بگذارید از همین آغاز بگویم، جنبشی که از اواخر شهریور ۱۴۰۱ در ایران آغاز شد و عمدتا به خیزش و یا «انقلاب مهسا» شهرت دارد و شعار محوریاش «زن، زندگی، آزادی» است، تا این لحظه هم دستاوردهای بیمانند و ماندگاری داشته است. هرچند این خیزش اکنون در قالب جنبش اعتراضی خیابانی بروز و ظهور ندارد اما میدانیم که این وضعیت تا اطلاع ثانوی است و از این رو وفق قواعد جنبشها و خیزشها، به زودی احتمالا با کمیّت و کیفیّت شدیتر، ظهور خواهد کرد. در یک کلام، خیزش اخیر به لحظ کیفی، به گمانم، نیرومندترین و پردامنهترین و اثرگذارترین خیزش اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران است. این خیزش، که از جهاتی در آغاز راه هست، بسیار امیدوارکننده است چرا که جامعه ایرانی را وارد وضعیت کاملا متفاوتی کرده است.
اما یکی از برکات و اثرات مفید این خیزش آن بوده و هست که از یک سو سراسری است و شعارهای حاملان آن تقریبا واحد است و کمتر رنگ و رویکرد محلی و حتی منطقهای دارد و از سوی دیگر نیروهای تازه نفسی را وارد بطن و متن جنبش کرده است؛ نیروهایی که این بار با توان و ظرفیت متفاوت در سطح ملی میتوانند اثرگذار باشند. به استناد تجارب تاریخی (به طور خاص از دوران اصلاحات و جنبش سبز به بعد)، همگان شهودی دریافتهاند که دردهای مردمی و ملی جدا، جدا، درمان نمیشود. شعارهای: «از کردستان تا تهران، جانم فدای ایران» در روزهای نخست خیزش، خیلی زود تکثیر شد و با تغییر لفظی اندک، تبدیل شد به: از کردستان تا گیلان؛ از اصفهان تا کردستان, از زاهدان تا کردستان و تا تهران و تا و تا . . .
اما آنچه که اکنون میخواهم روی آن تأکید کنم، ظهور عاملان و حاملانی از علمای مذهبی اهل سنت به عرصه کارزار خیزش است که برای آینده مبارزات ملی و میهنی حول محور تأمین حقوق برابر تمامی اقوام ایرانی بسیار مهم و امیدوارکننده است. حضور طوایف ایرانی با گرایشات مختلف مذهبی در مبارزات ملی ایران همواره پررنگ بوده است. رویداد تاریخی نهضت مشروطهخواهی ایران، که به حق آغاز دوران متفاوت و تازه ای در تحولات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران است، آئینه تمامنمای حضور جریانهای متنوع و رنگین کمانی طوایف ایرانی در تمام نقاط ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران زمین است. پس از آن در نهضت ملی مصدق و به ویژه در انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ نیز حضور طوایف مختلف ایرانی پررنگ و اثرگذار بوده است. هرچند پس از تشکیل جمهوری اسلامی، به دلایلی که کم و بیش روشن است، روند واگرایی آغاز شد و متأسفانه اکنون به جاهای خطرناکی رسیده است.
با این همه در جنبش اخیر، به نحو بیسابقهای از یک سو مرزنشینان ایرانی پیشگام مبارزات ملی و سرتاسری شدهاند و تا کنون بیشترین مقاومت را در بربر استبداد حاکم از خود نشان دادهاند و از سوی دیگر جریان علمای مذهبی اهل سنت ایران در قامت پیشتاز این مقاومت و پایداری به عرصه آمدهاند. این هر دو در سطح درخشان کنونی، به جد در تاریخ معاصر ایران بی مانند است.
چنین پدیده ای بیش از همه جا در کردستان و سیستان و بلوچستان خود را نشان میدهد. بارها دیدهایم که در کردستان عالمان دینی (ماموستاها) با ابداع و ابتکار درخشانی در جایی (غالبا در مساجد) جمع شده و عالمی از سوی جمع حاضر به پا ایستاده و متن بیانیههای آنان را خوانده است. در بلوچستان نیز با مرکزیت مسجد مکی زاهدان و با محوریت یک عالم معتبر مذهبی یعنی شیخ الاسلام مولوی عبدالحمید، مبارزات ملی و میهنی و آزادیخواهانه ادامه یافته است. اما مهم آن است که اولا، شعارها و مطالبات نه محدود و منحصر است به مذهبیهای اهل سنت و نه اختصاص دارد به مردمان مثلا کردستان و یا سیستان و بلوچستان؛ مطالباتی که به طور مداوم از سوی عبدالحمید در خطبه های نماز جمعه های مسجد مکی با شفافیت درخور تحسینی مطرح می شوند، عمدتا مطالبات و خواستههای تمام مردم ایران با هر گرایشی قومی و زبانی و مذهبی است. زیرا چنین مینماید که پس از بیش از یک قرن مبارزه علیه استبداد و پیگیری آرمانهای ملی و مردمی و عدم کامیابی در تحقق آنها، همه کم و بیش به این نتیجه رسیده اند که در نهایت دردهای تمامی ایرانیان یکی است و راه حل نیز لاجرم یکی خواهد بود. آزادی، حاکمیت قانون، توسعه ملی، رفاه عمومی، عدالت اجتماعی و دهها خواسته دیگر، مرز و قوم و مذهب نمیشناسد. برابری جنسیتی، هیچ قید و مرزی را بر نمیتابد. حق انتخاب و انتخابات آزاد، آزادی کامل مطبوعات و نفی سانسور، رفع انواع تبعیض و آپارتاید و مانند این مطالبات ماهیتا و موضوعا اختصاص به قوم و مذهب و گروهی خاص ندارد. دموکراسی و حق حاکمیت ملی و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر بی مرز است چرا که اصولا این ابداعات در جهان مدرن و در فضای کنونی عالم با مدل نظام سیاسی «ملت – دولت» طرح و پیشنهاد شدهاند. بی تردید اقوام و پیروان دینهای مختلف و به ویژه مرزنشینان، هر یک مشکلات خاص خود را دارند اما میدانیم هیچ یک از مشکلات در ذیل مطالبات کلان، جدا، جدا، درمان نمیشوند.
واپسین سخن آن که، بدون کمترین مبالغه امروز شیخ عبدالحمید، به طور نسبی آوای بلند مطالبات ملی ایرانیان است. روزگاری دکتر شریعتی در باره طالقانی و مسجد هدایتش از تعبیر «مناره ای در کویر» استفاده کرده بود و اکنون گزاف نیست که از مسجد مکی زاهدان و شیخ الاسلام آن با عنوان «منارهای در کویر ایران» یاد کنیم. این مناره محتاج حمایت همهجانبه و ملی است. امیدوارم آسیب نبیند و در امان باشد.