امام علی می گفت:اَلناس بِا اُمرائِهم اَشبه مِنهم بِا آبائِهم، مردم به حاکمانشان شبیهترند تا به پدرانشان و من که این کلمات می نویسم، سالهاست که رنج میبرم و از خود دور میریزم این شباهتها که به جمهوری اسلامی دارم.
رنج شباهت به حاکمان عمیق است و پنهان، در گوشت و خون میرود و به عمر دراز هم شاید مداوا نشود. باید چندین نسل بگذرد بلکه حاکمان دگرگون شوند وعاقبت آن کودکِ دوره طلایی که «دهخدا» میگفت سر برآورد.
ما اَشبه به جمهوری اسلامی هستیم و شبیه استبداد پیشین، اما استبداد دینی تا عمق استخوان ما رسوخ کرد. خدای ما تعریفِ خمینیوار گرفت، رفتارمان سرشار از خشونت شد و افکار ما پر از کژتابیهای غریب و در یک کلام، نفر به نفر ، کم و بیش تا اینجای عمر یا بخشی از زندگی، جمهوری اسلامی زده شدیم و اگر غیر این بود این نظام پایدار نمیماند.
انقلاب ایران انفجار بود- نور بودنش بماند- و ایرانیان را تا چندین نسل موجی کرد و مگر نه اینکه پیروزی انقلاب، ناشی از موجی هیستیرک بود که به طبل مذهب بلند شد و شاه را انداخت.
یکبار دفترچه خاطرات یکی از همین آدمهای معمولی که در راهپیماییهای انقلاب راه افتاده بود را میخواندم، تا هفده شهریور هیچ خبری از سیاست و خمینی نبود و چند ماه قبلش از شمال نوشته بود و عیش و نوش و از شهریور به بعد انگار کسی دیگر مینوشت و پر بود از سید اولاد پیامبر.
مردمان سیاست ندیده، یکباره سیاست ورزانِ دو آتشه شدند و بعد از ۲۲ بهمن و قدری که گذشت و قیمتها سرسام گرفت و آزادیهای اجتماعی از دست رفت و جنگ شروع شد، تازه به حال عادی رسیدند اما دنیا دیگر غیر عادی شده بود.
خدا و اخلاق جمارانی
عوام همیشه دنبال تجسد خداوندند و ظهورش بر روی زمین و سادهاش اینکه در به در پی چهره نورانی و سیم وصل میگردند. خمینی، خدایی را معرفی میکرد که در همین ایران مقیم بود و انقلاب کار بزرگش و آزاد سازی خرمشهر عملیاتش و در این حضورِ کم ارتفاعِ خدا، همه چیز مقدس شد.
انقلاب ایران به طرز مهوعی همه چیز را مقدس کرد. دولت، امام زمانی شد. قوه قضاییه و لباس آخوندها مقدس و روحانی شدند. جنگ قداست یافت، مرگ بر آمریکا تقدیس شد و این اواخر قاری خاطی قرآن هم مقدس شده است.
در این تلنبارِ تقدس دو چیز از دست رفت؛ یکی جرئت نقد و دیگری امر مقدس. وقتی هر خرمهرهای، گوهر نام گرفت، قدر زر و زرگر و گوهری از دست رفت.
مفاهیم عرفانی و دینی هم به حراج گذاشته شد. تعهد جای تخصص را گرفت و علم بیقدر شد، چون بسیاری از کسانی که متخصص بودند، ریش نداشتند و احیانا خمینی برایشان امام نبود و یا اصلا اهل این امام بازی نبودند.
در فقدان علم، توکل جانشین شد. یعنی که بی هیچ دانشی به خدا توکل میکنیم و اگر که همه چیز خراب شد، اسمش را امتحان الهی میگذاریم.
خداوند و مذهب چادری شد که بر هر گند کاری انداختند. تاریخ جنگ ایران و عراق را نگاهی کنید تا بدانید در چه حد میتوان از مذهب سو استفاده کرد و بیتدبیری و ناشیگریها را با ذکر نام ائمه شیعه جبران کرد.
محسن رضایی یکبار گفته بود هر وقت ذکر یازهرا رمز عملیات بود ، پیروز میشدیم و متاسفانه گویا این فرمانده ۲۷ ساله جنگ به همین تجربه هم اعتنایی نکرد و رمز باقی عملیاتها یا زهرا نبود.
