روزی شاگردی به ارسطو گفت: چرا به استادت افلاطون اینقدر خُرده میگیری؟ ارسطو گفت من افلاطون را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر! از این رو میگویم من رنانی را دوست دارم اما حقیقت و ایران را بیشتر! امید است استاد رنانی بزرگوار که عمرِ خویش را صرف توسعه مامِ وطن کرده است، حقیقتِ تلخِ این سیاه مشق، آزرده خاطرش نکرده و اندکی در خلوتِ خویش به راهی دیگر بیندیشد!
محسن رنانی در نامه اخیرش، با تکرار واژگانی همچون تیمار، جراحی، پرستاری، خونریزیِ جسمِ ایران و واژگانی از این دست تلاش کرده است بر ذهن مخاطب القا کند که پزشکیان پرستارِ ایران خواهد بود. رنانی خوب حرف میزند، از واژگان دقیق و حساب شده استفاده میکند، اما آنقدر غرق این مهارتِ زیباییشناسیک میشود که تناقضات سخنِ خویش را متوجه نمیشود. شاید نوعی خلسه که به هنرمندان رخ میدهد و شاید هم فراموشی! فراموشی سخنانش خصوصا در مقالات«سقوط» و «صبر شادمانه».
من که یک معنا پژوه هستم، زندگیِ ایرانیان را فاقد معنا، مردِگانی متحرک، افسردگانی گوشه گیر و خلع سلاح شده از اراده و هویت میبینم. ایرانیان به اسارت گرفته شدهاند؛ بدونِ زنجیر بر پا؛ آنها روحشان تسخیر شده است. روزی برایشان از « مراحل چهارگانه سقوط» مینویسیم، روزی دعوت به «صبر شادمانه» میکنیم و روزی از آنان میخواهیم به حمایتِ «پرستارِ ایران» برخیزند. برایشان امید تزریق میکنیم و باز به دانشگاه اصفهان میرویم و به زندگی روزمره بر میگردیم تا ببینیم چه زمانی نیاز است نسخه تجویز کنیم. آنگاه قلم برمیداریم تا دوباره دعوت به امید کنیم.
امید واهی!
رنانی از سال ۱۳۸۱ برای توسعه تلاش میکند که بسیار برایم ارزشمند است؛ اما از همان زمان امید به تغییر دارد!!! در پاسخ به محسن رنانی در گام نخست به مقالات او که در ۱۴۰۱ نوشته است میپردازم و با اتکا به سخنان خودش و واقعیت موجود، تلاش میکنم نشان دهم چرا نباید از پزشکیان حمایت کرد.
محسن رنانی در ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ در نخستین خطوط مقدمه یاد داشت«سقوط» مینویسد:
سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی ۴ مرحله دارد؛ وقتی مرحله چهارم رخ دهد«رخداد سقوط» پایان مییابد. جمهوری اسلامی سه مرحله را طی کرده است…. اما میتواند با تغییر رویه، پیش از آن که با «انقلاب از پایین»، مرحله چهارم سقوط نیز رخ دهد، از طریق انقلاب از بالا»، احتمال فروپاشی را کاهش دهد».
پرسش اول این است که محسن رنانی در متن حمایت از پزشکیان فراموش کرده است که پاسخ دهد پزشکیان در انقلاب از بالا چه نقشی خواهد داشت؟
در ادامه میگوید:
«نسخه اولیه این متن را برای آقای دکتر محمد جواد ظریف فرستادم و خواهش کردم اگر میتواند آن را به مقام رهبری برسانند. هنوز هم گمانم بر این است اگر مقامات به صورت عریان با واقعیت رو برو شوند، ناخودآگاه بر تصمیماتشان اثر میگذارد. اما پس از دو ماه ایشان(محمد جواد ظریف) پیام داد که تلاشش ناموفق بوده است».
