عاطفه شمس | در تاریخ چهرههای برجسته بشری، مهانداس کارامچاند گاندی را باید نخستین کسی دانست که مفهوم ستیزیدن با مخالف را به صورتی متمدنانه تحت عنوان «مبارزه منفی» تعریف و مطرح کرد. رهبر سیاسی و معنوی هندیها، در طول زندگی خود، استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. به همین دلیل، فلسفه بیخشونتی او روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تاثیرگذار بوده است. اما هنوز حکومتها و گروههایی وجود دارند که نیاز به بازخوانی معنای مهرورزی، تسامح و رواداری را هر روز بیش از پیش به وجود میآورند. بر این اساس، درباره کارایی آموزههای گاندی در برابر بحرانهایی که جهان امروز با آن روبهرو است با هوشنگ ماهرویان، نویسنده و پژوهشگر، گفتوگو کردهایم. وی با اشاره به اینکه قرن بیست و یکم نیز به قرن گاندی بدل شده است، میگوید در دنیای امروز که خشونت به طور گسترده وجود دارد سخن گفتن از مهرورزی و عدم انتقام جویی و گسترش آنها میتواند بر منزوی کردن و پایان دادن به خشونتهای فجیعی که در اطرافمان وجود دارد تاثیرگذار باشد.
در آستانه شصت و هشتمین سالگرد ترور مهاتما گاندی، رهبر ملی- معنوی و بنیانگذار استقلال هند و یکی از بزرگترین مردان نیمه اول قرن بیستم هستیم. شما چه عواملی را در ماندگاری او پس از گذشت ۶٨ سال، دخیل میدانید؟
گاندی یکی از نخستین رهبران اعتراض مردم در برابر استعمار بود که با افراط و خشونت ورزیدن مخالفت میکرد و استفاده از روشهای خشونتآمیز به خصوص در قرن بیستم که سرکوب و اعدام کردن از روشهای معمول بود، در اعتقاد و روشهای گاندی جایی نداشت. در واقع گاندی از مهرورزی صحبت میکرد. در زمان گاندی گفتمان مسلط مطرح در سطح جهانی، اعتقادات شدید چپ بود که از دیکتاتوری پرولتاریا و مباحث مشابه سخن میراند، اما گاندی در همان زمان گفتمانی را مطرح کرد که کاملا در مقابل گفتمان چپ قرار میگرفت. قرن ما یعنی قرن بیست و یکم نیز به قرن گاندی بدل شده است؛ قرن نافرمانیهای مدنی و مبارزات غیرخشونتآمیز و آرام و این یادگار گاندی است. اگر دنباله گاندی را بخواهید باید مارتین لوترکینگ را ببینید که مبارزه آرام سیاهان را رهبری میکرد،
آنگ سان سو چی را در برمه ببینید، نلسون ماندلا و لخ والسا را ببینید که همگی از مبارزات آرام صحبت میکردند. گاندی مشکلات موجود را با خشونت حل نمیکرد در صورتیکه بیشتر انقلابهای قرن بیستم با خشونت انجام شده بود. قرن گذشته یعنی نیمه قرن بیستم، سراسر صحبت از لنینیسم و مائوییسم و مبارزات خشونت آمیز بود. به طور مثال وقتی لنین به حکومت رسید تمام خانواده تزار از بچه سه ساله به بالا را نابود کرد و بعد شعارهای او چه بود؟ تا آن زمان پیوسته میگفتند این از مراحل انقلاب دموکراتیک است ولی ما که کمونیست بوده و رهبر پرولتاریا هستیم بهتر میتوانیم این مبارزات را ادامه دهیم اما به محض اینکه به حکومت رسید، گفت که آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و آزادی اندیشه، تفکیک قوا و استقلال قاضی مال بورژوازی است و قاضی باید وابسته به حزب کمونیست باشد و تمام قواعد را به هم ریخت. امروز نیز روسیه هنوز ادامه آن قضایا و آن مافیاهای حزبی و غیره را به خود میبیند. اما گاندی روشی را بنیان گذاشت که ما در قرن بیستم ادامه آن را میبینیم. ما با نافرمانی مدنی، مبارزات فرهنگی، مبارزات آرام و بدون خشونت آشنا هستیم زیرا کسی که با خشونت به حاکمیت میرسد، خشونت را ادامه میدهد اما گاندی این گونه نبود. نگاه گاندی به جهان با فروتنی همراه است. ایمان گاندی ایمانی است که در آن تواضع وجود دارد. در برابر تفکرات و ادیان دیگرسر فرو میآورد و اعتقاد دارد هرکسی آزاد است به شیوه خود خدا را بپرستد و اصراری بر این ندارد که حتما شیوه او بهترین راه خداپرستی است.