حضور بی حساب و کتاب خداوند جایی برای تجربه هم باقی نمیگذاشت و برنامه ومنابع انسانی شوخی به حساب میآمدند؛ وقتی امداد غیبی قرار است کار راه بیندازد دیگر چه نیازی به وسایل مادی است.
اخلاق ایرانیان بر پایه آموزههای مذهبی است و نه قانون عرفی و دستاوردهای فلسفی، خرج بیرویه مذهب و حضور تمام قد روحانیان به عنوان الگوهای اخلاق و مراجع دینی در سیاست، باعث شد تا مردم دروغ را به طور مکرر از زبان کسانی بشنوند که درس اخلاق میدادند.
امام خمینی خدعه میکرد، حفظ نظام را از همه واجبات بالاتر و تنها اخلاق حاکمان میدانست. احکام ثانویه و حکومتیاش می توانست احکام اولیه را متوقف کند و آنچنان که روزگاری آذری قمی میگفت حتی نماز را هم به حکم ولی فقیه میشد که نخواند.
این اخلاق معطوف به قدرت در استبداد ایرانی البته همیشه مرسوم بوده اماهیچگاه اینگونه بامذهب نیامیخته و ابزار مدرن حکومت هم به یاریاش نیامده بود.
ریاکاری که همیشه در ایران نوعی وسیله دفاعی به شمار میآمد اینبار هم تقرب به حکومت میآورد و هم بنابر فرموده روحانیان لطف خداوند را شامل حال ریاکاران میکرد.
چه نمازهای بیغسل و وضو که خوانده نشد و چه ریشها و صورتها که زده و شسته نشد و چه قرآنها که به لحن و صوت برای رضای امام و رهبر خوانده نشد و این وسط دقیقا سر کسی بیکلاه ماند که همراه این خیل ریاکاران نشد.
حتی پرستیدن خدایی جز آنکه حکومت معرفی میکند یعنی خدای ولایت فقیه و حافظِ نظام، جرم تلقی شد. سرکوب روشنفکران دینی و تاراندن و تازیانه زدن بر دیندارانی مانند بازرگان و سحابی و سروش در وهله اول به اختلاف خدای حاکم و خدای اپوزیسیون بازمیگشت.
ریاکاری به راهکار زندگی تبدیل شد و نقابها که ایرانیان برای عبور از دالان حکومت یا در امان ماندن از نگاه حاکمان زدند، بر چهرهشان ماندگار شد و حتی در روابط شخصی هم معلوم نیست با چگونه موجودی طرف هستیم و اصل حال آدمها چهطور است.
در تنهایی نیز این دهپارگی درون، کاری کرده که آدمها خود را هم نشناسند چرا که هیچ وقت آزادانه زندگی نکردهاند تا بدانند از سر رغبت چه میخواهند و چه نمیخواهند، آخر خود شناسی آزادی میخواهد.
عرفای به دنیا بازگشته
خطرناکترین آدمها در جمهوری اسلامی که ریشه باقی مانده ارزشها را میزنند، عرفای به دنیا بازگشتهاند. انقلاب اسلامی آمده بود عالمی و آدمی دیگر بسازد. یکباره بسیاری در سنین شباب، زاهد و عابد شدند و در سیاست و جنگ هشت ساله معتکف گشتند. حتی عروسی نگرفتند و آهنگی گوش نکردند و در یک کلام جوانی را دور ریختند. پایان دهه شصت و شکست بسیاری از اعتقادات با درماندگی در جنگ، این عرفای مقطعی را به دنیا بازگرداند. اینبار عارفان سابق میدانستند خدا مرده است، هیچ اخلاقی جز لذت و ثروت نیست و اگر میبینیم بسیاری از جانیان و دزدان، رزمندگان دیروز هستند، حکایت همان است که یک وقتی از دنیا گریختهاند و در برهوت زهد، هیچ معنویتی ندیدهاند و حالا چهار نعل به دنیا تاخته اند. جمهوری اسلامی بام سقوطی است که گاهی از سر افراط و گاه از سر تفریطش میافتند.
