جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام ـ قسمت دوازدهم
یکی از واپسین برخوردهایی که بین مسلمانان و یهودیان رخ داد، پیکار خیبر است که در این جستار ابتدا شرحی از آن واقعه ارایه میشود و بعد چند نکته قابل توجه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
الف. چگونگی و چرایی پیکار خیبر
پیکار خیبر در سال هفتم هجرت روی داد اما در ماه آن اختلاف است. عموما آن را در محرم میدانند، ولی واقدی میگوید که در صفر و یا آغاز ربیع الاول بوده است. به روایت این مورخ، رخداد خیبر در فصل تابستان بوده است. این واقعه مهم در منابع تاریخی و سیر (و بیش از همه در مغازی واقدی) به تفصیل آمده و با این که گزارش یک دستی از رخداهای خیبر دشوار است، در اینجا میکوشم به استناد منابع موجود و کوتاهی اخبار آن را گزارش کنم.
گفته شد که از سال دوم، مخالفتها و حتی توطئههای پنهانی و آشکار فراوان یهودیان بر ضد محمد و مسلمانان آغاز شد و به زودی به خشونت و درگیری خونین کشیده شد که آخرین آنها واقعه بنی قریظه و سرانجام (طبق نقل مشهور) نابودی آنان بود. پس از آن، در درون مدینه یهودیان پایگاه مشخص و استواری نداشتند؛ اما هنوز در منطقه حضور داشتند که مهمترین پایگاه آنان قلاع مهم خیبر بود.
به روایت جواد علی کهنترین سند مکتوبی که اسم خیبر در آن آمده مربوط به سندی است که به سال ۵۶۸ میلادی است. برخی گفتهاند «خیبر» نامی است عبری و معادل حصن (دژ) در عربی است و یا عبری اما به معنای طائفه و جماعت است. خیبر دارای آب فراوان و زمینهایی حاصلخیز بود و به زراعت شهرت داشت و نخلستان بزرگی داشت. گمان رفته که یهودیان خیبر از نسل «رکاب» یاد شده در تورات است (دوم پادشاهان، باب دهم، آیات ۱۵-۲۸). یهودیان خیبر به شجاعت در میان یهودیان حجاز شناخته شده بودند. به روایتی خیبر دارای هفت قلعه مهم بود که آنان را از تجاوزات اعراب و غارتشان محفوظ نگه میداشت. خیبر در نود کیلومتری جنوب مدینه در سمت شام قرار داشت. این ناحیه به تعبیر یاقوت «ولایت»ی مشتمل بر هفت قلعه بوده است. هرچند آیتی تعداد این قلاع را تا ده قلعه شمرده است.
احتمالا در پی دریافت خبر توطئهای از سوی یهودیان خیبر، پیامبر تصمیم گرفت این آخرین سنگر یهود را نیز فرو ریزد. وی در نخستین اقدام خود، در زمینی که بین خیبر و غطفان فاصله میانداخت، فرود آمد تا مانع پیوستن غطفان به ساکنان خیبر شود که تجربه نشان داد این پیشبینی کاملا به جا بود و این اقدام استراتژیک در نهایت به شکست خیبرنشینان کمک کرد. هر چند وفق گزارش واقدی، جنگجویان غطفان به خیبریان پیوسته و بعدها آنها را رها کرده و به تعبیر این مورخ گریختند. به گفته او، آنان سه روز پیش از ورود سپاه محمد، وارد خیبر شده بودند. حتی وی میافزاید، تلاشهای محمد برای عدم همکاری غطفیان با خیبریان، بی فایده و نافرجام بود.
این قلاع غالبا در میان جلگههای سنگ آتشفشان قرار داشتند و از حریمهای دفاعی استواری برخوردار بودند و راههای ورود و نفوذ به این دژهای استوار بسیار دشوار بود. هم آب فراوان بود و هم مواد غذایی لازم برای یک جنگ درازمدت و در شرایط محاصره، سنجیده فراهم شده بود. گشودن این قلاع کار دشواری بود؛ به ویژه که توازن قوا نیز به سود یهودیان بود. به نقل واقدی، در خیبر ده هزار جنگجو و هزار تن زرهپوش بودند. از ادوات جنگی پیشرفتهای (مانند منجنیق) نیز بهره داشتند. افزون بر آن با غطفان نیز همپیمان شده و چهار هزار جنگجو نیز از این قبیله بزرگ و مشهور به خیبریان پیوسته بودند. در برابر، مسلمانان بسیار اندک بودند. به گزارش واقدی، مسلمانان هزار و چهارصد نفر بودند و دویست اسب داشتند. ابزار جنگی نیز عمدتا شمشیر بود. از نظر معیشت نیز بسیار در تنگنا بوده و حتی گفته شده برای تغذیه و در واقع زنده ماندن از علف و یا گوشت حیوانات اهلی استفاده میکردند. یهودیان، زنان و فرزندانشان را در یک قلعه نهاده بودند تا بهتر بتوانند بجنگند و دلیرانهتر مقاومت کنند.
