سه مؤلفه رویکرد صوری فقیهان به قرآن

رحمان لیوانی

دینداران مسلمان چنان‌که همه می‌دانیم، فعلاً بر سر این فرض اتفاق نظر دارند که قرآن به‌مثابه یک متن وحیانی، نخستین و مهم‌ترین منبع دینی معتبر و مرجع قابل اعتماد در فرایند تولید معرفت دینی و فهم سلوک دینداری است.
اما روشن است که اعتقاد جمهور مسلمانان به فرض مذکور، نظیر کثیری از اعتقادات و باورهای دینی آنان، فراتر از یک اشتراک لفظی نمی‌رود؛ زیرا آنچه اکنون در عالم واقعیت به‌ رأی‌العین می‌بینیم این است که رویکرد عملی مسلمانان در مواجهه با قرآن به سبب تأثیرپذیری از پیش‌فرض‌ها، انتظارات و علایق پیش‌بینی‌شده، کاملاً متفاوت و حتی بسیار متعارض با هم است.

این موضوع، یعنی رویکرد مسلمانان به قرآن، از آن رو شایسته توجه و درخور اعتنا است که نقش مهم و غیرقابل‌انکاری در مقام دین‌شناسی ایفا می‌کند.
گزاف نیست اگر بگوییم که ظهور و سربرآوردن مدل‌های گوناگون و متنوع نظام‌های الهیاتی و دینداری در جوامع اسلامی که شاهد آن هستیم، در تحلیل نهایی پیامد و محصول اجتناب‌ناپذیر همین رویکردهای متفاوت و متضاد مسلمانان به قرآن است.
یک نمونه شفاف آن، دینداری سنتی، شریعت‌مدار، ضد دموکراتیک و مغایر با عقل عرفی فقیهانه است که ربط و نسبت وثیقی با رویکرد فقیهان به قرآن دارد.

در مقاله‌ای که اینک از نظرتان می‌گذرد، تلاش نگارنده معطوف به آن است که رویکرد فقیهان به قرآن را که رویکردی صوری است، با طرح سه مؤلفه کلیدی آن به شرح ذیل صورت‌بندی نماید:

۱) عدم آشنایی و انس با قرآن

از اینجا آغاز کنیم که در آیه سی‌ام سوره فرقان آمده است: «وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»، و پیامبر گوید: «پروردگارا قوم من این قرآن را رها کرده‌اند.»(۲)
مفسران قرآن ذیل همین آیه، طبق معمول، نظرات گوناگونی را ابراز کرده‌اند که محل بحث و کلام ما در این مقاله نیست. به گمان ما، دو نکته قابل ذکر در باب آیه فوق را چنین می‌توان توضیح داد. نکته نخست آنکه به نظر می‌رسد مراد آیه از رها کردن قرآن و یا به‌اصطلاح مهجوریت آن در بین مسلمانان، ناظر به این مسئله است که رویکرد غالب مسلمانان به قرآن با وجود اعتقاد به آن به‌عنوان مهم‌ترین راهنمای فهم و درک دین و سلوک دینی، در عمل یک رویکرد صوری است.

این رویکرد صوری به متن قرآن، که البته ناشی از انتظارات غیر معقول و ناصواب از آن است، بیش از آن‌که به مغز و محتوای آیات قرآن توجه کند، به پوسته و ظواهر آن اهمیت می‌دهد. می‌توان فی‌المثل، خواندن قرآن برای ثواب، استفاده از آن برای استخاره و آمرزش روح مردگان و نیز جاودانه تلقی کردن احکام اجتماعی قرآن را که امری تاریخی، سیال و متغیر است، برخی از نمادهای رویکرد صوری به قرآن به شمار آورد.

از این رو، ناگفته پیداست که رویکرد صوری به قرآن خواه‌ناخواه روح و جهت‌گیری تعالیم قرآن را نادیده می‌انگارد و به‌ویژه آموزه‌های بنیادی، جهان‌شمول و فرا‌تاریخی آن را که محور و مبنای شناخت دین و سلوک دینداری در هر دوره تاریخی محسوب می‌شود، آگاهانه و ناآگاهانه به دست غفلت و فراموشی می‌سپارد.

نکته دوم این است که واکنش اعتراضی پیامبر به مهجوریت و رها کردن قرآن که در حیات واپسین اتفاق می‌افتد، حکایت از آن دارد که معضل مهجوریت قرآن اختصاص به عصر نبوی ندارد و همه ادوار تاریخی را دربر می‌گیرد؛ نکته‌ای که همه قرائن و شواهد تاریخی موید آن است.