شکستِ اخلاقی که روزگاری خدا و مذهب پشتوانه اش بود البته به دوران روشنگری و برآمدن اخلاقی تازه نینجامید. سرکوب مداوم هر فکر و محفلی و به انزوا رفتن مراجع فکری به عاقبتی رسید که امروز میتوان گفت منفعتطلبی و بزن در رویی به یک خلُق خوی عمومی تبدیل شده است. ایرانیان حتی اگر از سیاست چیزی ندانند و آمار اقتصادی را نگاهی نکنند به غریزه میفهمند که دیوارها در حال فرو ریختن است.
دریافتن اینکه همه چیز عنقریب ویران میشود، ایرانی را وامی دارد که بار خود ببندد و هر کس در هر مقامی به فراخور حال،آینده انفرادیش را تامین کند.
اختلاسهای عظیم و یکباره که هر روز خبرش میخوانیم یک دلیلش درکِ اختلاسگر است از بی آیندگی کامل نظام و ای بسا کشور، پس بردار و بدو .
تفکیک پایین و بالا تنه
۳۷ سال است که امام و رهبری و علما و بسیج و سپاه میخواهند بین بالا تنه و پایین تنه مردم دیوار بکشند. دو تلقی بیمارگونه جنسی در بهمن ۵۷ با هم تلاقی کرد و اخلاق جنسی جمهوری اسلامی را ساخت. چپهای مسلمان و نا مسلمان عمل جنسی را مغایر با مبارزه میدانستند و روحانیان، زن را به مثابه کالایی میپنداشتند برای لذت مرد. این دو به هم رسیدند و جمهوری اسلامی «زن» را گناه دانست و مرد را گرگ درنده .
مبارزه با نیرومندترین غریزه انسانی، بنابر رسم طبیعت به جایی نرسید اما بسیاری از مردان و زنان ایرانی را از درک جنس مخالف پاک محروم کرد. نگاه حوزوی به زن ، رجال را قوامون علی النساء میدانست و نه دوست و همراه . زن در خانه اسلامی میشد و در خیابان شیطانی.
با این حال شورشی جنسی در ایران در گرفته است. حرص و ولعی که از آن منع و بگیر و ببند میآید و بی قید و بندی که در اعتراض به آن قوانین سفت و سخت مذهبی ، شکل میگیرد. باز هم در این بلبشوی اخلاقی، زن و مرد قربانی میشوند و به نرینه و مادینه تغییر شکل میدهند.
هویت از دست رفته ایرانی
ایران چیست و ایرانی کیست؟ رسانههای جمهوری اسلامی با پسوند اسلامی که کنار نام ایران میگذارند به زبان بیزبانی میگویند که ایران بی این پسوند، اسلامی نیست. گویا که در همه این هزار و اندی سال پیش ، اسلام به زور و غلبه به ایران چسبیده بود و حالا باید این چسبندگی پسوند، رسمی میشد.
علمای اسلام پیشینه قبل از اسلامِ ایران را غالبا دوران جاهلیت میدانند و اگر رسمی از پیشینیان به ایرانیان مسلمان رسیده را به اکراه میپذیرند. بگذریم که برخی اصلا قبول ندارند که نوروز اوانِ سال باشد. هفتسینهای قرآنی و بیمحلی به شیراز و تخت جمشید پس از انقلاب به همین ستیز با گذشته باز میگردد.
نوجوان که بودم شاهنامه میخواندم و در مدرسه از معلم دینی، جنگاوری امام علی را میشنیدم و این سوال کودکانه برایم پیش میآمد که اگر میان رستم و علی جنگی در بگیرد کدام برنده است و عجالتا این مشکل به معلم دینی گفتم و پاسخ شنیدم که چه غافلی که رستم جزو یاران مهدی صاحب زمان است.
نظام اسلامی البته این خیالپردازی معلم دینی ما را نداشت که بالاخره یک آشتی بدهد میان قبل و بعد از اسلام .
حملات به تاریخ پیش از اسلام البته کارگر افتاد و ایرانیان از تاریخ قبلی بیخبرند یا به طرز مسخرهای به این ندانسته ها مباهات میکنند. از هویت اسلامی هم با آن شرحی که گذشت و اوضاعی که اسلام در جهان دارد، نمیتوان انتظار دلبری داشت.
با اینهمه، ایرانیجماعت، به برکت جمهوری اسلامی با هویت اسلامی و پیش از اسلامش در جنگ است و هر سمتی که پیروز شود ایرانی بودنش میلنگد.