طی یک سلسه عملیات و تدابیر سنجیده نظامی این قلاع به محاصره در آمده و در نهایت غالبا از طریق صلح و یا جنگ یکی پس از دیگری به تصرف مسلمانان درآمدند. اما کار تسخیر قلعه قموص یا ناعم مشکل شد و رزمندگان مسلمان نتوانستند کاری از پیش ببرند. ابوبکر و عمر نیز کاری از پیش نبردند. به روایت ابن هشام و واقدی، پیامبر در آخرین تصمیم فرمود: «لُا عطینَ هذاهالرّایه غدا رجلا یفَتَح اللُه علی یدیه، لیس الفرّار یُحّبالله و رسولَه و یُحّبه الله و رسولَه». بامداد پرچم فرماندهی را به دست علی بن ابیطالب داد. با مجاهدت فوقالعاده و تدبیر علی، این قلعه نیز گشوده و تسخیر شد. مرحب، قهرمان معروف یهود در این پیکار به دست علی (و یا دیگری) کشته شد. بدین ترتیب، قلاع سرزمین خیبر جملگی تسخیر شدند. مردانی از یهود به قتل رسیدند و شماری از مسلمانان (۱۵ تن یا ۲۸ تن) کشته شدند و از یهودیان نیز ۹۳ نفر به قتل رسیدند. در هرحال یهودیان جملگی تسلیم شدند. پیکار خیبر در مجموع یک ماه به طول انجامید. اگر بتوان به گزارش واقدی اعتماد کرد، برخی از یهودیان (به هر دلیل) با جاسوسی و اقدامات دیگر علیه هم گروه خود، به پیروزی مسلمانان و شکست یهودیان کمک کردند. شعار مسلمانان در این سلسه پیکارها «یا منصور، اَمِت» (ای یاری شده، بمیران) بود. این شعار بعدها در برخی جنگهای مسلمانان بارها تکرار شد.
گروهی از یهودیان پیشنهاد کردند که محمد آنان را نکشد و تبعید شوند که پذیرفته شد. سایر مناطق یهودینشین مانند فدک، وادی القری و تیماء از ماجرای خیبر درس گرفتند. آنها بدون هیچ بحث و جدلی، خواهان روابط مشابهی بودند. در همین رابطه، شرایطی همانند خیبر و یا بهتر با آنها برقرار گردید. به آنها اجازه داده شد که داراییهای خود را نگاه دارند مشروط به آن که مالیات بپردازند. یهودیان خیبر پیشنهاد کردند که چون منطقه خیبر کشاورزی است و آنان در امور کشاورزی خود آگاهترند، محمد زمینهایشان را از آنان نگیرد؛ ولی محصول آن بین مسلمانان و آنان به طور برابر تقسیم شود که مقبول افتاد.[۱]در واقع این زمینها به تعبیر فقهی بعدی از باب «مساقات» به صاحبان زمین واگذار شد. طبق گزارش ابن هشام، مالیات سرانه جزیه نیز بر آنان مقرر شد.[۲] کسانی که از طریق جنگ به دست فاتحان در آمده بودند، به اسارت درآمدند. صفیّه، دختر حُییّ بن اخطب و همسر کنانه بن ربیع، از اسیران و جزو غنایم بود که سهم دحیه کلبی بود، پیامبر او را خرید و آزاد کرد و آنگاه او را به همسری انتخاب کرد. وی بعدها از همسران محبوب پیامبر بود.