به طور مثال، پس از پیروزی انقلاب هند در برههای از زمان که مسلمانان و بوداییان با یکدیگر اختلاف پیدا کرده و با یکدیگر به جنگ پرداخته بودند، گاندی برای ایجاد وحدت بین آنها به مدت یک ماه روزه گرفت و اعلام کرد که آنقدر روزه میگیرد و به نخوردن غذا ادامه میدهد تا بمیرد. نمایندگانی از هر دو گروه به او مراجعه کرده و به اشتباه خود اعتراف کردند و به او اطمینان دادند که دیگر رفتارشان را ادامه نخواهند داد. به اعتقاد من امروزه تنوع باورهای دینی در هند از همه دنیا بیشتر است و میتوان گفت امروز وجود این همه ادیان مختلف- بیش از دویست مذهب- در هند که برادرانه در کنار هم زندگی میکنند یادگار آموزههای گاندی است زیرا گاندی تسامح و تساهل و رواداری را به آنها آموخت. یاد داد که انسانها حق دارند باورهای خود را انتخاب کنند. گاندی، آرامش، اعتدال و مهرورزی را گسترش داد و شعارهای تند و تیز امپریالیستی و اینکه باید از دنیا جدا شد و دور خود را مرز کشید در اعتقادات او جایی نداشت. او انسان بزرگی بود و به اعتقاد من قرن
بیست و یکم، ادامه مبارزات صلح طلبانه گاندی است.
از رهبرانی نام بردید که از گاندی الهام گرفتند اما گفته میشود رهبرانی که از او الهام گرفتند نتوانستند کاملا به اصول ضد خشونت او پایبند بمانند. شما این تحلیل را تایید میکنید؟ در صورت تایید، دلیل آن را چه میدانید؟
وقتی نلسون ماندلا پس از ٢٧ سال زندانی بودن به ریاستجمهوری رسید خون از دماغ کسی نیامد، یا لخ والسا مبارزات غیرخشونت آمیز را رهبری کرد. آنگ سان سو چی که هماکنون در برمه است را ببینید! چه حرکت خشونت آمیزی از او سر زده است. بنابراین من این گفته را رد میکنم.
به نظر شما خشونت در جهان امروز ما بیشتر است یا در جهان و دورانی که گاندی در آن میزیست؟
ببینید در آن دوران خشونت به وفور وجود داشت اما خب مبارزات نیز همه خشونت آمیز بود. در این دوران اگر ما گروههایی مثل داعش، بوکوحرام، القاعده، طالبان و… را میبینیم به این دلیل است که ما در یک پیچ تاریخی قرار گرفتهایم که نشان میدهد ما کار فرهنگی خود را به درستی انجام ندادهایم و روشنفکری آن گونه که باید، وظیفه فرهنگی خود را پیش نبرده است. ما نیازمند رفرماسیونهای بسیاری در منطقه خاورمیانه بودیم که انجام نشد. وقتی که بوکوحرام در نیجریه برای آزادی رهبری خود تعدادی دختر را گروگان میگیرد و میگوید در صورتی که رهبرشان آزاد نشود آنها را خواهد فروخت، به این معنا است که میخواهد قرن بیست و یکم را به قرن ششم بازگرداند و در آن جامعه هیچ اندیشمند، متفکر و رفرمیستی نبوده است که از تمام منابع مقدس آنها تعبیر و تفسیرهای مدرن کند و اجازه ندهد در قرن بیستم چنین وقایعی اتفاق بیفتند. در این مواقع، ما باید اهل تفکر را مقصر بدانیم که در این جوامع به درستی کار نکردهاند. در دنیای امروز که خشونت به طور گسترده وجود دارد سخن گفتن از مهرورزی و عدم انتقام جویی و گسترش آنها میتواند بر منزوی کردن و پایان دادن به خشونتهای فجیعی که در اطرافمان وجود دارد تاثیرگذار باشد.