بیماری جمهوری اسلامیزدگی ، صعب و پنهان است اما بیدرمان نیست. گوش ها را باید شنوا کنیم، از زبان کمتر کار بکشیم. کمی هم به دیگران حق بدهیم و سعی کنیم همان باشیم که هستیم. سخت است به گواهی این چیزها که نوشتهام ، من که نتوانستهام.
16 پاسخ
سلام دوست عزیز . امام درشهرخمین بابدربزرک من همسایه دیواربه دیواربودند البته من آن موقع بدنیانیامده بودم اماهرجه می کفتند از باایمانی ووارستکی ایشان میکفتندوازسایراخلاقیات خوب ایشان حالااین حرفهانمیدانم تا کجاش درسته ولی خانواده این حقیرحرفهای دیکری ازامام میزنند .ان شاا..فکرمان صرف نکات مهمترازاین جدلهای بی نتیجه باشد.من با فکرشماکه قصد دلسوزی داریدکاملاموافق هستم به امید دنیای بهتر .قربان شما
هم میهن گرامی محمد اقا. اگر مخاطب پیام « آبان ۱۸, ۱۳۹۵ در ۶:۱۵ ب٫ظ» شما من باشم :
سلام از من است.
این که ما توقع داشته باشیم تا کسی بیاید مردم را نجات بدهد، به نظر من توقع درستی نیست. همچنان که گفته شد خود نوشته اید، خود مردم باید متحول شوند تا نجات یابند.
همین کارهای فرهنگی ، نوشتن کتاب ، مقاله ، بحث ها و گفتگوها، آگاهی دهی و آگاهی گیری، راهنمایی دلسوزانه ی یکدیگر، همزبانی و همدلی ، در واقع کار دشوار فرهنگی بمرور زمان اثر خود را خواهد کرد. ما نیاز به آگاهی، هشیاری، فرهنگ، همبستگی، سازمان و البته مدیریت داریم. بدون اینها پیروزی ممکن نخواهد بود، بدون اینها حتا اگر در یک مرحله پیروز شویم در مراحل بعدی دچار شکست خواهیم شد و راه به جایی نخواهیم برد. چنانکه تاکنون تجربه مشروطه ، ملی شدن نفت و انقلاب بدسرانجام سال ۵۷ نشان داد.
کار جامعه، کاری همگانی است، کار یک نفر حتا اگر قهرمان باشد نیست. باید سطح آگاهی عمومی بالا برود، فرهنگ باید اصلاح شود. راهش نیز همین گونه گفتگوها و کار فرهنگی است.
در اینجا من نویسنده نیستم، یک خواننده و پیامگذار هستم. این اندازه به نظرم میرسد که عرض کردم. خودم تا جایی که برایم مقدور است دارم در همین جهت کار میکنم. هم میکوشم یاد بگیرم و آگاهیم را افرزایش بدهم و گفتار و رفتارم را اصلاح کنم، و هم تا جایی که بتوانم و بدانم در همین زمینه ها در خدمت دیگران باشم. کاری است دشوار و با محرومیتی که خود و خانواده ام دچار آنیم.
برای دلسوزی و همدلی شما سپاسگزارم.
سلام دوست عزیز این عقیده شماست ومحترم است .ولی الان که مردم هوشیارند بایدجکارکنند ؟این همه اطلاعات درست وغلط به مردم میدهند فایده اش جی بوده تا الان؟این خسارتهاباید جکونه جبران شود؟کو اهل عمل؟خمینی خطاکار خودمابرای اصلاح جه میتوانیم بکنیم؟کدام قهرمانی که مانند خمینی نباشد ودلسوزمردم باشد سراغ دارید که ازاین لجنزارمردم رابالابکشد؟بخدااکر کسی باشد.این مردم راخمینی که هیج ایشان عددی نبوده رسول ا.. وحضرت علی هم نتوانست هدایت کند.آنوقت شماازخمینی انتظار جی دارید؟خداوندسرنوشت هیج قومی راتغییرنمیدهد مکر خود آن قوم بخواهند …..وکو تابخواهند؟
هم میهن گرامی علی آقای تبریزی ، برادر من !
شما در یک جای این حکومت مقدس رنگ خاکستری نشان بدهید ما هم از آقای رهبر (نویسنده مقاله) خواهش میکنیم آن را نشان بدهند.
