سه مورد تجاوز و خشونت جنسی با باتوم لاستیکی یا برقی خبر دادهاند.
پیش از این نیز گزارشهایی درباره تجاوز و آزار جنسی بازداشتشدگان منتشر شده است.
از جمله روزنامه نیویورکتایمز در گزارشی با عنوان «حکومت ایران از تجاوز برای تحمیل عفاف استفاده میکند» به مواردی از تعرض جنسی به زندانیان زن اشاره کرده بود.
سیانان نیز گزارش داده بود که ماموران جمهوری اسلامی گاهی از تجاوز به معترضان فیلم میگیرند تا آنان را به سکوت وادار کنند.
خبرنگاران این سه رسانه آلمانی همچنین با یک زندانبان که به آلمان فرار کرده مصاحبه کرده اند و او گفته که از شکنجه زندانیان با شلاق، اسپری فلفل، باتوم و شوکر خبر داده است.
به گفته او، ماموران زندانیان را وادار میکردند که در اتاقهای سرد با لباسهای نازک روی زمین بخوابند و همچنین زندانیان امکان دستشویی نداشتند و مجبور به دفع مدفوع در سلول بودند.
تعداد دیگری از بازداشت شدگان در گفت و گو با این سه رسانه از شکنجه های متعدد در حین بازداشت خبر داده تعدادی نیز گفته اند که به دلیل ضربات استخوانهایشان شکته شده است.
این سه رسانه خبر دادند که در یک گزارش محرمانه وزارت خارجه آلمان که اواخر نوامبر ۲۰۲۲ تهیه شده، «گزارشهای متعددی از اعترافات اجباری از طریق شکنجه و فشار روانی» مطرح شده است.
یک سخنگوی وزارت خارجه آلمان نیز گفت که «تجارب وحشتناک» مطرح شده توسط بازداشت شدگان مطابق گزارشهایی است که برای این وزارتخانه شناخته شده است.
سفارت ایران در برلین و وزارت امور خارجه ایران به سوالات این سه رسانه پاسخ ندادهاند.
جناب نوربخش،
.
من از شما چند سوال دارم:
۱- برانداز که صد در صد، نه حالا و نه هیچوقت اراده انرا نخواهید داشت که باشید.
پس چه هستید؟
میفرمایید «من ملی-مذهبی» هستم.
جناب نوربخش شما خوب میدانید که ملی-مذهبی یک ایدئولژیست نه بک موضع سیاسی و پلتفورم.
به زندانی شدن سعید مدنی هم نمیتوانید دخیل ببندید. و برای مواضع اعلام نشده تان امام زاده بسازید.
این بازها کهنه شده. مردم ایران را دست کم میگیرید.
حال جنای استاد علوم سیاسی، هرچه که هستید. موضع و پلتفورم شما چیست؟؟؟
شفاف و با صدای بلند اعلام کنید.
ولی نمیکنید، چون میدانید چیزی جز نوعی از اصلاح طلبی ورشکسته نیست ، هر طور هم که انرا با الفاظ نقاشی کنید.
اعلام نمیکنید چون نمیخواهند بی اعتباری اصلاح طلبان ورشکسته نسیب شما شود.
این گوی و این میدان اعلام بفرمایید.
پلتفورم شما چیست؟
ملی- مذهبی ۴۳ سال سابقه سیاسی دارد..
بعد از ۴۳ سال فعالیت اعتلاف الترناتیو شما کجاست؟؟؟
لطفان به سوالات من جواب دهید.
این نوربخش هم در ظلمات زندگی می کند!
“امروز بهترین نظامهای سلطنتی با چالشهای دمکراتیک روبرو هستند”!!!
یعنی از ژاپن تا انگلستان و هلند و سوئد و … با چالش دموکراتیک مواجه اند!!!
اکنون که مضحکه ای به نام جمهوری اسلامی داریم که از جان بیمار موسوی تا خامنه ای با یک تشر رهبر همه خفه خون می گیرند و در دوران طلایی کل قوا در شخص خمینی خلاصه می شد و مملکت با فتوا ارتداد جبهه ملی تا سلمان رشدی تا مضحکه فعلی که کل قوانین مملکت برای دو سال تعطیل است یک روند رو به جلو بود؟؟؟!!!
واقعا شرم نمی کنید! چنان در جهالت هستید و اسیر دگم های سیاسی که هر ناظر بی طرفی را به تحیر وا می دارید
من طرفدار ایشون و همنظرشون نیستم ولی همین مغلطه رو شما هم میکنید، وقتی پای راهحلهای دموکراتیک میشه میگین اینجا خاورمیانه است اروپا که نیست، وقتی پای «پادشاهی خیلی خوب است» میرسه میگین بله بله سویٔد دانمارک … همزمان هم به چپول جماعت فحش میدید. خب عزیزم در همین خاورمیانه عمان و عربستان و اردن پادشاهی هستند چرا از تایلند و بوتان مثال نمیزنید؟ اون سوئد و دانمارک مبتنی بر سوسیال دموکراسی هستن یعنی عمدهٔ حاکمیت اینه که شما بهش لفظ چپول میگین. تحیر فقط مربوط به توجیهات اصلاحطلبان یا وقاحت ولائیان نیست، تحیر شامل شمایان هم میشود متاسفانه و این فقر سیاسی در کشورمون ناشی از درازی عمر استبداد بوده.
پهلویسم هم مثل جمهوری اسلامی یک ایدئولوژی داره و رویکردها هم کاملا شبیه است.
با تشکر فراوان … پیروان و موافقان جنبش زن زندگی آزادی اگر هم وکیل بخواهند مهرانگیز کار- شیرین عبادی – نرگس محمدی — نسرین ستوده بسیار مناسب تر از اقای رضا پهلوی هستند – واقعا از ایشان انتظار نبود که تن به این فریب و فرصت طلبی بدهند.
دیدگاهها بستهاند.