پارهای از منتقدان محترم و خوشفکر به اشتباه تصور کردهاند که امثال نگارنده ادعا کردهاند اصلاحطلبان در مجلسین اکثریت را کسب کردهاند و به این معنا پیروز شدهاند و بعد این ادعا را نقد کردهاند. شخصاً هیچ اصلاحطلبی را سراغ ندارم که مدعی شده باشد اصلاحطلبان به این معنا پیروز شدهاند. اساساً در انتخابات ۹۴ امکان حصول این پیروزی وجود نداشت. همهی ادعا این بوده که اصلاحطلبان در رسیدن به هدفی که اعلام کردند (شکلگیری مجلسینی با تندروهای کمتر) موفق شدهاند و دستاوردشان هم در این راستا بیش از انتظار و هدف اولیهشان بود. منتقدان محترم اولا اهمیت این دستاورد را دست کم میگیرند و ثانیا به هزینههای عملکردی که به این دستاورد نمیانجامید کمتوجهاند.
همچنین، این منتقدان به طرح پارهای از نقدها به اصلاحطلبان پرداختهاند که اساسا در گفتگویی که انجام شد محل بحث نبود. نگارنده هم با بخشی از نقدهای طرح شده همراه است و اتفاقا نقدهای دیگری را هم به مجموع نیروهای دموکراسیخواه (از جمله اصلاحطلبان) وارد میداند. اما موضوع بحث در نوشتههای پیشین این بود که صرف نظر از بقیه اقداماتی که برای بسط دموکراسی، رفاه، عدالت و آزادی در ایران باید انجام شود، نحوهی حضور اصلاحطلبان با لیست واحد امید در انتخابات ۹۴ قابل دفاع بود یا نه. پاسخ نگارنده مثبت است و پاسخ منتقدان محترم منفی. اتفاقا از نظر اغلب اصلاحطلبان، تقویت بال اجتماعیَ اصلاحطلبی با مجلسی با تندروهای کمتر و خبرگانی که با احتمال کمتری رهبر تندرو انتخاب میکند کمهزینهتر و کامیابتر است.
منظور از توفیق اصلاحطلبان در دو انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم این بود که اولاً قصد نیروهای آفندی در تشکیل مجلس دهم با اکثریت نیروهای تندروهای به ریاست حداد عادل تحقق نیافت و ثانیاً در مجلس خبرگان هم پیروزی نمادین مهمی به دست آمد
در لزوم تقویت اصلاحات جامعهمحور تردیدی ندارم و در این زمینه نهتنها مکرر نوشتهام، بلکه بر خلاف بسیاری از منتقدان محترم که در این زمینه صرفا نظرورزی خیرخواهانه میکنند، در دو دهه گذشته عملا (در کنار بسیاری از اصلاحطلبان دیگر) بخش اعظم زندگی حرفهای و سیاسی خود را وقف تقویت رسانهها، نهادها، احزاب و فعالیتهای مدنی اصلاحجویانه و جامعهمحور کردهایم و هزینههایش را هم نوش جان. نقدی که دوستان مطرح میکنند به مجموعه نیروهای دموکراسیخواه و تحولخواه هم وارد است و نه صرفاً اصلاحطلبانی که از لیست واحد امید حمایت کردند.
اگر بخشی از اصلاحطلبان لیستهای متفاوت (از جمله با حذف چند چهره با سوابق غیراصلاحطلبانه) منتشر میکردند، دیگر اجماع کامل و لیست واحد امید ممکن نمیشد و نه این میزان توفیق فراتر از انتظار در مجلس حاصل میشد (که اکثریتاش به دست حامیان برجام و دولت افتاد و رئیس و نوابرئیسیاش هم به جای تندروها به نامزدهای لیست امید رسید) و نه بیش از یکسوم مجلس خبرگان به دست نیروهای غیرتندرو میافتاد و چند چهرهی شاخص تندرو از آن حذف میشدند.
