منظورم از مدرسه نواندیشی دینی همان فضای آگاهیبخشی (در بخشی از عرصه فکری ایران) است که در آن احیا و اصلاح دینی (به تعبیر محمود صدری) و بازسازی فکر دینی صورت میگیرد. بنا به یک سنخبندی (به نقل از آرش نراقی) میراث نواندیشی دینی در این مدرسه در سه سنخ جای میگیرد ـ سنخ «اصلاح فکر دینی» از مطهری تا قابل و کدیور؛ سنخ «بازسازی فکر دینی» از اقبال تا سروش و شبستری؛ و سنخ «معنویت گرایی فرادینی» مانند ملکیان. اصلاحطلبان هرکدام بنا به فراخور تربیت دینی، سیر فکری و مطالعات، و شبکهای که در آن قرار دارند (و زمینه های دیگر) به یکی از این سنخها نزدیکترند.
در جامعه ایران فرایند احیاگری و اصلاحطلبی دینی با فرایند «اصلاحگری سیاسی» با هم رابطه تعاملی دارند و جزیرههای جدای از هم نیستند و اصلاحطلبان شایسته نیست بیاطلاع از کنار چالشهای کنونی نواندیشی دینی عبور کنند. هر سه جریان بالا در کمک به بسط اصلاحات سیاسی همداستان و همپیمان بودهاند و در برداشتن موانعی از جنس فکر دینی در مسیر دموکراسی کامیاب بودهاند.
در ماههای اخیر بعد از طرح نظریهی «رویاهای رسولانه» و واکنشهای به آن در مدرسه نواندیشی دینی گردوغباری ایجاد شده که فضای روشنگری و نقد و بررسی را در این مدرسه آسیب زده و غبار تندیها و حواشی فضای گفتگوهای استدلالمحور بین چهرههای این مدرسه را آلوده کرده است. (بخشی از این تندیها در این نوشتهی محمد سهیمی گزارش شدهاند)
اجازه بدهید به زمینهای که این گردو غبار از آن برخواست اشاره کوتاهی بکنم. استاد عبدالکریم سروش، ضمن طرح نظریهی «رویاهای رسولانه» تصریح داشتهاند که تجربهی نبوی و وحیانی قابل فروکاهش است به آنچه در رویاهای پیامبر میگذشته است. به تعبیر دیگر نوعی از خوابهای معنوی و گزارششان و دعوت دیگران به پیروی از اقتضائات این خوابها و اعتماد دیگران به آن (مثلا بر اساس شم نبیسنج که به تعبیر غزالی همه میتوانند داشته باشند) برای نبوت کافی است و برای تعبیر قرآن به روانکاوی و علم تعبیر خواب نیازمندیم. پیش از این هم بسط تجربهی نبوی توسط دیگران را ممکن و مثلا در مورد مولوی محقق میدانستند و شان مولوی را از پیامبر و شان مثنوی را از قرآن، اگر نه بالاتر، که پایینتر محسوب نمیکردند. خود دکتر سروش صراحتا ادعای تجربهی نبوی نکرده است اما به نظرِ آرش نراقی و اکبر گنجی با توجه به اینکه ایشان هم از خوابهای معنویاش گزارشهایی منتشر کرده و تصریح کرده است که اشعاری در خواب به او وحی میشود و از آنجا که نظرا بسط تجربهی نبوی با همین خوابهای معنوی را ممکن میداند، ادامهی این مسیر میتواند به فرقه یا دین جدید بیانجامد. دکتر سروش هم در پاسخ به تندی به هر دو نقد بیاعتنایی کردهاند و آن را سیاسی و مغرضانه ارزیابی کردهاند.