در دوران مدرن و یا پست‌مدرن که ما در آن زیست می‌کنیم، یک نمونه از رویکرد صوری به قرآن همان رویکرد فقیهان است که اولین مؤلفه آن عدم آشنایی و انس با محتوای تعالیم آن است.

واقعیت این است که واکاوی گفتمان دینی فقیهان، که حول مقوله فقه و اوامر و نواهی شرعی سامان یافته است، ما را به این حقیقت رهنمون می‌شود که فقیهان ما علی‌رغم داعیه ناموجه و خردستیز متولی‌گری رسمی دین و همچنین به رغم داد و قال تبلیغاتی گسترده پیرامون اهمیت نقش قرآن در تأمین سعادت دنیا و آخرت، نه اهل گفت‌وگو با متن قرآن‌اند و نه آن‌که اساساً توجه درخور اعتنایی نسبت به تعالیم قرآن دارند.

قصه عدم آشنایی، انس و دیالوگ فقیهان با قرآن شاید برای عوام‌الناس و به‌ویژه متشرعان سنتی و مقلدان مراجع تقلید شگفت‌انگیز و غیرقابل باور به نظر آید، اما این قصه‌ای است واقعی و ملهم از فضای عینی حاکم بر حوزه‌های علمیه متداول در جامعه که بیش از منتقدان فقیهان، خود فقیهان و جماعت حوزویان که به‌خوبی ساختار و نظام آموزشی حوزه‌های علمیه را می‌شناسند، بر درستی آن صحه می‌نهند.

برای مثال، خامنه‌ای ولی فقیه حاکم در یک سخنرانی ضمن اشاره به این مسئله که «در حوزه‌ها اساس فقاهت است و فقه و فقاهت باید در حوزه‌ها پیشرفت کند»، عدم توجه فقیهان به قرآن را عامل بسیاری از مشکلات می‌داند: «چقدر مفاهیم اسلامی در قرآن هست که اگر ما بخواهیم در فقه بحث کنیم به فکر آنها نمی‌افتیم. این انزوای قرآن در حوزه‌های علمیه و عدم انس با قرآن برای ما خیلی مشکلات درست کرده است و بعد از این هم خواهد کرد و به ما تنگ‌نظری خواهد داد. قرآن از حوزه‌ها منزوی است.»(۳)

مصباح یزدی که سالیان طولانی مدرس حوزه علمیه قم بود، تند و تیزتر از رهبر و مرادش خامنه‌ای هشدار می‌دهد که اگر رویگردانی حوزویان از قرآن ادامه یابد، دست‌آخر کفر و بی‌دینی به سراغشان خواهد آمد: «شرایط علمی و شرایط کشور طوری است که ما با قرآن و نهج‌البلاغه خیلی انس نداریم. حداقل ما طلبه‌ها آن‌طور که باید با قرآن و نهج‌البلاغه خیلی انس نداریم. این‌طور پیش برویم ناخودآگاه به افکار الحادی نزدیک می‌شویم.»(۴)

یکی دیگر از استادان حوزه علمیه قم به نام مرتضی جوادی آملی، سخن از مهجوریت قرآن در جامعه را پیش می‌کشد؛ مهجوریتی که به اعتقاد او معلول مهجوریت قرآن در حوزه‌های علمیه است، جایی که فقیهان در آن فقهی را تعلیم می‌دهند که بیگانه با قرآن است: «چون قرآن در حوزه مهجور است، در جامعه اسلامی هم مهجور است. متأسفانه در فقه قرآن جایگاه شایسته خود را ندارد. قرآن یک باور جدی در حوزه نیست. شما یک رساله عملیه را که از ابتدا تا انتها که چند هزار مسئله دارد نگاه کنید، چقدر تکیه به آیات قرآن دارد؟ ما نباید از جامعه گله کنیم، بلکه باید از حوزه‌ها شروع کنیم که چه مقدار از کتاب‌های فقهی ما از قرآن بهره گرفته‌اند؟ فقه ما از قرآن جداست. اخلاق و عرفان ما از قرآن جداست. باید نگاه به قرآن در حوزه‌ها به عنوان یک باور جدی دربیاید.»(۵)

محمد صادقی تهرانی، از مراجع تقلید خوشنام نیز، از فقدان ارتباط بین قرآن و فقه سخن می‌گوید: «فقه سنتی در طول صدها سال کاری کرده است که قرآن اصلاً در حوزه‌های اسلامی نه حضور شایسته بلکه چندان رنگی هم ندارد.»(۶)

