اشاره: کتاب «فلسفه تحلیلی از منظر عقلانیت نقاد» نوشته ی «علی پایا» ست که در بهار ۱۳۹۵ توسط انتشارات طرح نقد منتشر شد. متن پیش رو پیشگفتار نویسنده ی این کتاب است که جهت انتشار و معرفی به خوانندگان در اختیار زیتون قرار گرفته است.
***
فلسفه تحلیلی از منظر عقلانیت نقاد
نویسنده: علی پایا
ناشر: طرح نقد
زمان انتشار: بهار ۱۳۹۵
فهرست
پیشگفتار
بخش اول:
درباره فلسفه تحلیلی بهطور کلی
فلسفه تحلیلی چیست؟
گفتوگوی سه فیلسوف تحلیلی
فلسفههای بهداشتی و فلسفههای غیر بهداشتی
سیر تحولات فلسفه علم از آغاز تاکنون: یک ارزیابی شتابزده
بخش دوم:
فلسفه علوم اجتماعی و انسانی
فلسفه دانشگاهی، فلسفه بیرون از دانشگاه همکار یا رقیب
ملاحظاتی نقادانه درباره دو مفهوم علم دینی و علم بومی
آینده علوم انسانی در ایران
گفتوگو درباره علوم انسانی در ایران
ابهام زدایی از “منطق موقعیت”
عقلانیت نقاد و منطق موقعیت:
روششناسی کارآمد برای پژوهشهای آموزش و پرورش
هرمنیوتیک و روش فرضیه ای-قیاسی- دگفین فولسدال
بدفهمی مفهوم عینیت در علوم انسانی و اجتماعی
آینده دین در جهان مدرن
بخش سوم
سیستمهای بسته، سیستمهای باز و فلسفه اخلاق مبتنی بر اصالت مصداق
اخلاق دانشگاهی: چیستی، چالشها، و چاره جویی ها
آیا یک جامعه باز یک جامعه عادلانه است؟ پوپر در برابر راولز- آلن بویر
برهانی در خصوص امکان پذیری و مطلوبیت بهرهگیری از ملاحظات اخلاقی در سیاست
دموکراسی اسلامی: امکان یا امتناع؟
بخش چهارم
رئالیسم علمی
رئالیسم علمی چیست؟
تاریخچهای از نزاع رئالیستها/
آنتی رئالیستها در اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم
مخالفت برخی از فلاسفه با “صدق” : هره ولائودن
دفاع ابزار انگارانه از رئالیسم علمی
آیا قوانین بنیادین فیزیک واقع نما هستند؟
در دفاع از واقعگرایی علمی ونقد تجربهگرایی برسازنده
واژه نامه
منابع و مآخذ
نمایه ها
————————————-
پیشگفتار
فلسفه تحلیلی در زمره پربارترین سنتهای فلسفی در جهان جدید است. این فلسفه در عین حال یک شیوه زیست فکری (و به تبع آن گونهای سلوک عملی) نیز به شمار میآید. در مقام یک سنت معرفتی، فلسفه تحلیلی علاوه بر ارائه دستاوردهای درخشان در حوزه آکادمیک و قلمرو رسمی تدریس و تحقیق فلسفی، در عرصه فراختر فرهنگ نیز با همه تنوعی که در آن به چشم میخورد، عموما آثار و نتایج نیکو به بار آورده است. در هیئت یک شیوه زیست، در این سنت، و یا لااقل در بخشهای تاثیر گذاری از آن، بر عناصری همچون عقلانیت نقاد، یادگیری از اشتباهات، کثرتگرایی معرفتی، اخلاقیات مبتنی بر اصول عام و فراگیر و احترام به دیگری و او را در زمره منابع کسب معرفت دانستن، تاکید میشود.
برای آن که اهمیت آموزههای اصلی یی که سنت تحلیلی بر آن تاکید دارد بیشتر آشکار شود (این آموزه ها بهخصوص در رویکرد عقلانیت نقاد که یکی از گرایشهای پرقدرت در درون این سنت است از برجستگی بیشتری برخوردار است) مناسب است آنها را با دو نمونه از رویکردهای نظری-عملی متعلق به جهان قدیم و جهان جدید مقایسه کنیم.[۱] نمونه نخست برگرفته از مجموعهای از توصیههاست که نویسنده کتاب مهم قابوس نامه، عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر، در تالیف خود آورده است. نمونه دوم به رویکرد فیلسوفی، ریچارد رورتی، تعلق دارد که زمانی در زمره فیلسوفان تحلیلی بود و بعد تر به صف نویسندگان پست مدرن پیوست.
عنصر المعالی، به گفته مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی که ویرایشی پیراسته و گزیده از کتاب را در سال ۱۳۵۳ به چاپ سپرده بود، “امیری دبیر” و یا “دبیری امیر” بود و در اثر مهمی که به سال ۴۵۷ هجری قمری به پایان برده، نکات فراوانی را هوشمندانه در قالب پند و توصیه و بازگویی آداب و رویههای اجتماعی و اخلاقی و عملی فراهم آورده است که آئینهای واقع نما از احوال و خلقیات و باورها و شیوه زیست جامعه ایرانی را در سدههای میانی باز مینماید. در “باب سی و یکم” که عنوان “در طالب علمی و فقیهی و قضا” دارد، عنصر المعالی پس از آن که درباره انواع پیشهها به مخاطب، که فرزند خود اوست، توضیحات درخور توجهی را ارائه میدهد سخن را به پیشه مُذکِّری میرساند و میگوید: “و اگر مُذکِّر باشی، حافظ باش و یاد بسیار گیر و هرگز بر زِبَرِ کرسی جدل مکن و مناظره مکن الّا که دانی خصم ضعیف است. و بر سر کرسی به هرچه خواهی دعوی بکن که آن جا، سایلْ (پرسنده) باشد و مُجیبْ (جواب دهنده) کس نبود. و تو زفان فصیح کن و چنان دان که آن مجلسیانِ تو همه بهایم اند. چنان که خواهی همی گوی تا به سخن اندر نمانی” (عنصرالمعالی/یوسفی ۱۳۵۳، ص ۱۸۵).
توصیههای عملگرایانه عنصرالمعالی البته در زمانه ما نیز طنینی آشنا دارد. اما هدف اولی و اصلی این توصیه ها، دستیابی به معرفتهای نو و حذف خطاهای پیشین و پرده برگرفتن از رازهای نامکشوف واقعیت نیست، بلکه توجه آن معطوف به بالا بردن شانس بقای مخاطب در عرصه تعاملات اجتماعی است. هدف فلسفه تحلیلی اما، فهم و شناخت واقعیت، اعم از واقعیتهای برساخته آدمی و غیر آن، است. توفیق فلسفه تحلیلی را میتوان با توجه به تنوع رشتههایی که در درون آن رشد کرده است، شمار مسائلی که به حل آنها توفیق یافته و شمار بیشتر مسائل متنوعی که به واسطه تکاپوهای نظری در عرصههای گوناگون مطرح ساخته، و میزان تاثیری که بر اندیشه و عمل کنشگران در قلمروهای مختلف از علم و اخلاق و فلسفه گرفته تا سیاست و اقتصاد و فرهنگ (در معنای عام این واژه) برجای گذارده است مشاهده کرد.
رورتی در تالیف مهم خود، امکان، هزل و همبستگی[۲] رهیافت تازه خویش را که با اقبال فراوان نویسندگان پست مدرن روبرو شد اینگونه توضیح میدهد: “به منظور دفعِ این قبیل شبهات [نسبیگرایی، غیر عقلانی و غیر اخلاقی بودن]، نیاز به استدلال در این خصوص دارم که تمایزهای میان مطلق گرایی و نسبیگرایی، میان عقلانیت و غیر عقلانیت، و میان اخلاقی بودن و فرصت طلبی، ابزاری کهنه شده و نامناسباند – بازمانده واژگانی که میباید کوشش کنیم آن را کنار بگذاریم. اما ʼاستدلالʻ کلمه مناسبی نیست. زیرا بر حسب تفسیر من از رشد فکری – به منزله استفاده از معنای ظاهری استعارههای گزین شده، ردِ انتقادات وارده به بازْتوصیفِ شخص از برخی چیزها– عمدتا عبارت خواهد بود از بازْتوصیف چیزهای دیگر، [یعنی] تلاش برای بی اثر کردن انتقاد، از طریق بسطِ دامنه استعارههای مورد علاقه شخص. بنابراین استراتژی من آنست که کاری کنم واژگانی که این انتقادات در قالب آنها بیان شده است، بد جلوه کنند، نه آنکه با مواجهه رودرو با انتقادِ منتقد، به او اجازه دهم سلاح و نبردگاه مورد علاقه خود را گزین کند”(رورتی ۱۹۸۹، ص ۴۴).
رهیافت رورتی که در زمانه ما مقبول بسیاری از افراد واقع شده است، زمینه را دقیقا برای همان جنبههایی هموار میسازد که رورتی از آنها با عنوان “شبهات”ی که درباره دیدگاه او مطرح شده است (یعنی نسبیگرایی، غیر عقلانی بودن، و غیر اخلاقی بودن)، یاد میکند. این شیوه البته به یک معنا بازتولید شیوه سوفسطائیان دوران باستان است که هدفشان اسکات خصم بود و نه دستیابی به حقیقت. این نکته درخور تامل است که پراگماتیسم رورتی و عمل گرایی عنصرالمعالی ظاهرا به نقطه واحدی میرسند.
فلسفه تحلیلی، اما چنان که از آموزههای اصلی آن مشهود است در بن و بنیاد رویکردی اخلاقی و مسوولانه در قبال تکاپوهای نظری و عملی فرد و جامعه است. در نظر بسیاری از فلاسفه تحلیلی، و بهخصوص آن گروه از این فلاسفه که عقلگرایان نقاد[۳] نام دارند، جستجوی معرفت و حقیقت و اتخاذ رَویههای اخلاقی، پیوندی ناگسستنی دارند و هر یک در غیاب دیگری، ناتمام و ناکارآمد خواهد بود.