با تسخیر دژهای خیبر، غنایم و اموال فراوانی به دست آمد. به رغم این که پیامبر در آغاز فرموده بود کسی به خاطر به دست آوردن غنایم نیاید و بلکه صرفا برای جهاد در سپاه خیبر شرکت کند، اما به هر تقدیر این غنایم بی سابقه بین مسلمانان تقسیم شد. غنایم نیز بین کسانی که در حدیبیه بودند (ولو این که در خیبر نبوده باشند). در این سفر جنگی، شماری از زنان (به گفته واقدی بیست تن) نیز همراه بودند و از غنایم بهرهای نیز به آنان داده شد. به گفته واقدی و دیگران، یهودیان پس از فتح خیبر کنیسههای خود را گشودند و تمام اوراق مقدس آنان که به دست مسلمانان افتاد بوده به آنها پس داده شد.
نکته قابل توجه این که گزارش شده برخی یهودیان مدینه نیز همراه کاروان نظامی پیامبر بودند که البته روشن نیست به چه دلیل چنین کرده بودند؛ از باب دشمنی خاص و رقابت درونی بوده و یا از باب مصلحتاندیشی و ارادی و مختارانه.
ب. چند نکته تحلیلی در واقعه خیبر
در ارتباط با فتح خیبر چند نکته جای پرسش و تأمل دارد:
یکم. با فروپاشی خیبر به عنوان آخرین پایگاه و سنگر مقاومت یهودیان منطقه، نزاع بین یهودیان و مسلمانان نیز پایان یافت و این برای محمد و مسلمانان موجب امنیت و آرامش بود. چندی بعد با فتح مکه، این پیروزی و امنیت کامل شد. میتوان گمانهزنی کرد که شکست جبهه متحد یهود و قریش و برخی قبایل از جمله غطفان در فح مکه بی تأثیر نبوده است. به گفته رودنسون، یهودیان، از هرگونه مقاومت سازمان یافته عاجز ماندند. تلاشهای آنان برای فرار نیز به جایی نرسید.
اما شگفت است که این پیروزی به رغم اهمیتی که داشته است، تقریبا بازتاب روشنی در قرآن ندارد و این در حالی است که در مواردی از رخدادهای بسیار کم اهمیتتر در آیات قرآن گزارشی و اشارتی دیده میشود. وفق گزارش برخی از منابع (از جمله واقدی)، آیات ۱ و ۱۵ سوره فتح، که به «مغانم» اشاره دارد، درباره جنگ خیبر است و همین طور آیه ۲۷ سوره احزاب.
دوم. نکته مهم و قابل توجه این است که فتح خیبر، به رغم اهمیت فراوان نظامی و استراتژیک و نیز سیاسی، بسیار کم هزینه و کم تلفات به فرجام رسید. مجموع تلفات آن حدود ۱۱۰ نفر بوده است و این رقم در یک پیکار مداوم یک ماهه و در قبال وضعیت نظامی و انبوهی سپاه یهود بسیار اندک است. احتمالا دو دلیل در این رخداد نقش داشته است. یکی تدابیر جنگی و سیاسی پیامبر، که مانند هر فرمانده با تدبیر و مسئول جنگی میکوشید تلفات به حداقل برسد، و دیگر این که بخش مهمی از قلاع با صلح تسلیم شده و در تسخیر مسلمانان قرار گرفت. وفق فرمان قرآن مبنی بر قبول پیشنهاد صلح دشمن در هر شرایطی (آیه ۶۱ سوره انفال)، پیامبر از تمام پیشنهادهای صلح خیبریان استقبال کرد. از پیامدهای قهری چنین روندی، عدم اعمال خشونت و برخورد دوستانهتر (در قیاس با سه گروه یهودی پیشین) بوده و به همین دلیل ساکنان یهودی خیبر عموما بر جای ماندند و بعدها (حداقل تا زمان خلافت عمر) در سرزمین اجدادی خود ماندند. هرچند از این روایت واقدی که یکی از زمان یهودی از طریق غذای مسموم قصد کشتن محمد را داشت، میتوان فهمید که یهودیان همچنان خشمگین بوده و نفرت خود را از قوم فاتح پنهان نمیکردند؛ واکنشی که طبیعی مینمود.
سوم. مورد دیگر پرسش از چگونگی و چرایی پیکار خیبر است. در واقع، طرح این پرسش که آیا جنگ خیبر مصداق جهاد ابتدایی است و یا دفاعی.
