شیفتگی و گرایش افراد به امواجی را که بر عرصه فضای رسانه ای و سیاسی ظاهر میشوند، چگونه میتوان توضیح داد؟
شیفتگی و دلباختگی- بنا به تعریف- رفتاری انفعالی و روانی است و طبعا به عنوان رفتاری عقلانی سیاسی تعریف نمیشود. فرد در چنین وضعیتی که دارای دانش، تجربه سیاسی و تشکیلاتی بلند مدت نیست، واله تصاویری میشود که بر اساس روایات افراد گوناگون و رسانهها در ذهن او ساخته میشود. این تصاویر طبعا گزینشی است و بازتاب همه یافته و اطلاعات نیست و در نتیجه بازتاب همه رخدادهای گذشته نیست. سیاست- بهخصوص در جوامعی که هنوز به توسعه سیاسی دست نیافتهاند- عرصهای بسیار پیچیده، سیال و اغواگر است. به همین دلیل مقتضای عقلانیت سیاسی سازمانیافتگی، خویشتنداری نظارت، طلب شفافیت، پاسخگویی از کنشگران و رهبران سیاسی است و نه بروز احساسات و انفعالات روانی یا پیروی از آنها.
به نظر میرسد، الگوی رفتار قبیلهای سیاسی در حد قابل توجهی این رفتار انفعالی و عاطفی را که در برخی رسانه ها بازتاب می یابد و بهخصوص در تظاهرات خیابانی خارج از کشور دیده میشود- توضیح میدهد. الگوی رفتار قبیلهای سیاسی دارای سرشت و سویه یکسانی نیست. بنابراین میتواند جلوههای گوناگونی داشته باشد. مثلا واکنش دختر جوانی است که با دیدن این یا آن کنشکر سیاسی او را به آغوش کشیده و اشک شوقاش را نثارش می کند. بالا بردن عکس کنشگران سیاسی در پس صحنه گزارشگر کانالهای تلویزیونی و شعارهای جاوید این و زنده باد آن از دیگر جلوهههای این رفتار انفعالی و عاطفی -در سطح فردی- است. حال اینکه سیاست به معنای پیشرفته کلمه امری مبتنی بر عقلانیت گروهی و عرصه مطالبه مسئولیت و پاسخگویی از کنشگران سیاسی است نه نثار سرشک شوق شیفتگی به رهبران فرهمند.
رفتار قبیلهای
گرایش به رفتار قبیلهای(Herd behavior ، ۱)- که در ادبیات سیاسی ایران گاه رفتار تودهوار هم خوانده میشود- رفتاری عمدتا روانی، عاطفی و تقلیدی و به مقتضای همرنگی با فضا یا جریان غالب یا مسامحتا نوعی پیروی از مد روز است. چنین رفتاری در عرصههای گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قابل مشاهده است، اما این یادداشت تنها به نوع سیاسی آن میپردازد. این نوع رفتار، از آن رو مورد نقد است، چون با معیارهای عقلانیت متعارف و انتقادی که مبتنی بر آزمون شود و ریسک همگانی و بلندمدت، یا سنجش سود و زیان بلندمدت، سازگاری ندارد. نظر به اهمیت موضوع، بررسیهای گستردهای در خصوص رفتار قبیلهای اقتصادی در عرصه آکادمیک اقتصاد رفتاری جریان دارد، اما بررسی چنین رفتاری در زمینه سیاسی- بهخصوص در جوامعی که از نظر سیاسی توسعهنیافته تعریف میشوند- نیز موضوعیت دارد. توضیح اینکه افراد انسانی از زمانهای بسیار قدیم به صورت گروهی زیستهاند. یکی از دلایل این تمایل به زندگی جمعی – علاوه بر فرهنگ مسلط و عادت و وجود موسساتی که فرد را اجتماعی مینموده- این بوده است که بقای زیستی و روانی فرد مشروط به تعلق به گروه یا دسته است. در جامعه امروزی هم افراد تمایل دارند در فعالیتهای گروهی مشارکت نمایند چه پذیرش و عضویت گروههای اجتماعی به افزایش احساس امنیت- و نه لزوما خود امنیت- کمک میکند. چه میان احساس امنیت و امنیت پایدار و همهجانبه تفاوت وجود دارد. احساس تعلق به گروه به فرد احساس امنیت میدهد. فرد با پیروی از جریان مسلط و یا فضای غالب گروه تلاش میکند تا تصمیمگیری خود را موجه جلوه داده و باید و نبایدهای خود را توجیه اخلاقی و حتی سیاسی کند. افزون بر این فرد در موارد بسیاری اطلاعات و تصمیمگیری گروهی را از آن رو که بر تجربه گروهی استوار است، قابل دفاعتر میپندارد. پلامر (۱۹۹۸) ادعا میکند تمایل افراد به تعلق داشتن به یک گروه مستلزم آن است که فرد رفتار خود را به گونهای با رفتار متعارف گروه تطبیق دهد که مورد قبول اکثریت باشد. پذیرفته شدن در گروه و جریان اجتماعی غالب میتواند علاوه بر احساس امنیت، یا جلوگیری از انزوا یا سرکوفت گروهی، زمینهساز افزایش منزلت اجتماعی فرد یا حتی مشارکت در توزیع قدرت و ثروت هم باشد.