با اینکه گاندی بسیار ماندگار است اما به نظر میرسد که روشهای او در جهان امروز خیلی مورد استفاده قرار نمیگیرد. فکر میکنید چرا با وجود محبوبیت گاندی، ممکن است روش او کارایی خود را از دست داده باشد؟
من معتقد به عدم کارایی روش گاندی در جهان امروز نیستم. ماندلا در ژوهانسبورگ بهترین دانشگاهها را پایهگذاری کرد و در حال حاضر نیز ژوهانسبورگ یکی از پیشرفتهترین شهرهای آفریقای جنوبی است. آفریقای جنوبی آپارتاید بود، نلسون ماندلا گفت میبخشیم اما فراموش نمیکنیم و آنچنان زیبا با این مساله برخورد کرد که با مباحثی که در آپارتاید وجود داشت مقابله شد. کسی که در زندان شکنجه میشود نباید شکنجه گرهای خود را دوباره به دست شکنجهگر بسپارد. این را نلسون ماندلا به ما یاد داد. درست است که متاسفانه گاندی نیز به دست یک افراطی ترور شد، من این را میدانم، یعنی آن بحث هنوز در هند زنده بود که گاندی را ترور کرد اما به هر حال، حرف حاکم و آنچه اکنون در هند حرف اول را میزند همان تساهل، تسامح، رواداری و آزادی باورهای مختلف است. گاندی و هند هم با جمعیت زیاد خود به طور عملی راهی را به جهانیان نشان میدهند که در آن خشونت نفی میشود. اما در گذشته روشنفکری در جامعه ما به خوبی عمل نکرد. به طور مثال روشنفکرانی که خارج از کشور تحصیل کرده بودند با شعار «کژدم را از سر بزن» به کشور برمیگشتند. شما سرمقالههای حزب توده را در سال ۵٨ بخوانید، میبینید که مدام از خشونت حرف میزند اما اگر حرف گاندی بود و من روشنفکر از او حرف میزدم اجاره نمیدادم که سپهر عمومی را تا این حد حرف از خشونت اشغال کند.
