سیدحسن نصرالله: متولد بیروت در سال ۱۹۶۰. کبوتر دوبرجه بیروت و تهران. روحانی شیعه و دبیرکل حزبالله لبنان. پدرش سبزی و میوه میفروخت و شغل شرافتمندانهای داشت، ولی او کار شرافتمندانه را بی خیال شد و تصمیم گرفت روحانی شود. وی از کودکی به امام موسی صدر علاقه داشت. به همین دلیل هر وقت سُک سُک بازی میکرد، طوری قایم میشد که تا مدتها کسی پیدایش نمیکرد. در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۹۷۶ زمانی که آیتالله خمینی در نجف بود به مدت دو سال به نجف رفت و خودش و مردم لبنان را تا آخر عمر بدبخت کرد. وی مدتی هم در اوایل انقلاب برای تحصیل به قم رفت ولی وقتی دید قضیه واقعا جدی است به بیروت برگشت. حسن نصرالله در سال ۱۳۶۰ با آیتالله خمینی ملاقات کرد و نماینده او در لبنان شد. همه کسانی که همزمان با او در ایران نماینده آیتالله خمینی شده بودند، تا حالا دویست بار بالا و پایین شدند، ولی چون حسن نصرالله در لبنان بود، تا حالا ادامه دارد. در سال ۱۳۶۱ چند ماهی به عنوان سرپرست تیم ورزشی امل به تهران سفر کرد و پس از چند ماه که گل یا پوچ بازی میکرد، به لبنان برگشت. سیدحسن نصرالله از سال ۱۳۷۱ رهبر شیعیان لبنان شد و تا امروز که دیسکوها و بارهای لبنان به کارش مشغول است، و زندگی عادی مردم به شکل طبیعی در جریان است، به زندگیاش ادامه میدهد. وی در تندترین موضع سیاسیاش علیه اسراییل مدتها قبل گفت: «ای مردم! به خدا اسراییل از تار عنکبوت ضعیفتر است».
فائزه هاشمی: متهم بالفطره. مسوول همه اشتباهات پدر و اعضای خانواده. پدرش قبلا زندانی شد، برادر شوهرش زندانی شد، پدر شوهرش کشته شد، برادرش زندانی شد، خودش زندانی شد، پسرش بازداشت شد، خودش کتک خورد، مادرش مورد حمله قرار گرفت. دکترای حقوق بشر و علوم سیاسی، نماینده سابق مجلس با بالاترین رای، سردبیر روزنامه زن، مسوول ورزش زنان.
القاب: ضد انقلاب، عایشه شترسوار، فائزه موتور سوار. وی تا به حال به اتهام نشر نظرات فرح پهلوی، رابطه با هم سلول بهایی، مخالفت با حکومت، مصاحبه با ضد انقلاب، طرفداری از ورزش زنان، انتشار روزنامه احضار و به خاطر اینکه چند نفر از حزباللهیها به او فحاشی کرده بودند به زندان رفت. یکی از معدود زنان نماینده مجلس که شبیه زنهای معمولی کشور است. ترکیبی از چادر مشکی، شلوار لی، روسری آبی، کفش اسپورت، زبان دراز و ورزش بانوان. جمله قصار: «دلم میخواد، به شما چه».
مهدی کوچکزاده: مجموعه مقداری فحش، حرکات آکروباتیک، فریاد و پرتاب اشیا به سوی دیگران. او بیشتر از اینکه أصولگرا باشد، با اصلاحطلبان و اصولا هر آدم باشعوری مخالف است. نام سابق به گفته علی مطهری: «مهدی کوچکف». خشن، بی اعتنا، مغرور. تخصصها: حضور در عکسهای هیجانزده، نعره کشیدن، اجرای حرکات اغراق شده، جمع کردن لب و لوچه به حالت انسان در حال حمله، پرتاب سنگ و اشیا به طرف مخالفان. وی در انتخابات مجلس دهم با ۴۶ هزار رای ۱۰۳۲۰۰۰ رای کمتر از نفر سیام تهران آورد و با قرار گرفتن در رتبه ۶۴ ام طبیعتا انتخاب نشد و با نومیدی به خانه رفت تا احتمالا کاری شرافتمندانه پیدا کند. تعداد آرای کوچکزاده یک هشتم آرای باطله تهران بود.
کلمات و ترکیبهای تازه ـ در مورد خبرنگاران: «زنا زاده»، «شارلاتان»، «تفاله»، «فاسد»، «دروغپرداز»، «هتاک». در مورد محمد قوچانی: «قوچانی از سگ مرتضوی هم کمتر است. (توضیح: مرتضوی سگ ندارد). در مورد کاترین اشتون: «عجوزه». در مورد عکاسان خبری مجلس: «هرزهنگار» (چون عکس او را گرفته بودند و او خودش را خوب میشناسد)، «نفوذی». در مورد محمدجواد ظریف: «خائن». در مورد عماد افروغ: «پوز سگ دریای حقیقت را نجس نمیکند.» (تصور موهوم: من دریای حقیقت هستم). در مورد مسیح علینژاد: « هرزه». در مورد مردمی که رای دادند: «اوباش». مهمترین کار کوچکزاده در مجلس دادن اخطار در مورد امحای ۱۷۰۰ تن سیبزمینی بود که این سیبزمینی میتوانست نقش مهمی در انتخابات بازی کند. وی یک بار در مجلس استعفا داد و روز بعد در کمال شهامت و شجاعت بدون اینکه کسی با استعفایش مخالفت کند، به سرکارش رفت.