و بالاخره می‌رسیم به سید عباس صالحی، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی که بر غیبت قرآن در احکام فقهی فقیهان تأکید می‌کند: «نظام فقهی حوزه از ابتدای سطح تا عالی‌ترین مراحل درس خارج با قرآن و برداشت‌های فقهی از آن بیگانه است و این فاصله به غربت قرآن در ساختار فقه انجامیده است. پیوند قرآن و فقه نیازمند اصلاح نظام آموزشی حوزه است.»(۷)

بی‌تردید از این‌گونه سخنان که ملاحظه شد، فراوان می‌توان نقل کرد که ما به‌خاطر ممانعت از اطاله کلام از بازگویی بیشتر آنها خودداری می‌کنیم. با این توضیح که همین نقل‌قول‌های فوق برای نشان دادن صحت مدعای ما مبنی بر عدم آشنایی و انس و دیالوگ فقیهان با قرآن کفایت می‌کند.

در اینجا یادآوری این مسئله شاید خالی از لطف و فایده نباشد که در قیاس با فقیهان ناآشنا و بی‌اعتنا به قرآن که شرحش گذشت، در عوض نواندیشان دینی جامعه ما سخت دل در گرو قرآن دارند، به این معنا که هم با قرآن آشنا و مانوس‌اند و هم این‌که در گفتمان دینی خویش محوریت را به دیالوگ با قرآن می‌دهند.

مطابق با دیدگاه نواندیشان دینی اعم از متقدم و متأخر، پروژه بازخوانی انتقادی دین و یا به تعبیر اقبال لاهوری بازسازی اندیشه دینی که هدف از آن تصفیه و پالایش ساحت دین و دینداری از باورهای خرافی، جزمی، شرک‌آلود و ضد دموکراتیک مغایر با اخلاق و عقل زمانه است، توسل به قرآن و الهام گرفتن از آموزه‌های آن، نقش کلیدی دارد.

حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر تاریخ و دین، در مقاله‌ای که عنوان «طالقانی و بازگشت به قرآن» را بر پیشانی دارد، در خصوص ربط و نسبت وثیق پروژه اصلاح دینی و قرآن می‌گوید: «در حدود صد و پنجاه سال اخیر در جریان جنبش اصلاح دینی، قرآن به‌مثابه منبع مهم و یا تنها منبع دین‌شناخت و خوانش رهایی‌بخش از اسلام و آموزه‌های اسلامی، اهمیتی ویژه و مضاعف یافته است. اساس اصلاح دینی، دین‌پیرایی بوده است، یعنی پیرایش ساحت دین و دین‌داری از خرافات و افکار و آموزه‌های غیر دینی، به‌ویژه ضد دینی و در این نحله قرآن محور بنیادین این پیرایشگری و اصلاح‌گری بوده است.»(۸)

ناگفته نماند که نواندیشان دینی، گرچه قرآن‌محورند، اما متن‌محور نیستند و به همین دلیل قرآن از منظر آنان که یگانه منبع قابل اعتماد و اتکا در عرصه دین‌شناسی است و می‌تواند جهت‌گیری اجتماعی و فردی هر مسلمانی را که دغدغه زیست مؤمنانه و اخلاقی در جهان مدرن راززدایی‌شده را در سر می‌پروراند مشخص نماید، برخلاف دیدگاه فقیهان، نه یک متن کاملاً فراتاریخی که یک متن تاریخی است.

۲) قرائت فراتاریخی از تعالیم قرآن

تحصیل معرفت دینی و دستیابی به مقاصد و غایات دین، نیازمند فهم روشمند متون دینی است. مقوله فهم، همان‌طور که گادامر، فیلسوف نامدار آلمانی، در هرمنوتیک فلسفی خود توضیح می‌دهد، یک عمل دیالکتیکی است که تحقق آن منوط به امتزاج افق مفسر و افق متن و نیز تعامل و دیالوگ دوسویه بین مفسر و متن است.

گادامر استدلال می‌کند که امتزاج افق مفسر با افق متن، صرف‌نظر از اینکه متن دینی باشد یا غیردینی، تابع منطق دیالوگ فعال و پویا یعنی پرسش و پاسخ است. بدین ترتیب که مفسر با طرح پرسش‌های خود، که البته متاثر از پیش‌فهم‌های اوست، هم امکان پاسخ‌گویی متن را فراهم می‌نماید و هم این‌که به متن اجازه می‌دهد تا حرف‌هایش را به مفسر منتقل کند.

