… پیامبرانشان برای آنان معجزاتی آوردند، آنگاه آنان دستهایشان را بر دهانشان بردند و گفتند ما رسالت شما را نمیپذیریم و ما از آنچه ما را بدان میخوانید، سخت در شکیم. (سوره ابراهیم، آیه ۹)
یکی از تشابهات فلسفه و وحی در این است که هر دو در لحظه تأسیس با مقاومت عامه مردم و در واقع نظم مستقر مواجه شدند، هر دو میبایست از خود در برابر سنت و عادات استوار، دفاع میکردند. فلسفه و وحی هر دو به امر متعالی، امری فراسوی تجربه و عادات جامعه رجوع میکنند و تذکر میدهند، بنابراین عجیب نیست که جامعه در برابر آنها میایستد. وجه سیاسی تاسیس دین و فلسفه درست در اینجا آشکار میشود: هر گونه ارجاعی به امر متعالی، یعنی فرارفتن از آنچه مرسوم بوده است و این خود در ذات خود اقدامی سیاسی است. سقراط در برابر آتن، موسی (ع) در برابر قوم بنیاسرائیل و عیسی (ع) در برابر یهودیان و محمد (ص) در برابر جامعه مکه میبایست از تاسیسشان در برابر جامعه دفاع میکردند. فلسفه و دین دو شکل فراروی به سوی امر متعالی هستند و دو شکل از تأسیسی نو که «سنت» را به چالش میکشند. سقراط مورد اعتراض جامعه آتن واقع شد و در نهایت محاکمه و کشته شد. ماجرای «گوساله طلایی» در «خروج» درست در لحظه تأسیس جامعه جدید واقع شد و در طی آن موسی (ع) در برابر انکار و نافرمانی توده قرار گرفت. بشارت عیسی (ع) از همان ابتدا نفی شد و سرانجام به صلیب کشیده شد و محمد (ص) در مکه زیر فشار حافظان نظم سنتی قرار گرفت.
این تشابهات مهم البته نباید چشم ما را بر روی تفاوتهای اساسی این دو نوع تاسیس ببندد. سقراط در «آپولوژی» که در واقع گفتوگوی او با جامعه آتن است[۱] ، میگوید زندگیای که در آن سنجش خود و دیگری در آن نباشد، شایسته نیست (۳۸a-b). سقراط مؤسس تفکر انتقادی در عامترین معنای آن است، اما تأسیس موسی (ع)، عیسی (ع) و محمد (ص) محتوای دیگری دارد. پیامبران، جامعه را به سوی اطاعت از حکم خداوند میبرند و از این رهگذر جامعه جدیدی تأسیس میکنند. تأسیس سقراط در نهایت با استدلال و سنجش آمیخته است و تأسیس پیامبران با ایمان و تعبد. فیلسوف به دانشی انسانی متکی است، پیامبر به دانشی الهی، با این همه واکنش جامعه به آن دو بسیار مشابه است: دعوت به سوی تعالی چه از سوی فیلسوف باشد و چه از سوی پیامبر باشد از سوی جامعه دستکم در نخستین مواجهه نفی میشود. پاسخ فلسفه و دین به این انکار اولیه نیز بسیار متفاوت است. فلسفه دستکم در دنیای قدیم در حاشیه جامعه باقی میماند و تنها با تکیه بر گفتار میکوشید خود را موجه کند. دین تأسیس خود را با اتکاء بر سیاست جا میاندازد.
در روزگار ما فلسفه و دین هر دو در شرایطی مشابه لحظه تأسیسشان قرار گرفتهاند. هر دو مجدداً مورد اعتراض جامعه جدید هستند. ماتریالیسم و سیاست لذتجویانه حاکم فضلیتهای فلسفی را همانقدر خوار میشمارد که فضلیتهای دینی را. اعتراض توده پستمدرن امروز به فلسفه شباهتی به اعتراض آتنیان و سوفسطائیان به سقراط دارد. آتن فضلیتجویی و حقیقتجویی سقراط را تاب نیاورد و امروز نیز سخن گفتن از فضلیت و حقیقت دشوار شده است. اتحاد نسبیگرایی و ماتریالیسم حاکم در روزگار ما دین را همانند فلسفه نفی میکند چرا که این جهان هر گونه دعوت به تعالی را دشمن خود میشمارد. وحی نیز مجدداً در وضعیتی مشابه تأسیس خود قرار گرفته است.
فلسفه در برابر این وضعیت مجدداً به ریشههای خود بازمیگردد یعنی به احیاء بنیادهای انتقادی خود میپردازد. سنجش دوباره وضعیت معاصر و نشان دادن ریشههای آن وظیفه فلسفه در دوران ما بوده است. دین نیز در برابر این وضعیت به ریشههای خویش رجوع میکند و بنیادهای خود را از نو وارسی میکند، نتیجه هم میتواند نواندیشی باشد هم بنیادگرایی. بنیادگرایان مجدداً به راهحل سیاسی رجوع میکنند و معارضهجویی علیه دین را با سلطه سیاسی فیصله میدهند. نواندیشی در واقع میکوشد مجدداً با گشودن گفتوگوی عقل و وحی، وحی را به شیوهای سقراطی بخواند. خوانش سقراطی وحی یعنی فهم وحی در پرتو مکتبی که سقراط بنیان گذاشت. در چنین موقعیتی میتوان از درک سنتی ارسطویی – نوافلاطونی فیلسوفان مسلمان از قرآن فاصله گرفت و با تکیه بر برداشتی اصیلتر از فلسفه سقراط، افلاطون و ارسطو که امروزه به یمن احیاء بنیادهای فلسفه ممکن شده است، مجدداً به قرآن رجوع کرد. اگر چه خوانش قرآن در پرتو دانش امروزیمان از فلسفه سقراطی بیشک نفی دستاوردهای فیلسوفان مسلمان نیست، بلکه در جهت تکامل آن تلاشها است. به عبارت بهتر باید گفتوگویی را که آنان آغاز کردند و سپس در جایی از تاریخ قطع شد، به شیوهای نو از سر گرفت.
جهان معاصر با نفی و بیثمر دانستن گفتوگوی عقل و وحی عملاً راه بنیادگرایی را میگشاید. اما این وضعیت از جهتی دیگر بسیار ثمربخش است چرا که فلسفه و دین را در موقعیت احیاء و تأسیسی جدید قرار داده است و همچنین آنها را مجدداً وادار به گفتوگویی تازه با یکدیگر کرده است. در این وضعیت بافتهها و جزمیات سنتی متزلزل شدهاند و فرصت احیاء و تأسیس دوباره فراهم شده است.
[۱] Les Strauss, On Plato’s Apology of Socrates and Crito, in: Leo Strauss, Studies in Platonic Political Philosophy, Chicago, University of Chicago, 1983, p. 38
یک پاسخ
دانش الهی؟ وحی؟ همه واژه های خودساخته و مفروضات اثبات ناپذیر. گمراهی از همی جا آغاز میشود و هیچ رابطه ای هم بین این باورها با معنویت و اخلاق نیست. منبع هر نوی باروری فقط خود انسان است.
دیدگاهها بستهاند.