منظور از توفیق اصلاحطلبان در دو انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم این بود که اولاً قصد نیروهای آفندی در تشکیل مجلس دهم با اکثریت نیروهای تندروهای به ریاست حداد عادل تحقق نیافت و ثانیاً در مجلس خبرگان هم پیروزی نمادین مهمی به دست آمد و تعداد تندروها کمتر از حالتی شد که اصلاحطلبان در آن از لیست واحد هاشمی حمایت نمیکردند. نیروهای آفندی میخواستند هاشمی را به نام رای مردم از ورود به خبرگان باز دارند. ولی هاشمی با بیشترین رای در تاریخ جمهوری اسلامی به مجلس خبرگان راه یافت. نیروهای آفندی دوست داشتند محمد یزدی، مصباح و جنتی در صدر منتخبان مردم تهران قرار بگیرند اما دو نفر اول اصلا رای نیاوردند و جنتی هم در پایین فهرست منتخبین مردم قرار گرفت. در چنین مجلسی انتخاب رهبری تندرو بسیار دشوارتر است و کماحتمالتر.
عرصهی سیاسی ایران در حصر نیروهای آفندی است. این نیرو بیش از همه برای اقداماتش به امکانات حکومتی متکی است ولی از امکانات اجتماعی بخشی از جامعه هم برخوردار است؛ مهمترین مسالهاش نه مشکلات مردم و نه آموزههای دینی و حقوق شهروندی و اخلاق، که حل موضوع جانشینی رهبری به نحوی است که جامعه سیاسی ایران در وثیقه و کنترل نیروهای آفندی بماند
ارزیابی اصلاحطلبان از توفیقشان در انتخابات اخیر این نیست که ایران را دموکراتیک کردند یا نیروهای آفندی را به تعطیلات تاریخ فرستادند! صرفاً این است که اولا روند مهندسی نیروهای آفندی را با مشکل روبرو کردند (ولی آنها همچنان با نفوذ و امکانات کمتر و بدون رفتن به مرخصی ایفای نقش میکنند). ثانیاً این پیروزی در انتخابات مجلس دهم از جنس پیروزی در انتخابات سال ۹۲ بود که به «نرمال یا عادی کردن» وضع جامعه و جامعه سیاسی کمک میکند. ثالثاً در حالی که نیروهای آفندی از سال ۸۴ تا ۹۲ به نیروی اصلی و یکهتاز عرصه رسمی سیاسی ایران تبدیل شده بودند، این دو انتخابات (۹۲ و ۹۴) به تقویت نیروهای میانه ( اعم از اصلاح طلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان میانهرو)منجر شده است و اگر این اتفاق نمیافتاد پیشبینی هزینههای احتمالی سهمگیناش دشوار نیست.
این دستاوردها عین کمک به فرایند دموکراسیخواهی (و خروج از وضعیت بد حکمرانی به وضعیت حکمرانی خوبتر ) است. دمکراسیخواهی در ایران ( و در منطقه کلنگی خاورمیانه) به منزله «حمل بار شیشه» است که هر خطای راهبردی (از جمله مجلسی تندرو یا خبرگانی که رهبر تندرویی انتخاب کند) میتواند هزینههای بلندمدت سنگینی داشته باشد. اصلاحطلبان نمیخواهند و نمیتوانند نیروهای آفندی را حذف کنند، بلکه به دنبال تربیت و مهار آنها هستند تا برای جامعهی ایران و روند تقویت بنیهی مدنی آن (که لازمهی بسط دموکراسی است) کمشرتر شوند. با این نیروها نهایتا باید همزیستی داشت و انها را به قبول حقوق برابر برای همه ایرانیان تشویق کرد. هر چند همه اصلاحطلبان میدانند همین «هدف حداقلی مدنی و سیاسی» آنها را از آزار و هزینههای تحمیلی نیروهای آفندی در امان نمیدارد.