شخصا با شیوهی توجیهگرایانه و سیاقِ نقدهای اکبر گنجی مخالفم و با محتوای این یادداشت محمدعلی مجاهدی همراهم و به شیوهی طرح اجمالی و انتخاب تعبیر فرقهسازی و نیتکاوی آرش نراقی در یادداشت اولاش منتقدم، ولی به نظرم هر دو نقد حاوی نکاتی است که ارزش پاسخ استدلالمحور دارد. این منتقدان از نویسندگان این مدرسه، شاگردان عبدالکریم سروش و نیکخواهان این جریاناند و نقدشان – ولو با خطا – مصداق برخورد سیاسی مغرضانه نیست و شاید بعضی از مواردی که استشمام کردهاند و طرحش از خطایی در آینده پیشگیری کند یا لااقل فرصتی است برای روشنگری و ابهامزدایی عبدالکریم سروش در پاسخ. حتی اگر خود استاد سروش هیچ نوع تجربهی معنوی نبوی یا خواب رسولانه نداشته باشد، بر اساس نظریه ایشان دیگران میتوانند چنین ادعایی بکنند. محسن زندی هم در نوشتهاش با عنوان «رؤیای رسولانه، یا امواج آلفا، بتا، تتا، و دلتای محمدی (ص)» استدلال کرده است که اگر واقعا طبق دعوت عبدالکریم سروش پای روانکاوی و خوابشناسی علمی را برای تحلیل و تاویل قرآن باز کنیم، قرآن فروکاسته میشود به بازتاب آرزوها و ناکامیها و زندگی ۶۳ سالهی پیامبر در محیط عربی چهارده قرن پیش (رجوع کنید به: اینجا). نقدهای بسیاری از نواندیشان دینی شاخص به این نظریه و ابهامات و ناسازگاریهای درونی و نتایجش هم معتنابه و در خور پاسخ از سوی استاد سروشاند.
به نظرم استاد سروش «یکی از ده متفکر تاثیرگذار صد ساله ایران» است و همهی ما شاگردان او بودهایم و مدیون تلاشها و نظرورزیهای او هستیم، ولی این شان ویژهی او، آرای او را از نقد – و لو صریح و رادیکال – معاف نمیکند. و به نظرم نقدهای آرش نراقی، محمد سهیمی و اکبر گنجی، از جمله نقدهاییاند که شایستهی پاسخاند، نه فروکفتن در نیم جمله، گرچه شخصا با هر سه منتقد اختلاف نظر دارم. شایسته و اخلاقی این است که وقتی منتقدان از چهرههای شاخصاند، خود نویسنده به منتقدان پاسخ بدهند و به پاسخ هواداران اکتفا نکند. این درست است که سهم کار فکری سروش با گنجی و نراقی در مدرسه نواندیشان دینی هماندازه نیست و خود منتقدان هم به شاگردی عبدالکریم سروش معترفاند، ولی هر دو منتقد جدیاند و نویسندهی کیهان نیستند! به نظرم آرش نراقی، با همهی نقدهایی که میتوانیم به آثارش و نقدش داشته باشیم، قویترین شاگرد عبدالکریم سروش و در فلسفهی اخلاق و الهیات نواندیشانهی اسلامی، در کنار ابوالقاسم فنایی، قویترین چهرهی این مدرسه است. اینکه سروش دباغ (فرزند عبدالکریم شروش) گنجی را بولتننویس سپاه بخواند و در پاسخ به نقد او – ولو پرخطا – حملهی شخصی تند و غیر منتظره بکند به ضرر این مدرسه است. هر دو منتقد از نزدیکترین یاران عبدالکریم سروش بودهاند و سایر منتقدان شاخص این نظریه هم از چهرههای اصلی این جریاناند و مغرضانه و سیاسیخواندنِ نقدشان نیتخوانی ناروا است.