پرسش دوم این است که وقتی در سال ۱۴۰۱ نامه نوشتید تا نقطه نظرات شما را بخوانند و به کار بگیرند و موفق نشدید؛ چرا امروز از مردم میخواهید کاری را کنند که خودِ شما از آن پاسخ نگرفتید؟
بیایید باهم رو راست باشیم. از خودمان بپرسیم آیا ما را به رسمیت میشناسند؟ یا به قول آگامبن ما هوموساکر هستیم؟ هوموساکرها افرادی بودند که اگر از قانون پیروی نمیکردند مجازات میشدند اما قانون از آنها حمایت نمیکرد. اگر کسی آنها را به قتل میرساند قاتل مجازات نمیشد!!! آنها زائد و اضافی بودند! آیا اکنون که از ما میخواهند تابع قانون باشیم و همان قانون از ما حمایت نمیکند نباید پذیرفت که ما زائد یا به تعبیری هوموساکر شدهایم؟
رنانی در ادامه میگوید:
«اکنون تنها با انقلاب از بالا» است که میتوان «انقلاب از پایین» را منتفی کرد. وگرنه «انقلاب از پایین» به طور طبیعی رخ خواهد داد. حکومت باید بداند که با ثبات کنونی اوضاع، غره نشود و رجز نخواند، که فرصتش اندکتر از آنی است که گمان میکند؛ و بداند که حتی اگر با روشهای سرکوب خشن این نسل را از نظر روانشناختی ناامید کند، اما این نسل به مرحله «امید وجودی» رسیده است و هر لحظه میتواند افقهای امید بخش تازهای خلق کند، پس به جای درافتادن و سرکوب و تحقیر این نسل، آن را درک کند و سخنش را ارج بگذارد و با او گفت و گو کند».
پرسش سوم این است که جناب رنانی در این ۲ سال چند نفر به سخن شما ارج نهادند که امید به تغییر با حضور پزشکیان دارید؟ ضمنا از کجا معلوم با مشارکت بالاتر، حکومت غره نشود و بعدها محمد جواد ظریف در تریبونهای بینالمللی نگوید که«ما مشروعیت داریم؛ ببینید ۶۰ درصد مشارکت داشتیم»! میدانید که محمد جواد ظریف از همین الان ردای وزارت را اتو کرده آماده کرده است.
همچنین میگوید:
«اگر حکومت روحانیون دست به «انقلاب از بالا» بزند و گفت و گوی واقعی جامعه را درباره درخواست مخالفان و معارضان، برای ایجاد تحول در این ساختار آغاز کند، مسیر آینده توسعه ایران کم هزنیهتر خواهد شد».
جناب رنانی در سال ۱۴۰۱ دیدید که روحانیون طی نامهای از قوه قضاییه خواستند با شدیدترین احکام معترضان را مجازات کنند. مجازات کردند و اتفاقا یکی از آنها باغ هزار میلیاردی را به اشتباه به نام خود زده بود.
پرسش چهارم این است که آن روحانیون به قرآن استناد میکردند و پزشکیان نیز مدام از قرآن و نهج البلاغه سخن میگوید. از آنجایی که پژشکیان آشاکارا گفته است که منویات رهبری را اجرا میکند و حجاب یک حرام سیاسی است؛ پزشکیان به کدام قرآن عمل خواهد کرد؟!
رنانی در «سقوط» میگوید:
« جامعه همیشه قشرهای وسط باز دارد اما وقتی«نخبگان وسطباز» آنها را نمایندگی نمیکنند، قشرهای وسط باز جامعه هم مجبورند به سوی یکی از دو قطب افراطی بپیوندد.»
پرسش پنجم این است که محسن رنانی هنوز هم «نخبه وسط باز» است؟ اگر بله. باید پاسخ دهد حاصل ۲۰ سال وسط بازی او چه بوده است که اکنون ما به حرفش گوش کنیم؟(در ادامه این پرسش اهمیت دوچندان پیدا میکند).