پژوهشگر یاد شده مدعی است، برای اینکه یک فرد بتواند به یک دسته تعلق داشته باشد تحقق سه شرط ضروری است. شرط اول این است که فرد مورد نظر با گروه که مرجع پنداشته میشود، همذاتپنداری کند و به نوعی نسبت به آن احساس تعلق داشته باشد. دومین شرط پذیرش و پیروی از قواعد و هنجارهای پذیرفته شده گروه است. در غیر این صورت، علیرغم تمایل یکجانبه فرد، گروه او را نخواهد پذیرفت. سوم اینکه فرد رهبری گروه را پذیرفته و از هنجارهای آن تقلید کند. بدین ترتیب فردی که اتمیزه شده و تجربه درازآهنگ و منسجمی از مناسبات پرپیچ و خم و سیال سیاسی ندارد، در سودای احساس ثبات و امنیت روانی، ناخواسته، تن به تندباد حوادث سیاسی میدهد.
دلایل رفتار قبیلهای
دلایلی چند رفتار قبیلهای سیاسی را توضیح میدهد. از آن جملهاند احساس ریسک بالا در تصمیمگیری از سوی فرد، محدودیت دسترسی به اطلاعات، نبود تجربه سیاسی درازآهنگ و سازمانی فرد، اعتماد بیش از حد به خرد جمعی، سازمان نیافتگی محیط سیاسی، گرایش به رهبری فرهمند و قدرتمند، اغراق در اعتماد به افراد مشهور، متخصصین و افراد با تجربه. همزمان سازماننیافتگی افراد در قالب، احزاب سندیکاها، نبود جامعه مدنی قدرتمند و گسترده، نبود مشارکت در سازمانهای مردمنهاد از دلایل دیگر رفتار قبیلهای سیاسی است. پیوند سازمانی با تشکلات باز و مردمنهاد با ساختار دمکراتیک به نوعی مشارکت در عقل جمعی است و ریسک رفتار قبیلهای سیاسی را کاهش میدهد اما کاملا از بین نمیبرد.
همچنین تنفر از وضعیت موجود، نبود چشمانداز روشن از آینده و احساس یاس و نومیدی از نیروی خود برای دگرگونی وضع موجود، از دیگر دلایلی است که رفتار قبیلهای و تن دادن به فضای غالب سیاسی و بهخصوص رسانهها را توضیح میدهد. چه فرد در فرایند تحولات سریع و پیچیده سیاسی میتواند خود را بدون پشتوانه و در خلاء احساس کند. بنابراین فرد در پی تکیه گاهی است که او را از مخمصه بیپناهی و سرگردانی نجات دهد. پناه بردن به فضایی سیاسی که به عنوان وضع مسلط سیاسی تصور میشود، یا افراد و گروههای که بیشتر در رسانهها دیده میشوند و به عنوان اکثریت یا مرجع و معتمد احساس میشوند، او را از آشفتگی و سرگردانی نجات میدهد. فرد اتمیزه شده -بهخصوص اگر تجربه و دانشش اندک باشد- در شرایط تحولات سریع و پیچیده سردرگم شده و در نیاز به نوعی ثبات و آرامش روانی، سادهترین و کوتاهترین راه یعنی سرسپردن به جریان غالب سیاسی را انتخاب میکند. انتخاب چنین راه ساده و کوتاهی- هر چند ممکن است گاه به آرامش روانی فرد بیانجامد- اما به معضلات و تنگناهای دیگری هم منجر میشود.
جهان امروز جهان مجازی دیجیتال- اعم از رسانههای گروهی، شنیداری و دیداری- است. پیچیدگی جهان واقعی، موجب میشود، فرد این جهان مجازی دیجیتال، به عنوان مسیری برای نیل به واقعیت برگزیند. اما به تدریج و به مرور زمان و تسلط عادت بر اذهان، جهان مجازی دیجیتال، خود را به عنوان واقعیت بر افکار عمومی تحمیل میکند. تسلط رسانههای مجازی دیجیتال بر افکار عمومی میتواند یکی دیگر از دلایلی باشد، که این سرسپردن به جریانی را که در جهان مجازی غالب وانمود میشود، میسر کند.
