یکم: یک دهه از انقلاب ۵۷ گذشته بود که در دیداری با زندهیاد دکتر مصطفی مصباحزاده، بنیانگذار روزنامه کیهان، درباره شعار و ایده حرف میزدیم. ایشان پیشنهاد داد شعارها و ایدهها باید بر «فکر نو، برنامه نو، زنان ومردان نو و ایران نو» متمرکز باشد. ۳۴ سال پس از آن روز، هنوز نیاز ما تمرکز بر همین محور است؛ زیرا اعتیاد به بعضی شعارها و سادهانگاری در ایدههای مبارزه با استبداد دینی باعث شده «فکر نو، برنامه نو، زنان و مردان نو و ایران نو» زیر آوار چهرهها و روشهای کهنه بماند.
دوم: در آستانه سالگرد قتل مهسا امینی به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی که منجر به آغاز اعتراضات گسترده و بیسابقه خیابانی سال گذشته در سراسر کشور گردید، امروز دولت پنهان، نگران از تکرار اعتراضات به این مناسبت، از هم اکنون دست به اقدامات بازدارنده از قبیل جلوگیری از هر گونه مراسم یادبود همراه با انواع تهدیدها علیه خانواده هایی زده است که سوگوار و دادخواه عزیزان شان هستند. نزدیک شدن به موعد انتخابات نمایشی و فرمایشی در کمترین میزان اعتبار و مشروعیت نیز بر این نگرانی افزوده است.
اما علیرغم تمام تهدیدات حاکمیت، فریاد مخالفان نظام چه در داخل و چه در خارج از کشور، با الهام از فداکاری فراموشنشدنی بیش از ۵۰۰ نفر معترض جوان که جانشان را از دست دادند و نزدیک به ۲ هزار تن دیگری که در اثر حملات وحشیانه نظام سخت مجروح و نابینا شدند و دهها هزار زن و مرد ایرانی که اسیر و زندانی شدند، هر بار با شکل و ایدهای، بلند است و خاموش نخواهد ماند و پیام مردم بی پناه و به ستوه آمده ایران از حکومت بی کفایت و بی اعتبار ولایی باز هم به گوش جهانیان خواهد رسید.
اما اینکه در پی هر برنامهریزی جدیدی به منظور ادامه مقاومت و تشدید اعتراضات مردمی (که علاوه بر مطالبات سیاسی و اجتماعی، شامل وضعیت خراب و بغرنج معیشت و زندگی روزمره تمام اقشار جامعه ایران به لحاظ اوضاع وخیم و غیر قابل بهبود اقتصادی کشور هم هست) می توان در انتظار چه حرکات ملموس و مطلوبی بود، موضوع فوق العاده مهمی است که باید از هم اکنون، بهخصوص با توجه به تمام تجربیات سالهای گذشته و بهویژه یکسال اخیر، به آن توجه کرد.
بدیهی است قبل از آغاز بررسی چنین موضوعی، باید در ابتدا تجزیه و تحلیل صادقانه ای از تمام تجربیات ناموفق چهار دهه گذشته و بهویژه تجربیات یکسال اخیر را مد نظر قرار داد تا حد اقل از تکرار اشتباهات و اقدامات نافرجام دیده و تجربه شده جلوگیری کرد تا تلاشهای بعدی ایجاد شرایط لازم برای استقرار یک حکومت ملی و برخاسته از اراده مردم در نهایت با واقع بینی پیریزی و تعقیب شود.
سوم: در این راستا، تاکید بر «واقعیتهای گذار به فردای ایران» – موضوع همایشهایی بود که به کوشش «مرکز ایرانی مطالعات سیاسی» در دو تاریخ (۱۸ مارس و ۱۵ ژوئیه ۲۰۲۳) با حضور حقیقی و مجازی جمعی از صاحبنظران و کنشگران شناخته شده و معتبر ایرانی متعلق به طیفهای مختلف سیاسی (از مشروطه خواهان تا هواداران میرحسین موسوی) در پاریس برگزار شد تا به نقد و ارزیابی عملکردها در خیزش زنزندگیآزادی بپردازد.
