الف: بهنظر میرسد که حکومت قصد دارد با فشار و تهدید و ابلاغیه وضعیت حجاب را به قبل از جنبش برگرداند. باید امید داشت نیروی مردم باز آزادی را متذکر شود. این نیرو را اما اپوزیسیون راست با توهمات و انحرافهایی که ایجاد کرده، تضعیف کرده است. مدام گفتند، حجاب مسأله اصلی نیست و به این توجه نکردند که این «بیحجابی» دستاوردی بزرگ بوده که غیب کردن آن حمله به قدر مشترک تمام نیروهاست. حکومت میخواهد حجاب را به پیش از جنبش برگرداند تا به جامعه بگوید جنبش مهسا هم نتیجهای نداشت. مسأله حجاب و زن گرانیگاه است.
در واقع بر دستگاه حکمرانی دو نیرو مؤثرند: حکومتشوندگان و طبقه حاکم. وقتی حکومتشوندگان به دستگاه حکمرانی برای تغییر فشار وارد میکنند و آن را به عقبنشینی مجبور میکنند، طبقه حاکم به صرافت میافتد که عقبنشینی را جبران کند. جامعه پویا جامعهای است که میتواند از زمینهای تصرفکردهاش مراقبت کند. بر دور آن دیواری تا جنگ بعدی میکشد. جنبش فعلی بیش از تدارک برای جنگ بعدی به مراقبت از زمینهای فتحکردهاش در برابر طبقه حاکم نیازمند است. برای اینکار هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه به دستگاه حکمرانی نشان داد برای خودش بهتر است که طبقه حاکم را کنترل کند.
حملات سنگینی در ادارهجات، دانشگاه، کتابخانه و غیره به بیحجابها تحت عنوان «قانونگرایی» آغاز شده است. بهنظر میرسد که حکومت بعد از دست دادن خیابان و گشت ارشاد و واگذاری آن به نیروهای آتش به اختیار، مصرّ است نهادهای دولتی را همچنان با حجاب نگه دارد. در این مرحله از جنگ شهروندی، پاسخ جامعه تعیینکننده است. نزاع به مرحله حساسی رسیده است. حکومت پس از یک یا چند عقبنشینی و تجدید نیرو به فکر پس گرفتن برخی مناطق است تا خود را از فشار حامیانش نجات دهد. مقاومت در این مقطع نه فقط حفظ زمینهای اشغالی که سرگرم کردن حکومت در جبههی جنگی تازه است.
ب: رهبر نظام در سخنان اخیرش بر این نکته تایید کرد که حجاب، هم مسألهای شرعی است و هم مسالهای قانونی. تأکید او بر دومی همگان را بر این مسأله توجه میداد که عدم اعتقاد به حجاب نمیتواند توجیهکنندهی بیحجابی شود. در واقع او بر این نکته تأکید کرد که حافظ حجاب در جمهوری اسلامیِ متأخر قانون است و نه ایدئولوژی.
جمهوری اسلامی در حیات اولیهاش، با برقراری پیوند ذاتی میان حجاب و مذهب مقدمات قانونی کردن حجاب را فراهم کرد. به مرور زمان با تضعیف آن پیوند ذاتی، چیزی جز «قانون» باقی نماند.
نکته جالب این است که قانون حجاب در فرآیند سیاسی شدن مجدد جمعی از میانه دهه هفتاد بدین سو نه تنها ارتباطش را با باورهای عمومی به مرور زمان از دست داد و شکلی از «زور» را پیدا کرد، که ارتباطش با خود مذهب را نیز از دست داد. میدانیم که شکل تحققیافتهی قانون حجاب دیگر ارتباط چندانی با مذهب نداشت و دولت از حجابی مراقبت میکرد که حتی مذهبی هم نبود. در واقع، آنچه در فقه شیعیِ مسلط حجاب دانسته میشود، چیزی بسیار متفاوتتر از آنچیزی است که سالها در خیابانها (بدون آنکه جرم باشد) دیدهایم.
سیاستهای نظام درباره حجاب امروزه به قانونی پوچ مبدل شده که نه مورد تایید و احترام جامعه است و نه مورد تأیید و احترام نهاد مذهب. مسأله حجاب مثال برجستهای از یک وضعیت هستیشناسانهی کلی سیاسی است. رهبر دوم نظام با از دست دادن جامعهی معتقدی که رهبر اول در اختیار داشت به اجبار برای حفظ وضعیت کمکم به سنگر «قانون» موجود پناه برده است. در واقع وی به سبب خصایل جدید جامعه، ایدئولوژی را واگذاشته است. این وضعیتِ تازه شکلی نیهیلیستی به «قانون» بخشیده است که معنایی در پس خود ندارد.
نظام و رهبر و قانون حافظان «حجاب اسلامی» نیستند؛ آنها در نزاع فرهنگی با جامعه، حجاب اسلامی را در طی سالها به کل از دست دادهاند. تنها آنچه باقی مانده «حجاب اجباری» یا قانونی است که آن نیز به صراحت مورد حمله جامعه قرار گرفته است. بعد از فروپاشی حجاب اسلامی، سنگر بعدی حجاب اجباری است. اگر اولی برای نظام این معنی را میداد که «تهاجم فرهنگی» را باید جدی گرفت، دومی این معنا را میدهد که حملات پیش رو به «قانون»، مشروعیت آن و نهادهای سازندهاش است.