میدانیم که جهاد اسلامی را در فقه به دو نوع کلان تقسیم کردهاند: جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی. جهاد ابتدایی، چنان که از عنوان آن روشن میشود، به معنای کشورگشایی و پیکار برای مسلمان کردن غیر مسلمانان است و به عبارت روشنتر تحقق «اسلام یا شمشیر». اما جهاد دفاعی، باز چنان که از عنوانش پیداست، به معنای دفاع از خود در صورت تجاوز است. به استناد منابع جنگهای عصر نبوی، عموما جنگها دفاعی بوده؛ ولی در مورد رخداد خیبر جای پرسش و ابهام است. اما به گمانم برخورد با یهودیان خیبر نمیتواند مصداقی از جهاد ابتدایی باشد. چرا که:
اولا، از مجموع گزارشهای منابع چنین استنباط میشود که یهودیان خیبر از پیش برای جنگ با محمد و مسلمانان آماده شده بودند و گواه آن نیز دعوت از غطفان برای این مصاف و ورود چهار هزار رزمنده این قبیله به خیبر است که به ازای واگذاری یک سال خرمای خیبر به آنان، تن به همکاری داده بودند. افزون بر آن، گزارش شده است که بزرگان خیبر از یهودیان تیماء و فدک و وادی القری کمک خواسته بودند. شواهد و قراین نشان میدهد که یهودیان بنی نضر، که پیش از آن از قلعه خود گریخته و در خیبر پناه گرفته بودند، در کار تحریک خیبریان بر ضد محمد و مسلمانان بودند. حتی وفق گزارشی، کار خیبریان به دست اشراف بنی نضیر افتاده بود. گزارش شده است که قریش نیز با خیبریان همدل و همراه بودند و شاید هم وعده همکاری نهانی داده بودند. زیرا پس از برقراری صلح حدیبیه، که به تازگی منعقد شده بود، آنان نمیتوانستند حداقل آشکارا علیه مسلمانان وارد جنگ و یا همپیمانی با جبهه معارضان بشوند.
ثانیا، واقعیت این است که گزارشهای منابع (از جمله واقدی که مفصلترین اخبار را در ارتباط با خیبر آورده) در این باب چندان روشن نیست. از برخی اخبار چنین استنباط میشود که خیبریان پس از اطلاع از حمله مسلمانان به خیبر از رزمندگان غطفان دعوت به همکاری کرده بودند. اگر چنین باشد، روشن است که مسئولیت آغاز جنگ با آنان نیست. با این حال، اگر گزارش آمادگی جنگی یهودیان و بسیج نیرویی عظیم ضد مسلمانان (چهارده هزار در برابر هزار و چهار صد نفر) را در کنار دلایل و مستندات دیگر قرار دهیم، نظریه جهاد ابتدایی تا حدود زیادی تضعیف میشود و جهاد دفاعی تقویت.
در هر حال مهم آن است که نخست باید تکلیف خود را با نظریه رایج مشروعیت جهاد ابتدایی در فقه روشن کنیم. اگر به این نظریه معتقد باشیم، البته مشکلی در باب حمله ابتدایی پیامبر به یهودیان وجود ندارد، ولی اگر این نظریه در چهارچوب اندیشه اسلامی قابل قبول نباشد، باید مطمئن بود که چنین تهاجمی ابتدایی نبوده و بدون دلیل موجه انجام نشده است. هرچند که اکنون انگیزهها و زمینههای آن در منابع آشکار نباشد.
از آنجا که راقم این سطور به جهاد ابتدایی اعتقاد ندارد و آن را با محکمات دینی اسلام سازگار نمییابد (در جستاری دیگر در باب جهاد به تفصیل سخن خواهم گفت)، طبعا نمیتواند جنگ خیبر را مصداق جهاد ابتدایی بداند. برای مدلل کردن این نظریه، میتوان به دلایل مختلف استناد کرد و یکی از آنها این است که یهودیان به صراحت قرآن، اهل کتاب دانسته شده و آنان تحت شرایطی در سرزمین مسلمانان و در پناه نظام حکومتی از آزادی عقیده و اجرای شریعت خود برخوردارند. در این صورت، چگونه میتوان برای تحمیل عقیده و دین، عنصری که مقوم مفهوم جهاد ابتدایی است، بر آنان شمشیر کشید و به آنان حمله نظامی کرد؟ برای نگارنده روشن است که نظریه فقهی جواز (و یا مهمتر وجوب) جهاد ابتدایی در عصر فتوحات و به انگیزه توجیه کشورگشاییهای فرمانروایان مسلمان ساخته و پرداخته شده است. اگر عنصر تحمیل عقیده را از تحلیل ماجرای خیبر حذف کنیم، دیگر چه دلیلی جز توطئه خیبریان و آمادگی حمله به مدینه میتواند در تصمیم به حمله به آنان دخیل باشد؟ حداکثر چیزی که میتوان گفت این است که محمد در این کار دست به حمله پیشگیرانه زده است. اگر به واقع سپاه چهارده هزار نفری خیبر و آن هم با ساز و برگهای جنگی بیشتر و پیشرفته و همراه با آذوقه و امکانات فزونتر در حمله پیش قدم میشد و مدینه را به محاصره میگرفت، چه اتفاقی میافتاد؟
چهارم. در گزارش واقدی آمده است که به فرمان پیامبر، در جریان خیبر چند درخت خرما قطع شد و در زمانی نیز برای تسلیم شدن یهودیان در محاصره آب کاریز قطع شد.