پیامدهای رفتار قبیلهای
همانطور که پیش از این آمد، رفتار قبیلهای غالبا رفتاری روانی، عاطفی و تقلیدی و مستلزم همرنگی با فضایی است که بر عرصه سیاسی و بهخصوص رسانهها غلبه دارد. رفتار قبیلهای در جوامعی که از منظر سیاسی هنوز توسعهیافته به شمار نمیآیند، دمکراسی و تکثر سیاسی در آنها نهادینه نیست، نقش فرد در عرصه سیاسی برجسته و اموزش سیاسی در قالب نهادهای سیاسی و مدنی معمول نیست، بیشتر قابل مشاهده است. رفتار قبیلهای دارای پیامدهای چندی است. نخست اینکه با تمایل سیاسی در قالب امواجی ظاهر میشود که گاه به این سو و گاه به آن سو متمایل میشوند. همچنین عوامگرایی و پوپولیسم سیاسی در عرصه سیاسی چنین جوامعی فعالتر و موثرتر عمل میکند. در همین راستا، التهاب و بیثباتی سیاسی از پیامدهای ترکیب عوام گرایی- پوپولیسم، و قطبی شدن سیاسی است. نظام سیاسی که امواج رفتار قبیلهای آنرا هدایت میکند، سرمایه اعتماد اجتماعی خود را از دست میدهد. پیامد چنین امری فرار و کاهش سرمایهگذاری است که طبعا به کاهش رشد اقتصادی انجامیده و مانعی برای توسعه پایدار به شمار میآید. لازمه اجتناب از چنین وضعیتی حکمرانی کارآمد و هماهنگ است که خود طبعا نیازمند شفافیت، پاسخگویی نهادها و کنشگران و ثبات سیاسی است. این مهم البته خود مشروط به سازمانیافتگی جامعه در قالب احزاب و نهادهای مدنی باز و دمکراتیک و اجتناب از رفتار قبیلهای است.
*در نظر گرفته شده است(۱) Herd behavior رفتار قبیله ای معادل کلمه
Plummer, T. (1998), Forecasting financial markets, Kogan Page Ltd, London.
3 پاسخ
Big Like
دوست عزیز،
نخست اینکه، اسم شما را در صفحه اول زیتون و یا اینجا نمیبینم.
دوما، مطمئن نیستم ولی فکر کنم ترجمه کلمه herd به «قبیله ای» صحیح نیست و روی معنی نوشته شما تاثیر میگذارد. Herd به معنی «گله» است که بسیار نزدیکتر به کلمه دیگر که شما استفاده میکنید، توده، مبیاشد. من در دیکشنری Abadis نگاه کردم و در مقابل Herd کلمه قبیله را نمیبینم.
امیدوارم که تذکر من اثر مثبت در کار بسیار با ارزش شما دارد.
با احترام و تشکر از مقاله شما.
عملکرد ننگین گروه های چپ از تروریست های فدائیان خلق با بمب گذاری یا ترور یا بانک زنی تا فالانژهای کومله حزب دموکرات کردستان یل شاخه نظامی حزب توده و مجاهدین خلق و دیگر گروه های چپ با رهبران مادام العمر و احزابی که به صورت فرقه گرایانه اداره می شود یا می شدند و امر سیاسی را به نهایت ابتذال کشاندند و به آلت دست شوروی و صدام تبدیل شدند
برای مثال در فرقه رجوی کسانی که حتی رهبر آنها حتی توسط امنیتی ترین شخص سعودی در مهمانی شان او را مرحوم رجوی خوانده و هنوز هم پس از مرگ بیانیه و سخنرانی می کند.
دیگر گروه های چپ اسلام گرا هم کارنامه درخشان تری ندارند و عملکرد خونبار آنها از فردای انقلاب تا تمام دوران خدای وحشت دهه شصت هنوز در ذهن جمعی هست. تا جایی که در ظرف کمتر از یکسال جان بیدار موسوی در بیانیه اخیر او حتی یکبار نام برده نمی شود
به نظر شخص من چپ در ایران چه نوع اسلامی و چه غیر اسلامی ان حداقل با آن فرمی که می شناختیم به دلیل کارنامه خود مانند اسلام سیاسی به زباله دان تاریخ رفته است و شاید دفن نشده است ولی به قطع مرده است!
به نظر من در مورد چپ باید نیروهای جوانی که دچار انجماد فکری نیستند -مانند مورد دینی انجام شد- باید به نواندیشی در این باب بزنند با خود انتقادی صریح دست به آسیب شناسی بزنند. لگد پرتاب کردن سمت پهلوی نه تنها دردی از آنها درمان نمی کند بلکه هر روز بیش از دیروز آنها را منفورتر می کند.
دیدگاهها بستهاند.