پس از ۳۷ سال مصیبت بار، شما تازه میخواهید ما را دنبال نخود سیاه (که همان خاکستری باشد) بفرستید ؟
اگر اینجوری است که میفرمایید چرا حضرت علی حکومت معاویه را سراسر سیاه میدید و رنگ خاکستری نشان نمی داد؟ امام حسین هم در حکومت یزید رنگ خاکستری نشان نمیداد.
ناگفته نگذارم و مدیون معاویه و یزید نشوم که حکومت آن پدر و پسر از این حکومت بدتر نبود.
محمد آقا (در آبان ۱۷, ۱۳۹۵ در ۹:۳۹ ب٫ظ) فرمودند امام خدا که نبود اشتباه نکند.
درست میفرمایند، ولی اشتباه داریم تا اشتباه. تا چه اشتباهی را چه کسی بکند. اضافه بر این، تا چه اندازه بر تکرار و ادامه اشتباه ها و خطاها و جرمها و جنایت هایش اصرار بورزد ، آنهم با استفاده از قدرت حکومتی و سرمایه های عمومی و با بهره گیری از احساسات دینی !
قربان شما ! هر اشتباهی از هر کس پذیرفته نیست. این حرف با پیامدهای مصیبت بارش، از ایشان پذیرفته نبود.
به ایشان گفتند احکام اسلام را زیر پا گذاشتی. گفت حفظ اسلام از حفظ احکام اسلام واجب تر است ! یعنی احکام اسلام را برای حفظ اسلام زیر پا بگذارید! هرکار خلاف اسلام بکنید تا اسلام حفظ شود ! این هم شد حرف ؟ آنهم از یک مرجع تقلید؟ از ولی امر مطلق و جانشین امام زمان ؟! محمد جان ! شوخی میکنید ؟
آیا نمی بایست فکر کند که فرصت جویان چه بهره هایی ازاین گونه سخنان خواهند برد؟ یا در واقع خود ایشان میخواست ازاین سخن بهره جوید ؟ یعنی منش ایشان همین بود؟ که بود.
بعدها به ایشان گفتند اسلام را هم دارید از بین میبرید. این بار پاسخ دادند که حفظ اسلام واجب است ولی حفظ حکومت اوجب واجبات است ! فکر نمیکنید که معنی و اثرهای مصیبت بار این سخن چه بود؟
آدمی که در انتقاد از دیگران مو را از ماست میکشید و برای یک جمله از یک آدم عادی حکم ارتداد و اعدام میداد، آدمی که میگفت اگر با ما و حکومت مخالفت کنید زنتان بر شما حرام است، اگر با حکومت مخالفت کنید … !
برادر من ! این مرجع تقلید ۹۰ ــ ۸۰ ساله ای بود که چنین سخن می گفت. آخر شما به معنی و اثرهای این حرف توجه بفرمایید ، آنهم از مرجع تقلید کهن سالی که خود را ولی امر مطلق مسلمین جهان میخواند و جانشین امام زمان و ادامه دهنده راه انبیا میخواند! طرفدارانش هم او را چنین می خواندند و او برایشان دست تکان میداد یعنی تایید میکرد و تلویزیون باراها پخش میکرد.
حکومت خود را مطلقه ، دنباله رسالت انبیا و از احکامی میخواندکه حتا واجبات دین را میتوانست تعطیل کند!
بنوشته آقای آذری قمی (نماینده ایشان) او در جایگاهی بود که حتا میتوانست توحید را هم تعطیل کند ! یعنی شرک بقرار کند !
آقا، شما را به خدا به معنی و سنگینی حرف توجه کنید و آثاری که داشت !
ایشان حکم اعدام خانمی را داده بود زیرا آن بنده خدا در یک مصاحبه خیابانی رادیویی (برنامه صبحگاهی)گفته بود در این روزگار حضرت زهرا برای ما الگو نیست ! برای همین جمله از خانمی که نه کارشناس دین بود و نه اطلاعی از این موضوعها داشت و نه منظور بدی ! حکم به اعدام داد. نمیدانم بیچاره چه سرنوشتی پیدا کرد !