در این مورد نیز همان مطالب تحلیلی قطع درختان بنی نضیر قابل طرح و استدلال است. چنان که گفته شد، این شیوه با سنت نبوی در جنگها (غزوات و سریهها) سازگار نیست. مگر این که نظریه کسانی چون رودنسون و آرمسترانگ را قبول کنیم که در سنت اعراب قطع یک شاخه و یا یک درخت نشانه قطعی بودن جنگ بدانیم[۳] که در این صورت ماهیت ماجرا به کلی متفاوت خواهد بود. قابل تأمل است که واقدی آورده که پیامبر فرمان قطع درختان را داد و بلافاصله یکی از اصحاب خلاف بودن آن را به یاد پیامبر آورد و او نیز فورا فرمان لغو آن را داد. در مورد قطع آب نیز داستان کم و بیش همین گونه است یعنی خلاف سنت جاری پیامبر بوده. حال یا باید گفت این خبر به کلی نادرست است و یا به اشتباه برخی افراد و یا شخص نبی اسلام انجام شده و گرنه چنین در خلاف سنت نبوی بودن آن جای تردید ندارد.
پنجم. موضوع مهم دیگر در جریان خیبر، ماجرای شکنجه کردن دو تن از بزرگان یهود به قصد اخذ اقرار و اعتراف است.
واقدی آورده است کنانه بن ابی الحقیق نزد پیامبر آمد و پیشنهاد صلح داد و پذیرفته شد. از شروط صلح تحویل دادن تمام جواهرات (که در ترجمه فارسی واقدی با تعبیر گنج آمده است) را تحویل دهد. ظاهرا این جواهرات بسیار مهم بوده و در مدینه و حوالی آن از شهرت زیادی برخوردار بوده است. پس از تحویل دادن جواهرات، وقتی پیامبر از او پرسید چیزی را پنهان نکرده، او ضمن پاسخ منفی، قول داد که اگر خلاف گفته باشد، خونش حلال خواهد بود. وقتی روشن شد که او دروغ گفته، به فرمان پیامبر او را و بعد برادرش را شکنجه کردند تا به نهانگاه جواهرات اعتراف کند که که کرد و بعد هم به قتل آمد.
این خبر نیز نمیتواند درست باشد. هرچند در ادبیات دینی ـ فقهی گذشته «شکنجه» به معنای کنونی آن مطرح نبوده و هنوز هم چندان متداول نیست، اما اگر شکنجه به معنای هر نوع آزار و آسیب جسمانی و روانی و به طور خاص هر نوع آزار و اعمال فشار و زور به قصد اخذ اعتراف باشد، بی تردید در شریعت اسلام ذیل عنوان «تعذیب» حرام و ممنوع است و هیچ فقیهی در اطلاق آن تردیدی ندارد؛ هرچند برخی فقیهان به حکم ثانوی و در موارد نادری اعمال شکنجه را جایز دانستهاند. مستند فقیهان نیز روایات پرشماری است که در حرمت هر نوع آزار و آسیب آدمی از پیامبر و صحابه و در تشیع از امامان شیعی وجود دارد. از روایات مشهور همان است که پیامبر فرمود «مثله (=شکنجه) نکنید ولو سگ هار باشد». در این مورد باید به منابع فقهی مراجعه کرد و یکی از آن منابع کتاب جلد سوم «مبنانی فقهی حکومت اسلامی» آیتالله منتظری است. همین حکم قطعی شرعی در اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز که هم به تأیید و تصویب فقیهان و هم به تصویب مردم ایران رسیده است، چنین آمده است: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار و یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است …». قابل تأمل این که بیشترین روایات در حرمت شکنجه در باره حیوانات است و بسیاری از مجتهدان همان روایات را در مورد انسان نیز تعمیم داده اند.