وی به اولین مرحله سقوط که «سقوط کار آمدی» است میپردازد و توضیح میدهد که جمهوری اسلامی پس از تجربه مراحل مختلف در دولتهای متعدد، کارآمدی خود را از دست داده است. از نظر محسن رنانی «سقوطِ شایستگی» دومین مرحله از مراحل سقوط است که میگوید با افشای قتلهای زنجیرهای در سال ۱۳۷۷ توسط وزارت اطلاعات و آغاز اصلاحات درون وزارت، شایستگی نظام را در ذهن مردم ارتقاء داد. اما در رخدادهای مختلف از قبیل رد صلاحیت یک سوم نمایندگان مجلس ششم در انتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان، بد اخلاقی در انتخابات۸۴ و اعتراضات در سالهای۸۸،۹۶ و۹۸ ، سقوط هواپیمای اوکراینی و وعدههای دروغین بدون پاسخ گویی، باعث شد سقوطِ شایستگیِ نظام تحقق پیدا کند و در «جنبش مهسا» به اوج خود برسد.
پرسش ششم این است که جناب رنانی اگر این ساختار، کارآمدی خود را از دست داده است، رای ملت به پزشکیان چه تاثیری دارد؟ شما که این همه دلیل آوردید تا ثابت کنید ساختار، کارآمدی خود را از دست داده است.
در ادامه میگوید:
«اکنون اکثریت مردم باور کردهاند که این ساختار هیچ اعتقادی به قانون اساسی و قوانین قضایی خودش و حتی اصول اخلاقی که ترویج میکند نیز ندارد…مردم اکنون به یک توافق نانوشتهای رسیدهاند که این حکومت هیچ معیار رفتاری قابل اتکایی ندارد و هیچ کس، حتی مذهبیهای انقلابی که روزگاری برای این نظام خون دل خوردهاند، وقتی با رفتار و منافع گروه حاکم مخالفت میکنند، نیز حرمت نخواهند داشت».
جناب رنانی پزشکیان قرار است مجری مصوبات باشد و در این ساختار عمل کند. جناب عالی اذعان کردهاید که حکومت هیچ رفتار قابل اتکایی ندارد و اگر کسی با منافع گروه حاکم مخالفت کند حرمت نخواهند داشت. جناب عالی به امید مخالفت پزشکیان با منافع عدهای خاص، حمایت کردهاید!
وی در سقوط اذعان میکند که شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» نه تنها خودش ابزاری برای سقوطِ شایستگی نظام تبدیل شده است، بلکه مردم این شعار را با شعار سازمان مجاهدین خلق که میگفتند« هدف وسیله را توجیه میکند» برابری میکند. در ادامه باز هم اذعان میکند که حکومت چنان سقوط کرده است که اجازه برگزاری یک انتخابات آزاد را نمیدهد و درخواست رفراندوم را خواستِ بیگانگان میداند.
پرسش هفتم این است که پزشکیان چگونه میتواند در برابر حکومتی که توصیف کردید بایستد؟ اصلا چرا هنوز حکومتی که این چنین سقوط کرده است، را قابل اصلاح میدانید؟ آیا این تناقض نیست؟
از نظر رنانی مرحله چهارم که «سقوط ساختار» است، هنوز رخ نداده است و ممکن است به دلایل متعدد رخ بدهد. مثلا خیزش دوباره و اعتراضات، که با محدودیتهای قضایی موقتا متوقف شده است، ممکن است یکی از دلایل سقوط باشد؛ یا تشدید بحران اقتصادی یا دیگر بحرانها که تاب و طاقت مردم را به پایان برساند. هر کدام میتواند مرحله چهارم را کلید بزند.
وی میگوید:
« مراحل بازسازی،باز آفرینی و دگرگونی یک سیستم اجتماعی یا سیاسی بیمار، بسته به شدت بیماری، به ترتیب چنین است: بهبود، اصلاح، تحول، افقگشایی(پارادایم شیفت)، انقلاب از بالا و انقلاب از پایین….در هر مرحلهای شکست بخورد ناگزیر وارد مرحله بعدی میشود».
رنانی از دهه نود و دولت حسن روحانی تحت عنوان عصر«افق گشایی» نام میبرد که خام اندیشی و تمامیتخواهی بخشهای دیگر قدرت، آن را به شکست کشاند. وی آشکارا میگوید:
«مذاکرات احیای برجام، آخرین فرصتی بود که نظام میتوانست برای افقگشایی استفاده کند، اما عطش تمامیتخواهی، آن فرصت را نیز سوزاند… اکنون نظام در برابر یک انتخاب دوگانه قرار دارد: شروع یک«انقلاب از بالا» به وسیله خودش یا انتظار برای یک «انقلاب از پایین» به وسیله جامعه. همان انقلابی که سقوط مرحله چهارم را قطعی و نهایی میکند».