فرهنگ و تمدن ایرانی، به شهادت دوست و دشمن، در غنا بخشیدن به فرهنگ و تمدن اسلامی، سهمی بسیار برجسته و محوری داشته است. به عنوان تنها یک نمونه، میتوان به نکتهای که چارلز عیسوی محقق مصری الاصل آمریکایی در این خصوص متذکر شده است اشاره کرد. عیسوی متذکر میشود که به اعتقاد برخی از محققان، عربها سهم کمی در تمدن اسلامی داشتهاند. بررسی تبارِ مترجمان، فلاسفه، پزشکان، ریاضیدانان، اخترشناسان، فیزیک دانان، شیمیدانان، مورخان، جغرافیدانان، نحویون، در قرون وسطای اسلامی نشان میدهد که اکثریت آنان غیر عربهایی بودهاند که به زبان عربی مینوشتهاند. از این میان ایرانیان با فاصله زیاد مهمترین گروه به شمار میآمدهاند[۴]. اما قرنهاست که ظرفیتهای نظری موجود در سپهر فرهنگ ایرانی از رشدی آن گونه که در قرون طلایی اسلامی از آن برخوردار بود، بی بهره مانده است. این امر برای ایرانیان بسیار خسارت بار بوده است. تُنُک مایگی زیستبوم عقلانیت در ایران منجر به آن شده است که کوششهای مستمر برای برون شد از چرخه عقب ماندگی نظری وعملی، از دوران انقلاب مشروطیت تا به این زمان با کامیابی و توفیقی آن گونه که درخور آن تلاشها بوده است، همراه نگردد. فلسفه تحلیلی با اهتمامی که به تقویت زیستبوم عقلانیت و ایجاد زیست جهانی عقلانی دارد میتواند در پیوند با مایههای غنی موجود در سپهر فرهنگ ایرانی-اسلامی، به احیای قابلیتهای موجود در این فرهنگ کمک کند.
تاکید بر این نکته اما ضرورت دارد که سنت تحلیلی، نظیر هر سنت نظری پویای دیگر، از عرضِ عریضی برخوردار است و در درون آن انواع رویکردها و رهیافتها و دیدگاهها به چشم میخورد. همین کثرت و تنوع آراء و نگره ها، یکی از عوامل موثر در رشد و زایندگی مستمر این نحله در قلمروهای مختلف آن بوده است. در عین حال، این کثرت و تنوع بدین معنی است که فیلسوفان تحلیلی لزوما در خصوص راهحلهای پیشنهادی برای مسائل نظری و عملی، و یا پیشفرضهای اصلی تکاپوهای معرفتی خویش، اتفاق نظر ندارند. هرچند که به واسطه رشته پیوند محکمی که رویکردهای مختلف تحلیلی را به یکدیگر متصل میسازد[۵]، این تفاوت در منظر، منجر به خروج این فیلسوفان از سنت تحلیلی نمیشود.
به اعتبار گستردگی و تنوع حیطههایی که فلسفه تحلیلی و شاخههای متعدد آن، در آنها حضور تاثیرگذار داشتهاند، و نیز به اعتبار پیدایش مداوم اندیشههای نو در سنت تحلیلی برای پاسخگویی به انواع مسائل نو-پدید، ارائه تصویری جامع از تحولات مستمر در این سنت، غایتی نیست که بتوان در حد ظرفیت یک کتاب با حجم محدودی از صفحات بدان دست یافت. رصدِ مستمرِ آنچه در حوزه فلسفه تحلیلی رخ میدهد، به همت کنشگران مختلف و تکاپوی دائم آنان برای معرفی سنجیده این تحولات امکانپذیر است. مجموعه حاضر که به نیت تکمیلِ قسمت کوچکی از “جور- چین[۶]” عظیمِ فلسفه تحلیلی فراهم آمده است، بخشی از یک طرح بزرگتر برای معرفی جنبههای مختلف این سنت فلسفی است. گام اول برای تکمیل این طرح با انتشار کتاب فلسفه تحلیلی: مسائل و چشم انداز ها، در سال ۱۳۸۳برداشته شد. این مجلد اکنون همزمان با انتشار مجموعه کنونی، با ویراست تازهای انتشار مییابد.
مجموعه فعلی، در برگیرنده بیست و چهار مقاله مختلف در خصوص شماری از قلمروهای سنت تحلیلی است. این قلمروها در ذیل چهار عنوان عام مشخص شدهاند:”فلسفه تحلیلی بهطور کلی”، “فلسفه علوم اجتماعی و انسانی”، “فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی”، و “رئالیسم علمی”. چارچوب مجلدات بعدی “طرح معرفی جنبههای مختلف فلسفه تحلیلی”، پیشاپیش تا اندازهای مشخص شده و کار تحریر مقالات مربوط به آن آغاز شده است. در مجلدات بعدی مباحثی در حوزه “فلسفه زبان”، “فلسفه ذهن”، “فلسفه تکنولوژی”، و “فلسفه فرهنگ” ارائه خواهد شد. مشخصه اصلی همه مجلدات این مجموعه، مساله محور بودن مقالات مندرج در آنها و نیز رویکرد نقادانه این مقالات است. این رویکرد نقادانه عمدتا مبتنی بر یکی از گرایشهای اصلی در درون سنت تحلیلی موسوم به “عقلانیت نقاد[۷]” است که پیشتر بدان اشاره شد.
بخش اول مجموعه کنونی با عنوان “درباره فلسفه تحلیلی بهطور کلی” شامل سه مقاله است. مقاله نخست، “فلسفه تحلیلی چیست؟” محصول نشستی است که در سال ۱۳۸۲ به همت آقای محمد خانی، بنیانگذار خوش قریحه و نخستین سردبیر نشریه وزین کتاب ماه فلسفه، با شرکت خود وی، دکتر ضیا موحد، دکتر شاپور اعتماد، دکتر حسین معصومی همدانی، و نگارنده برای بحث درباره فلسفه تحلیلی و کتاب فلسفه تحلیلی: مسائل و چشم اندازها برگزار شد[۸]. اهمیت این گفتوگو در آن است که هر یک از شرکت کنندگان، به اعتبار حوزه تخصصی خود، از منظری کم و بیش متفاوت با دیگران به سنت تحلیلی نظر دارند و بر جهاتی تاکید میورزند که از دیدگاه تخصصی خود آنان واجد برجستگی بیشتر است. این تنوع رویکرد، نکتههای درخوری را در خصوص غنای درونی سنت تحلیلی پیش روی خوانندگان قرار میدهد.
مقاله ” فلسفههای بهداشتی و فلسفههای غیر بهداشتی” یادداشت کوتاهی است که به مناسبت انتخاب کتاب فلسفه تحلیلی: مسائل و چشم اندازها به عنوان کتاب سال ۱۳۸۳ در حوزه فلسفه، تحریر شد و در روزنامه ایران به چاپ رسید. هدف یادداشت، همچنان که از عنوان آن بر میآید جلب توجه خوانندگان به این نکته است که برخی از اندیشههایی که در قلمرو فلسفه ارائه میشود راهگشا و بصیرتبخش است و برخی نیز عقیم و بی حاصل. انتخاب تالیفی در حوزه فلسفه تحلیلی به عنوان کتاب برگزیده به وسیله داوران جشنواره کتاب سال، آنهم با در نظر گرفتن این نکته که در بسیاری از فضایهای فرهنگی کشور فلسفههای غیر تحلیلی، بهخصوص در دهههای قبل، حضور پر رنگ تری داشتهاند، نشانه آنست که فرهیختگانی که در نیکو ساختن مراسم کتاب سال نقشی محوری بر عهده داشتهاند، با بصیرت و دوراندیشی بر اهمیت بهرهگیری از فلسفههای بهداشتی تاکید ورزیدهاند. این نکته این امید را پدید میآورد که در آینده نیز بذری که اکنون در این عرصه کاشته شده است با مراقبت و پیگیری به درختی تنومند و پرثمر بدل گردد که از برکت آن باردیگر اندیشهاندیشوران ایرانی در عرصههای جهانی تاثیراتی نیکو و دورانساز ببار آورد.
مقاله “سیر تحولات فلسفه علم از آغاز تاکنون: یک ارزیابی شتابزده” ابتدا در قالب یک سخنرانی در پائیز ۱۳۸۳ انجمن حکمت و فلسفه ارائه شد و سپس با اضافاتی در نشریه پژوهشهای فلسفی (دو فصلنامه تخصصی فلسفه)، سال دوم، شماره ۲، پائیز و زمستان ۱۳۸۷، به چاپ رسید. هدف مقاله، آشنا ساختن خوانندگان با یک چشم انداز کلی از مسائل و موضوعات محوری و راهحلهای پیشنهادی برای آنهاست که در حوزه فراخ فلسفه علم، به منزله یکی از قلمروهای اصلی در درون سنت تحلیلی، مطرح شده است. هرچند رویکرد مقاله عمدتا توصیف و تشریح، البته به اختصار و اجمال، است، اما در مواردی نیز نقدها و ارزیابیهایی در خصوص موضوعات مطروحه، از یک دیدگاه رئالیستی متکی به عقلانیت نقاد مطرح شده است.
