نوار صحبتهای آیتالله منتظری در مورد اعدامهای سال ۶۷ برای هفتههاست که جامعه مارا ملتهب کرده است. فرزند برومند او حجتالاسلام احمد منتظری هنوز به بازجویی برده میشود؛ اما این التهاب نه به خاطر اینست که آیتالله منتظری راوی یک جنایت بزرگ تاریخیست و تمام کوشش خود را کرده تا جلوی این فاجعه را بگیرد ـ که این در جای خود حکایت از بزرگی و فرزانگی شخصیت مرجعی شجاع، خیراندیش و عدالت پیشه دارد ـ بلکه درست به خاطر آن است که روایت این فاجعه تلنگری به وجدان جمعی جامعهای بود که عدالتخواهی در آن نمرده و اخلاق در سیاست و حقوق بشر در آن جایی دارد. سی و هفت سال از تاریخ انقلاب اسلامی ایران میگذرد. در این سالها بسیاری کوشش کردهاند تا از مذهب، یک مذهب رسمی ساخته، اسلام را دولتی کنند و به سیاست کشور رنگ قدسی بخشند؛ اما ملت ما در مقابل این تلاش و کنش همچنان ایستاده است. نوار آیتالله منتظری و سخنان عدالتخواهانه او حتی پای آیتالله خمینی را به این وادی کشانده و به ملتی اجازه داد که در مورد تصمیم او برای این اعدامها به قضاوت بنشیند و دستهای مرئی و نامرئی پشت این جنایت و فاجعه ملی را بشناسد.
در حکومتهای استبدادی خصوصاً استبدادی دینی ـ آنچه در ایران امروز داریم ـ رهبران قدسی میشوند و در سایه این قداست، سیاستهای آنها نیز قداست پیدا میکند. لذا جدا کردن آنها از سیاستهایشان برای مردم عادی کار اسانی نیست؛ به خاطر اینکه حیطه قضاوت در مورد این مردان بیشتر با احساس و عرق دینی آغشته است تا با منطق و عقلانیت. لذا باطل به راحتی میتواند به جای حق بنشیند و اخلاق دینی مردم را تحتالشعاع قرار دهد. به خاطر همین آیتالله میرزای نائینی در مورد استبداد دینی هشدار میدهد. علی ابن ابیطالب در نامه خود به مالک اشتر، استاندار خود در مصر، هشدار میدهد تا در مورد سیاستهای خود و رفتار مردم از آمیختن ظلم با دیانت پرهیز کند. مالک اشتر نماینده ولی امر مسلمین است، فرامین او و شیوه حکومتداریاش بدون شک به پای دین و دیانت گذاشته و نوشته میشود.
اما چرا اعدامهای سال ۶۷ وجدان ملی مردم ما را جریحهدار کرده است؟ ابتدا دستگیرشدگان به جرم رابطه با سازمان مجاهدین (منافقین امروزی) دستگیر شده بودند. یک بار طبق قوانین خود نظام محاکمه شده و بسیاری حبسهای طویلالمدت دریافت کرده بودند. این زندانیان در زندان جرم جدیدی مرتکب نشده بودند که جزای آن اعدام باشد. بین اعدامشدگان جوانانی در سنّ پانزده سالگی و یا کمتر دستگیر شده و در زمان اعدام بیش از هفت سال را در زندان سپری کرده بودند. این جوانان چه رابطهای میتوانستند با خارج در طول این هفت سال داشته باشند که مستوجب اعدام تلقی شدند؟ اگر در طول زندان جرمی مرتکب شده بودند آیا نمیبایست مجددا با همان قوانین محاکمه میشدند و حکم جدیدی دریافت میکردند؟ شیوه بازجویی چند دقیقه این زندانیان پیش از صدور حکم اعدام با هیچ معیار قضایی مطابقت نمیکند. پیش فرض برای اعدام فقط یک سوال بوده است. از آنها سوال میشده که آیا بر سر موضع قبلی خود بوده و یا تغییر عقیده دادهاند. اگر به جای نامیدن سازمان منافقین، نام مجاهدین به کار برده میشد، حکم اعدام آن زندانی حتمی بوده است. در قوانین جمهوری اسلامی به این تفتیش عقاید میگویند و طبق این بند از قانون اساسی، «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد». اعدامها محکوماند و روند «قانونی» و «شرعی» این اعدامها قابل دفاع نیست. اگر چه اعدام به عنوان یک ابزار در دست دولتها برای به کیفر رساندن شهروندان در هر نظامی باید محکوم شود، اما نحوه این اعدامها با هیچ اصول انسانی همخوانی ندارد. حکم اعدام این زندانیان غیر مستقیم و با واسطه به دست عاملان این اعدامها رسیده است. حضرت آیتالله منتظری در این نوار پخش شده، از احمد خمینی به عنوان یکی از طرفداران اعدام اعضای این گروه یاد میکنند. تعداد اعدامیها هنوز معلوم نیست. آیتالله منتظری همچنین در این نوار به ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، میگوید این بزرگترین جنایتیست که در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و تاریخ از شما به عنوان جنایتکار نام خواهد برد.
اما در برخورد به پدیده پخش نوار آیتالله منتظری، واکنشهای مختلفی را در هفتههای گذشته در کشور مشاهده کردیم. واکنش اوّل متعلق به علی مطهری است که از مجریان و بانیان این اعدامها خواسته بود تا تصمیمات و پروسهای که به این فاجعه ملی منجر شده را روشن کنند. درخواست آقای مطهری با واکنش بسیار تند راست محافظهکار در جامعه و مجلس روبهرو شد. واکنش دوم متعلق به بانیان و مجریان این جنایت و فاجعه ملیست. مصطفی پور محمّدی، وزیر دادگستری دولت روحانی، در تاریخ هفتم شهریورماه در جلسه شورای اداری استان لرستان گفت به این کار افتخار میکند. او در تاریخ چهاردهم اردیبهشت ماه در جمع دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی گفته بود که او درگیر اعدامها نبوده است. اما او میداند که افتخار به این کار زیر پوشش و حمایت قوهٔ قضائیه و استتار پروسهای که به این فاجعه ملی ختم شده افتخار نیست؛ بلکه همانطور که آیتالله منتظری گفتهاند، یک جنایت تمام عیار است. نوار آیتالله منتظری پرده از دروغ بزرگ وزیر دادگستری کشور برداشت. رهبری جمهوری اسلامی نیز با عصبانیت در خورشان ایشان، و شماتت به کسانیکه در پخش این نوار دست داشته و یا اظهار نظر کردهاند اعدامها را صحیح تلقی کرد. واکنش سوم متعلق به کسانی بود که تلاش کردند تا گناه این فاجعه را به گردن پورمحمدی و شرکا انداخته و آیتالله خمینی را از تصمیم برای اعدامها تبرئه کنند. اما گروه دیگری که جامعه اخلاقی ما و وجدان بیدار ملی کشور از آنها توقعات بیشتری داشت کاملا مساله را شخصی گرفته و کوشش کردند تا از افراد دخیل در فاجعه دفاع کنند. آقای حسن خمینی و آقای رفسنجانی در این گروه جای گرفتند.
