ساده و بیتکلف! شاید هم خودمانی و بیریا و راحت و بیغل و غش در چشم و نظر طرفدارانش. کسیکه سعی میکند از نحوهی صحبت کردن و رختولباساش گرفته تا محیط کار و ماشین زیرپایاش، به سادهگی تودهی مردم نزدیکتر باشد و چیزی از ظاهرش، او را به از ما بهتران شبیهاش نکند تا در چشم طرفداران خود، در جرگهی توانگران و صاحبان قدرت، متصور نشود.
و در ادامهی این تصویر است که میگوید برای مبارزه با قدرت پنهان آمده است. خود را مبارز در راه قطع دست مافیای سیاسی از منابع و ثروتهای کلان کشور معرفی میکند. خودش را ضدلابی جا میزند. از زر و زور و تزویری میگوید که مخالفانش علیهاش دستبهدست هم دادهاند. میگوید به نفع مردم و به ضرر گروه اندک زیادهخواه، تصمیم خواهد گرفت. میگوید :«اجازه نمیدهم رانتخوارانی که امروز به هراس افتادهاند به منافع ملت دستدرازی کنند.» در مناظرههای تلویزیونی از فداکاری همکاران خودش میگوید که برای مشاوره در زمینههای مختلف معضلات و مشکلات مملکت، بدون دریافت ریالی، از هیچ کمکی دریغ نکرده و نمیکنند.
ولی این تصویر، مستعمل و تکراریست. کلیشهایست که به خودِ نظام میخورد. از یقهی آخوندی گرفته تا سر و صورتی که میبایست متبرک به زهد و تقوی و پارسایی باشد تا شببیداریهای مقام مسؤول برای جلب رضای خداوند را در نظر پیروان خود ترسیم کند. و نظام بدین سیما اُخت پیدا کرده و از آن ارتزاق و استمرار حیات میگیرد.
او هم از آنجا میآید. از لایههای پنهان قدرت میآید. جنسِ اصل قدرت است. در لالوی نظام حاکم بزرگ شده و رشد پیدا کرده است. روزی بیرون از حاکمیت را سیر و سپری نکرده است. مدرک تحصیلیایی اگر سرهم کرده و اگر سابقه و سوابقی از پست و مقام و موقعیت برای خودش دستوپا کرده؛ همه و همه از سرِ امتیازات خودی بودن فراهماش شده است. جای پایی در بیرون از حاکمیت نداشته و ندارد. آنقدری از کوچه و پسکوچههای زندگی مردم دور افتاده است که چندینبار تلاشش برای جلب مستقیم آرای مردمی برای نمایندگی مجلس، جز شکست چیزی برایش به همراه نداشته است. این است که از پسِ آن شکستها، به لایههای قدرت خزیده است تا دور از همهمهی رنج مردم، آب قدرت زیر پوستش بدود.
نان و آب قدرت است که او را سروشکل داده و پروارش کرده است. اسماش را سرِ زبانها انداخته و البته به زبان ریا و تزویر قدرت اُخت و اُلفتاش داده است. زندگی در شهرکهای اختصاصی خودیها، اگرچه به ریای سادگی تودهی مردم متبحرش کرده است؛ ولی او را فرسنگها دور از دردورنج همان مردم بار آورده است. در دوری از رنج مردم گرفتار در تحریمهاست که فکروذکرش فقط و فقط درگیر عزت و اعتبار نظام میشود که ککاش نمیگزد به قیمت بیارج و قرب شدن زاروزندگی مردم، در برابر “استکبار جهانی” بایستند. و از همینروست که به بیخیالی از سرنوشت کشور، خطابه میخواند که “جنگ ترس ندارد”.
او جنسِ اصل قدرتیست که برخاسته از «دولت در سایه» هوار میزند برای مبارزه با محافل پنهان قدرت پا به میدان گذاشته است. دست در دست مافیای قدرت و ثروت ستاد اجرایی فرمان امام، از عزم خود برای قطع دست مافیای سیاسی از منابع قدرت، جار میزند. مفتخر به بیعت با رئیس ستاد اجرایی، از مبارزه به نفع مردم و به ضرر گروه اندک زیادهخواه دم میزند. ستادی که دهها میلیارد دلار از اموال عمومی را بالا کشیده و میکشد.
درست در کنار گوش رئیس همان ستاد کذایی مافیای قدرت و ثروتی که برای حمایت از او قد علم کرده است؛ هوار میکشد که:«اجازه نمیدهیم رانتخوارانی که امروز به هراس افتادهاند به منافع ملت دستدرازی کنند.». این بود که به ملامت و شماتت گرفته شده و میشد که:«پدر جان! قدم اول مبارزه با رانتخواران، امروز بیعت با رئیس ستاد اجرایی بود! از مغول به بعد سراغ داری اموال عمومی ایران درین سطح غارت و کنز شده باشد؟ در دوران پهلوی و قجر مشابهی حتی ده بار کوچکتر میشناسی؟ تمام دارایی بنیاد پهلوی فقط به بخش دارویی ستاد می رسد؟ مبارزه با فساد؟»
هنوز اسمورسم ساداتنژاد از زبانها نیافتاده از ضدلابی بودن خود میگوید و از کسانی میگوید که فقط برای خدا و بدون گرفتن ریالی، برای رفع مشکلات و معضلات کشور، با او جلسات مشاورهی طولانی برگزار کردهاند. ساداتنژادی که مایهی طعنه و کنایهی زندگی مؤمنانهی دور از لابی قدرت شده بود. محمد حسین کریمیپور، توئیت میکرد:« یک قلم لابی جلیلی، چپاندن ساداتنژاد به رئیسی بود که در یک سرفصل کوچک چای، ۳ میلیارد دلار آب خورد برای بیت المال! لامصب لابی نیست که، مگالابی است!»
شعار رقبای خود را به تمسخر میگرفت که گفته بودند هم چرخ سانتریفیوژ را میچرخانیم و هم چرخ اقتصاد مردم را. ولی عینِ خیالش نبود که به اُلفتاش به حالواحوال قدرت، یک دوجین قطعنامههای تحریمی علیه کشور به بار آورده بود که سالیان سال گلوی اقتصاد کشور را فشرده و میفشرد. بر اجرای برجام سنگاندازی کرده بود. مانع پیوستن ایران به مجرای مبادلات مالی جهانی شده بود. به بهانههای واهی و شکمسیری حاصله از گذران در اتمسفر خوشآبوهوای قدرت، از شکل گرفتن قرارداد کرسنت مانع شده بود.
چهرهی او، برملا شدن چهرهی قدرت مسلط بود که به ترانهی «یک جهان فرصت، یک ایران جهش» خود را استتار میکرد؛ چهرهای که به یک جهان فرصت، یک ایران را به فقر و درد و حسرت دچار کرده بود.
چهرهی ساده و بیتکلف او، چهرهی خونسرد خودِ قدرت بود که در جلسات پشت درهای بسته و با بیاعتنای به زندگی تودهی مردم، به بستن شیر اینترنت گذران مردم رأی مثبت میداد. در حصر کردن رهبران معترضین، تلاش میکرد. به نفع سانسور و به ضرر آزادی مردم، در بایکوت کردن و بستن و فیلتر کردن رسانههای اجتماعی، میکوشید.
او چهرهای از چهرههای قدرت بود که زور میزد به رنگِ رخسار زرد و رنجور تودهی مردم دیده شود.