بدین ترتیب چگونه میتوان قبول کرد که پیامبر افرادی را به انگیزه گرفتن اقرار تحت شکنجه قرار داده باشد؟ چگونه میتوان قبول کرد پیامبری که در آستانه جنگ خیبر صریحا اعلام میکند که افراد صرفا به انگیزه خیر در جنگ شرکت کنند و نه به قصد غنایم، خود به انگیزه کسب مال بیشتر کسانی را ولو خلافگو و عهد شکن، تحت شکنجه قرار داده باشد؟
در هرحال بی تردید هر نوع شکنجه، اخلاقا مذموم و شرعا حرام است و امروز نیز قانونا جرم است و حتی اگر رخ داده باشد، قابل دفاع نیست.[۴]
منابع و پانوشت ها
————————–
[۱] . گفتهاند که قطعه زمینی سهم عمر شد و او زمینش را وقف کرد و به روایت ترمذی این نخستین وقف در اسلام بود. احمدیان، سیمای خلیفه دوم عمربن خطاب، ص ۷۰. البته طبق گزارش این نویسنده زمینهای خیبر بین مسلمانان تقسیم شد.
[۲] . در سیره ابن هشام (جلد ۳، ص ۳۶۹) خوش رفتاری و برخوردهای عادلانه مسلمانان با جزیهدهندگان خیبر چنان بود که آنان میگفتند «بهذا قامت السماوات والارض» یعنی با این عدالتورزیها آسمانها و زمین استوار مییابد. به نقل از «حقوق و وظایف غیر مسلمانان در جامعه اسلامی»، روحالله شریعتی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱، ص ۱۸۹.
[۳] . ردونسون، محمد، ص ۲۲۹ و آرمسترانگ، محمد پیامبری برای زمان ما، ص ۱۲۴.
[۴] . سیره ابن هشام، جلد ۳، ص ۳۴۲ – ۳۴۶؛ طبری، تاریخ، جلد ۳، ص ۹؛ یعقوبی، تاریخ، جلد ۱، ترجمه، ص ۴۱۵-۴۱۶؛ واقدی، مغازی، جلد ۲، ۴۸۱-۵۴۰؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص ۴۴۷ – ۴۶۵؛ خرگوشی، شرف النبی، ص ۳۵۱-۳۵۲؛ یاقوت، معجم البلدان، جلد ۲، ص ۴۰۹-۴۱۰؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جلد ۶، ص ۵۲۵-۵۲۷.؛ ابراهیم حسن، تاریخ سیلسی اسلام، ص ۱۴۹۱۵۳؛ رودنسون، ص ۲۸۹-۲۹۱؛ معادیخواه، تاریخ اسلام، جلد ۱، ص ۶۶۱-۷۱۶.
یک پاسخ
من تقریبا پیگیر جستار نوشته های آقای اشکوری هستم، پیامی دارم ممنون میشم به دست ایشون برسه
آقای اشکوری ، شما واو به واو همون افسانه های روی منبر رو دارید نقل میکنید، صرفا با یک نگارش مدرن.
مثلا به جای اینکه بنویسید رسول گرامی اسلام محمد مصطفی صلوات الله علیه … به نوشتن محمد بسنده کردید
ببینید روضه و افسانه ی منبری با تغییر نگارش که به پژوهش تبدیل نمیشه.
قلاع یهود عاشق چشم یا ابروی پیامبر (به قول شما محمد) بودن که بدون درگیری تسلیم میشدن؟!
شخصی به نام محمد با فرض اینکه وجود خارجی داشته با ایجاد ارعاب با تکیه بر آیه مکرو و مکرلله با خدعه نیرنگ تطمیع تهدید ، حمله و .. و …. و ….. اموال دیگرانو تصاحب میکرده.
راهزنی و حمله به دیگران در دورهی ایشون متداول بوده و البته ایشون نسبت به بقیه گروه های یاکوزای شبه جزیره خوشفکر تر بودن
شما به مخاطب میخوای بگی همه داوطلبانه خودشون به زورمیومدن میگفتن محمد تورو خدا از ما جزیه و دنگ بگیر، این زن مارو هم در راه خدا امشب وردار ببر برای خودت و اعضای گروهتون
نکنید اینکارو ، پژوهش رو به ابتذال نکشید گرامی
دیدگاهها بستهاند.