البته منظور من بیشتر، بحرانهایی است که در حال حاضر جهان را درگیر کرده است؛ بحرانی مثل داعش. فکر میکنید روش گاندی در مقابل پدیدهای مثل داعش که جز خشونت نمیشناسد کارایی خواهد داشت؟
ببینید در قرون وسطی گالیله را محاکمه کرده و میخواستند او را در آتش بسوزانند به این دلیل که گفته بود زمین به دور خورشید میچرخد. گالیله توبه کرد اما با پای خود نوشت «زمین! تو هنوز میگردی». جوردانو برونو را در آتش سوزاندند اما همان کلیسا با رفرماسیونی که کرد و تعبیرهای مدرنی که از متون مقدس انجام داد آن روشها را کنار گذاشت. وقتی که داعش عدهای از مسیحیان را قتل عام کرد، اسقف اعظم آنها گفت که این جنایت تنها علیه مسیحیان نیست بلکه جنایت علیه بشریت است و گفت که تمام اسلام فقط داعش نیست و نباید فقط آنها را دید، چرا که ما اسلام الرحمن و اسلام مهربانی نیز داریم و این یک تفسیر خشونتآمیز از اسلام است که داعش نام گرفته است. من واقعا او را تحسین کردم. ما نیز باید بکوشیم که این نگاه را جا بیندازیم. درست است که در خاورمیانه نگاه خشونتآمیز مسلط است و ما به طور مداوم آثار و تبعات آن را میبینیم اما باید سعی کنیم در مقابل آن، نگاه مهربانانه و غیرخشونتآمیز را رواج دهیم. رویههای قضایی درست، استقلال قاضی، حقوق متهم و مباحثی مثل آنها باید به درستی رعایت شوند. من و شمای روشنفکر باید از این حقوق دفاع کنیم و آنقدر از آنها صحبت کنیم تا بتوانیم مهربانی را جایگزین خشونت کنیم. اتفاقا جهان امروز بیشتر از قبل به افرادی مثل ماندلا، نهرو و گاندی نیاز دارد. تنوع دینی و آرامش موجود در هند را در حیطه جامعهشناسی میتوان به عنوان یک الگو در نظر گرفت. روشهایی که جهان در قرن بیستم به خود دید روشهای خشنی بود که آموزههای گاندی در برابر آنها قرار میگرفت. در جهان امروز نیز در برابر روشهای خشونتآمیزی که فاندامنتالیسم، طالبان، داعش، بوکوحرام و امثال اینها به کار گرفتهاند میتوان از روشهای مهرورزانه گاندی بهره برد تا از گسترش این گروهها و شکلگیری گروهها و خشونتهای جدید جلوگیری کرد. با توجه به این نکته و رفتارهایی که از این گروهها سر میزند میتوان گفت مسائل جهان امروز بیشباهت به مسائل جهان در زمان گاندی نیست پس به کارگیری روشها و شعارهای او همچنان میتواند برای ایجاد صلح و آرامش جهانی ثمربخش باشد.
پس شما به اینکه بتوان با روش گاندی و با تلاش مضاعف روشنفکران برای ترویج نگاه صلحجویانه، در مقابل این حجم از خشونت به نتیجه رسید، خوشبین هستید؟
بله، من اگر خوشبین نبودم که وقت خود را صرف این مباحث نمیکردم. به هر حال، بخشهایی از جامعه خشونت میورزند اما ما باید سعی کنیم آنقدر از مهربانی، روا داری، رعایت حقوق دیگران و رعایت آزادی اندیشه بگوییم تا این نگاه جا بیفتد. من خود را ادامه تفکرات گاندی میدانم اما آنچه در جوانی برای ما جا افتاده بود فقط از خشونت صحبت میکرد. در دهه ۴٠ و در دوران دانشجویی ما همیشه صحبت از مائو و لنین بود. در حالی که مائو رهبر انقلاب چین که خود را پیرو اندیشه مارکس و لنین و استالین میدانست، در سال ۱۹۵۸ و در جریان برنامه جهش بزرگ، وقتی که حوزههای حزبی گزارش دادند که گنجشکها بخش زیادی از محصولات کشاورزی را میخورند، فرمان قتل عام گنجشکها را صادر کرد و از تودههای مردم خواست که به عنوان وظیفه انقلابی گنجشکها را نابود کنند. معلمان در مدرسه با حرارت دانشآموزان را علیه گنجشکها تحریک و گنجشکها را عامل گرسنگی و کمبود مواد غذایی اعلام میکردند. بنابراین، هر دانشآموز به عنوان وظیفه انقلابی روزانه با تیرکمان تعداد معینی گنجشک را شکار میکرد، لاشه آنها را به نخ میکشید، تحویل مقامات حزبی میداد و جایزه میگرفت. نظامیان در سراسر کشور با زدن شیپور و طبل مانع نشستن گنجشکها روی شاخه درختان میشدند. گنجشکها روی هوا در اثر خستگی هلاک میشدند و سقوط میکردند. در نتیجه، تقریبا تمام گنجشکها در چند ماه قتل عام شدند. اما ناگهان سر وکله ملخها در مزارع پیدا شد و به جان گندمها افتادند. در غیبت گنجشکها تعادل اکوسیستم به هم خورده بود و جمعیت ملخها و دیگر آفات نباتی به صورت انفجاری افزایش یافته بود. به دنبال قتل عام گنجشکها، تولید محصولات کشاورزی بهشدت پایین آمد و میلیونها نفر بر اثر گرسنگی مردند. بنابراین، میبینید که آن نگاه تند و آن نگاهی که میلیونها انسان را بدون اینکه در جنگی شرکت کرده باشند به دلیل گرسنگی و خشونت از بین میبرد با طبیعت نیز این کار را میکند. اما نگاهی که با مهربانی به جهان بنگرد مهربانی را نیز تبلیغ میکند.