از منظر گادامر، مفسر لزوماً در بستر تعامل و دیالوگ با متن است که به تدریج در می‌یابد با چه متن و اثری مواجه است و به علاوه چه انتظارات منطقی و معقولی باید از آن داشته باشد تا در نهایت بتواند راهی به سوی فهم پیام و یا پیام‌های کانونی متن بگشاید و به کشف معنای حقیقی نهفته در متن نزدیک شود و یا احیاناً آن را به چنگ آورد.(۹)

حال اگر با گادامر همدل و هم‌داستان باشیم که دیالوگ شرط لازم برای رازگشایی از مفهوم و معنای متن به حساب می‌آید، پس ناگزیر باید بپذیریم که فهم و درک محتوای تعالیم قرآن، لاجرم بدون دیالوگ با آن ممکن و قابل حصول نیست و این موضوعی است که تقریباً همه قرآن‌پژوهان معاصر آشنا با علم مدرن و دانش هرمنوتیک آن را تأیید می‌کنند.

رویکرد فقیهان به قرآن اما به سبب عدم آشنایی و انس با قرآن، که شرحش در سطور بالا آورده شد، رویکردی است که در آن دیالوگ با قرآن بدون مبالغه هیچ محلی از اعراب ندارد و لذا همین فقدان دیالوگ با قرآن موجب آن شده است که فقیهان انتظارات نامعقول و غیرمنطقی از این متن دینی و وحیانی داشته باشند که مهم‌ترین آنها تلقی از قرآن به‌عنوان یک کتاب قانون و نیز قرائت فراتاریخی از احکام اجتماعی مندرج در آن است.

در نزد فقیهان، قرآن بیش از آن‌که کتاب هدایت و حکمت باشد، کتاب قانون است که گویا محتوای اصلی آن گزاره‌های فقهی و اوامر و نواهی شرعی، یعنی همان حدود پانصد آیه مشهور به آیات‌الاحکام است.

این آیات‌الاحکام قرآن برای فقیهان به قدری حائز اهمیت است که توصیف آن از زبان مصطفی ملکیان، متفکر معاصر، که یک دوره از حیات فکری و فرهنگی‌اش را در حشرونشر با فقیهان سپری کرده، شنیدنی است: «من الی ماشاالله از فقها شنیدم که ما فقط به پانصد آیه‌ای از قرآن که می‌گوید این کار را بکن یا نکن کار داریم. این آیات محل بحث ماست. ما به بقیه آیات قرآن کاری نداریم. به این پانصد آیه می‌گویند آیات‌الاحکام، یعنی آیاتی که در آن حکم وجود دارد. از میان شش هزار و اندی آیه قرآن، پانصد آیه از مقوله آیات‌الاحکام است. اگر بپرسید بقیه آیات برای چیست؟ می‌گویند غرض از همه آیات همین پانصد آیه است. گویا بقیه آیات تمهید مقدمه‌اند، زمینه‌سازی و صفحه‌آرایی است برای این‌که ما این پانصد تا حکم را اجرا کنیم. این را من با قاطعیت به شما می‌گویم که من فقیهان فراوانی را می‌شناسم که بقیه آیات قرآن را اصلاً بلد نیستند بخوانند، توجه می‌کنید، برای آنان فقط آیات‌الاحکام مهم است.»(۱۰)

مشکل نگاه فقیهان به قرآن فقط این نیست که آیات‌الاحکام آن را در صدر می‌نشانند و آیات اخلاقی و اعتقادی‌اش را که قرآن در اصل برای ابلاغ آنها آمده است، به حاشیه می‌رانند. مشکل بنیادی‌تر نگاه فقیهان به قرآن این است که آیات‌الاحکام آن را به‌عنوان قوانین الهی، امری جاودانه، ثابت و فراتاریخی تصور می‌کنند که در همه اعصار و قرون قابل دفاع و لازم‌الاجراست.

بنابر چنین اعتقادی است که فقیهی چون خمینی که حکومت فقهی‌اش به استبداد دینی فاجعه‌بار منجر شده و حیات مادی و معنوی مردم را به فلاکت و تباهی کشانده است، می‌گوید: «احکام اسلام محدود به زمان و مکان نیست تا آن متروک شود و دیگر حدود و قصاص یعنی قانون جزای اسلام اجرا نشود یا انواع مالیات‌های مقرر گرفته نشود و یا دفاع از سرزمین و امت اسلام تعطیل گردد. این حرف که قوانین اسلام تعطیل‌پذیر یا منحصر به زمان و مکان است بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام و مرجعیت علمی قرآن در قانون‌گذاری است.»(۱۱)

