اخیرا در شماره ۵۵۹ هفتهنامه تجارت فردا، مطلبی به قلم محمد طاهری، سردبیر این هفتهنامه و سایر نویسندگان نوشته شده است با عنوان افسون شریعتی! بعلاوه، بر روی صفحه، علی شریعتی را بطور اغراقآمیزی بصورت یک شعبدهباز به تصویر کشیده اند. نگارنده، پیشاپیش تاکید میکند که نقد اندیشه یک ضرورت بنیادین برای توسعه هر جامعه است و هیچ انسانی حتی پیامبران و اولیاء ادیان نباید از تیغ نقد و واکاوی، بگریزند. اما نگارنده با شناختی که از تاریخچهی نقدهای نوشته شده بر شریعتی داشته است، پیش از خواندنِ نوشته و به محضِ مشاهدهی عنوانِ انتخاب شده و تصویر ترسیم شده، آشکارا دریافت که قرار نیست با نقدی روشمند، علمی، همهجانبه و منصفانه روبرو شود و چنین نیز شد.
ابتدا میبایست از سر تاسف و شگفتی بیان کنم که سردبیر، در انتهای متن خویش اذعان میدارد که اندیشههای اقتصادی علی شریعتی را از روی کتاب اخیر محمد قوچانی با عنوان ‘روشنفکر مسلح’ برگرفته است! این، نشان میدهد که نویسنده محترم نه شناخت مستقیمی از آثار و اندیشههای شریعتی داشته است و نه به خود زحمت داده است که به آثار مراجعه کرده و به جمعآوری دادهها بپردازد و صرفاً عصایی که محمد قوچانی بدست او داده است را بر دست گرفته است! از این گذشته، با مروری بر آثار محمد قوچانی در مورد جریان روشنفکری دینی و علی شریعتی، اعم از مقاله و کتاب و مصاحبه، شتابزدگی، جمعآوری گزینشی دادهها و بطور کلی، ضعف او در روش پژوهش را به سادگی میتوان دریافت. میتوان درک کرد که رجوع غیرمتخصص به غیرمتخصص و استناد ناکارآزموده به ناکارآزموده، چه نتیجهای را احتمالاً بدست خواهد داد.
نویسندگان محترم مدعی میشوند که پنج جریان فکری پیش از انقلاب، از جمله شریعتی، چند آرمان در سر میپروراندند که این آرمانها، به ناترازی در منافع کشور، ملی شدن صنایع و مصادره اموال سرمایهداران و دولتی شدن تولید و تجارت، قطع ارتباط با غرب و تحریمهای اقتصادی، ملی شدن بانکها و بانکداری بدون ربا منتهی شد. این آرمانها به روایت تجارت فردا از این قرار هستند:
۱. برقراری عدالت اجتماعی
۲. قطع رابطه با غرب استعمارگر
۳. برچیدن بساط بانکهای ربا
با رجوع به آثار شریعتی با موضوع غرب، چنین بدست میآید که شریعتی به عنوان یک اندیشمند بینامتنی و بینامرزی که در مرز میان اندیشهها میاندیشد و گام برمیدارد، نه غرب ستیز بود و نه غربگرا. او بر این باور بود که غرب دستاوردهایی داشته است که نمیتوان آن را نادیده گرفت اما تقلید ناآگاهانه از اندیشه و تاریخِ غرب و کپیبرداری ناسازمند با فرهنگ و تاریخ و زمانه ما، کاری نابخردانه و بیثمر است که نه تنها کمکی به توسعه ما نمیکند بلکه موجب انحطاط جامعه و فرهنگ ما میشود. به باور او، نسبت ما با غرب، نه همچون روشنفکران تازه از غرب برگشته، از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن باید باشد و نه طرد و انکار غرب. این اندیشه بینامرزی شریعتی است نسبت به غرب که تجارت فردا آن را تحریف کرده و تقلیل میدهد.
در جای دیگری از متن، نویسندگان ادعا میکنند که شریعتی با پنج جریان فکری از جمله جریانِ روحانیون جوانی که متاثر از اندیشههای سید قطب بودند قرابت فکری داشته است! بدون آنکه کوچکترین مستنداتی از آثار او عرضه کند که قرابت او با اندیشه سید قطب را نشان دهد.