فلسفه تحلیلی در دهههای آغازین حیات خود تا حد زیادی به کاوشهای منطقی در ساختارهای زبانی مربوط به نظریههای فیزیکی توجه داشت، اما اهمیت علوم انسانی و اجتماعی نیز از نظر محققان در این حوزه پنهان نماند از همان سالهای آغازین، بحث در خصوص شباهتها و تفاوتهای علوم انسانی و اجتماعی از یکسو و علوم فیزیکی و طبیعی از سوی دیگر و پیدا کردن الگوی مناسب برای تبیین در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در زمره موضوعاتی بود که توجه فیلسوفان تحلیلی را به خود جلب کرد. در دهههای اخیر، ظرفیتهای موجود در سنت تحلیلی به نحو گستردهتری مورد استفاده پژوهشگران در قلمروهای علوم انسانی و اجتماعی قرار گرفته است. دومین بخش مجموعه حاضر متکفل بحث درباره شماری از مسائل و موضوعات در این قلمرو است.
درمقاله “فلسفه دانشگاهی، فلسفه بیرون از دانشگاه: همکار یا رقیب؟” به دنبال توضیحات مختصری در خصوص رابطه میان فلسفه و علوم از یکسو و ارتباط بین فعالیتهای فلسفی در داخل و خارج از فضاهای آکادمیک از سوی دیگر، به بررسی نقادانه موقعیت فلسفه در ایران پرداخته میشود. بخش آخر مقاله به ارائه پیشنهادهایی برای بالا بردن بهره حاصل از تکاپوهای فلسفی در درون و بیرون دانشگاه اختصاص دارد. در این میان بهخصوص بر نقشی که “فلسفه تحلیلی” میتواند در این زمینه ایفا کند تاکید شده است.
بحث درباره مفاهیمی نظیر علم دینی و علم اسلامی و علم بومی در زمره مباحث بسیار مورد توجه در ایران در سالهای اخیر بوده است. مشابه این قبیل بحثها البته طی دو سه دهه اخیر در دیگر کشورهای در حال پیشرفت نیز دنبال شده است. مقاله “ملاحظاتی نقادانه درباره دو مفهوم علم دینی و علم بومی” به نیت ارزیابی نقادانه امکان یا امتناع برساختن نظامهای علمی دینی و بومی تحریر شده است.این مقاله نخستین بار در فصلنامه حکمت و فلسفه، سال سوم، شماره (۲-۳ پیاپی ۱۱)، تابستان و پاییز ۱۳۸۶، منتشر شد. مقاله متشکل از سه بخش اصلی است. در بخش نخست با بهرهگیری از شماری از تفکیکهای فلسفی، منطقی و تجربی، دیدگاههای پوزیتیویستی و هرمنیوتیستی درباره علم و فناوری که طی دو قرن اخیر از دامنه تاثیر زیادی برخوردار بودهاند مورد نقادی قرار میگیرند. از رهگذر این نقادی توضیح داده میشود که برخلاف نظر پوزیتویستها، اولا همه علوم به فیزیک و ریاضی قابل تحویل نیستند و ثانیا علم و فناوری از سنخ واحدی به شمار نمیآیند؛ و برخلاف نظر هرمنیوتیستها، اولا علوم انسانی و اجتماعی تافتهای بهکلی جدا بافته از علوم فیزیکی و زیستی نیستند و ثانیا فناوری برخلاف علم فاقد ذات و جوهر (در اصطلاح فلسفی) است. در بخش دوم با استفاده از نتایج بدست آمده در نخستین بخش به توضیح این نکته پرداخته میشود که علم و فناوری علیرغم ارتباط بسیار نزدیکی که با یکدیگر دارند از جهات مهمی از هم متمایزند. همین تمایزهای اساسی منجر به آن میشود که محصول تکاپوهای علمی واجد خصلت کلیت و عمومیت باشد، حال آنکه فراوردههای تکنولوژیک رنگ ظرف و زمینههای محلی را به خود بگیرند. به همین منوال درحالیکه در علوم کوشش میشود تا از تاثیرات ناشی از نظامهای ارزشی و/یا ایدئولوژیک تا حد امکان احتراز شود، در حوزه فناوری آموزههای حاصل از ارزشها از اهمیت بسیار برخوردارند. در سومین و آخرین بخش مقاله با ارائه توضیحات بیشتر درباره شباهتها و تفاوتهای علوم انسانی و اجتماعی با علوم فیزیکی و زیستی، بر این نکته تاکید میشود که علوم انسانی و اجتماعی دارای خصلتی دوگانهاند: این علوم از یکسو “علم” محسوب میشوند و از سوی دیگر “فناوری” به شمار میآیند. این خصلت دوگانه موجب میشود که امکان عام تولید فناوریهای انسانی-اجتماعییی بومی و حتی دینی موجود باشد. اما این نکته درعینحال دربردارنده سه نتیجه بسیار مهم است. نخست آنکه “علم دینی” یا “علم بومی” مفاهیمی سازگار نیستند. دیگر آنکه استفاده از امکان عام تولید “فناوریهای انسانی-اجتماعی بومی و یا احیانا دینی” به منظور دستیابی به محصولات وفراودههای خاص، نیازمند شناخت دقیق از ظرفیتها و استعدادهای محیطها و زمینههای معین است و در غیاب این درک دقیق، این احتمال قوت مییابد که کوششهایی که در این قلمرو صورت میگیرد و سرمایه گذاری هایی که به انجام میرسد، ضایع و تباه گردد و یا نتایج نامطلوب و خلاف انتظار بهبار آورد. و بالاخره نکته سوم آن که، به اعتبار وجود زمینههای مشترک گسترده در میان آدمیان، تولید فناوریهای “بومی”، در معنای خاص این اصطلاح، یعنی آنچه که صرفا در یک زیستبوم و برای یک گروه از افراد کاربرد داشته باشد و نتوان آن را در زیستبومهای دیگر، ولو با تغییراتی، مورد استفاده قرار داد، تقریبا ناممکن است و شمار فناوری هایی با این ویژگی (اگر اساسا امکان ظهور داشته باشند) بسیار محدود خواهد بود.
از جمله مباحث حائز اهمیت در قلمرو علوم انسانی که بسیاری از صاحبنظران در سطح جهانی بدان توجه کردهاند، آینده این علوم است. در کشور ما کهاندیشه تاسیس علوم انسانی اسلامی برای بسیاری از افراد از جاذبه زیادی برخوردار است، آینده علوم انسانی موضوعی شایسته امعان نظر است. در مقاله “آینده علوم انسانی در ایران” که اول بار در فصلنامه حوزه و دانشگاه (ویژه روششناسی علوم انسانی)، سال دوازدهم شماره مسلسل ۴۹، ۱۳۸۶، به چاپ رسید، پس از اشاره کوتاهی به اهمیت مطالعات آیندهاندیشانه و چگونگی انجام این مطالعات و میزان اعتبار نتایج آنها، به این پرسش پرداخته میشود که راز اهمیت علوم انسانی در مقایسه با دیگر علوم، خواه علوم اجتماعی، خواه علوم زیستی و خواه علوم طبیعی، در چیست. برمبنای پاسخی که برای این پرسش اساسی ارائه شده، برخی آموزهها در خصوص زمینه سازی برای ایجاد صورت مطلوبی از علوم انسانی پیشنهاد شده است.
در تابستان سال ۱۳۸۹ سرکار خانم مژگان مدرس علوم که در زمینه موقعیت علوم انسانی و اجتماعی در ایران، گفتوگوهای متعددی با صاحبنظران ایرانی در داخل و خارج از کشور به انجام رساندهاند، از نگارنده دعوت به عمل آوردند تا در ارتباط با جنبههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی، در گفتوگویی نقادانه با ایشان شرکت کند. این گفتوگو که به صورت مکتوب و در قالب پاسخگویی به پرسشهایی که ایشان ارسال کرده بودند صورت گرفت، با عنوان “گفتوگو درباره علوم انسانی در ایران”، در فصل هفتم دفتر حاضر درج شده است. در این گفتوگو، موضوعات مختلفی همچون، امکان برساختن علوم و فناوریهای اسلامی و بومی، جایگاه کرسیهای نظریهپردازی و نقادی، نقش اخلاق در تکاپوهای معرفتی و بهرهگیری از ظرفیتهای تکنولوژیک، تولید اندیشه، رسالت دانشگاهها، و نقش نخبگان و روشنفکران در پشبرد یا توقف رشد علوم انسانی و اجتماعی، مورد بحث قرار گرفته است.
کارل پوپر، فیلسوف اتریشی الاصل مقیم انگلیس، آنچه را که با عنوان “منطق موقعیت”[۹] یا “تحلیل موقعیت”[۱۰] معرفی کرده به منزله یک ابزار روششناسانه (متدولوژیک) برای علوم اجتماعی و انسانی در نظر گرفته است. هر چند این متدولوژی با اقبال شمار زیادی از محققان همراه بوده، اما نحوه معرفی این رهیافت از جانب پوپر، گذشته از تغییراتی که طی سالها و در جریان تحریرهای مختلف در آن واقع شده، با ایجاز و اختصاری همراه بوده است که در مواردی احیانا مخلّ فهم دقیق میشود و بعضا موهم نوعی ناسازگاری درونی و تعارض با برخی دیگر از آراء این فیلسوف است. در مقاله “ابهامزدایی از منطق موقعیت”، ضمن معرفی نقادانه رهیافت پوپر و اشاره به کاستیهای احتمالی آن، کوشش میشود تا قرائت سازگاری از مدل “منطق موقعیت یا تحلیل موقعیت”، به عنوان یک مدل تبیین کننده مناسب برای فهم متاملانه در حوزه علوم اجتماعی و انسانی، ارائه شود. تاکید این مدل بر مفاهیمی همچون، موقعیت و شرایط، نهادها و برساختههای اجتماعی، حیث التفاتی[۱۱]، کنش و عمل، عقلانیت، معنا، و نقش ظرف و زمینه[۱۲] در فهم امور، رویدادها و متون است. به اعتبار نقشی که مدل “تحلیل موقعیت یا منطق موقعیت” در وحدتبخشی میان رهیافتهای تبیین کننده مختلف، از جمله مدلهای علّی، مدلهای متکی به تعمیمهای قانون مانند، تبیینهای متکی به نقش شخصیت، و تفسیرهای متکی به متن (هرمنیوتیک) بازی میکند، مدلی فراگیر و کارآمد است که در قیاس با برخی از مدلهایی که در حوزه علوم اجتماعی و انسانی مورد استفاده قرار دارد از این مزیت اضافی نیز برخوردارست که یافتهها و دعاویش عینی و نقد پذیر و متعلق به حیطه عمومی هستند. مقاله “ابهامزدایی از منطق موقعیت” نخستین بار در سمینار “تأثیر پوپر در تفکر قرن بیستم”، که در مهرماه سال ۱۳۸۱ با مشارکت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها و همکاری بخش فرهنگی سفارت اتریش در ایران برگزار شد ارائه گردید. صورت بسط یافته این مقاله بعدا در دو شماره نشریه نامه علوم اجتماعی، سال ۲۱، شماره ۲، تابستان ۱۳۸۳ و شماره ۲۸، پائیز ۱۳۸۵ انتشار یافت.