اجازه بدهید به یک رفتار خوب در تاریخ این مدرسه اشاره کنم. من بعنوان یک دانشآموز مدرسه نواندیشی دینی با پروژه «از کنار دین گذشتن ملکیان به نام معنویت» همراه نیستم. ولی مصطفی ملکیان یک خصیصه عالی و اخلاقی (و به لحاظ منشی و روشی قابل دفاع) دارد و آن هم این است که وقتی او را نقد میکنید، ولو رادیکال و پرخطا، به طور برابر کنارت مینشیند، خوب گوش میدهد، جواب را خودش میدهد، به اطرافیان احاله نمیکند و هیچ وقت نقد منتقدان را با برچسب مغرضانه یا سیاسی بیمقدار نخوانده است، حتی وقتی از سوی چهرههای فکری راست افراطی در قم طرح شدهاند، چه برسد به دوستان و شاگردان. یا محمد مجتهد شبستری نقدها را گوش میدهد و بعدا در کلاسهایش به آن جواب میدهد، بدون نادیده گرفتن منتقدان یا سیاسی و مغرضانه خواندن نقدهایشان. متاسفانه عبدالکریم سروش در بحثها و نقدهای برابر کم شرکت میکند. در حالیکه پیامد مهم التزام به «عقلانیت نقاد» نیازمندی محقق به نقد و باور او به ظرفیت گفتگو برای یافتن خطا است. نیمی از میراث مکتوب هابرماس پاسخهایی است که به نقد دیگران داده است. استاد سروش هم در موارد کمشماری – از جمله در پاسخ به آیت الله سبحانی و عبدالعلی بازرگان – چنین کردهاند اما در موارد پرشمارتری منتقدانش را به زبان تحقیر یا به تندی و بدون انصاف مورد انتظار نواخته است (از حداد عادل و داوری اردکانی تا خاتمی و فرهادپور و نراقی و گنجی). شایسته است پاسخهای متین و استدلالمحور به شاگردان سابق او و چهرههای معتنابه کنونی این جریان و حتی منتقدان رادیکال ولی نیکخواه هم داده شود. منتقدان اصلی و جدی «رویاهای رسولانه» بخش اعظم نواندیشان دینی را تشکیل میدهند و کاش با آنها همچون بولتننویسان کیهانی برخورد نشود.
به نظر میرسد این گرد و خاک در مدرسه نواندیشان دینی جز با التزام به قواعد و آداب گفت و گو آرام نگیرد.
6 پاسخ
نکته ای را که بهتر است دکتر سروش توضیح دهند این است که ، ایات قران را خودشان خوابگزاری کرده و بر مبنای آن قران را “خشیت نامه جهادی بردگی” دیده اند یا روانشاس و روانکاوی این خوابگزاری را انجام داده است ،چون چنان قضاوتی از چنین کتابی نیاز به درک و دریافت آیات آن دارد ؟!
جناب اقای جلایی پور در مدرسه نواندیشی دینی جایگاه دکتر شریعتی کجاست . آیا از نظر شما تفکر و چارچوب فکری ایشان در قالب نواندیشی دینی قرار نمی گیرد .
جنابعالی اقبال تا دکتر سروش را در یک سنخ گذاشته اید . معیار سنخ بندی شما چیست . اقبال و سروش از نظر خاستگاه فکری خیلی متفاوت هستند .
آقاى جلایى پور حرفتان در بطنى متناسب منطقى است اما درخواستتان خیر .
واقعاً آیا نقد آقاى سبحانى و بازرگان با نقد آقایان گنجى و نراقى و سهیمى یکسان است؟
از این روشنتر نمیتوان قضاوت و عنوان کرد که آقاى سروش به نقدهاى کسانى که دغدغه و عطش فهم دینى دارند و بر نکات خوبى انگشت گذاشته و بدانند پاسخ ایشان تکمیل کننده تئورى و راه گشاست؛ پاسخ داده اند و هنوز هم میدهند
اینکه چرا ایشان نقد این حضرات محترمى که نام بردید را بى جواب گذاشته و تقاضاى بى اعتناعى به آنها را دارند بنظر این حقیر ریشه در ٢ موضوع دارد:
١. نقدشان از دید ایشان ” مغرضانه ” است تا دلسوزانه.
٢. بیشتر مواردى که آقایان تحت عنوان نقد مطرح کرده اند بقول خودشان نشات گرفته از این است که ” مراد ایشان را درک نکرده اند ” و یا بهتر بگویم با لجوجانه نمیخواهند بکنند.