تعدادی از منتقدان محترم (مراجعه کنید به تحلیلهای دکتر کاظم علمداری جامعهشناس دردمند و حساس به سرنوشت ایران، بابک مینا فلسفه سیاسیپژوه خوشفکر در سایت زیتون و بهنام امینی تحلیلگر سیاسی در سایت بی بی سی) با این ارزیابی نگارنده مخالفاند. آنها با بیانهای متفاوت معتقدند که اصلاحطلبان اگر هنری کرده باشند صرفا در «تاکتیک» بوده و در «استراتژی» در جا میزنند و در مجموع اقدامات غیردموکراتیک نیروهای آفندی را نزد افکار عمومی «بزک» میکنند و حتی برآیند نهایی همین دو انتخابات اخیر به نفع مخالفان دموکراسی است. این منتقدات محترم معتقدند روند دموکراسیخواهی ایرانیان با دو مشکل روبروست: یکی همین نیروهای آفندی و دیگری نیروهای اصلاحطلبی که با برداشت غلط از دموکراسی و استراتژیهای نیل به آن دموکراتیزاسیون را در ایران به تاخیر میاندازند.
مجال ارزیابی یکایک انتقادات این نویسندگان (که با برخی از آنها خودم هم موافقم) را در این یادداشت کوتاه ندارم. در اینجا صرفا این نکته را طرح میکنم که این منتقدان درباره جامعه سیاسی ایران و نقش اصلاحطلبان مینویسند بدون اینکه پاسخ روشنشان را به دو پرسش کلیدی زیر روشن کرده باشند. اول اینکه چه ارزیابیای از «جامعه سیاسی ایران» دارند؟ به عبارت دیگر این منتقدان برای اصلاحطلبان نسخه میپیچند بدون اینکه روشن کنند آنها در چه زمینی بازی میکنند. سوال دوم اینکه صرف نظر از نقدهای وارد و ناوارد به اصلاحطلبان و بقیه دموکراسیخواهان ایران از منظر اقداماتی که «باید» انجام دهند، اصلاحطلبان چه کار «میتوانند» بکنند؟ با پاسخ ندادن روشن به این دو سوال آنها راحت میتوانند اصلاحطلبان را زیر تیغ نقد رادیکال ببرند و حتی رای موفق «تاکتیکی» و نیکاثرشان در این انتخابات را ریاکاری بنامند.
پاسخ کوتاه خودم به این دو پرسش از این قرار است: (که بر مبنای آن، بر خلاف این منتقدان، ارزیابیام از عملکرد اصلاحطلبان در انتخابات ۹۴ مثبت است)
پاسخ پرسش اول: عرصهی سیاسی ایران در حصر نیروهای آفندی است. این نیرو بیش از همه برای اقداماتش به امکانات حکومتی متکی است ولی از امکانات اجتماعی بخشی از جامعه هم برخوردار است؛ مهمترین مسالهاش نه مشکلات مردم و نه آموزههای دینی و حقوق شهروندی و اخلاق که حل موضوع جانشینی رهبری به نحوی است که جامعه سیاسی ایران در وثیقه و کنترل نیروهای آفندی بماند ( البته این تدام کنترل را نه «گروگانگیری جامعه سیاسی» بلکه عین انجام رسالت انقلابی میدانند). در برابر این نیروی آفندی در عرصهی رسمی سیاسی همان نیروهای میانه قرار دارند که برای گشایش سیاسی به روشهای انقلابی و پاپولیستی اعتقادی ندارند و به شیوههای قانونی و خشونتپرهیز ملتزماند. به همین دلیل برخورد آفندیها با آنها چندان معونه و زحمتی ندارد. در برابر این نیروی آفندی، پویشهای متنوع اجتماعی و افکار عمومی در جامعه مدنی نیز مقاومت و پیشروی میکند. در میان این نیروهای جامعهمحور کنش و عقلانیت هزینه ـ فایدهای کمهزینه رو به رشد است. آنها برای ابراز مخالفت با نیروهای آفندی آمادهاند در انتخابات شرکت کنند و رای مخالف بدهند، در محافل اجتماعی و خانههایشان آفندیها را نقد کنند، تشییع جنازه پاشایی را استثنایی کنند، آببازی کنند و در مراکز خرید اجتماع کنند. و نه چندان بیشتر. اگر قرار باشد در مسیر این فعالیت شهروندان از سوی نیروهای آفندی هزینه جدی تحمیل شود همه به خانههایشان میروند و سریال ترکی میبینند.