بحث درباره ظرفیتهای مدل منطق موقعیت در مقاله “عقلانیت نقادانه و منطق موقعیت: روششناسی کارآمد برای پژوهشهای آموزش و پرورش” دنبال شده است. آموزش و پرورش به منزله یکی از اساسی ترین نهادهای انسانساز و تمدنآفرین، نقشی چشمگیر در شکل دادن به زیست-جهان فرهنگی آدمیان ایفا میکند. اهمیت این نهاد با در نظر گرفتن این نکته بیشتر آشکار میشود که جهان جدید، در قیاس با همه ادوار گذشته تاریخ بشر، از زمان ظهور نخستین انسان هوشمند به اینسو، از بالاترین میزان عناصر فرهنگی برخوردار است و فرهنگ (در معنای عام این واژه) بیشترین سهم را در معماری آن بر عهده دارد. این نهاد در عین حال در زمره برساختههای آدمی به شمار میآید و ازینرو در همان حال که میتواند به واسطه توان علیّ خود (که به مدد حیثِ التفاتیِ جمعیِ کنشگران برسازنده و/یا بهرهگیرنده از این نهاد در آن به ودیعه گذارده شده)، بر آنان تاثیر بگذارد، از رهگذر تعامل با کنشگران، دستخوش تحول میشود. از آنجا که مسیر این تحولات احتمالی تا حد زیادی به توانائیهای معرفتی کنشگران و نیز کفایت روشهای بهکارگرفته شده از سوی آنان بستگی دارد، هر نوع آموزه معرفتشناسانه/روششناسانه که بتواند به بهبود این نهاد و شناسایی ظرفیتهای مثبت در آن و زمینه سازی برای ایجاد شرایط مناسب برای بهرهگیری از این ظرفیتها کمک کند، مقبول و مطلوب خواهد بود. مضمون اصلی مقاله آن است که معرفتشناسی متکی به عقلانیت نقادانه به همراه روششناسی منطق موقعیت، رهیافتی کارآمد برای ایجاد تحولات بهینه در نهاد آموزش و پرورش در اختیار کنشگران قرار میدهد. به مدد این رهیافت، کشف ظرفیتهای بدیع و موثر برای افزایش بازده نهاد آموزش و پرورش به گونهای سازنده و اثر بخش و در زیستبومهای مختلف، با سهولت و کارآیی بیشتری امکانپذیر خواهد شد و توانایی کنشگران برای شناسایی جنبههای بالقوه نامطلوب نهاد برساخته خود (و بالتبع جلوگیری از فعلیت یافتن این جنبهها) افزایش خواهد یافت. در مقاله “عقلانیت نقاد منطق موقعیت” که به دعوت فصلنامه نوآوریهای آموزشی، برای یک شماره ویژه آن که به مباحث روششناسانه اختصاص داشت و در دیماه ۱۳۸۶ منتشر شد، تحریر گردید، پس از معرفی اجمالی عقلانیت نقادانه و منطق موقعیت، در خصوص برخی از کاربردهای رهیافتی توضیح داده میشود که از ترکیب این دو نظریه برای افزایش بازده بهینه نهاد آموزش و پرورش بهره میگیرد.
کوشش برای دستیابی به تفسیرهای خرسند کننده از کنش کنشگران، همچنان که اشاره شد، دلمشغولی بسیاری از فلاسفه تحلیلی به شمار میآید و شمار زیادی از این فلاسفه در این زمینه قلم زدهاند. آنچه که درخور توجه است که آن است که رویکرد برخی از سرشناسترین این فلاسفه، نظیر کواین و دیویدسن که در زمره “عقلگرایان نقاد” (در تعبیر دقیق و فنی این اصطلاح[۱۳])، جای ندارند، در زمینه دستیابی به مدلهای کارآمد برای شناخت کنش آدمیان، با شیوهای که عقلگرایان نقاد و در راس آنان پوپر، پیشنهاد کردهاند، شباهت بسیار زیادی دارد[۱۴]. در عین حال، مقایسه میان رویکرد این دو گروه از فلاسفه تحلیلی، بهخوبی نقاط قوت رهیافت عقلگرایان نقاد را آشکارمی سازد. دهمین مقالهای که در مجموعه کنونی درج شده است، ترجمهای است از مقاله یک فیلسوف تحلیلی صاحب نام یعنی دگفین فولسدال[۱۵] که به ایران نیز سفر کرده و برای فیلسوفان ایرانی چهرهای شناخته شده است. مقاله فولسدال که ترجمه آن با کسب اجازه از مولف در این دفتر گنجانده شده است، “هرمنیوتیک و روش فرضیهای –قیاسی[۱۶]” نام دارد و اول بار در نشریه دیالکتیکا، شمارههای ۳و۴، سال ۱۹۷۹ (صص ۳۱۹ تا ۳۳۶) انتشار یافت. لُبّ کلام فولسدال، همان نکتهای است که عقلگرایان نقاد از دیرباز بر آن تاکید داشتهاند و آن این که، از یکسو، میان فهم[۱۷] و تبیین[۱۸]، برخلاف نظر بسیاری از فلاسفه اروپای قارهای، تفاوتی وجود ندارد و در دستیابی به هر دو از روش فرضیهای –قیاسی بهره گرفته میشود. دیگر آن که میان علوم طبیعی و علوم انسانی و اجتماعی نیز، بازهم بر خلاف نظر کثیری از فیلسوفان اروپای قارهای شقاق و جدایی برقرار نیست. توضیح این نکته خالی از فایده نیست که روش فرضیهای –قیاسی، به یک اعتبار، زیر مجموعه روشی است که پوپر از آن با عنوان “حدس و ابطال[۱۹]” یاد میکند.
عینیت[۲۰] در زمره کلیدی ترین مفاهیمی است که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی مورد استفاده قرار دارد. در عین حال میزان بدفهمی این مفهوم در میان دستاندرکاران علوم انسانی و اجتماعی، با درجه اهمیت آن ظاهرا تناسبی مستقیم دارد. در بهار سال ۱۳۹۰ دانشکده فلسفه دانشگاه علوم و تکنولوژی کویت[۲۱]، کنفرانسی را با عنوان “بحران علوم انسانی: عینیت نادرست و انحطاط خلاقیت”[۲۲] بر پا کرد. مقاله “مفهوم بدفهم شده عینیت در علوم انسانی و اجتماعی”[۲۳] به این کنفرانس ارائه شد. در این مقاله که متن انگلیسی آن در مجموعه مقالات کنفرانس به ویرایش دکتر تورسِتن بوتز-بورنستین[۲۴] انتشار مییابد[۲۵]، با ذکر نمونههای مختلف نشان داده شده است که بدفهمی در خصوص مفهوم عینیت بسیار گسترده است. هم آن دسته از دستاندرکاران علوم انسانی و اجتماعی که با رویکردهای پوزیتیویستی به پژوهش در این قلمرو سرگرمند و هم آنان که از رویکردشان با عنوان کلی علوم فرهنگی یاد میشود، عینیت را در معنایی نادرست فهم میکنند. محصول این بدفهمی، لغزش اصحاب این دو رویکرد به ظاهر متعارض، به ورطه ذهنیتگرایی و سوبژکتیویته بوده است. در مقاله کوشش میشود با توضیح رویکرد عقلگرایان نقاد در قبال این مفهوم، این نکته روشن شود که چرا و چگونه میتوان عینیت پژوهشها را، که ضامن اعتبار و ثمر بخش بودن آنهاست، در حوزه علوم انسانی و اجتماعی احراز کرد و برقرار نگاه داشت. متن انگلیسی این مقاله به همت آقای دکتر علیرضا منصوری به فارسی برگردانده شده است.