فلسفه گاندی «بی خشونتی» است اما جایی خواندم که گاندی چون میدانست که عدم توسل به خشونت مستلزم اعتقادی راسخ و شهامتی باورنکردنی است و نیز میدانست در همگان وجود ندارد، بنابراین سعی میکرد به همه تفهیم کند که لازم نیست همه دست از خشونت بردارند به ویژه اگر خشونت در مقابل ترس باشد و در نوشتههای خود نیز آورده است «قویا معتقدم هرجا بین خشونت و ترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم.» شما این گفته را چگونه تحلیل میکنید؟
شما این حرف را کجا خواندید؟
در روزنامهها و سایتهای مختلفی به این موضوع اشاره شده است.
به هر حال، زندگی سیاسی گاندی تماما ضد خشونت بود و او سمبل این جریان است. ممکن است او نیز اشتباهاتی در زندگی خود داشته باشد اما ما او را سمبل عدم خشونت میدانیم.
البته ادامه میدهد که «تا راه بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت در مقابل قدرتمندتر از خود نشود باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوان مقابل این وضعیت ایستاد و تنها راه احقاق حق، خشونت باشد بیهیچ تاملی باید سلاح برداشت.» شاید تاکید او بیشتر در برابر نظامهای سیاسی و نیروهای استعماری بوده است.
به هر حال اگر شما این حرف را تفسیر چریکی کنید، چریک نیز میگوید من رفتم و به طور مثال فلان شکنجهگر ساواک را کشتم، بنابراین، کار من درست بوده است. در صورتی که با این عمل، پلیس را خشنتر و جامعه را قطبی میکند و این ضد دموکراسی است و به اعتقاد من، این یک حرکت اشتباه است. اگر در جامعهای شکنجه و اعدام بیمورد وجود دارد باید با انتقاد و شیوه صحیح و با حرکت آرام، آنقدر تبلیغ کرد تا پرهیز از خشونت جا بیفتد، اما حرکت خشن، جامعه را نیز خشن میکند. ما در منطقهای زندگی میکنیم که خشونت زیادی در آن وجود دارد و من امیدوارم که این خشونت هر چه زودتر از بین برود. ما در یک پیچ تاریخی قرار گرفتهایم که به ما نشان میدهد روشنفکری -چه دینی و چه غیردینی- در این منطقه کم کار کرده و اگر تلاش کند میتواند اسلام مهربانی را نشان دهد که آن رهبر مسیحیت بگوید اسلام دین خشونت نیست بلکه دین مهربانی است.
توضیح: این گزارش پیش از این در «روزنامه اعتماد» منتشر شده است. مطلب اصلی را «اینجا»میتوانید بیابید. ما پیشنهاد می کنیم مطالب را در منابع اصلی هم ببینید، گاهی تفاوت هایی در عکس و لینک های افزوده وجود دارد.