پرسش هشتم این است که افرادی همچون سعید جلیلی و دولت سایه، همچنان در این ساختار خواهند بود؛ چنانکه در دولت روحانی بودهاند. اگر پزشکیان به همراه محمد جواد ظریف دوباره به پای برجام برسند، که مجدد همان مشکل دولت روحانی پیش خواهد آمد. چرا که هیچ تغییری در سیاستهای مبنایی رخ نداده است. چرا امیدوارید پزشکیان با همان کابینه روحانی بتواند؟
جالب اینجاست که به باور ایشان« جنبش مهسا» نقطه پایانی بود بر چهار دوره ناتمام یا شکست خورده در جمهوری اسلامی؛ یعنی عصر بهبود(دوره هاشمی)، عصر اصلاح(دوره خاتمی)، عصر تحول(دوره احمدی نژاد) و عصر افقگشایی(دوره روحانی). رنانی شکاف درون حکومت، تعلل یا ممانعت حکومت را دلیلی برای شکستهای پیدر پی میداند.
پرسش نهم از محسن رنانی این است که اگر جنبش مهسا پایان افق گشایی بود و شکاف درون حکومت دلیل شکستهای آن است؛ با عدم رفع این شکافها چطور به پزشکیان امید بستهاید؟
ایشان در ادامه میگوید در چنین وضعی هر اصلاحی توسط مردم به سخره گرفته میشود و هیچ اصلاحی ممکن نیست. چرا که حکومت باورپذیری خود را از دست داده است. در نتیجه تنها راهی که میماند انقلاب از بالاست. بازنویسی قانون اساسی با مشارکت گسترده نخبگان مدنی، تنها راه حل است. رنانی از حکومت نژاد پرست آفریقای جنوبی نام میبرد که با چنین تغییری خطر سقوط خشونت بار را از سر خود رفع کرد. و البته از نظامیان شیلی نام میبرد که راه را برای دموکراسی هموار کردند.
پرسش دهم این است که چگونه پزشکیان که اذعان کرده است مجری منویات رهبری است، و البته مجریِ قانون، میتواند این مشارکت نخبگانی برای بازنویسی قانون اساسی را انجام بدهد؟
وی ادامه میدهد که اگر این «انقلاب از بالا» رخ ندهد لاجرم «انقلاب از پایین» همراه با خشونت بسیار و هزینه هنگفت رخ میدهد. رنانی در آخر مقاله از امیدواری خود برای اصلاح ساختار سیاسی سخن میگوید و اعدام معترضان را عبور از خشونت هیجانی به خشونت ایدئولوژیک میداند. اما با گذشت زمان و آزادی تعدادی از معترضین، امیدوار است که این رفتار«خردمندی سیستماتیک» باشد.
پرسش یازدهم این است که اگر«خردمندی سیستماتیک» یک حدس و گمان بود و صرفا یک امید که امروزه مشخص شده است واهی بوده؛ آیا نباید ما احساس کنیم که امیدِ شما به پزشکیان نیز از جنس همین امید واهی است؟
محسن رنانی در متن دیگری تحت عنوان«صبر شادمانه» میگوید:
«امروز مأموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است».
چند خط قبل از این میگوید:
« ایران امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد….و بیش از مرگ به زندگی…»
جالب است که در این متن که از «صبر شادمانه» آوردهام، اول میگوید مأموریت روشنفکری اندیشه نیست اما در خط دوم اذعان میکند که ایران بیش از خون به اندیشه نیاز دارد!
در ادامه او اذعان میکند که حکومت وارد رفتارهای کاریکاتوری و اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است و دیگر نمیتواند با سیاستگذاری اقتصادی آن را مدیریت کند؛ از این جهت حکومت دست به هرکاری بزند وضع بدتر خواهد شد.