فلسفه تحلیلی به مثابه یک ابزار نظری هم به کار ارزیابی و سنجش نظریههایی که مدعی بازنمایی واقعیت (خواه واقعیتهای طبیعی و خواه برساختههای اجتماعی) هستند میآید و هم در خدمت تحلیل نقادانه محتوای نظامهای فکری و نظری و معرفتی از سنخهای گوناگون. باورها و آموزههای دینی و نیز پدیدار دین، به منزله یک پدیدار اجتماعی، در زمره موضوعات مورد توجه فیلسوفان تحلیلی قرار دارند. در مقاله “آینده دین در جهان مدرن”، پس از ارائه توصیف کوتاهی در باب مفاهیم اصلی مورد اشاره در بحث از مدرنیته و دین، در این خصوص استدلال میشود که آینده دین در جهان مدرن بستگی تام به نحوه تطوراتی خواهد داشت که برای دین و مدرنیته رخ خواهد داد. از آنجا که امکان پدیدار شدن مدلهای متنوعی از مدرنیته و ظهور تفسیرها و قرائتهای گونهگونی از دین وجود دارد، و با توجه به آنکه کنشگرانی که در عرصه تعاملات اجتماعی نقش ایفا میکنند، میتوانند تا اندازهای در شکل دادن به آیندههای محتمل الوقوع سهم داشته باشند، جایگاه دین در جهان آینده، تابع چند متغیرهای خواهد بود که یکی از متغیرهای اصلی آن عبارت است از نوع واکنشی که کارگزاران و نمایندگان این نهاد برای پاسخگویی به نیازهای فردی و جمعی شهروندان ارائه میکنند. نتیجهگیری نهایی مقاله ناظر به این نکته است که به اعتبار آنکه مدرنیته مبتنی بر خرد نقاد و مدافع ارزشهای عام انسانی، در قیاس با مدلهای دیگر مدرنیته که در آنها این دو جنبه کمتر مورد توجهند، از احتمال استمرار بیشتری برخوردار است، آن نوع قرائت از دین که با الزامات مدل برتر مدرنیته هماهنگی بیشتری داشته باشد، از شانس بالاتری برای قبول و پذیرش و رواج در جهان آینده برخوردار خواهد بود. مقاله “آینده دین در جهان مدرن” ابتدائا برای همایش “دین و مدرنیته” که به همت موسسه گفتوگوی ادیان در سال ۱۳۸۴ برگزارشد تحریر گردید و یک ویراست آن نیز بعدا در فصلنامهاندیشه دینی، شماره مسلسل ۱۹، تابستان ۱۳۸۵ انتشار یافت.
سومین بخش مجموعه کنونی، چنان که پیشتر اشاره شد به مباحثی در قلمرو فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی اختصاص دارد. فیلسوفان تحلیلی، ظرفیتهایی را که در درون سنت فلسفی مختارشان پرورده شده است به شیوهای موثر در خدمت پژوهشهای معرفتشناسانه در حوزههایی به کار گرفتهاند که دستی از نزدیک بر آتش امور عملی دارند و صرفا به مسائل و موضوعات نظری محدود نمیشوند. از حدود دهه ۱۹۸۰ به اینسو، آنچه که در سنت تحلیلی “فلسفه کاربردی[۲۶]” نام گرفته، بخش وسیعی از تکاپوهای معرفتی فیلسوفان تحلیلی را به خود اختصاص داده است. در این حوزه، صرفا روشنگریهای انتزاعی و نظری مد نظر نیست بلکه کوششهای فکری فیلسوفان تحلیلی به ارائه راهحلهای عملی برای مسائل و موضوعات انضمامی نیز معطوف است. اما اهمیت یافتن مباحث کاربردی، نه تنها موجب کمرنگ شدن جایگاه کاوشهای متعارف نظری نشده است که به یک معنای دقیق، تواناییهای فیلسوفان تحلیلی برای اتخاذ رویکردهای ناظر به پیشنهاد راهحلهای عملی، ناشی از انباشت معرفت نظری است که از رهگذر پژوهشهای تازه حاصل میشود. نکته مهم در خصوص این پژوهشها آن است که فیلسوفان تحلیلی به گونهای خستگی ناپذیر میکوشند با پل زدن میان قلمروهای مختلف و استفاده از امکاناتی که در هر یک ظاهر شده است، بر غنای نظری تحقیقات خود بیفزایند. مقالاتی که در این بخش گرد آمدهاند بهخوبی این رهیافت را آشکار میسازند.
مقاله “سیستمهای بسته، سیستمهای باز و فلسفه اخلاق مبتنی بر اصالت مصداق” که نخستین بار در یادنامه دکتر ابوالفضل جهانگیری، تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۸۶ انتشار یافت، به بررسی نقادانه یکی از رویکردهای نسبتا جدید در فلسفه اخلاق، که به وسیله جاناتن دنسی[۲۷]، فیلسوف اخلاق انگلیسی ارائه شده است، اختصاص دارد. دنسی از روایت خاصی از یک دیدگاه اخلاقی موسوم به اصالت مصداق[۲۸] دفاع میکند. مدعای اصلی دنسی آنست که هیچ اصل اخلاقی کلی وجود ندارد، و حتی اگر چنین اصولی موجود باشند، کاملا تابع ظرف و زمینهای هستند که در آن به کار گرفته میشوند. تصمیمات اخلاقی، به صورت مصداقی و در شرایط خاص و بدون تکیه به اصول کلی اخلاقی اتخاذ میشوند. در مقاله کنونی با برقراری نوعی رابطه تشابه میان برخی از مفاهیمی که در حوزه فلسفه اخلاق و اخلاق به کار گرفته میشود با آنچه که در قلمرو فلسفه علم و علم مورد استفاده قرار دارد، و با بهرهگیری از پارهای از آموزههای ویلیام دیوید راس[۲۹] فیلسوف اخلاق اسکاتلندی، از یک مدل کلی گرایانه- کثرتگرایانه معتدل[۳۰] در حوزه فلسفه اخلاق دفاع خواهم کرد. مدعای اصلی مقاله، که در قالب استدلالات مختلفی از آن دفاع شده است، آن است که مدل پیشنهادی به مراتب بهتر و کارآمد تراز مدل مختار دنسی میتواند برای تحلیل موقعیتهای اخلاقی به کار گرفته شود.
اخلاق دانشگاهی[۳۱] یکی از شعبههای مجموعه فراختری از قلمروهای نوظهور در حوزه مباحث اخلاقی و فلسفه اخلاق است که با نام اخلاق حرفه ای[۳۲] (که خود زیرمجموعه اخلاق کاربردی است[۳۳]) مشخص میشوند. در مقاله ” اخلاق دانشگاهی: چیستی، چالشها، و چارهجوییها” پس از مرور کوتاهی بر مهمترین نظریهها در زمینه فلسفه اخلاق و اشاره به ویژگیهای اصلی اخلاق حرفه ای، به موضوع خاص ʼاخلاق دانشگاهیʽ پرداخته خواهد شد و با بهرهگیری از دو تفکیک میان کنشگر و نهاد (فرد دانشگاهی و دانشگاه) از یکسو، و هویات چندگانه فرد دانشگاهی (در مقام محقق، مدرس و مدیر) از سوی دیگر، به توضیح شماری از مسائل و چالشهایی اهتمام میشود که در قلمرو ʼاخلاق دانشگاهیʽ مطرح میگردند. دامنه و تنوع این چالشها و مسائل با توجه به ارتباط نهاد دانشگاه با مجموعههای بزرگتر جامعه ملی و جامعه جهانی بسیار گسترده است و نتایج خواسته ناخواسته حاصل از این تعاملات، پرشمار و گونهگون. در آخرین بخشِ مقاله با معرفی رویکرد فلسفی موسوم به رئالیسم متکی به اصول متکثر و کلی اخلاقی و روششناسی منطق موقعیتʽ به منزله یک ابزار تحلیلی مناسب برای موضوعات مطروحه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، کوشش میشود تا شیوهای برای پاسخگویی به چالشهای اخلاقی در قلمرو ʼاخلاق دانشگاهیʽ به کنشگرانی که در این قلمرو فعال هستند پیشنهاد شود. مقاله “اخلاق دانشگاهی” در نشستی که به وسیله انجمن اخلاق و فناوری در تیرماه ۱۳۸۶ برگزار شد، ارائه گردید. متن کنونی صورت بسط یافته و پیراسته شده آن سخنرانی است.
کارل پوپر، فیلسوف بلندآوازه اتریشی الاصل انگلیسی، به اعتبار دستاوردهای درخشانش در حوزه فلسفه و متدولوژی علوم، نامی آشنا برای محققانی است که در این قلمرو به فعالیت اشتغال دارند. اما این متفکر سرشناس در عین حال در عرصهاندیشه سیاسی نیز آثار تاثیرگذاری از خود برجای گذارده و آموزههایش در این محدوده راهگشای نه تنها نظریهپردازان که سیاستگذاران و سیاستمداران بوده است. متفکر دیگری که در میدان نظریهپردازی سیاسی از تاثیری شگرف در قرن بیست و سالهای آغازین قرن بیست و یکم برخوردار بوده، جان راولز فیلسوف سیاسی نامبردار آمریکایی است که دیدگاهش درباره “عدالت” به معنای دقیق کلمه نوعی تغییر پارادایمی در نگاه بسیاری از دستاندرکاران در حوزه سیاست و فلسفه سیاسی پدید آورده است. دیدگاههای این دو متفکر اروپایی و آمریکایی، که هر دو به سنت فلسفی لیبرالیسم بلوغ یافته و انساندوستانه قرن بیستم تعلق دارند از بسیاری جهات با یکدیگر شباهت دارد. اما نکته شگفتانگیز آن که علیرغم توجه اجمالی بسیاری از صاحبنظرانی که با تحولات معرفتی در قرن گذشته آشنایی دارند به این شباهتها، هیچ کوشش نظاممندی برای مقایسه دقیق میان آراء اصلی این دو فیلسوف صورت نگرفته بوده است. مقاله ” پوپر و راولز درباره عدالت” که ترجمه آن در این دفتر درج شده است شاید نخستین تلاش سامان یافته در این زمینه محسوب شود. این مقاله ابتدا در نشریه دانشگاهی آموختن برای دمکراسی انتشار یافت. مشخصات کامل مقاله چنین است[۳۴]. نویسنده مقاله، پروفسور آلن بویر، استاد فلسفه و علوم سیاسی در دانشگاه سوربن است و آثار متعددی را به زبانهای مختلف اروپایی (از جمله فرانسه و انگلیسی) در خصوص مباحث متنوع فلسفه و فلسفه سیاسی به رشته تحریر در آورده است. از جمله این آثار میتوان به “دموکراسی و اختلاف” (۱۹۹۵)، بیرون از زمان: مقالهای درباره کانت (۲۰۰۱الف)، و”مضمون جدید جمهوریخواهی کهن” (۲۰۰۱ب) اشاره کرد. اطلاع نگارنده از وجود چنین مقالهای به همت و اصرار آقای حسین پایا، مدیر محترم انتشارات طرح نو، و با راهنمایی پروفسور دیوید میلر، دوست و همکار دانشگاهی نگارنده امکانپذیر شد. پروفسور بویر نیز کتبا موافقت خود را با ترجمه و انتشار این مقاله به فارسی اعلام داشت. در این مقاله نویسنده به این مساله میپردازد که آیا فلسفههای لیبرال کارل پوپر و جان راولز متعارض هستند یا مکمل؟ او استدلال میکند که متدولوژی راولزی کم و بیش پوپری است، و فلسفه سیاسی پوپر از برخی جهات به دیدگاههای راولز نزدیک است. ورود پوپر به قلمرو فلسفه اخلاق، بر خلاف راولز، معادل یک نظریه سیستماتیک نیست. اما هر دو فیلسوف دلمشغول مسائلی نظیر مساوات، دموکراسی، عدالت، و اصالت فرد بودند. آن دو در توجه بهاندیشه نقشهای برای زندگی شریکند. راولز تا اندازهای در باور به بی زیان بودن نهادهای یک جامعه عادل دچار ساده لوحی است؛ اما دلمشغولی او ترویجِ “دموکراسیِ دارندگان[۳۵]” است و نه یک دولتِ رفاه لویاتانی. پوپر در قبال استدلالهای هایکی علیه “رویکرد متکی به اصالت برساختههای اجتماعی[۳۶]” بیشتر حساس بود. در نظریه راولز، آزادی، از نظر “واژگانی و توضیح مفهومی[۳۷]” مقدم بر عدالت اجتماعی است: این تایید قاطعی از لیبرالیسم است. پوپرِ جوان یک لیبرال سوسیال دموکرات بود. در عین حال، حتی پوپر پیر را نیز نمیتوان لیبرتارین به شمار آورد؛ آن به اصطلاح “فایده گرایی منفی[۳۸]” او ربطی با جاذبه شهودی “اصل تفاوت[۳۹]” راولزی دارد.