از جمله اینکه ایدههای گذار به فردای ایران، باید در چارچوب اقداماتی مسئولانه مطرح و دنبال شود که نه تنها امنیت زندگی شهروندان و تمامیت ارضی کشور را با هرج و مرج و ناآرامی مواجه نسازد، بلکه با نگاهی همهجانبه، از پیچیدگیهای حوزه فرهنگ، اقتصاد، محیط زیست، حقوق زنان و اقلیتهای دینی، جنسی، آئینی و قومی نیز غفلت نکند و بر استراتژی همسوئی با طیف وسیعی از نیروهای ملی متعهد به قواعد بازی دموکراتیک تکیه کند.
حاضران در این همایشها بر این نکته اتفاق نظر داشتند که نیروهای مختلف میبایست نگرانیهایی را که از یکدیگر دارند با حسن نیت و حسن ظن، مطرح و نقد کنند. احتمالا علل برخی از نارسائی ها در عملکرد کسانی که سال گذشته با تبلیغات وسیع پرچم مبارزه را به دست گرفتند و اندکی بعد کارشان به گسست و ناکامی انجامید ناشی از فقدان ظرفیت همراه با توهمات نسبت به جایگاه خود و مهمتر از همه شاید عدم احترام کافی و متقابل به جایگاه واقعی یکدیگر در صحنه مبارزه بود.
بنابراین و با توجه به آن تجربه نامطلوب، برای جلوگیری از تکرار سناریوهایی رؤیاپردازانه در آینده، ایجاد شرایط لازم با هدف جلب اعتماد و کسب اعتبار، نه تنها در جمع فعالان سیاسی، بلکه مهمتر از آن در میان تودههای مردم، ایجاب می کند که هر بازیکنی در چهارچوب هر گرایشی، بتواند بهسهم خود با ظرفیت و صمیمیت، نظر و عملش را با احترام متقابل برای هر اندیشه دیگری بیامیزد.
نکته مهم دیگری که ضرورت وجودش در چهارچوب مقوله «آشتی ملی و مبارزه مسالمت آمیز» برای رسیدن به یک جبهه فراگیر باید مورد تاکید قرار گیرد، نیاز به گفتگو و ایجاد همسویی با جریانهای مختلف فعال داخل کشور با تنوع در گرایشهای آنهاست. چنین الگویی در ضمن میتواند شامل حال چهرههای واقعبین درون نظام نیز باشد که روزی حاضر باشند با دیگران بر سر «نجات ایران» بر مبنای تعویض جایگاه «حاکمیت ولایت با حاکمیت مردم» وارد گفتگو شوند و خود را در قامت شریک آیندهای مناسب و درخور ایران و ایرانی معرفی کنند.
چهارم: خوانش و درک صحیح از واقعیتهای «روی زمین» و تجارب تاریخی توجه دقیق و درک این واقعیت را میطلبد که انتقال قدرت در ایران در مرحله نخست از طریق «صندوق رای» صورت نخواهد گرفت و در فردای هر انتقالی، فارغ از تمام شعارهای ایدهآل، نظام حاکم را نمیتوان بلافاصله با یک حکومت دموکراتیک منتخب مردم جایگزین نمود. زیرا اولویت هر نیروی جانشین – هر قدر هم که معتقد و متعهد به آرمان های دموکراتیک و مردم سالارانه باشد – در پروسهای که احتمالا چندین ماه بهطول خواهد کشید، در مرحله اول ایجاد انضباط و جلوگیری از هر نوع هرج و مرج در کشور خواهد بود تا بتواند با ایجاد امنیت زمینه برای پیاده کردن شرایط لازم اقتصادی به منظور بهبود بخشیدن به بحران معیشتی مردم در جامعهای که به لحاظ چهار دهه انزوای بین المللی با انبوه مشکلات اقتصادی روبرو شده را فراهم آورد.
تنها با استقرار امنیت در کشور همزمان با عادی سازی روابط با جهان غرب است که می توان زمینه برای برداشتن تحریمهای فلجکننده و مخرب را همراه با ورود سرمایه و تکنولوژی لازم برای بازسازی اقتصاد کشور هموار نمود و قدمهای بعدی را برداشت.