اگر چه انتظار بیشتری از حسن خمینی میرفت که به جای دفاع از پدر، به زشتی این فاجعه میپرداخت اما به هر حال ترجیح داد به جای آنکه عدالت و انصاف پیشه گیرد، از پدر خود دفاع کند. اما از هاشمی رفسنجانی توقع بسیار بالاتری بود تا به اشتباهات گذشته اقرار کند تا جامعه ما بتواند از تکرار احتمالی اینگونه جنایات در آینده جلوگیری کند. رفسنجانی در تاریخ سیاسی بعد از انقلاب به مردی مشهور شده است که از فرصتهای سیاسی خوب استفاده میکند. البته تا پیش از انتخابات و تقلبات انتخاباتی احمدینژاد در سالهای ۸۴ و ۸۸ آقای رفسنجانی از این فرصتها بیشتر برای خود استفاده میکرد. ریاست جمهوری احمدینژاد فرصتی به او داد تا در نگرش سیاسی خود تجدید نظر کند. در این راستا توقع آن بود که او به وجدان جمعی عدالتخواهی جامعه برگردد تا محکوم نمودن گروهی که ناعادلانه به اعدام محکوم شده بود. آقای رفسنجانی فرصت بزرگی را از دست داد تا به همگان بگوید به عنوان مردی که به اصول پایبند است، از انصاف و عدالت دفاع میکند. او در عوض به توجیهاتی نظیر عملکرد تأسّفبار، غیر قابل قبول و جنایتکارانه این گروه پرداخت. آقای رفسنجانی فراموش کرد که موضوع آن گروه نیست، بلکه موضوع ما هستیم و عدالت و وجدان بیدار جامعهای که از این جنایت بزرگ به درد آمده است. باز او فراموش کرد که مساله بیوت آیتالله منتظری و آیتالله خمینی نیست، که حکایت از یک جنایت و بیعدالتی آشکار است که جامعهای را رنج میدهد. آقای رفسنجانی بیشتر برای راضی نگه داشتن تندروهای راستگرا، کسانیکه سالهاست او را طرد کردهاند، در این مورد اظهار نظر میکرد تا حامیان اعتدال و اصلاحات. پایگاه اجتماعی آقای رفسنجانی، رایهای میلیونها شهروند تهران است که او را در صدر لیست انتخاب برای مجلس خبرگان قرار داد نه کیهانیان و آنهایی که سیاست کشور را به سمت خشونت سوق دادهاند و هر صدایی را با زندان و حصر پاسخ میدهند. چگونه آقای رفسنجانی چنین فرصتی را میتواند از دست بدهد در حالی که درب قضاوت در کشور هنوز بر همان پاشنه میگردد، از خشونت به عنوان یک ابزار برای سرکوب مخالفین نظام استبداد استفاده میشود، بیعدالتی و فساد تیشه بر ریشه نهادهای سیاسی و اجتماعی زده است، و به حصر و زندان کشیدن اولین و آخرین حربهایست که نظام استبداد دینی ولایی از آن بهره میگیرد تا بر کشور حکومت راند. فقط برای یک لحظه فکر کنیم که اگر عزیزان در حصر، جنابان موسوی و کروبی و سرکار خانم رهنورد در مقابل رژیم استبداد پوزشخواهی کرده بودند ـ آن چیزی که راست محافظهکار و رهبری بر آن اصرار داشتهاند ـ آیا اکنون از جنبش اصلاحطلبی چیزی مانده بود؟ چرا عدّهای هنوز حاضر نیستند کفّاره گناهان گذشته خود را با شجاعت ایستادگی بر اصولی که از ضمیر عدالتخواهی یک جامعه سرچشمه میگیرد، بپردازند.
7 پاسخ
کسی که در مقام اپوزیسیون اهل حذف و سانسور نظر مخالف باشد اگر به قدرت برسد از حذف فیزیکی مخالفش هم روی گردان نخواهد بود. خوب به این مسئله فکر کنید و اگر خواستید به سیاست حذف و انعکاس گزینشی نظرات ادامه دهید
چرا در مورد نظر “صمد ” و ” شیوا ” پاسخی داده نمیشود ؟
موضوع بی تفاوت گذشتن از کنار کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی غیر مذهبی در همه تحلیل های این سایت ، به قلم هر کسی که باشد ، ظاهرا امری عادی شده است . همه خود را در پشت ” سازمان مجاهدین خلق ” پنهان میکنند ( آن هم به صورت شرم زده ) تا صحبتی از کشتار انسانهای بی گناهی که جرمشان ؟؟؟؟؟!!!!!! فقط دگراندیشی بوده است ، به میان نیاید . تا زمانی که نگاه شما به واقعیت های تلخ تاریخی اینچنان است ،مطمئن باشید که آب از آب تکان نخواهد خورد . اگر گردانندگان این سایت ، بند بند ” اعلامبه جهانی حقوق بشر ” را قبول نداشته و به آنها احترام نگذارند ، حرفهایشان باد هواست و پشیزی ارزش ندارد .