“برهانی در خصوص امکان پذیری و مطلوبیت بهرهگیری از ملاحظات اخلاقی در سیاست” نخستین بار در قالب یک سخنرانی در سال ۱۳۸۶ در نشستی در جبهه مشارکت ارائه شد که به همت دوست عزیز و همکار دانشگاهی نگارنده آقای دکتر سعید حجاریان و شماری از همکاران ایشان سامان داده شده بود. این سخنرانی بخشی از یک پروژه گسترده تر بود که دکتر حجاریان با نیت روشنگری مفهومی و نظری حول رابطه سیاست و اخلاق دنبال میکرد و برای تکمیل آن از همکاران دانشگاهی مختلف دعوت به عمل آورده بود. در مقاله “برهانی در خصوص امکانپذیری و مطلوبیت بهرهگیری از ملاحظات اخلاقی در سیاست” که متن آن اول بار در نشریه آئین شمارههای ۱۳و ۱۴، اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۷ به چاپ رسید، پس از ارائه توضیحاتی درباره معنا و مفهوم “سیاست” از منظر نظریههای مدرن، کوشش میشود با تکیه به یک دیدگاه رئالیستی درباره اخلاق که از آموزههای عقلانیت نقاد بهره میگیرد و نیز استفاده از یافتههای جدید در خصوص نحوه عمل سیستمهای پیچیده در عرصه تعاملات انسانی و مدلهای تازه پیشنهاد شده درباره فرایند تطور و مکانیزم هایی که پدیدار “همکاری” را در چارچوبهای تطوری توضیح میدهند، در این باره استدلال شود که تاملات و رویههای اخلاقی جنبهای اساسی از ویژگیهای افراد و جوامع انسانی و سپهر تعاملات اجتماعی را تشکیل میدهند و هر نوع بی توجهی به آن میتواند تبعات نامطلوبی برای فرد و جامعه پدید آورد. نکته اساسی مورد توجه مقاله آن است که در پرتو فهمهای مرتبه دومی و بالاتر در خصوص اهمیت عنصر اخلاق در تکاپوهای انسانی، زمینه مساعدتری برای پررنگتر شدن نقش ملاحظات اخلاقی در محاسبات و رفتارهای “سیاسی” و در عرصه “سیاست” ایجاد میگردد. از آنجا که شرکتکنندگان در نشست در پایان سخنرانی، پرسشهای پرمضمونی را مطرح کردند که امکان میداد تا نور بیشتری به زوایای کمتر آشکار بحث تابانده شود و از این طریق روشنگری مفهومی بیشتری در مورد مدعای اصلی سخنرانی به عمل آید، آخرین بخش مقاله به این پرسشها و پاسخها اختصاص داده شده است. به این ترتیب مطالعه این بخش میتواند به خواننده در درک بهتر نکاتی که در مقاله به اجمال و اشاره به آنها پرداخته شده کمک رساند.
یکی از مهمترین موضوعات در حوزه فلسفه سیاسی و نیز در قلمرو سیاست مرتبه اول، هم در عرصه بینالمللی و هم در تراز ملی، دموکراسی و سازگاری یا ناسازگاری آن با فرهنگهای بومی است. مقاله “دموکراسی اسلامی: امکان یا امتناع” با بهرهگیری از امکاناتی که در فلسفه تحلیلی موجود است به بررسی این مساله میپردازد. نتیجهای که از استدلالهای ارائه شده در مقاله اخذ میشود آن است که اولا، اِسناد صفت دینی (اسلامی) به دموکراسی (یا مردمسالاری) امری سازگار است و در بردارنده هیچ نوع خَلطِ مفهومی یا مقولی نیست. ثانیا به اعتبار مدلهای مختلفی که برای معرفی دموکراسی و نیز فهم اسلام عرضه میشود، میتوان از دموکراسیهای دینی (اسلامی) سخن به میان آورد. این نهادها البته از حیث توانائیهای ساختاری و کارکردی در یک تراز قرار ندارند. ثالثا، با توجه تکثردموکراسیهای دینی (اسلامی) میتوان به پروژه برساختن مدل مناسبی برای دموکراسی دینی (اسلامی) به منزله یک برنامه تحقیقاتی رشدیابنده نظر کرد که مستمرا در پاسخ به نیازهای نو پدید، جهات و ابعاد تازهای را کسب میکند و به شیوهای بهینه خود را با شرایط محیطی انطباق میدهد. مقاله “دموکراسی اسلامی: امکان یا امتناع” نخستین بار در شماره نشریه آئین، سال نخست، شماره دوم، ۱۳۸۳ به چاپ رسید.
رئالیسم علمی یکی از محوری ترین موضوعات در فلسفه علم در سنت تحلیلی است. این موضوع اما به اعتبار دلالتهای معرفتشناسانه گستردهای که دارد صرفا در حوزه فلسفه علم محدود نمانده است و آموزههای مربوط به آن در کم و بیش همه دیگر قلمروهای فلسفه تحلیلی، و به تبع فلسفه بهطور کلی، کاربرد دارد. مقالات چهارمین بخش دفتر حاضر به بررسی برخی از جنبههای بحث دامنهدار رئالیسم علمی اختصاص دارد.
نزاع میان مدافعان رئالیسم در علم (یا رئالیسم علمی)[۴۰] و مخالفانشان در خصوص قلمرو معرفت است: رئالیستها بر این نظرند که علم تجربی به ما معرفتی درباره (برخی) هستارهای[۴۱] غیر قابل مشاهده ارائه میکند، در حالیکه ضد-رئالیستها این نکته را انکار میکنند. مساله اصلی متنازع فیه میان رئالیستها و مخالفانشان را میتوان به شیوههای مختلف بازگو کرد و با مطرح ساختن پرسشهای مرتبط آن را روشن تر ساخت. به عنوان مثال میتوان پرسید که آیا معرفت علمی را میتوان صرفا به مدد بینههای تجربی موجود به دست آورد، یا آنکه میباید برای دستیابی به این معرفت برخی شرایط متافیزیکی درباره عالم را مفروض گرفت؟ مقاله “رئالیسم علمی چیست؟” کوششی است در جهت تحریر محل نزاع میان مدافعان رئالیسم علمی و مخالفان آن. این مقاله نخستین بار در یاد نامه دکتر مهدوی، که در سال ۱۳۷۸ به وسیله انتشارات هرمس به چاپ رسید، منتشر شد.
بحثهای میان رئالیستها و ضد رئالیستها با بلوغ یافتن علوم جدید از اواخر قرن نوزدهم به اینسو به نحو مستمری در مسیر پیچیدگی و پختگی هرچه بیشتر سیر کرده است. توجه به تاریخچه این بحث نکات زیادی را در خصوص ظرافتهای نظری مواضع دو گروه آشکار میسازد. در مقاله “تاریخچهای از نزاع رئالیستها و ضد رئالیستها” سیر تطور براهین مربوط به رئالیسم / آنتی رئالیسم علمی با تمرکز بر دیدگاههای اصلی تعدادی از دانشمندان / فیلسوفان علم در اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم (تا سال ۱۹۸۰) دنبال میشود. هدف مقاله نشان دادن این نکته است که چگونه مواضع هر دو گروه بر اثر گفتوگوهای جاری بین پیشکسوتان دو نظریه رقیب، جاافتادهتر و پیچیدهتر شده است. استدلالهایی که طرفداران هر یک از این دو نظریه پیشنهاد کردهاند بیانگر فربهتر شدن ظرفیتهای معنایی و مفهومی رویکردهای معرفتشناسانه عالمانِ فیلسوف مشرب و فیلسوفانِ علم آشنا، در مواجهه با واقعیتهایی است که علم از آنها سخن میگوید. این حرکت مستمر در مسیر کاستن از خطاهای نظری در حوزه مباحث معرفتشناسانه، به نوبه خود شاهدی نیرومند در “تقویت” نظریهای است که از انگاره “رشد در فلسفه” دفاع میکند. این مقاله که اصل آن به انگلیسی تحریر شده است به وسیله آقای مهندس حسن حشمتی به فارسی برگردانده شده و ابتدا در جشن نامه دکتر کریم مجتهدی تهران: پژوهشکده حکمت و فلسفه، بهار ۱۳۸۵ انتشار یافته است.