پرسش دوازدهم این است که در چنین ساختاری که رفتارها کاریکاتوری است و اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است؛ پزشکیان و محمد جواد ظریف چه خواهند کرد؟ مگر شما اذعان نکردید که در دولت روحانی شکست خوردهاند؟ مگر نگفتید درون حکومت شکاف عمیق وجود دارد؟ درون چنین ساختاری با ادلهای که خودتان برای سقوط آورردهاید، محمد جواد ظریف چه خواهد کرد؟
مضاف بر این باید به یاد آورید مگر در دولت حسن روحانی میلیاردها تومان سرمایه مردم در بورس به باد نرفت؟ مگر در دولت حسن روحانی هواپیمای اوکراینی سقوط نکرد؟ مگر در دولت روحانی صدها معترض کشته و دستگیر نشدند؟ چه تفاوتی در پزشکیانِ رئیس جمهور وجود دارد که کابینه او همان کابینه حسن روحانی است؟ اگر قرار است منویات اجرا شوند که خب کاسه و آش همان است که بود!
همچنین در متن دیگری مرتبط با صبر شادمانه میگوید همواره به دانشجویانم میگویم شورش و انقلاب نکنید، فقط نافرمانی و مقاومت کنید؛ این نظام وارد مرحله «فرسودگی سیستمی عمیق» شده است. این جمله محسن رنانی در تضاد با حمایت او از پزشکیان است. چرا که خودش به نافرمانی مدنی عمل نکرده است و با حمایت از پزشکیان، مقاومت را رها کرده است. مضاف بر این با رای او به پزشکیان، به سیستمی مهر تایید زده است که فرسودگی عمیق دارد و با شکافِ عمیقِ درون حاکمیتی مواجه است. جناب رنانی، اشاره کردم که محمد جواد ظریف در یک مصاحبه خارج از کشور گفته بود که ما مشروعیت داریم چون بیش از ۶۰ درصد در انتخابات شرکت کردهاند. رای شما به پزشکیان، مشروعیت بخش به همان حکومت است که ۲ سال پیش مردم را دعوت به مقاومت در برابر آن کردهاید. مهر تاییدی است بر اختلاسهای دوران، کشته شدگان اعتراضات، اخراج اساتید و نخبگان و…
البته که من معتقدم هیچ انقلابی از بالا (توسط خودِ حاکمیت)رخ نخواهد داد و استاد محسن رنانی ارجمند، امید واهی به چنین مسئلهای دارند. اما در عین حال طرفدار انقلاب از پایین(جامعه) نیز نیستم. از این جهت در پایان این مقاله شما را به نکاتی از مقاله «گذارطلبی» دکتر سروش دباغ دعوت میکنم. من که همچون ایشان طرفدار گذارطلبی هستم و خواهان گذارِ خشونت پرهیز، سعی میکنم بدون داشتنِ امید واهی به آینده، چنین بیندیشم.
سروش دباغ در «گذارطلبی» میگوید:
«گذارطلبان با اذعان به وضعیت بغرنج موجود و انسداد سیاسیِ چشمگیر، خواهان گذار امنِ خشونتپرهیز از وضعیت موجودِ نامطلوب به وضعیت ناموجود مطلوباند… گذارطلبان معتقدند هر روشی ما را به هر نتیجهای نمیرساند. به تعبیر دیگر، به مدد روشهای غیر دمکراتیک یا انقلابیِ زیر و رو کننده، نمیتوان به ساز و کار دموکراتیکِ پایدار در کشور رسید… ؛ همچنین پاسخگو کردن همۀ مسئولان در مقابل شهروندان که صاحبان اصلی مملکتاند، با هزینۀ کمتری این گذار امن را امکانپذیر میسازد… در این راستا، بازنگری جدی در قوانینی مثل «نظارت استصوابی» و بخش قابل توجهی از «قانون مجازات اسلامی»، همچنین پاسخگو کردنِ رهبری و نظارت جدی بر نهادهای زیر دست و افراد منصوب ایشان، کفِ خواستههای گذارطلبان است؛ خواستههایی که تحققشان به نحو چشمگیری از درد و رنجِ بسیار شهروندان میکاهد».
