نوروز از مقاومترین عرفهایی بوده که هزارانسالهها تمام حملههای داخلی و بیرونی را پشت سر کرده است و پابرجا مانده است. با این که شیوه جشن گرفتن ما از نوروز با آن که در هزاران سال قبل بوده تفاوتهایی پیدا کرده است به این معنی نمیتواند باشد که نباید تغییرپذیر باشد. تمام عرف و عادتهای مردمی برابر با تغییر زیست و شرایط جامعه باید که آرام آرام رنگ و شیوههای جدیدی به خود وارد کند.
ما تاجیکها در کنار دیگر عرفهای نوروزی عادت جامه نو به تن کردن داریم و خانهتکانی نوروزی که از نسلهای قبلتر به ما رسیده است. در این دورانی که دیگر مردم سالی یک بار جامه نو به تن نمیکنند و شاید هر هفته و هر فصل مشغول خرید لباس نو هستند و آن چه در خانه بسیار دارند لباس است، باید این جامه نو به تن کردن را که دیگر آن لذت و تازگی دوران قدیم، حداقل دوران مادربزرگ و پدربزرگهای ما را ندارد، تغییر دهیم. به جای لباس نو به تن کردن، بین آن لباسهای قدیمی بگردیم که در فرهنگ ماتریالیستی چند دهه گذشته یا یک بار به تن کردهایم یا حتی فرصت به تن کردن نداشتهایم، آنها را بیرون بکشیم و به افراد نیازمند تقدیم کنیم. شادی که از این عمل به دست میآوریم برابر با همانی خواهد بود که نیاکان ما جامه نو به تن خود میکردند. آن نوسازی در رفتار ما و بازنگری به اعمال ناخودآگاه خود به شخصیت ما به روحیه ما تازگی می دهد که درخور نوروز و فلسفه نوروز است.
ما صاحبخانه هستیم یا خانه صاحب ما؟
این پرسشیست که هر بار از خود میپرسیم وقتی به خانهتکانی نوروزی میاندیشیم. دیگر مثل دوران قدیم نه توانایی همه وسایل خانه را بیرون آوردن داریم و نه شرایط تمیز کردن همه گوشه و کنار خانه خود. یکی از دلایل افزایش حساسیتهای بسیار دوران ما و افزایش بیماریهای بینام و نامعلوم همین جمع شدن گرد و خاک دهسالهها در گوشه و کنار خانههای ماست. آن پرده و پلاس و لباس و وسایلی که روی خورشید را نمیبینند و هم نه جارو به آنها میرسد و نه جاروبرقی. از انباشته شدن وسایل بسیار در خانهها عادت خانهتکانی نوروزی که باید همه وسایل خانه به بیرون آورده شود و آفتاب داده شود دیگر شاید نیم قرن است که فراموش شده است. آن چه مانده است همین جارو زدن همیشگی و هر روزه ماست. این خانهتکانی نوروزی دیگر نیست. این به روز فردا واگذار کردن کارهایی ست که ده یا شاید بیش از آن به آن نرسیدهایم.
وسایلی که دیگر صاحب خانه اصلی ماست و به ما مجال راحت و آزاد در خانه های خود قدم زدن را نمی دهد، حاکم روح و روان ما شده است.
برای از بند این صاحبخانهای که خود ذره ذره گماشته ایم، باید دانه دانه از خانه بیرون کنیم، به نیازمندان تقدیم کنیم، دوباره صاحب اصلی خانه و جای خود و زندگانی خود باشیم. افزایش وسایل در گوشه و کنار خانه ما، در کمدهای پر از وسایلی که دیگر سالهاست فراموش کرده این و برای خود در خانه ما زندگانی می کنند، بیرون بکشیم و از خود بپرسیم آخرین بار کی از آن استفاده کرده ایم.
شاید در شروع این فرهنگ چیزجمعکنی به ما احساس دارایی یا احساس امنیت میداد، اما دیگر منشأ پریشانی و عصبانیتهای بی دلیل و نهفته ما شده است. اگر به این تاثیر پنهان افزایش وسایل در خانه ها بیندیشیم، خواهیم دید که کودکان خود را با خریدن اسباب بازی های بیشتر خوشبخت تر نخواهیم کرد. خواهیم دید که این همه در آن گوشه خوابیدن این همه وسایل دلیلهایی دارد که در روان ما ریشه زده است، حتمی خانهتکانی نوروزی را جدی خواهیم گرفت و دوباره به تمام داراییهای خود نگاهی خواهیم انداخت.