فقیه سرشناس قم، جعفر سبحانی تبریزی نیز بسان خمینی معتقد است که: «راز جاودانگی شریعت اسلام در هماهنگی احکام اسلامی با ساختار وجودی و فطرت و عقل انسان است. از این رو به دلیل عقلانیت احکام الهی است که پیامبر اسلام در حدیثی می‌فرماید: “حلال محمد حلال أبدا إلى یوم القیامه، وحرامه حرام أبدا إلى یوم القیامه”، بی‌شک اموری که برخاسته از فطرت آدمی است در طی اعصار و قرون ثابت است.»(۱۲)

این تصویر از تعالیم قرآن که در ذهن فقیهان نقش بسته، یعنی تصویری که بر مبنای آن اولاً احکام حقوقی و مدنی قرآن قوانین الهی تلقی می‌شود و ثانیاً این قوانین الهی جاودانه و فراتاریخی است، نه‌فقط فاقد پشتوانه و سند دینی است بلکه متعارض با علم و عقل است.

دلیل آن هم این است که تحلیل و تبیین محتوای قرآن دلالت بر آن دارد که قرآن نه کتاب فلسفه و علم و حقوق و فیزیک و شیمی، که در یک کلام کتاب هدایت و حکمت است که انتظار و توقع قانون، آن‌هم قانونی فراتاریخی از آن داشتن، انتظار و توقع بی‌جایی است و راه به جایی نخواهد برد.

متفکر و نواندیش دینی معاصر، محمد مجتهد شبستری، در مقاله «حضرت محمد (ص) قانونگذار نبود و قرآن کتاب قانون نیست» استدلال می‌کند که قرآن در آیات معروف به آیات‌الاحکام مشخصات یک متن قانونی را ندارد و چون این‌طور است نمی‌توان در مقام تفسیر آیات‌الاحکام این کتاب، این مفروض پیش‌بینی را داشت که به تفسیر یک متن قانونی می‌پردازیم، چنان‌که فقیهان چنین می‌کنند.»(۱۳)

شبستری در ادامه می‌افزاید آنچه را که فقیهان قوانین الهی می‌پندارند، در واقع عرف‌های نظام اجتماعی اعراب بود که «کسی آنها را به‌عنوان قانون وضع نکرده بود و کسی آنها را قانون تلقی نمی‌کرد و اکثر آن عرف‌ها پس از بعثت پیامبر مورد موافقت وی قرار گرفت و در پاره‌ای از آنها هم تعدیلاتی به عمل آمد و زندگی اجتماعی اعراب ادامه یافت. در آن زمینه‌ها پیامبر کاری جز عمل به عرف و یا تعدیل آن انجام نداد.»(۱۴)

از تفسیر منطقی و خردپسند شبستری درباره ماهیت احکام اجتماعی قرآن که بگذریم، می‌ماند طرح این پرسش مهم که آیا احکام مدنی و اجتماعی قرآن اعم از اینکه حکم امضایی داشته باشند یا تأسیسی، قانون تلقی شوند یا عرف اعراب، امری ثابت و غیرقابل تغییر و فراتاریخی‌اند؟

در پاسخ به پرسش بالا، آنچه مسلم است این است که متفکران و صاحب‌نظران نواندیش مسلمان، بر خلاف فقیهان که متن قرآن را تمام و کمال فراتاریخی می‌دانند، بر این مسئله انگشت تأکید می‌نهند که آموزه‌های قرآن در یک تقسیم‌بندی کلان به دو مقوله فراتاریخی و تاریخی قابل تفکیک است.

این تفکیک تعالیم قرآن به دو مقوله فراتاریخی و تاریخی در آثار متفکران مسلمان به زبان‌های مختلف و تحت عناوینی چون «اصول اعتقادی و احکام اجتماعی دین»، «ذاتی و عرضی»، «دین و شریعت»، و «ثابت و متغیر» مورد بحث و کاوش قرار گرفته است.