بر این کوچکترین محصل مسجل شده است که بواقع چنین است؛ که اگر هر محققى؛ ۶ مقاله تئورى رویاها و برنامه بى بى سى و صداى امریکا و سخنرانى هاى سه سال گذشته ایشان و پرسش و پاسخهاى منتشر شده در شبکه مجازى رسىمى ایشان(مدرسه مولانا) را خوانده؛ دیده و شنیده باشد متوجه میشود اکثر نقدها تکرارى است و قبلاً پاسخ داده شده اند اما و صد اما نتیجه گیرى دوستان در پایان مباحث بود که چهره شاگردان خلف مدرسه نواندیشى را هویدا و مکدر و ناامید کننده نشان داد تا آقاى سروش را وادار به سکوتى معنا دار ( تا این لحظه) و خواست بى اعتناعى کند
آتش ادعاىی را که آقاى نراقى روشن و آقاى گنجى هیزم دهنده و آقاى سهیمى سعى بر شعله ور شدنش را دارد واقعا” و انصافاً مستحق جواب است؟!
آقاى جلایى پور درخواست شما به پاسخگویى مستدل آقاى سروش زمانى میتوانست جلوه منصفانه بگیرد که دوستان نواندیش دیروزى هر نوبت از صورتى به صورت دیگر در نمى آمدند و به شیوه اطلاعاتى ها پاى همه چیز از جمله عملکرد ایشان با منتقدان و نقش ایشان در انقلاب فرهنگى حتى زندگى خصوصى و ارتباطات آقاى سروش و فرزندان با رسانه هاى داخل و خارج و سرمایگذارى آنها بر ایشان و ادعاهاى پیامبرى و فرقه سازى و سکوت در سال ۶٧ و همداستانى با رهبر و توهین به بهائیان و تنزل شان پیامبر و قس على هذا …را به میان نمیکشیدند
واقعاً بیان موارد بالا ( دروغ و یا راست )کمکى به تکمیل و یا رد تئورى آقاى سروش میکرد و میکند؟ که ساده انگارانه آقاى سروش را مجبور به جواب کنیم؟
من بسهم خود فکر میکنم دوستان به نتایج خامى رسیدند ( که مثلاً نباید بگذاریم سروش قطب شود ) و اتحادى شکل گرفته تا تخریبى صورت بگیرد که غیر از این بیاندیشم یا باید به عقل ناقص خود در درک مطالبى که به صد دهان و مکرراً آقاى سروش گفته اند و تکرارى بودن مطالب فرعى نقدهاى وارده تعجب کنم و یا با توجه به نتیجه گیریهاى اصلى ولى غیر منصفانه در پایان نقد ها و صداقت و نیکخواهى یاران دیروزى مدرسه نواندیشى که این روزها یکطرفه به سروش میتازند و براى گرفتن پاسخ از هر اقدام به هر قیمت فروگذارى نمیکنند شک کنم.
سعدى حکایت خوبى دارد که توصیه تمنایى این حقیر است که دگر باره خوانده و در آن تامل شود:
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمه الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند
گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
نبیند مدعى جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدا بینى ببخشند
نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش
یا حق
آقای ملکیان تا کنون به هیچ نقدی پاسخ نداده است.اگر اقای جلایی پور یک مورد را میشناسند ارائه دهند
گنجی میگوید دینی که سروش آورده یا می آورد یا خواهد آورد ” اخلاق ندارد و در مورد فقه آن هم باید به علم مدرن و اخلاق مراجعه کرد ” .
این چنین شیری خدا هم نافرید ؟!
دعوت اقای جلاییی پور به رعایت اخلاق پژوهش صحیح است. اما دفاع ایشان از رویکرد آقای گنجی با این دعوت نمی سازد. آقای گنجی نیت خوانی می کند، با تکنیک مبارزه سیاسی مناقشه ای علمی را پیش می برد، نسبت های دروغ به سروش می دهد و حتی نقل قولهایی را که می کند عمدا خودش نادیده می گیرد. از میان شش مطلب طولانی که در باره نظریه رؤیا نوشته فقط مطلب اول نقد محتوای نظریه سروش است. مابقی همه نقد شخصیت و نیت ها ست عین کاری که کیهان می کند. گمانم آقای جلایی پور همه نوشته های آقای گنجی را نخوانده اند و الا طور دیگری داوری می کردند.
دیدگاهها بستهاند.