دور نخست رایگیری با تمام پیچیدگیهایش و برخلاف پیشبینیِ بسیاری از تحلیلگران و اندیشمندان سیاسی، با پیروزی شگفتآور نافرمانان مدنی به پایان رسید. مشهورترین اساتید دانشگاه، تعدادی از مشهورترین سلبریتیهای هنری و ورزشی و تمام احزاب و جریانات سیاسی و اجتماعی داخل و برخی مشاهیر خارجنشین، دست به دست یکدیگر داده بودند تا مخالفان وضع موجود را به مشارکت در رایگیری متقاعد سازند. در سوی اندیشهی نافرمانی مدنی نیز شخصیتهای معنوی و سیاسی برجستهای ایستاده بودند اما وزن نخبگان و مشاهیر باورمند به مشارکت و امکانات تبلیغاتی آنها، بیشتر به نظر میرسید؛ گویی نخبگان، پس از چندین و چند وعده اعتراض و سرکوب، امید چندانی به قدرت بیقدرتان و بهپاخواستن جامعه نداشتند. و گویی باور داشتند که در ایران پساانقلاب، شرایط برای پاگرفتن یک جامعهی مدنی آگاه و مستقل، فراهم نیست.
ناامیدی از واکنش چشمگیرِ جامعه، اکثر نخبگان سیاسی و اندیشمندان را به سوی مشارکت در رایگیری و روزنهگشایی سوق داده بود تا روز پس از رایگیری که ورق پیشبینیها برگشت و طبق اعلام رسمی، ۶۰ درصد به حاکمیت و به اصلاحطلبان و به همه اساتید و اندیشمندان و مشاهیر روزنهگشا «نه» گفتند و ترجیح دادند که بر دوگانهی طلسمشدهی بد و بدتر و مترسکسازیهای سیاسی پای بگذارند و از کرامت انسانی و تمامیت حقوقی و حق تعیین سرنوشتِ خود دفاع کنند! یک چنین نافرمانیِ رفراندوممانندی در تاریخ معاصر ایران بینظیر بود و بسیاری از نخبگان حکومتی و غیرحکومتیِ مدافع مشارکت را به بازاندیشی در خویشتن واداشت. البته باید یادآور شد نه تمامِ ۴۰ درصد رایِ داده شده، پایگاه محکم نظام سیاسیاند و نه همهی ۶۰ درصد رایِ عدم مشارکت، نشانهی حساسیتِ کنشگرانهی سیاسی. با این وجود، معنای این آراء، استعداد جامعه ایرانی برای تکیه بر قدرت خویشتن را نشان میدهد.
اکنون رایگیری میان جریانِ ملقمهمانندِ اصلاحطلب-اعتدالگرا-اصولگرا و جریان تندروِ اسلامگرا با رنگ اندیشهی مصباح یزدی و جبههی پایداری، به دور دوم کشیده است. همچنان علیرغم شوک بزرگی که به نخبگانِ مدافعِ مشارکت وارد آمده، بسیاری از این نخبگان و جریانات، با ترفند جدیدی به دعوت نافرمانان مدنی میپردازند. آنها به تلویح یا صراحت، چنین عنوان میکنند که ای مردمِ رنجکشیدهی آگاه و معترض نافرمان، صدای انقلاب شما را شنیدیم و ستودیم! حالا دیگر وقت اتحاد و مشارکت است برای کنار زدن جریانی که قرار است ایران را به امارت اسلامیِ شام و عراق مبدل سازد و دختران را بر زمین بکشاند و مردان را سر ببُرد!
به باور نگارنده، اینبار، ترفند روانیِ ستایش و هراس در دستور کار نخبگان روزنهگشا قرار گرفته است تا بتوانند بلکه با ریزش نافرمانان مدنی و اندکی افزایش در مشارکت، آخرین حربه خود را برای کسب کرسیها بکار برند. اغراق در توانایی دولت جلیلی در نابودی ایران بهگونهای است که گویی این جریان تندرو تاکنون در نهادهای هسته سخت قدرت و مجلس انقلابی حضور نداشته است و تاثیر نمیگذاشته است و حالا یکباره پدیدار گشته و میخواهد با گرفتن قوهی مجریهی نه چندان صاحب اختیار، یکشبه ایران را نابود کند گویی تاکنون، ایران رو به شکوفایی بوده است!
به باور نگارنده، بر خطا خواهند بود اگر نافرمانان مدنی، انسجام و اعتماد به نفسِ کسب شده و قدرت اجتماعی شکلگرفته را به پای راند دوم، هدر داده و ذبح کنند. اگر در راند دوم رایگیری، بر فرض جریان اصلاحطلب-اعتدالگرا-اصولگرا به نمایندگی پزشکیان شکست بخورد، این احتمالاً پایان کار این تفکر خواهد بود و بسیاری از صاحبانِ تفکر اصلاحطلبی و روزنهگشایی که از اندکی وجدان اخلاقی یا دلنگرانی برای آینده خود برخوردار هستند راهی جز قطع امید از حاکمیت و پیوستن به جامعهی نافرمانان مدنی، نخواهند داشت و بدین ترتیب، جنبش مدنی ایران، قدرتمندتر و وسیعتر خواهد شد. لذا به نظر میرسد عدم مشارکت در راند دوم رایگیری همچنان در دراز مدت، به سودِ تقویت جامعه مدنی و توسعهی قدرت بیقدرتان خواهد بود. برخلاف رویکرد تکراری و ناموفق مشارکت در بازی رایگیری، راهبرد نافرمانی مدنی و تمرکز بر تقویت قدرت درون جامعه، دست کم ارزش پیگیریِ جدی را دارد.