بنابر تقسیم‌بندی مذکور، همه آموزه‌های بنیادی اعتقادی و اخلاقی قرآن مانند توحید، عدالت، کرامت بشر، اختیار، عدم اجبار به پذیرش دین، تقوا و نیایش که البته مصادیق آنها سیال و متغیر است، فراتاریخی‌اند و آموزه‌هایی که ماهیت حقوقی و مدنی دارند، نظیر ارث، مجازات سرقت، قتل، زنا و امثالهم، عرضی، موقتی و قابل تغییرند: «نواندیشان مسلمان معتقدند که آیات مدنی و حقوقی اسلام و قرآن ثابت و جاودانه نیستند و از این رو این شمار احکام از همان آغاز نیز موقت و تابع زمان و مکان بوده‌اند.»(۱۵)

حال که چنین است، یعنی احکام مدنی و حقوقی اسلام و قرآن رابطه دیالکتیکی با زمینه‌های اجتماعی عصر نبوی دارند و به اصطلاح تخته‌بند زمان و مکان‌اند، بنابراین لازم می‌نماید که با قوانین مدنی موجه و قابل‌قبول دوران مدرن که برآمده از عقل و عرف زمانه است، جایگزین شوند؛ چراکه این جایگزینی از لوازم ضروری تحقق عینی آرمان‌های فراتاریخی قرآن در عصر مدرن است.

تا این‌جای بحث، دو مؤلفه از رویکرد صوری فقیهان را شرح دادیم و در ادامه به مؤلفه سوم آن می‌پردازیم که جایگزینی قرآن با حدیث است.

۳) جایگزینی قرآن با حدیث

فقیهان تا آنجا که به حیطه نظر و گفتار مربوط می‌شود، معتقد به ارجحیت و تقدم قرآن بر حدیث‌اند و از این حیث، تفاوتی با دیگر متفکران نواندیش قرآن‌محور ندارند. منتها ایراد فقیهان در این نکته نهفته است که اعتقاد و التزام نظری و گفتاری آنان به ارجحیت و تقدم قرآن بر حدیث، هنگامی که به مرحله التزام عملی می‌رسد، پاک رنگ می‌بازد و به محاق می‌رود؛ بدین ترتیب که حدیث جای قرآن را می‌گیرد و حرف آخر را در صدور احکام فقهی می‌زند!

بنابر مدعای فقیهان شیعه، منابع و مآخذ استنباط احکام فقهی و شرعی به ترتیب اهمیت عبارتند از: قرآن، سنت، عقل و اجماع.

اما از میان این منابع چهارگانه و یا به اصطلاح فقیهان «ادله اربعه»، منبعی که بیشتر از سایر منابع مورد استفاده فقیهان در استخراج احکام فقهی قرار می‌گیرد، نه قرآن است و نه عقل و اجماع، بلکه سنت و به طور مشخص، احادیث و روایات دینی منسوب به پیامبر و امامان شیعه است.

این موضوع که چرا فقیهان به‌رغم التزام نظری به جایگاه ممتاز قرآن در میان منابع چهارگانه فوق‌الذکر باز هم اولویت را به حدیث می‌دهند، علل و عوامل متعددی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها تأثیرپذیری از جریان اخبارگری است.

فقیهان با تأثیرپذیری از جریان اخبارگری، که نفوذ و سلطه گسترده‌ای بر اندیشه دینی رایج در جوامع اسلامی داشته است، تا آنجا پیش رفتند که حاصل آن، به گفته علی شفیعی استاد حوزه علمیه و دانشگاه، جایگزینی قرآن و عقل با حدیث بوده است: «اگر عقل را به عنوان یکی از منابع فقهی می‌دانیم، باید سهم مناسبی برای این منبع در استنباط احکام فقهی در نظر بگیریم، در حالی که برخی بزرگان مانند مرحوم بحرانی می‌گویند حتی یک رای فقهی هم نداریم که مستقیماً و مستقلاً تنها رهاورد عقل و برخاسته از دلیل عقلی در حوزه فقهی باشد که این حرف درستی هم هست. سنت در فقه و فقاهت ما چنان حجم پررنگ و سنگینی دارد که عرصه را بر نگاه‌های قرآنی و عقلانی بسیار تنگ کرده است.»(۱۶)

عبدالکریم بهجت‌پور، معاون آموزشی حوزه علمیه قم، نیز بر این باور است که: «فقه امروز بر مدار روایات بسته شده است و برای سؤالات جدید به سمت محور اصلی یعنی قرآن نمی‌رود. مشکل دانش فقه این است که فقها برای فهم مسائل به فقه روایی تکیه کرده‌اند و به سراغ فقه قرآنی نمی‌روند و سؤالات خود را متوجه قرآن نمی‌کنند.»(۱۷)