بهطور خلاصه میتوان گفت، اگر رابطه میان مذهب و حجاب، قانون دولتی حجاب را در بدو امر ایجاد کرد با تضعیف و از بین رفتن این رابطه توسط خود حکومت در وضعیت متأخر، مشروعیت قانون حجاب به مثابه قانون هم از بین رفته است؛ و نظام موجود در این مشروعیتزدایی نقش مهمی را بطور ناخواسته بازی کرده است.
6 پاسخ
خخخخخخخ
بعد از رسوایی نظارت استصوابی شورای نگهبان خارج از کشور اقای بزرگیان از فحش دادن به پهلوی به مبارزه با حجاب تغییر فاز دادند
درود یاران جان
شاید هم درستش همین است که قوانین ومقررات دین را به قانون مدنی
تبدیل کرده تا بتوانیم بدون هراس از دین وایمان به اصلاح وتعدیل وحتا
ضد خودش تبدیل کنیم.اگر از همان ۵۷ ربا راتعریفی دیگر می کردیم به این
شعبده کارمزد دچار نمی شدیم که بخش بزرگی از تورم را به وجود می اورد.
حتا با باز تعریف محدوه دین ودینداری میتوانستیم به اهل سنت جفا نکنیم
حتا بهایی ها را هم بعنوان ورژن ملایم تر وصلح جو تر شیعه به حساب آورده
بعد از زرتشت ومانی ووو یک پیامبر دوران مدرن ایرانی هم داشته باشیم چه بدی
دارد؟گفته اند چیزی که خم نشود عاقبت می شکند واین کاری است که نویسندگان
واندیشمندان عمومن ایرانی سر اسلام آورده اند .
آیا دوربینهای سردار رادان کیف قاپها موبایل قاپها و سارقان قطعات اتومبیل مواد فروشها و سایر دزدان در روز روشن را تحت پوشش دارد؟
کل دین اسلام با همین روشها بر جامعه ایران تحمیل شده و حتی پس از ۱۴۰۰ سال هم هیچ سنخیتی با فرهنگ ایرانی ندارد. در اصلاحات دوران صفوی بسیار از موارد به شدت ناهمخوان به نام مغایرت با اصول تشیع،نه فرهنگ ایرانی، حذف شدند ولی چنین که پیداست هنوز موارد فراوانی برای حذف شدن وجود دارند. پس از شکست عقیدتی تشیع در جنگهای ایران و روسیه (در همان دوران عثمانی سنی چند بار روسیه را شکست داده بود و شکست یکطرفه از روسیه بشدت آبروی تشیع را متزلزل کرد) بسیار کسان در صدد اصلاح تشیع و اصول کشورداری بر اساس مذهب برآمدند ولی ملایان کمخرد همه را به نام مغایرت با دین به شکست کشاندند. امیرکبیر نیز قربانی شد و مرگ او جرقه انقلاب مشروطه شد.خود مشروطه به دلیل نفوذ آخوندها به نتیجه مناسبی نرسید و زمینه برای اصلاحات خشن رضاشاه فراهم شد. اصلاحات او و پسرش ایدههای سکولار را در جامعه ایران شناسانده و نهادینه کردند،ولی واکنش سنتگرایان بسیار خشن بود. پس از ۱۸ سال حکومت بی تعارف بنیادگرایان جامعه نخستین علایم نارضایتی را آشکار کرد ولی بنیادگرایان بجای شنیدن هشدار تاریخی،در صدد حذف فیزیکی اشخاص مرجع تغییرات فکری جامعه،از جمله نویسندگان و شاعران ،برآمدند. سپس اینترنت و ماهواره آمدند و دست اینان از دامن اندیشمندان کوتاه شد. هر چه حکومت بر خشونت خود افزود،مخالفان نیز رادیکالتر شدند. با مرگ هاشمی رفسنجانی آخرین صدای احتیاط و مدارا در حکومت نیز خاموش شد و دیگر میان حاکمیت و نسل جوان ناراضی چیزی جز تفنگ و باتوم باقی نمانده است. به حکم تاریخ این بار از طبقه مذهبی ایران،مانند طبقه اشراف و روحانیون مرتجع فرانسه در جریان انقلاب کبیر، چیزی جز لکههای خون بر آسفالت خیابانهای ایران باقی نخواهد ماند.
منظور از حرام سیاسی چیست مگه کشور که اسلامی است با فقاهت اداره میشه و قانون هم ملحم فقه از که اجرا نمیشه مثل ربا که بانکها چهل وخرده ای از مردم مسلمان میگیرند و حاکمیت عین خیالش نیست و چرا حساسیت نشان نمیده درد زیاده به فغان آمدیم گوش شنوائی نیست
ربا به نفع حکومت “اسلامی” و به ضرر مردم است،در صورتی که آزادی پوشش به نفع مردم و به زیان حکومت. حلال و حرام سیاسی هم بر اساس همین منفعت تعریف میشود. راحت و ساده
دیدگاهها بستهاند.