این سخن حساس بدان معنی نیست که از برنامهریزی و مراقبتهای لازم غفلت شود، مبادا به بهانه ایمنسازی کشور، زمینه برای استقرار یک نظام دیکتاتوری جدید باز گردد؛ هرچند این امری کاملا ضروری برای ایجاد اعتماد سازی لازم در جامعه بین المللی در میان باشد که منهای آن دسترسی به سرمایه و تکنولوژی مورد نیاز برای بازسازی و ترمیم اوضاع اقتصادی مفتضح کنونی امکان پذیر نخواهد بود.
پنجم: اگرچه برای مخالفان نظام، مرتکب اشتباهات جدید شدن شاید به نوعی قابل قبول باشد ولی تکرار اشتباهات تجربهشده گذشته تحت هیچ شرایطی قابل توجیه نیست. این موضوع را نیز همیشه باید مورد توجه قرار داد که اپوزیسیون هم در عملکرد و برنامهریزیهای خود دارای مسئولیتهایی است که بی توجهی به آنها گناه کمتری از عملکرد غیر مسئولانه و جاهلانه حاکمیت در بیشتر زمینه ها نیست.
بهطور مثال و شاید برای اولین بار بعد از چند دهه، باری که در شرایط کنونی اول باید فعالان خارج کشور بر دوش کشد سپس و آنهم در زمان مقتضی داخل کشور:
اکنون که به سالگرد قتل مهسا و دیگر جانباختگان انقلاب «زن–زندگی–آزادی» نزدیک می شویم و به وضوح دیده می شود که دولت پنهان از هم اکنون در کار جلب و بازداشت افرادی است که احتمالا خواستار برگزاری مراسم سالگرد ایرانیان فداکاری هستند که در یکسال اخیر با دست خالی در مقابل جانیان نظام ولایی ایستادند و جانشان را فدا نمودند، نباید در زمین حکومت بازی کرد و به جای یک روز سالگرد، باید هر روز را تبدیل به سالگرد کرد اما نه در تاریخی که حکومت برای آن برنامهریزی کرده؛ بلکه می توان در نوبت کلیدی دیگری و در شرایطی که حاکمیت «چهار چشمی» در انتظار مردم نیست، به تظاهرات خیابانی اقدام کرد.
به عبارت دیگر شاید تشویق مردم برای تجمع به منظور شرکت در این بزرگداشت بهخصوص در این زمان که حاکمیت در کمین آن است و بی شک از اعمال هر نوع خشونت در برابر تظاهرکنندگان کوتاهی نخواهد نمود، اقدام درست یا حسابشدهای نباشد. برعکس اگر این بزرگداشت در روز سالگرد، برای یکایک جانباختگان (که بنابر گزارشها رقم آن تا ۶۰۰ نفر میرسد) توسط مخالفین نظام در خارج از کشور برگزار شود، نه تنها یاد آن عزیزان گرامی خواهد ماند و دنیای خارج و جامعه داخل کشور نیز از طریق شبکه های اجتماعی و رسانهها از جزئیات یکایک این رویداد ها مطلع خواهند شد، بلکه جان و امنیت بسیاری از هممیهنان در داخل ایران «حسابشده» به خطر نخواهد افتاد و بار روز سالگرد را ایرانیان خارج (بر خلاف گذشته این بار با همکاری صمیمانه و به دور از جوگیریهای همیشگی) بر دوش کشند نه ایرانیان داخل. زیرا روزهای دیگر، و بهخصوص در مواقعی که می شود نظام را غافلگیر نمود، فرصتهای حسابشده و امنتری برای اعتراضات مردمی در داخل کشور خواهد بود.
سرانجام اینکه تنها با واقع بینی و با ارائه راهکارها و راهحلهای عملی و مسئولانه، می توان ابتدا اعتماد و سپس پشتیبانی تودهها را در مبارزات مسالمتآمیز علیه استبداد دینی و رهایی از آن، به پیروزی تبدیل نمود.