سنت‌محوری و حدیث‌گرایی فقیهان چنان قرآن را تحت‌الشعاع خود قرار داده و آن را بی‌اثر ساخته که اگر گاهی نیم‌نگاهی سطحی هم به قرآن می‌اندازند، صرفاً به قصد اعتباربخشیدن به سنت است! «تأکید بر نقش سنت تا آنجا پیش رفته است که اگر در موارد محدود و به صورت مهار شده به قرآن استناد می‌شود، معمولاً این کار پس از آن صورت می‌گیرد که فقیه به پشتوانه روایتی از دل سنت به سطحی از آرامش دست یافته است و تنها به منظور تقویت و تأکید سنت و گاه به عنوان تبرک به قرآن مراجعه می‌کند.»(۱۸)

دیدگاه متصلب و خردستیز فقیهان نسبت به حدیث در نهایت به اینجا منجر شده است که حتی در تعارض بین قرآن و حدیث، بدون هیچ‌گونه ابایی جانب حدیث را می‌گیرند! «اگر قرآن یگانه کتابی است که هیچ ریب و عوجی ندارد، نباید احکام آن توسط عترت تغییر کند، در حالی که بر اساس اعتقاد رایج در حوزه، عترت و حتی خبر واحد می‌تواند قرآن را تخصیص و یا تقیید زده بلکه آیه را نسخ کند.»(۱۹)

نکته جالب توجه این است که احادیث مورد استناد فقیهان که حتی می‌توانند تعالیم قرآن را نسخ کنند، غالباً جعلی، مشکوک و مناقشه‌برانگیزند: «علامه مجدد وحید بهبهانی در مورد احادیث فقهی تصریح کرد حتی یک‌صدم این احادیث، حدیث صحیح نیست و اندک احادیث صحیح هم اختلاف سندی فقهی و دلالتی دارد.»(۲۰) تازه این را هم بیفزاییم که بنا بر رأی جوادی آملی از مراجع مشهور قم، فقه موجود بیشتر متکی به شهرت فتوایی یعنی فهم فقیهان است تا حتی احادیث منسوب به پیامبر و امامان شیعه، «در حوزه‌ها نه قرآن ملاک است و نه عقل و نه روایات و نه حتی اجماع، بلکه مشهور علما حاکم است که هر سه معیار اصلی یعنی قرآن و عقل و روایت را از حجت می‌اندازد. روایت اگر معتبر باشد و پیشینیان عمل نکنند، اعراض پیشینیان روایت معتبر را از حجت می‌اندازد. اگر چنانچه معتبر نباشد و پیشینیان به آن عمل کنند، مشهور به آن عمل کنند، این صاحب قدرت می‌شود یعنی محور دین را فهم علما دارد می‌گرداند، یعنی شهرت دارد می‌گرداند.»(۲۱)

نقل قول‌های بالا متضمن این نکته تأسف‌انگیز و در عین حال حیرت‌آور است که احکام فقهی فقیهان نه برآمده از تعالیم قرآن که تلفیقی است از حدیث و شهرت فتوایی که در نتیجه باید آن را احکامی روایی-بشری دانست. از این رو، این مدعا که احکام فقهی فقیهان همان فرامین الهی و مبتنی بر تعالیم قرآنی است، ادعایی یکسره فاقد اعتبار است. با این همه باید گفت که تقابل با دیدگاه حدیث‌محور فقیهان به معنای انکار مطلق نقش حدیث در فهم قرآن و تعالیم دینی نیست.

حدیث البته به شناخت و درک بهتر قرآن و تعالیم دینی کمک می‌کند، اما از آن‌رو که یک منبع درجه دوم و نیز به اصطلاح ظنی‌الصدور است، لااقل یک معیار و قاعده برای پذیرفتن آن این است که مخالفت قطعی با قرآن که منبع درجه اول و قطعی‌الصدور است، نداشته باشد.

به عبارت دیگر، برای تشخیص صحت و سقم حدیث باید به قرآن رجوع کرد و در صورت ناسازگاری حدیث با تعالیم قرآن بی‌هیچ گفتگویی حکم به بی‌اعتباری حدیث داد و یا به قول مشهور در ادبیات دینی آن را به دیوار کوبید.

نتیجه‌گیری

اقبال لاهوری، متفکر ژرف‌اندیش و شاعر نامدار و پرآوازه، در ابیاتی درخشان و دل‌انگیز قرآن را به ما اینگونه معرفی می‌کند:

فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون به جان در رفت جان دیگر شود
جان چون دیگر شد جهان دیگر شود

روایت و توصیف اقبال از قرآن حاکی از آن است که ماهیت آموزه‌های این آخرین متن وحیانی به گونه‌ای است که موجب تحول در جان و جهان‌بینی آدمی می‌شود، به شرطی که آدمی با قرآن انس و الفت داشته باشد و با رویکرد مؤمنانه و عقلانی به سراغش برود و آن را به شیوه‌ای بازخوانی کند که گویا هم‌اینک بر او نازل شده است! بنابراین، با رویکرد فقیهان به قرآن که رویکردی است صوری، چنانکه در این مقاله نشان دادیم، هرگز نمی‌توان به تحول وجودی و نیز تحول در نگاه به هستی و جهان دست یافت.