مفهوم صدق، نه تنها در رئالیسم علمی، که در همه پژوهشهای معرفتی، مفهومی محوری است. موضعی که فیلسوفان در قبال مفهوم صدق اتخاذ میکنند تاثیری اساسی بر بحث رئالیسم علمی دارد. فیلسوفان طرفدار رئالیسم علمی از این نظر دفاع میکنند که میان مخالفت با مفهوم صدق تطابقی و اتخاذ رویکردهای ضد رئالیستی ربطی وثیق برقرار است. در مقاله ” مخالفت برخی از فلاسفه با ‘صدق’ : هَرِه ولائودَن” کوشش شده است تا با بررسی دیدگاههای دو فیلسوفِ علم سرشناس، یعنی لَری لائودن[۴۲] که ضد رئالیسم علمی است ورُم هَرِه[۴۳]، که از نوعی رئالیسم موسوم به “رئالیسم ناظر به هستارها”[۴۴] دفاع میکند، این نکته به نحو مستدل توضیح داده شود. نتیجه نهایی که از بحثهای مقاله حاصل خواهد شد این است که اولا هیچ یک از دو فیلسوفِ مخالفِ مفهومِ صدق، در تثبیت موضع خود دایر بر مخالفت با صدقِ تطابقی کامیاب نیستند، و ثانیا رئالیستهای هستاری، که برای خلاصی از برخی از محدودیتهایی که میپندارند در مفهوم صدق تطابقی برقرار است دست به دامن مفاهیمی جانشین میشوند، با این اقدام شاخهای را که بر آن ایستادهاند، از بین میبرند. به عبارت دیگر رئالیسم هستاری بدون پذیرفتن مفهوم صدق تطابقی،به ضد رئالیسم تنزل خواهد یافت. مقاله “مخالفت برخی فلاسفه با “صدق” : هره ولائودن ” ابتدا به زبان انگلیسی در در سال ۱۹۹۵ در فصلنامه مطالعات بینالمللی در فلسفه علم، منتشر شد[۴۵]. ترجمه مقاله به فارسی به وسیله آقای مهندس حسن حشمتی به انجام رسیده است.
بحث تفصیلی در خصوص رویکرد موسوم به “رئالیسم هستاری یا ناظر به هستارها” در دو مقاله “دفاع ابزارانگارانه از رئالیسم علمی” و ” آیا قوانین بنیادین فیزیک واقع نما هستند؟” دنبال میشود. در مقاله، نخست دیدگاه ایان هکینگ[۴۶] در این خصوص نقد میشود که برای دفاع از رئالیسم در علم، مهندسی و تکاپوهای تکنولوژیک که با “توان علّی” برساختهها سروکار دارند به مراتب موثرتر از رویکردهای معرفتشناسانه و نظری است. مقاله دوم به ارزیابی نقادانه نظریهای تاثیرگذار اختصاص دارد که به وسیله نانسی کارترایت[۴۷] ابراز شد. مضمون این نظریه آن است که واقع نمایی نظریههای علمی تنها در تراز قوانینِ پدیدارشناسانه محل اعتناست و همه آن دسته از قوانینی که اصطلاحا قوانین بنیادین نامیده میشوند، به اعتبار بهرهگیری از تعبیههایی مانند ایدهآلسازی و انتزاع، واقعیتِ موجود در عالمِ واقع را نمایش نمیدهند. مقاله “دفاع ابزار انگارانه از رئالیسم علمی” در نشریه فلسفه (گروه فلسفه دانشگاه تهران)، شماره اول دوره جدید، پائیز ۱۳۷۹، و مقاله “آیا قوانین بنیادین فیزیک واقع نما هستند” در نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره ۱۵۲، زمستان ۱۳۷۸ انتشار یافت.
آخرین مقاله مجموعه با عنوان “در دفاع از واقعگرایی علمی و نقد تجربهگرایی برسازنده” به بررسی تفصیلی یکی از پرآوازه ترین رویکردهای ضدرئالیستی چند دهه اخیر اختصاص دارد. رویکرد مورد اشاره، روایت بسط یافته و پیچیدهای از ابزارگرایی[۴۸] است که به وسیله ون فراسن، فیلسوف هلندی الاصل آمریکایی پیشنهاد شد. ون فراسن برای رویکرد مختار خود نام “تجربهگرایی برسازنده[۴۹]” را برگزیده بود. مقاله با ذکر تاریخچهای از دیدگاههای ابزارانگارانه در علم آغاز میشود و آنگاه به معرفی و سپس نقادی دعاوی ون فراسن میپردازد. استدلال اصلی مقاله آن است که علیرغم ظاهر مقبول و موجه آراء پیچیده ون فراسن، تجربهگرایی برسازنده وی، تا جائی که به یک فرا-نظریه درباره علم مربوط میشود، رقیب خوبی برای واقعگرایی علمی متواضع نیست. به عبارت دیگر، بر خلاف دعوی ون فراسن، رهیافت ضد واقعگرایانه او نه تنها تصویری صحیح از تکاپوی علمی ارائه نمیدهد، که کمابیش مانند دیگر رهیافتهای ابزارانگارانه، دستورالعمل خوبی برای پیشرفت علمی نیست و اگر از سوی جامعه محققان و پژوهشگران جدی گرفته شود فعالیتهای علمی را با مشکلات جدی مواجه خواهد ساخت. مقاله “در دفاع از واقعگرایی علمی و نقد تجربهگرایی برسازنده” ابتدا به زبان انگلیسی در یادنامه مرحوم دکتر یوسف علی آبادی، تهران: پژوهشگاه حکمت و فلسفه، ۱۳۸۴، انتشار یافت. خانم دکتر یاسمن هشیار زحمت ترجمه مقاله به فارسی را متقبل شدهاند.
درباره مقالاتی که در این دفتر گرد آمدهاند چند نکته نهایی میباید ذکر شود. نخست، شماری از کتابهایی که در زمره منابع و مراجع مورد استفاده برای مقالات بودهاند، بعضا به طبعهای دوم و سوم و احیانا بالاتر رسیدهاند. در بخش منابع، که در انتهای کتاب جای دارد، کوشش شده است همه یا لااقل اغلب این طبعها و ویراستهای تازه ذکر شوند. در مقالات اما، در مواردی به چند ویراست و گاهی نیز به تنها یک ویراست ارجاع شده است. کوشش بر آن بوده است که خواننده در یافتن منبع مورد نظر، بهخصوص زمانی که از یک نویسنده چند اثر مختلف در تاریخهای یکسان تجدید طبع شده، با مشکل مواجه نشود.
دوم، از آنجا که هر یک از مقالات در هنگام تحریر نخستین به صورت یک واحدِ “درْ خودْ تمامْ” تنظیم شده بودند و ویرایشهای صورت گرفته در مورد آنها در مجموعه کنونی عمدتا ناظر به جنبههای شکلی بوده است و نه جنبههای محتوایی، ازینرو در مواردی تکرار و دوبارهگویی در میان مقالات به چشم میخورد. نگارنده امیدوار است این موارد، که شمارشان اندک است، نه همچون اِطنابِ مُمل، که به منزله تاکید و برجستهسازی موضوعاتی درخور توجه بیشتر، نقش ایفا کنند.
نکته دیگر آن که تولید اندیشه، هرچند، در نهایت به وسیله یک فرد به انجام میرسد اما محصول یک فرایند طولانی “جمع شدن معانی” (به تعبیر حافظ) است. در این فرایند، بهرهمند شدن فرد از دیدگاههای دیگران که از رهگذر “گفتوگو” با آنان، خواه در هیئت مطالعه آثارشان و یا در قالب سخن گفتن رودررو و یا دادوستدهای معرفتی در شکل نقد و ارزیابی، و نیز دیگر تجربههای زیسته فرد، نقش موثری ایفا میکنند. اذعان به دین همه کسانی که به نحوی از انحاء در شکل گیری و پیدایش اندیشهها در جهان ۲ فرد نقش داشتهاند، اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار است.