اینجانب معتقدم نباید همچون محسن رنانی ایستاد و امیدوار بود که نجاتبخشی همچون پزشکیان بیاید و امیدهای شکست خورده ما را بیشتر کند و به یک درماندگی آموخته شده گرفتار شویم. چنانکه اشاره کردم محسن رنانی از سال ۱۳۸۱ در چنین امیدی به سر میبرد و البته دیگر نویسندگان و متفکران همچون استاد ارجمند محمد فاضلی نیز از این قائده مستثنی نیستند. حال اینکه در این شرایط چه باید کرد، سخن سروش دباغ بیشتر جای تأمل دارد که در ادامه میگوید:
«برساختن گفتمانِ گذارطلبی در فضای عمومی و پیگیری مستمرِّ این مطالبات به شیوۀ مسالمتآمیز و به مدد اعتراضات مدنی، میتواند قدرت نرمی تولید کرده و رفتهرفته، حاکمیت و طرفدارانش را مجاب و مجبور کند و بدین نتیجه برساند که برای جلوگیری از درد و رنج بیشتر و سقوط در چاه ویلی که کشور در آستانۀ آن قرار گرفته، تن به خواستههای گذارطلبان که بخش زیادی از شهروندان را نمایندگی میکنند، بدهد».
تن دادن به حذف نظارت استصوابی، بازنگری در قانون اساسی، تقسیم قدرت به نفع مردم و اصلاح قانون مجازات اسلامی اهم این اصلاحات است. اینکه در قانون مجازات اسلامی باید اصلاحاتی وارد کرد به این دلیل است که من بر این باورم که مردمان هر جامعهای در تاریخ تحولات خود، مراحلی طی میکنند که در هر مرحله با یک ایده به زندگی معنا میدهند.ایران در طی مراحل اندیشه معنایی، از دین عبور کرده است و در حال عینیت بخشی به ساختاری سیاسی مطابق با معنایی جدید است که در ذهن دارد. چنانکه استاد رنانی ارجمند اذعان کردهاند که ساختارهای سیاسی و اجتماعی اول در مقام ذهن به فروپاشی میرسند و بعد در عینیت تحقق مییابند. باید اضافه کنم که تحولات امروز ما ریشه در معناجویی دارد. ایرانیان در روزگار کنونی نمیخواهند ارتباطشان با جهان، طبیعت و انسانهای دیگر را از منظر فقهی-کلامی تنظیم کنند.
تعارض بین حکومت و مردم ریشه در همین مسئله دارد که بیشتر یک مسئله روانشناختی است. انسان موجودی است که با ارتباط با چیزها به خود هویت میدهد. این چیزها شامل انسان، اشیاء، افکار، احساسات و… است. روحانیون ارتباطشان با مردم از جنس خواجه-برده بوده است و از این طریق به خود هویت میدادهاند. حال که مردم معنای زندگی را در استقلال شخصیت، باور، هویت، زیباییِ بدن و این چنین مسائلی جتسجو میکنند، قوانین معارض آن است و در حقیقت مهمترین بحران همین است. یعنی بحرانِ معناجویی! به همین دلیل است که سعید جلیلی و همفکران او تلاش میکنند تمامیتخواه باشند؛ و تمامیتخواهی جلوهای از رابطه خواجه و برده است. هگل در کتابِ پدیدارشناسیِ جان، نزاع بین خواجه و برده را بر سر آزادی به زیبایی توصیف میکند. نزاع کنونی نیز بر سر آزادی است. چرا که آزادی آغاز معناجویی و معنابخشی است.
3 پاسخ
تعجب است که آقای حسین جمالیپور، آقای رنانی و نوشتههایشان را جدی میگیرد. در حالی که معقتد است بیارزش هستند. واقعاً هم بیارزش هستند.
باسلام شماشایسته بیشترین احترام هستیداماسالیان سال است مجیزگویان برسرقراردارندبزرگواربشما عرض میکنم اکنون ۸۰درصدمردم میدانندچه میگذردولی رسانه مستقل وجودندارد
نیاز به خواندن متنی که نویسنده از ابتدای آن ادعای حقیقت بودن کرده نیست.
دیدگاهها بستهاند.