ادیان بیشتر از آنکه تأثیر بگذارند، تأثیر میپذیرند. زردپوستانِ چشمبادامی مالایی نیز مسلمان هستند اما خشونت و افراطگرایی دینی در میانشان آنقدر کمرنگ است که گویی وجود ندارد. انگار بودائیانی هستند که به الله باورمند شدهاند و به جای معبد، در مساجد با مناسکی اسلامی نیایش و مراقبه میکنند. خوانش رایج از اسلام در مالزی از فرهنگ مدارا و عدم خشونت شرق دور تأثیر پذیرفته است. (لید)
پیشفرضهای شماری از اهل سنت درباره مذهب تشیع باعث شده تا آنها رغبتی به وارد شدن در منظومه فکری شیعیان نداشته باشند؛ به این ترتیب دست به زودداوری میزنند و فهمشان از دین را در جایگاهی بس رفیعتر از مذهب بدیل میپندارند. واژههایی مانند «رافضی» از دل همین جزماندیشی زاده شدهاند. از سوی دیگر تاریخ نشان میدهد که آنچه امروز بر شیعیان میگذرد – یعنی شمایل رسانهای از تشیع در میان اکثریت اهل تسنن – دستکم یک قرینه مهم تاریخی داشته است؛ به این معنا که همین جزماندیشی را شیعیان در برابر اهل تسنن داشتهاند. افزون بر همه اینها، خودِ شیعیان نیز سر سازش با هم نداشتهاند چراکه در برهههایی از تاریخ شیعه، اسماعیلیون گاه ظلم کردهاند و گاه مظلوم بودهاند؛ اصولیون و اخباریها و حوثیها و زیدیها نیز چنین وضعی داشتهاند؛ درست همانند ترشروییهای تاریخی حنابله و احناف و شافعیها و مالکیها از یکدیگر.۱
تاریخ اینها را روایت کرده است. تاریخی که تاریخخوانان در بسیاری از مواقع مایلند آنچه خود دوست دارند را از آن بیرون بکشند و کمتر به این پرسش پاسخ بدهند که چرا بیشتر سرزمینهای اسلامی همواره آغشته به خون بوده است؟
به باور من، این مردم کشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه هستند که خشونتشان علیه یکدیگر رنگ و بویی دینی گرفته است. در همین کشورها، نسخههایی از مسیحیت و یهودیت نیز میتوان یافت که دستکمی از بنیادگراترین گروههای اسلامی مانند داعش و القاعده ندارند. نمونه بارزش در لبنان است. بنیادگرایان مسیحی عامل سلاخی و کشتار صدها آواره فلسطینی در دهه هشتاد بودهاند.۲ مثال راهگشای دیگر در اسرائیل است؛ نسل دوم و سوم یهودیان اشکنازی که از اروپا اسرائیل آمده بودند، آنچنان با یهودیان سفارادی و عربها درآمیختند که هیچ نشانهای از تمدنهای نوین اروپایی که مبتنی بر تساهل و مدارا هستند را در رفتارشان نمیتوان یافت.۳ گویی ساختار فرهنگی یک محدوده جغرافیایی، بر خوانش ساکنان آن محدوده از یک دین بیشترین اثر را دارد. برای مثال همین اسلام که در ایران و عربستان و سوریه چنین رخ مینمایاند، در سرزمینهای شرق دور جوری دیگر ظاهر شده. زردپوستانِ چشمبادامی مالایی نیز مسلمان هستند اما خشونت و افراطگرایی دینی در میانشان آنقدر کمرنگ است که گویی وجود ندارد.۴ انگار بودائیانی هستند که به الله باورمند شدهاند و به جای معبد، در مساجد با مناسکی اسلامی نیایش و مراقبه میکنند.
جان کلام این است که ادیان بیشتر از آنکه تأثیر بگذارند، تأثیر میپذیرند؛ از تاریخ یک سرزمین تأثیر میپذیرند، از رفتارهای جمعی تأثیر میپذیرند، از تمدن تأثیر میپذیرند. چنانکه ذکر شد، خوانش رایج از اسلام در مالزی از فرهنگ مدارا و عدم خشونت شرق دور تأثیر پذیرفته است. همچنان که اسلام سعودی از فرهنگ قبیلهای عربها نشأت گرفته است.
نتیجه آنچه تا اینجا ذکر شد این است که همین دین وقتی با سیاست و تاریخ و تمدن یک ملت درمیآمیزد، شکل و شمایلی متفاوت به خود میگیرد. اسلامِ سیاسی مظروف است نه ظرف؛ وقتی با شرایط اجتماعی مصر در اویل سده گذشته آمیخته شد، اخوانالمسلمین را نتیجه داد. وقتی با دولتهای غالبا سکولار ترکیه برهمکنش پیدا کرد، رجب طیب اردوغان و دولت اسلامگرای مدرن ترکیه از آن درآمد و وقتی به سرزمینهای بحرانزده سوریه رسید، ابوبکرالبغدادی قد راست کرد. اینها همه پیشینه دارند. نه دولت اردوغان یکدفعه و از هیچ زاده شد، و نه داعش خلقالساعه به وجود آمد. جان سخنم در این یادداشت کوتاه این است که اسلامِ سیاسی و در پی آن، «حکومت سیاسی» نتیجه برآیند فرهنگ، تاریخ، اقتصاد، نظم اجتماعی به اضافه اسلام است. خوانش سیاسی از اسلام را پیشفرضها و اندوختههای معنوی یک ملت مسلمان مشخص میکند.
جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۴۰۲ نیز محصول اسلام محض نیست بلکه حاصل جمع شرایط اجتماعی ایران، اقتصاد، فرهنگ و تاریخ معاصر ایران به علاوه اسلام است. کمترین نتیجه این است که کسانی مانند محمدرضا نیکفر، اندیشمند سکولار ایرانی، که بر این باورند که اسلام نقش کاتالیزگر را در روند تولید خشونت در ایران معاصر داشته است باید در باورهای خود شک کند چراکه همین اسلام در کشورهایی نفوذ و قدرت دارد که سالیان سال است خبری از جنگ و درگیری و اعدام در آنها نیست.
پانوشتها
[۱] 1– تاریخ خاورمیانه پر است از نمونههای جنگهای خونین مذهبی. در ایران عهد صفوی مذهب تشیع رسمی و حکومتی شد؛ به این ترتیب بسیاری از اهل سنت ایران به دلیل باورهای مذهبیشان انزوا رانده شدند و در موارد متعددی به قتل رسیدند. اگرچه اوج نفاق و کینهتوزی مذاهب اسلامی علیه یکدیگر در این دوره بوده، لیکن در سایر ممالک اسلامی نیز پیروان شاخهها و نحلههای فکری اسلام سوابقی از خشونت علیه یکدیگر را در کارنامه داشتهاند. شاید بتوان گفت یکی از نخستین موارد این نبردها، در صدر اسلام میان خوارج و دیگر مسلمانان بوده است.
۲- شاخه نظامی حزب کتائب یا فالانژ، قُوات نام داشت که فرماندهاش «بشیر جُمَیّل» (پسر پییِر، بنیانگذار حزب) بود. با ورود ارتش اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲قواتیها با ارتش اسرائیل علیه فلسطینیها همکاری میکردند که بارزترین نمونهاش کشتار فلسطینیان در اردوگاههای صبرا و شتیلا بود. ارتش اسرائیل اردوگاهها را محاصر کرد و قواتیها دال اردوگاه رفتند و قتلعام کردند. (کانال تلگرامی مهرداد فرهمند؛ ۵ ژوئن ۲۰۲۰)
۳- از سال ۱۹۴۸ به این سو بسیاری از مسؤولان بلندمرتبه اسرائیل که رویکردی قهرآمیز با عربهای فلسطینی داشتند از تبار یهودیان خاورمیانهای بودند؛ نمونه بارز آنها «موشه کصاو»، هشتمین نخستوزیر اسرائیل، بود که اصالتا اهل یزد بود. حتی یهودیانی که از اروپا و آمریکا به این سرزمین مهاجرت کردند، پس از یک نسل یا دو نسل خوی خشونتگرایانه به خود گرفتند.
۴- اگر اسلام مالزی با اسلام سومالی فرق میکند، به این دلیل است که مالزی با سومالی فرق میکند؛ زیرا اسلام مالزی اسلام است به اضافه فرهنگ و اقتصاد و سرمایههای تاریخی و جغرافیایی مالاییها، و اسلام سومالی، اسلام است به اضافه فقر و آشفتگی منطقهای و بیثباتی و هژمونی قدرتهای بیگانه در منطقه. (رضا بابایی، کتاب «دیانت و عقلانیت»، انتشارات آرما، چاپ چهارم، صفحه ۱۵۸)
4 پاسخ
داداش هر دو عامل باعث و بانی خشونت هستند. مثل این است که اسلحه را بدهی دست ادم بد. یعنی هم کشورها توسعه نیافته اند و هم دین عزیز شما شدید پتابسیل خشونت دارد. متن اصلی خود را بخوانید و تعداد تکفیر و دستور به کشتن های انرا ببینید. غیر از ان سهم جهل دینی را هم در عدم توسعه یافتگی ندیده نگیریید. در حقیقت یکی از عاملان اصلی بی فرهنگی و توسعه نیافتگی جهل دینی و ادرس غلط دادن دینی است که مردم را از تلاش برای توسعه باز می دارد.
اگر دین را برای آخرت بخواهیم و با توجه به بزرگ کردن حضرت علی و آل او، توحید مذهب تشیع زیر سوال رفته است. خدا در مذهب فوق فراموش شده است هر چه هست یا علی ، یا ابوالفضل ، یا حسین است! چیزی که به ذهن خطور نمی کند لا اله الا الله است.
جورج سانتایانا، فیلسوف اسپانیایی گفته است: «اینکه یک نفر چه دینی دارد، مانند این که چه زبانی صحبت می کند، نتیجه یک تصادف تاریخی است»
What religion a man shall have is a historical accident, quite as much as what language he shall speak. George Santayana
سانسور چی سانسور نکن!!
پس نتیجه میگیریم::، که ” اسلام عزیز” خیلی خوب و ماه است، این ما ایرانیها هستیم که کشتار روی پشت بام مدرسه، و اعدام پشت اعدام، کشتار پشت کشتار، دزدی پشت دزدی، دروغ پشت دروغ میگویم!!!! درسته عالی جناب؟؟، آن “امام راحل” هم بخاطر “فرهنگ ایرانی ش” هزاران جوان را کشت!!! و شما هم بخاطر درس خواندن در یک دانشگاه ازاد اسلامی ، این عقاید من در اوردی را بیان میفرماید!!
دیدگاهها بستهاند.