بی‌جهت نیست که می‌بینیم فقیهان به‌جای آنکه با توسل به قرآن، منادی عشق و مهر و شادی و برابری و امید و همبستگی باشند، منادی نفرت و کینه، تفرقه، تهمت و تبعیض‌اند و احکام فقهی تکلیف‌گرایانه آنان که به شدت ضد دموکراتیک و غیر اخلاقی است، نه‌تنها باعث ایجاد تحول در جان و جهان‌نگری آدمی نمی‌شود، بلکه جان را ملول و اندیشه را تباه می‌سازد.

دین‌گریزی و دین‌ستیزی رایج در جامعه که هر روز ابعاد و دامنه گسترده‌تری پیدا می‌کند، قبل از هر چیز نتیجه نزدیک به نیم قرن اجرای همین احکام فقهی پیشامدرن، ستمگرانه و ظالمانه برساخته فقیهان حاکم است که جانی تیره و تار و اندیشه‌ای تاریک دارند.


منابع:

۱) نقد این مقاله شامل معدود فقیهانی که به قرآن توجه دارند، نمی‌شود.
۲) قرآن، ترجمه خرمشاهی.
۳) درس خارج فقه خامنه‌ای، به نقل از سایت دفتر حفظ و نشر آثار خامنه‌ای، ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳.
۴) به نقل از سایت خبرگزاری شبستان، ۲۵ مرداد ۱۴۰۲.
۵) سایت مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۶/۶/۱۳۹۴.
۶) رجوع شود به کتاب فقه گویا، فقه سنتی، فقه پویا و فقه بشری، نگرشی مختصر در سراسر فقه سنتی، محمد صادقی صالحی، سال انتشار ۱۳۸۳.
۷) سید عباس صالحی، فقه شیعی، رویکرد به قرآن، به نقل از منبع پژوهش‌های قرآنی، ویژه‌نامه فقه و قرآن.
۸) حسن یوسفی اشکوری، مقاله «طالقانی و بازگشت به قرآن»، سایت خبری-تحلیلی زیتون، ۱۹ شهریور ۱۳۹۸.
۹) مراجعه کنید به کتاب‌های درآمدی بر هرمنوتیک از احمد واعظی و ساختار هرمنوتیک از بابک احمدی.
۱۰) مصطفی ملکیان، به نقل از کانال روشنگری.
۱۱) البته اکثر فقیهان اجرای احکام شرعی را فقط با حضور امام معصوم جایز می‌دانند.
۱۲) خمینی، کتاب ولایت فقیه، ص ۱۸.
۱۳) سایت اهل بیت، ۱۹ خرداد ۱۴۰۳.
۱۴) وب‌سایت شخصی شبستری، اول بهمن ۱۳۹۲.
۱۵) همان منبع.
۱۶) اشکوری، همان منبع.
۱۷) علی شفیعی، به نقل از سایت اخبار پژوهشکده اسلام تمدنی، ۱۴ آذر ۱۳۹۹.
۱۸) عبدالکریم بهجت‌پور، به نقل از سایت است، ۲۵ مرداد ۱۳۹۹.
۱۹) احمد مبلغی، درآمدی بر مبانی کلامی استنباط از قرآن، سایت درسخون، ۲۴ بهمن ۱۳۹۰.
۲۰) عباس یزدانی، به نقل از کتاب عقل فقهی، ص ۶۰.
۲۱) محمد تقی سهرابی، فقه معاصر، فقه شیعه یا فقه فقیهان، سایت دین آنلاین، ۱۶ آذر ۱۴۰۱.
۲۲) جوادی آملی، به نقل از سایت تالار گفتگوهای قرآن پویان، ۲۰ جولای ۲۰۲۲.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد. این دوران جدید از جنگ جهانی اول آغاز شد؛ زمانی که اصلی‌ترین کشورهای تشکیل‌دهنده «غربِ

ادامه »

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با یکی از فقهای حوزه علمیه قم (ابوالقاسم علیدوست) در

ادامه »

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد “نه جنگ، نه مذاکره” رهبر حاکمیت ولایی را برجسته‌تر خواهد کرد. بنا به

ادامه »