بهروز افخمی: یک شوخی بی دلیل به مدت شصت سال. وی یکی از بهترین فیلمسازان سینمای حادثهای ایران است که در حین ساختن فیلمهایش زندگی میکند. متخصص کش دادن هر فیلمی در طول تاریخ. وی سریال نصفه نیمه کوچک جنگلی را از ناصر تقوایی تحویل گرفت و یک سریال متفاوت و یک فیلم جدید از آن ساخت. احتمالا اگر سریال «دایی جان ناپلئون» تمام نشده بود و دو ماه قبل از تمام شدنش به بهروز افخمی تحویل داده میشد، او از آن یک سریال درباره زندگی آیتالله خمینی میساخت. فیلم «جهان پهلوان تختی» را در حالی که پنجاه درصد فیلم تمام شده بود تحویل گرفت و چهار سال بعد از آن یک مستند ساخت که در هنگام اکران فقط ۴۰ درصد فیلم تمام شده بود. وی فیلم «فرزند صبح» را از دهه شصت آغاز کرد، در حین ساخت آن ۲۵ سال زندگی کرد، در حین ساخت فیلم حزباللهی بود، روشنفکر و نویسنده شد، نماینده اصلاحطلبان در مجلس ششم شد و بعد طرف أصولگرایان را گرفت. در هنگام ساخت این فیلم دو سه بار زندگی او تغییر کرد. در پایان اعلام کرد که من اصلا ربطی به این فیلم ندارم. برای ساخت فیلم «فرزند صبح» درباره زندگی آیتالله خمینی به اندازه بودجه پانزده فیلم سینمایی مصرف شد و به اندازه سریال لاست هزینه شد و دهها نفر با پول تولید فیلم بچهدار شدند و بچههای شان را به دانشگاه فرستادند. وی در کانادا فیلم «فراموشخانه» را آغاز کرد و وسط کار تصمیم گرفت به ایران برگردد. برای اینکه رمان همسرش مرجان شیرمحمدی به فیلم تبدیل شود، او چند بار تغییر سرنوشت داد تا خوشبختانه در سال ۱۳۹۳ فیلم «آذر، شهیندخت، پرویز و دیگران» ساخته شد و زندگی خودش و سینمای ایران از یک مصیبت طولانی نجات پیدا کرد. بهروز افخمی غیر از تلف کردن وقتش در چند سریال و فیلم سینمایی که هر کدام حداقل یک دهه طول کشیده، فیلمهای «عروس»، «روز فرشته»، «روز شیطان»، «شوکران» و «روباه» را تمام کرده است. وی رفتارهای یک فیلسوف را در هنگام ساخت فیلم حادثهای انجام میدهد؛ پژوهش تاریخی، کاوشهای فلسفی، مباحثات درباره ماهیت هستی، سفر به ماوراء و چند عمل دیگر.
توضیح : ضمن پوزش از خوانندکان، بخش نخست این مطلب با نظر شورای سیاستگذاری به دلیل مغایرت با اساسنامه زیتون حذف شد.
6 پاسخ
در مورد حذف بخش اول این نام نامه فقط باید گفت٬
میشود آدمی را از استبداد بیرون آورد،
ولی استبداد را از او بیرون آوردن ممکن نیست۰
خیلیییی جالب بود، مخصوصا در مورد نصرالله
اگه خودتون یه زمانی از همین دار و دسته نبودین، حرفاتون بیشتر به دل می نشست…
همه نوشته های جدی و طنز نبوی خواندنی ست. اما اینجا کمی در حق شریعتی جفا کرده است. شریعتی مثل همه چپ چپه ایرانی محصول رژیم شاه بود . داور باید این را می دید. نصرالله را هم باید قربانی عقل مشعشع تهران دید نه شریک جرم. داورجان دقیق داوری کن.
تصادفا تکه علی شریعتی چنان دقیق و بی عیب و ایراد است که انگار تمام واقعیت و حقیقت او را فشرده کرده باشی در یک قرص کوچک آبی مثل فیلم ماتریکس،
کف دستت گرفتی دل دل میکنی بالا بیاندازی یا نه،
که ای کاش ۰۰۰۰۰
کبوتر دوبرجه تهران و بیروت است
در تهران میخورد و در بیروت فضله می اندازد…
عالی بود
دیدگاهها بستهاند.