نگارنده مایل است در این مقام، از همه فرزانگانی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، به او در خلق اندیشههایی که دفتر کنونی را تشکیل میدهند کمک رساندهاند و نیز همه عزیزانی که در تکمیل و آرایش و پیرایش این دفتر مددکار او بودهاند، صمیمانه سپاسگزاری کند. سپاس گرم نگارنده برای خانم دکتر هشیار و آقای مهندس حشمتی و آقای دکتر علیرضا منصوری که از سر محبتی که به نگارنده دارند، با بذل وقت، کار برگرداندن برخی از مقالات این دفتر را به زبان فارسی به احسن وجه به انجام رساندند. تحریر اولیهای اغلب مقالات مندرج در این مجموعه را برادر عزیز نگارنده، آقای حسین پایا، مدیر محترم انتشارات طرح نو، مطالعه کرده و نکات بهغایت ارجمندی را برای تکمیل آن پیشنهاد کرده است. اینجا لازم میدانم از همفکریهای ایشان سپاسگزاری کنم. بدون این مساعدتهای فکری، مقالات این مجموعه با کاستیهایی بیش از آنچه که احیانا در آنها یافت میشود، عرضه میشدند. اندیشه نگارش مقاله ” سیستمهای بسته، سیستمهای باز و فلسفه اخلاق مبتنی بر اصالت مصداق” در جریان گفتوگوهایی با آقای دکتر سروش دباغ، در زمانی که دکتر دباغ سرگرم تکمیل رساله دکتری خود بود، به ذهن نگارنده رسید. این گفتوگوها همچنین در تکمیل بخش هایی از مقاله کمک کار بودهاند که جای تقدیر دارد. سه همکار دانشگاهی نگارنده، پروفسور بویر، پروفسور میلر، و پروفسور فولسدال که در افزوده شدن دو مقاله بر مقالات این مجموعه سهم ایفا کردهاند نیز سعیشان مشکور است. نگارنده از گفتوگو با پروفسور میلر در تکمیل مقاله مربوط به عینیت در علوم انسانی و اجتماعی نیز بهره فراوان برده است و مایل است از در این مقام از این همکار عزیز صمیمانه قدردانی کند. داورانی که مقالات منتشر شده نگارنده در نشریات علمی را داوری کردهاند هر یک به سهم خود در پیرایش محتوای آن به او مدد رساندهاند. قدردانی از زحمات این عزیزانِ نیز مسولیتی اخلاقی است که در اینجا به انجام آن اهتمام شده است. نگارنده همچنین لازم میداند از سردبیران همه نشریات و ویراستاران همه مجموعههایی که روایتهای اولیه برخی مقالات این مجموعه در آنها انتشار یافتهاند از بابت اجازه جهت نشر دوباره آنها تشکر کند. زحمت ویرایش و بازخوانی مقالات این دفتر و نیز تهیه واژه نامه و فهارس آن با دو تن از همکاران دانشگاهی نگارنده، یعنی آقایان دکتر علیرضا منصوری، و راهبر محمود زاده (که هم اکنون سرگرم تکمیل رساله دکتری خود تحت نظارت نگارنده اند) بوده است و اهتمام ایشان که جای تقدیر فراوان دارد در بهینه تر شدن محصول نهایی موثر بوده است.
هیچ کوشش بشری خالی از کاستی نیست. سخن عمادالدین اصفهانی، فقیه شافعی قرن ششم که گفته بود: “انّی رایتُ اَنّه لایکتب انسانٌ کتابا فی یومه الّا [و قد] قال فی غِده لو غُیَّرَ هذا، لکان احسن، ولو زَید کذا، لکان یستحسن. ولو قُدِّمَ هذا لکان افضل، ولو تُرِکَ هذا، لکان اجمل[۵۰]”، وصف حال همه نویسندگان و اندیشهورزان است[۵۱]. اما رشد معرفت، چنانکه فیلسوفان عقلگرای نقاد تاکید میورزند، محصول تکاپو و تلاش جمعی است. معنای این سخن آن است که هرچند بذر هر اندیشه نو ابتدا در جهان ۲، که حیطهای شخصی و فردی است، جوانه میزند، اما از رهگذر کوشش برای رفع کاستیها و کشف ظرفیتهای جدید به مدد نقد عقلانی در حیطه عمومی و جهان ۳ است که امکان رشد و بالندگی هر نهالِ نوپدید از جنس اندیشه، فراهم میشود. نگارنده امیدوار است آنچه در این دفتر گرد آمده است به مدد نقد شدن در حیطه عمومی، از یکسو خود پالوده تر شود و از سوی دیگر در بسط گفتوگوهای سازنده و معرفت آفرین و کمک به شناخت بهتر ظرفیتهای گسترده سنت تحلیلی در جامعه ایران نقش ایفا کند.
[۱] . این نکته می باید مورد تاکید قرار گیرد که عقلانیت نقاد به منزله یک گرایش برجسته و تاثیر گذار در درون سنت فراخ تحلیلی تفاوت های اساسی با برخی دیگر از گرایش های درون این سنت دارد. این تفاوت ها از جمله در رویکرد عقلانیت نقاد به مباحث شناخت شناسی، نحوه بهره گیری از زبان در کاوش های فلسفی و بحث های مربوط به موجه سازی مشهود ترند. این تفاوت ها تا بدان حدند که برخی از عقل گرایان نقاد از بیم آن که رویکردشان با رویکرد آن دسته ازفلاسفه تحلیلی که به تحلیل های زبانی گرایش دارند خلط شود، از این که گرایش خود را “در زمره فلسفه تحلیلی” به شمار آورند، پرهیز می کنند. با این حال اگر چنان که در مقاله “فلسفه تحلیلی چیست؟” (بنگرید به مجلد نخست این مجموعه) توضیح داده شده است، مساله محور بودن و عقلانیت را در زمره شاخصه های اصلی سنت تحلیلی به شمار آوریم، آنگاه عقلانیت نقاد برجسته ترین نماینده این سنت به شمار خواهد آمد.
[۲]. Richard Rorty, Contingency, Irony, and Solidarity, Cambridge: Cambridge University Press, 1989.
[۳]. Critical rationalists
[۴]. Charles Issawi “Empire Builders, Culture Makers, and Culture Imprinters”, Journal of Interdisciplinary History, Vol. 20, No. 2. (Autumn, 1989), pp. 177-196.
۱. در خصوص این رشته پیوند دهنده، بنگرید به مقاله “فلسفه تحلیلی چیست؟” در جلد نخست مجموعه کنونی.
۲. اصطلاح “جور-چین” ظاهرا از طرف فرهنگستان به عنوان معادلی برای واژه انگلیسی puzzle (پازل) پیشنهاد شده است. ظاهرا منطقی که در پسِ پیشنهاد مربوط به این معادل قرار داشته، آن بوده است که با “کنار هم چیدن” قطعات مختلف، طرح نهایی “جور” میشود.
[۷] Critical Rationalism
۲. این مقاله با عنوان “تکاپوی فلسفی، تکاپوی علمی” در شماره ۷۰، مرداد ماه ۱۳۸۲، نشریه کتاب ماه فلسفه و ادبیات انتشار یافت.
[۹]. situational logic
[۱۰]. situational analysis
[۱۱]. intentionality
[۱۲]. context
۱. برای آشنایی با این اصطلاح بنگرید به (میلر ۱۹۹۴ و ۲۰۰۶).
۲. پوپر دیدگاههای خود را در باب روش تحلیل در حوزه تعاملات انسانی، ابتدا در سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ و طی دو تالیف جامعه باز و دشمنان آن، و فقر فلسفه اصالت تاریخ (که نخست به صورت سلسله مقالاتی در نشریه اکونومیکا به چاپ رسید) مطرح کرد. این روش سپس در آثار بعدی خود پوپر و نیز به همت شاگردان وی بسط یافت و تدقیق شد.
[۱۵]. Dagfinn Føllesdal
[۱۶]. Hermeneutics and the hypothetico-deductive method
[۱۷]. understanding
[۱۸]. explanation
[۱۹]. Conjecture and refutation
[۲۰]. Objectivity
[۲۱]. the Gulf University for Science and Technology (GUST), Kuwait
[۲۲]. The Crisis of the Human Sciences: False Objectivity and the Decline of Creativity
[۲۳]. The Misguided Conception of ‘Objectivity’ in Humanities and Social Sciences
[۲۴]. Thorsten Botz-Bornstein
[۲۵]. Thorsten Botz-Bornstein (ed.), The Crisis of the Human Sciences: False Objectivity and the Decline of Creativity,OxfordUniversity Press, 2011.
[۲۶]. Applied Philosophy
[۲۷]. Jonathan Dancy
[۲۸]. particularism
[۲۹]. David Ross
[۳۰]. moderate generalist-pluralist model
[۳۱]. Academic Ethics
[۳۲]. Business Ethics
[۳۳]. Applied Ethics
[۳۴]. Alain Boyer, “Is an Open Society a Just Society? Popper and Rawls”, Learning for Democracy, Vol. 1, No.2, 2005.
[۳۵]. Democracy of owners
[۳۶]. constructivism
[۳۷]. Lexically
[۳۸]. negative utilitarianism
۵. Difference principle. این اصل با آزمایش فکری مشهور راولز موسوم به “حجاب عدم اطلاع veil of ignorance” ارتباط دارد. اصل اختلاف یک اصل عقلانی است و مضمون آن این است که مزایا و مسوولیتهای اجتماعی به گونهای تخصیص داده شوند و توزیع گردند که به کسانی که در بدترین شرایط قرار دارند (تیره بختان) امکان دهد شرایط خود را بهبود بخشند. بنگرید به (بلاک برن ۱۹۹۶).
۱. Scientific Realism
[۴۱]. entities اصطلاح هستار یا هستومند در اینجا به معنای اعم کلمه شامل همه چیزهای واجد توان علّی (خواه در قلمرو واقعیتهای غیر برساخته آدمی و خواه واقعیتهای برساخته آدمی) از جمله فرایندها و ساختارها به کار رفته است
[۴۲]. Larry Laudan
[۴۳]. Rom Harré
[۴۴]. entity realism
۳. مشخصات مقاله چنین است:
Ali Paya, “Philosophers against ‘Truth’: The Cases of Harré and Laudan”, International Studies in The Philosophy of Science, 1995, pp. 255-284.
[۴۶]. Ian Hacking
[۴۷] Nancy Cartwright
[۴۸] Instrumentalism
[۴۹] Constructive Empiricism
۱. آدمی چیزی نمی نویسد الاّ اینکه بعد میگوید اگر این مطلب تغییر داده شده بود خوب بود، اگر آن اضافه شده بود بهتر میبود. اگر این [موضوع] مقدم داشته شده بود شایسته تر بود، اگر آن کنار گذارده شده بود، زیباتر بود.
۲. سخن عماد اصفهانی را سالها پیش و برای نخستین بار آقای دکتر محمد خوانساری، استاد منطق قدیم در دانشگاه تهران، به نگارنده، که توفیق شاگردی در محضر ایشان را داشت، متذکر شدند. دکتر خوانساری در بهار سال جاری (۱۳۸۹) دعوت حق را لبیک گفت و به رحمت ایزدی رفت. روانش شاد و اجر آموزشها و تعالمیش ماجور.