این نشریه مینویسد: “شریعتی که در فرانسه درس خوانده بود از اقتصاد آزاد متنفر بود”! با بررسی آثار شریعتی میتوان دریافت که نوعی تفکیک میان سرمایه و سرمایهداری در اندیشه شریعتی وجود دارد. او نه تنها با سرمایه ضدیت نداشت، نه تنها با ثروت ضدیت نداشت بلکه ثروت و سرمایه را وفق آیات قرآن و زندگی محمد و خدیجه و منش و روش علی، عین ضرورت برای تقویت ایمان و کسب قدرت اجتماعی میدانست. اما او با سرمایه داری به عنوان یک ایدئولوژی که به سود اصالت میبخشد و اخلاقیات و انسانیت و معنویت را نادیده میگیرد ضدیت دارد. او شرک اعتقادی را موجب گسترش شرک اجتماعی و طبقاتی و توحید را زمینهیساز عدالت اجتماعی میدانست. لذا بر این باور بود که کار مردم، سرمایه آنها است و به آنها تعلق دارد و نمیتوان نظام اقتصادیای بنا کرد که در آن، سرمایهداران بدون هیچ قید و بندی، حداقل دستمزد را به کارگران پرداخت کنند و حداکثر سود را خود ببرند و این فرایند تا نابودی طبقه زحمتکش پیش برود. این نظام اقتصادی در اندیشه او، در مثلت عرفان، آزادی و برابری معنا پیدا میکند. برابری انسانی در کنار آزادی، ثروت در کنار برابری، و هر دو، کنار عرفان؛ عرفانی که بر ضد دین خشک و خشن فقاهتی است. تعهد و باور او به اصل آزادی کنار نفی ایدئولوژی سرمایهداری، ما را به سوسیال دموکراسی میرساند نه به ضدیت مطلق با بازار رقابتی و اصل ثروت و کسب و کار.
مفهوم اقتصاد اسلامی برساختهی علی شریعتی نیست. او توحید و عرفان را عامل انسانیت انسان و موجب تعالی معنوی او و موجب پرهیز از آسیبهای سودپرستی و مادیگرایی میداند و این کجا و اقتصاد اسلامیِ مورد نظر نویسندگان کجا!
از منظری دیگر، اندیشه شریعتی را در مفهوم امت، تقلیل دادن، نادیده گرفتن اندیشههای ملیگرایانه اوست. شریعتی همواره تاکید میکند در برابر استعمارِ ابرقدرتها، میباید بر ملیت تاکید کرد. توصیفی که او با قلم خویش از نوروز کرده است، تاکید او بر ملیت ایرانی در برابر عرب متجاوز و در برابر تفرقه و تجزیه و قومیتگرایی، در کتاب ‘بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی’ به خوبی بدان پرداخته شده است. او در عموم زمینها یک متفکر بینامرزی است. او در جایی بر امت تاکید میکند و جایی دیگر بر ملیت. او همه جا گام مینهد و از هیچ مکتبی و اندیشهای جزمیت نمیسازد.
نویسندگان تجارت فردا اسلام انقلابی را مشخصه بارز شریعتی معرفی میکنند بدون آنکه بپرسند انقلاب در اندیشه شریعتی به چه معناست؟! و چگونه انقلابی است؟! نصوص صریح شریعتی به ما میگوید که انقلاب اصیل، انقلاب در اندیشه و آگاهی است. هر انقلاب زودرسی-انقلاب سیاسی- بدون خودآگاهی، یک فاجعه است. او در مذهب علیه مذهب میگوید حکومت مذهبی که در آن، قدرت سیاسی در دستان روحانیت است نتیجهای جز استبداد و تباهی به بار نخواهد آورد. لذا شاید بتوان گفت او با انقلاب سیاسی مخالف نبود اما بدون تردید با انقلاب زودرس و حاکمیت روحانیت، مخالفت داشت. اما نباید فراموش کرد که این شاه ایران بود که با خفقان سیاسی و خودکامگی خود، جامعه را به سمتی سوق داد که چارهای جز انقلاب پیش پای خود نمیدید. و اساساً همه خودکامگان اینچنیناند و خود، عامل سقوط خویش میگردند. نویسنده این مقاله و همفکران آنها مسالهای به نام خودکامگی را همواره نادیده میگیرند!
و نکته آخر این است که فقدان هرگونه انتقاد از اندیشههای بنیانگذار و رهبری کنونی جمهوری اسلامی و نادیده گرفتن نقش آنها و اطرافیان آنها و سیاستهای آنها و ساختار قانون اساسی در وضعیت کنونی کشور و به محاق رفتن دموکراسی، حاکی از این است که نویسندگان تجارت فردا و جریان پشت سر آنها، دغدغه حقیقت نداشته و بدنبال یک ایران غیردموکراتیک و خودکامه با تجارت آزاد هستند؛ مدلی که حکومت خودکامهی خلق چین را به ذهن متبادر میسازد با سیاستهای اقتصادی نسبتا آزاد و رو به توسعه با پوششی از ایدئولوژی کمونیسم!
نقد تجارت فردا بر اندیشه علی شریعتی با کپیبرداری از نوشتههای محمد قوچانی، چیزی نیست جز اینکه ‘کوری عصاکش کوری دگر شود.