پاسخ کوتاه به پرسش دوم: به نظر کار اصلیای که اصلاحطلبان در این عرصهی سیاسی میتوانند انجام دهند شرکت به همین شیوه در انتخابات (برای کمشرتر کردن و پرخیرتر کردن حاکمیت)، ایستادگی مدنی جمعی در برابر آفندیها و تقویت تدریجی قدرت جامعه است.
اصلاحطلبان چگونه میتوانند این ایستادگی مدنی جمعی را تقویت کنند؟
(اصلاح طلبان)به جای ستیز با تحولخواهان از گفت و گو با آنها حمایت کنند و آنها را برانداز ندانند و آنها را به یاری برای تقویت بنیهی مدنی جامعهی ایران بطلبند.
۱) با هم و اجماعی و در ائتلاف با سایر میانهروها حرکت کنند و خطای تفرق در ۸۴ را تکرار نکنند. زیرا تا اطلاع ثانوی امکان بروز مجدد شارلانتانیزم مردمانگیز و ظهور معجزه هزاره ثانی ! در جامعه سیاسی ایران هست.
۲) اصلاح طلبان اقدامات غیرقانونی نیروهای آفندی را در کنترل جامعه سیاسی تایید نکنند، حتی اگر به ناحق متهم به فتنهگری و عامل اجنبی بشوند
۳) در هر فرصت و به هر بهانهای عناصر میانهرو را در عرصهی رسمی سیاسی ایران و در دوره جانشینی تقویت کنند، نه اینکه به نام دموکراسی و با لیستهای ناقص و چندگانه این نیرو را تضعیف کنند. مهمترین نیرویی که در شرایط فعلی میتواند نفوذ نیروی آفندی را در بحث جانشینی کنترل کند همین نیروی میانه است و نه اصلاحطلبان به تنهایی و یا سایر نیروهای دموکراسیخواه. دموکراسی از لپ لپ بیرون نمیآید.
۴) اصلاح طلبان دولت روحانی و مجلس دهم را کمک کنند که حتی الامکان بحران اقتصادی، آسیبهای اجتماعی و سیاست خارجی در منطقه را مهار کند. زیرا با بحرانها زمینه تضعیف دموکراسی فراهم میشود و نه تقویت آن. اگر کشور در مسیر توسعه با رشد بالای پنج در صد بیفتد هم گام مهمی برای زمینهسازی کاهش هزینههای دموکراسیخواهی است.
۵) انتخابات را جدی بگیرند چون مردم محاسبهگر ایران انتخابات را به بهار سیاسی و جنبش ملی و مدنی (اگر چه موقتی) تبدیل می کنند.
۶) اصلاح طلبان خود را واسط میان پویشهای اجتماعی (مطالبات جوانان و دانشجویان، زنان، کارگران، اقوام و اقشار محذوف دیگر) با دولت قرار بدهند و به هیچ وجه این نیروهای مردمی را دنباله نیروهای خارجی ندانند و مطالبات آنها را شناسایی و نمایندگی کنند.
۷) به جای حذف نیروهای آفندی تلاش کنند آنها را در موقعیتی برابر با سایر شهروندان ایرانی قرار دهند.
۸) به جای ستیز با تحولخواهان از گفت و گو با آنها حمایت کنند و آنها را برانداز ندانند و آنها را به یاری برای تقویت بنیهی مدنی جامعهی ایران بطلبند.
بدون پاسخ روشن و قابل دفاع به دو پرسش فوق، به جای تحلیل راهگشای سیاسی، شوت هوایی میزنیم. بر اساس این دو پاسخ، شرکت در انتخابات ۹۴ با لیست واحد امید، قابل دفاع و خوشفرجام بود و البته این شرکت جایگزین سایر اقدامات ضروری برای بسط خیر همگانی و دموکراسی در ایران نیست.
یک پاسخ
شوت هوایی درکجای دانش علوم سیاسی و اجتماعی و حقوق و . . . است؟!
دیدگاهها بستهاند.