شاید در بین ما افرادی باشند که بگویند این همه را مگر می شود دانه دانه بازنگری کرد؟! تصور کنید که ما نیستیم و عمرمان به پایان آمده است، بازمانده های ما با آن همه وسایل که دیگر صاحب ندارد چه باید کنند؟ حتمی یا هدیه می کنند یا وقت زیادشان خواهد گرفت که همه را با خون دل و آزار هر بار هر روز ببینند و ندانند که با آن چه کنند… این زحمت زیاد و آزار روان طاقت فرسا را می توانیم در دوران هستی خود حداقل سبک کنیم. سبک بار زندگانی کنیم و سبکبار برویم.
از زمانی که برادرم در پنجاه سالگی همراه با خانه دوران کودکی ما سوخت و گویی تمام وسایل را با خود برد، به این می اندیشم. از برادر نداشتن پیراهنی که بوی او داشته باشد، دلم را مدتی خونشار می کرد اما با مرور زمان به آن اندیشیدم که از بین رفتن تمام وسایل خاطره ها را روشن و برجسته تر کرده است.
خانه تکانی نوروزی من به این دلیل زود شروع شد. از اول ماه فوریه هر روز در منزل خود قدم برداشته ام و هر چیزی را در چند سال گذشته دستم به آن نرسیده و استفاده مستقیم نکرده ام، به جعبه نهاده ام که هر بار پر شده سر راه به مرکز خیریه محل برده ام. این خانه تکانی نوروزی آگاهانه من همچنان ادامه دارد، همچنان وسایلی را از گوشه و کنار خانه پیدا می کنم که دیگر یادم نبود داشتم، دیگر حتی از ذهنم رفته بود.
این نوروز تصمیم گرفته ام هر آن چه در منزل دارم باید برای استفاده باشد، برای انجام وظیفه ای باشد، اگر چنین نیست، از این بیش زندان شان نکنم و بدهم تا بقیه از آن استفاده کنند. باید اقرار بشوم که سال ها خانه تکانی نوروزی من محدود بود به جارو زدن عادی و گرد و غبار گرفتن از آن مبلمانی که چشمم به آن می خورد. وقت و حوصله از جا حتی این طرف تر کشیدن مبل را نداشتم. اما دیگر وقتی چشمم به آن گرد و خاکی که پشت قفسه هایی که سال ها زندان وسایلی بوده اند که با دستان خود آورده ام و فراموش کرده ام، فلسفه نوروز و حرف مادربزرگم را نادیده نمی توانم بگیرم. بی دلیل خانه تکانی نگفته اند. کل خانه را باید تکاند، با تمام دانه دانه وسایلش. اگر شدنی نیست، پس وسایلی بسیاری را در خانه زندان کرده ایم. در حالی که در جستجوی آزادی هستیم. این تناقض را اگر روشن در ذهن خود بررسی کنیم، خواهیم دید که آن چه می گوییم در عمل ما پیدا نیست.
تا زمانی که توان و مجال خانهتکانی نوروزی حقیقی و واقعی نداریم، روزی میرسد خانه ما را تکان میدهد. چون دیگر مدتهاست که خانه صاحب اصلی ماست و نه ما صاحبان خانه خود. به همه مردمان نوروزستان توانایی، جرات، جسارت و دستودلباز خانهتکانی نوروزی آرزو دارم. نوروز را فلسفه عمیق عجین با زندگانیاش تا به ما رسانده است، این فلسفه را گرامی بداریم و زندگانی خود را در درون خانه های خود به دست بگیریم و بدانیم که تا زمانی که ما وسایل را زندانی می کنیم، وسایل ما را زندانی می کند. تا زمانی که وسایل اضافه را آزاد نکنیم، خود به آزادی عمیق درونی نخواهیم رسید. آن ترس از آینده در درون ما ریشه های عمیق تر خواهد زد. وسایل به ما احساس امنیت کاذب می دهند. احساس امنیت را در اعمال خود باید بجوییم. آزادیی که به خصوص در اروپا تجربه می شود با ماتریالیسمِ مصرف آمیخته است و این فرهنگ اشتباه در ما نیز رو به رواج است. برای جلوگیری از آن باید راه هایی اندیشید. باید خود را از این ترس آینده رها کرد و دانست که آینده حتی ترس داشته باشد، راه نجات از آن جمع کردن وسایل بیشتر نیست.
یک پاسخ
خانم شهزاده سمرقندی گرامی
با شاداباش نوروزی
بسیار مقاله دلنشینی بود
بویژه از یک هم زبان تاجیک که شناخت خوبی از دلمشغولی ها یی که عزیزان تاجیک در باره نوروز
و خانه تکانی و مفهوم ژرف نهفته در این سنت
باستانی دارند را به من ایرانی ساکن در امریکا
نشان داد
دیدگاهها بستهاند.