با خونسردی کار را پیش میبرد. دستانش را نمیگذارد که به لرزه و رعشه بیافتند. رویدادهای پیرامونی نباید موجب تکان و لرزشی در دستانش بشوند. شک و تردید را بجاناش بیاندازد. متأثرش بکند.
خشم و فریادِ خلق به حالوهوای او راهی ندارد. ناله و نفرت و طلبِ انتقام، رخنهای به اتمسفر پیرامونیاش ندارد. شیوع دیدار هزاران تن از قشرهای مختلف مردم گستردهی فقر و نکبت، اندک تکانی به «هستهی سخت» بودوباشاش نمیدهد. خُرده تأثر و تأسفی را موجب نمیشود که از «سختی»اش بکاهد.
حالوهوای پیرامونیاش به شکل ایزوله مینمایند. به شکلی دور از این اینجا و اکنون. انگاری که میلیونها به واحد سالیانِ سال نوری، از اینجا فاصله دارد. درست جایی میان اجرام سماویایی که اغلب به شکار دوربینهای ناسا درمیآیند. جایی که هرچه چشم تلسکوپی ناسا هم که کار میکند جز اجرام سماوی ریز و درشت، که در پهنهای از جهانِ سوتوکور پراکنده شدهاند؛ چیزی از جنس حیات چشم را نمیگیرد.
و حالوهوای موقعیتِ کار و عملِ این دستها، به آن حالوهوای کذایی سوتوکور شناور آن عکسهای ناسا میمانند. حالوهوایی که از این همه دادوقال زمین به دور است. حالوهوایی که با این همه جلزوولز و حرص و جوش و ذوق و شوق و فشار و استرس و خنده و گریهی و….مخابره از کرهی زمین، هیچ نسبت و اُنسی و الفتی ندارد. چه کرهی زمین با تمامی ساکنیناش از شادی و خوشی بترکد و چه از مصیبتی، آن حالوهوا تغییری نمیکند. تکانی نمیخورد.
حالوهوای پیرامون این عکس هم، از جهتِ بیگانهگی و دوری از وضع و حال اینجا و اکنون، به آن حالوهوای شناور در جای جایِ عکسهای مخابره شده از تلسکوپهای ناسا از کهکشانها، شبیه نیست؟
واکنشهایی که از این دست، تیتر همهجا میشود؛ جز اینرا به ذهن متبادر نمیکند که گویی او در ناکجاآباد سیر میکند. و موطناش «هیچ کجا»ست. «هیچ کجا»یی که خلائی بیش نیست. راکد و ساکنْ است. سکوت مطلقِ همیشهی خدا. از گذر زمان مصون است. تصویر روز و شباش یکسان است. نه تاریخ دارد و نه قصه که دلبستگی و وابستگیایی را موجب شود. تعلقِ خاطر بیاورد. خاطر، حزین و مکدر کند. به خنده و گربهای مبتلا کند. اسیر و عبیر احساساتاش کند.
و این «هیچ کجا»یی خونسردش کرده است. متأثر از فریادها و نجواها نمیشود. سرِ جایی که سالها بر آن نقطه ایستاده است؛ مانده است و هیچ تکانی نمیخورد. فریادها نمیرنجاندش. فریادها تکانی به او نمیدهند. قرص و محکم ایستاده است. زمین و زمان هم که بترکد. اوضاع به وضعیت انفجاری و فروپاشی هم که نزدیک و نزدیکتر هم که بشود؛ در حالوهوای پیرامونی او، اندک تغییر و تحولی رخ نمیدهد. همه ارقام و آمار، قرابت و نزدیکی زلزلهی سهمگین اجتماعی را روایت کنند. روح و روانِ ازهمگسیختهی خلقِ گرفتار و عاصی و درمانده را حکایت کنند. از عمقِ عمیق گسلهای روبه فزونی اجتماعی نشان بیاورند؛ مرغِ او یکپا دارد و تصویر و تصورش از پیرامون به ذهنیتِ ساکنِ «هیچ کجا» شبیه است که چه دیروز هشدارش دهند که اوضاع، خیط و خراب است. چه همین امروز، نامههای سرگشادهی هشدار و اخطار، از هر صنف و اصنافی روانهی بیت و بارویاش شود؛ متأثرش نمیکند. خاطرش را محزون و مغموم و مکدر نمیکند.
هانا آرنت گفته بود که حاکمان توتالیتر بدتر از فاتحان بیگانهاند. بهگونهای عمل میکنند که انگاری از هیچجا نیامدهاند. کاروبارشان به سود هیچکس نیست.
با به ذهن سپردن این عکس،کمی در آن عکسهای ناسا عمیق شوید و دنیای سوتوکور ذهنیت او را از عوالم و احساسات رقتانگیز انسانی دریابید
یک پاسخ
این «دنیای سوتوکور ذهنیت» که نیاز به «عوالم و احساسات رقتانگیز انسانی» دارد، فقط مختص خامنه ای و دار و دسته اش نیست. همه ما گرایش های دینی داریم و تا وقتی که نتونیم حوزه دین را از امور عقلانی جدا کنیم، همین مشکل برای همه ما محتمل است. مساله اینجاست که مثل خامنه ای قدرت نداریم و نمی توانیم آن مشکلات را بروز بدهیم. بیایید به زیردستان و همکارانمان بنگریم و ببینیم که چقدر آنها ما را انسانی و غیردیکتاتور می بینند؟ و ریشه این تمایلات، نه تنها گرایش دینی است، بلکه گرایش های از نوع دیگر هم می تونه باشه.
از سوی دیگه جامعه شناسان به ما می گویند که دلخوش به احتمال وقوع «زلزلهی سهمگین اجتماعی» نباشیم زیرا که هرچند ما خسته ایم از شرایط فعلی، اما شرایط لازم برای یک تغییر مفید را نداریم. ما باید همدیگه را درک کنیم و باهم حرف بزنیم و همدیگه را نقد کنیم. حکومت فعلی نتیجه خواست و عمل یک گروه خاص نیست. همه ما کم و بیش مقصریم. وقتی ما می تونیم اعلام کنیم برای یک زندگی جدید و یک سیستم اداری سیاسی جدید آماده ایم که بتونیم ایران را برای همه گروهها و همه صداها متصور شویم و تغییراتی داشته باشیم که برآمده از مردم و وابسته به آنها و مبتنی بر درک همه صداها باشد و نه تغییراتی که به زور گروهی برای گرفتن حکومت انجام شود. یکی از اولین شرط های چنان تغییری، آمادگی برای شنیدن، درک و قبول کردن عذر افرادی است که در حال حاضر در راس امور هستند.
دیدگاهها بستهاند.