وقتی نویسنده پاسخ نمیدهند شما میتوانید چنین نتیجه بگیرید که سکوت نشانه رضایت است. نویسنده مرگ کفار (چپ ها) را اگر نه واجب حتما جایز می دانند.
جانیان هیئت مرگ عامدانه کشتار زندانیان چپ را مسکوت می گذارند.
جنایتکاران می کوشند با توسل به سیاست های سازمان مجاهدین کشتارها را توجیه کنند. آن ها در این توجیهات واقعیت دیگری را پنهان می کنند. کشتار صدها زندانی سیاسی چپ. نامی از آن ها نمی برند زیرا نمی توان حتی با توجیهات امروز حکومتی ها اعدام آن ها را – که ربطی به «سیاست منافقین» نداشت، مشروع جلوه داد.
اما جای تعجب است که آقای نوربخش نیز حتی اشاره ای گذرا به کشتار زندانیان چپ نمی کنند!!
آیا شما منکر قتل عام چپ ها در سال ۶۷ می شوید؟
یا اینکه تنها مخالف کشتار مجاهدین بوده و هستید و موافق کشتار چپ ها؟
امیدوارم سایت زیتون سوالات بنده را حذف نکنند تا برای یکبار هم که شده بویژه پیرامون مسئله ای با این حساسیت پاسخی از نویسنده مطلب دریافت کنیم
بعید است که هاشمی رفسنجانی از اعدامها بی خبر بوده است . او شخص دوم نظام مقدس جمهوری اسلامی بعد از خمینی بود و معمار این نظام مقدس ، محکوم کردن اعدامها از طرف او عین نامردی است !
هاشمی مرد عاقلی است و میداند چه کرده است و باید بکوشد که در این اخرین سالهای عمر خود نتایج عملکرد خود را جبران کند .
این “همه” آوازها از شه بود .
قالب کردن اصل مترقی ولایت فقیه به ملت ایران عظمتش صد چندان قتل عام سال ۶۷ است !
این تحلیل دقیق و جامع به ما یادآوری می کند باید مواظب باشیم در اثر تنظیم کف وسقف انتظارات خود با ظرفیت های عینی، به تدریج گرفتار ایده آل زدایی نشویم. ممکن است بخاطر شرایط اضطراری که کشور دچار آن است به انتخاب بین بد و بدتر تن بدهیم اما نباید ازیاد ببریم که اجنه و دیوان کشور را به این ورطه نکشاندند بلکه سیاستهای گذشته، امروز ما را رقم زدند و آن سیاست ها عمدتا ناشی از سطح فهم و خواسته های کسانی هستند که بعد از انقلاب در کادر رهبری قرار گرفتند و نیروهای ملی و چپ و هر کس غیر ازباند خود را حذف کردند. آقای رفسنجانی و بیت مرحوم امام مشخصا مرحوم احمد خمینی در راس این کسان بودند و هستند. از علی آموخته ایم که حق را با شاخص اشخاص نسنجیم بلکه اشخاص را با شاخص حق بشناسیم. پاشنه آشیل اصلاح طلبان راستین این است که نظام ارزشی و ایده آلهای خود را رفته رفته مطابق انتخابهای اضطراری خود مرتب تنزل دهند. در آخر این مسیر، آنان نیز به جلادانی مبدل خواهند شد از سنخ عمر سعد و شمر و ثابتی و لاجوردی .
دیدگاهها بستهاند.