ولی آقای آذری قمی مجتهد و نماینده امام گفت ولی فقیه میتواند حتا توحید را هم تعطیل کند! ولی در این باره نه ایشان و نه دیگران اعتراض و انتقادی نکردند ! تازه خودش هم گفت حفظ اسلام از احکام اسلام واجتر است و حفظ حکومت اوجب واجبات ! بعد شما چنان توجیهی میکنید !
آیا میدانید با حرفهای ایشان چه تعداد جوان مردم را کشتند ، زیر شکنجه یا با تیرباران یا درخیابانها و …، ؟ به چه تعداد دختران و پسران مردم تجاوز کردند ؟ آن زمان که امکانات رسانه ای امروز نبود .
توی خیابانها چیزهایی میدیدم و شب در تلویزیون نظام مقدس خلاف آنچه دیده بودیم را گزارش میکردند !
نه این سخن خطایی است که معنی و آثارش به این سادگیها باشد که جناب عالی بازتاب میدهید و نه گوینده اش آدمی معمولی بود !
معنی سخن این که شما اسلام را هم فداری حفظ حکوکت کنید ، توحید هم که تعطیل شدنی بود ! مگر دیگر جایی مانده که سخن از حکومت اسلامی بکنید ؟! برادر من ! چرا توجه نمی کنید ؟ چرا به یک آدم چسبیده اید و در هر وضعی میخواهید دفاع کنید . این مصیبت ها را ایشان ببار آورد. شما چرا شریک می شوید ؟
این که فرمودید منظور امام این حکومت نبود، هم پذیرفته نیست. زیرا چنانکه عرض کردم این مصیبت ها از آثار سخنان و رفتارها ایشان پدید آمد. ادامه و تکرار همان رفتار است.
مصیبت های امروزی از زمان خود ایشان آغاز شد. تازگی ندارد. خود ایشان گفتند شنیدم بنیاد مستضعفان، بنیاد مستکبران شده ! زیرا خبر ۸۰۰ پرونده فساد در بنیاد مستضعفان به بیرون درز کرده بود. بیش از آن را خداد دادند وخود مفسدان که از سران حکومت بودند. در همان زمان هم انواع فساد بفراوانی بود، هرکس اعتراض میکرد سرکوب و آواراه، یا زندانی و حتا اعدام میشد. رفته رفته به اینجا رسید !
آنهمه سرکوب و شکنجه و اعدام و تبلیغات دروغ و نیرنگ و بفرمایش خودشان خدعه را مگر میشود فراموش کرد؟ این راهی است که خود ایشان آغاز کردند و امروز به اینجا رسید. به اندرزها و هشدار ها توجه نداشتند که برخورد هم میکردند.
در باره ادامه جنگ آنهمه هشدار به ایشان دادند، پاسخ سرکوب بود. ولی زمانی که به آخر خط رسیدند و آنهمه خسارتهای جانی و غیر آن ببار آمد ، بجای اینکه از هشداردهندگان و مردم پوزش بخواهدو از حکومت کنار برود ، در اعلامیه ای که برای آتش بس داد نوشت که برخی خیال نکنند که برای حرفهای آنها بود که من پایان جنگ را پذیرفتم ! هر روز این جنگ برای ما نعمت بود !
آیت اله منتظری (دیرهنگام) در باره اصرار بر ادامه جنگ اظهار تاسف کردندو گفتند ما هشدارها و سخنان نیکخواهان را نپذیرفتیم و این همه خسارات ببار آمد (نقل بمفهوم). آقای خمینی ولی امر مطلق مسلمین جهان (!) سخت به آقای منتظری تاختند و گفتند من از خانواده شهدا و رزمنگان و … عذر میخواهم و …، علیه ایشان و کسانی که به تاخیر در پذیرش آتش بس و به شعار جنگ جنگ تارفع فتنه از عالم(!) اعتراض داشتند جو سازی کردند !
اگر ایشان کمترین بهره ای از اخلاق میداشت، شرم میکرد و از قدرت کناره میگرفت و خود را به دادگاه میسپرد تا برای آنهمه خسارت محاکمه شود. ولی ایشان علیه اندرزگویان و هشدار دهندگان بدترین و خطرناکترین موضع را گرفتند و سرکوبشان کردند. رفتارها و شعارهای دسته های حزب الهی که از یادمان نرفته !
فرمودید به حاکمان هشدار میداد! یعنی چه ؟! آقای خامنه ای هم به حاکمان هشدار میدهد ! حاکم مطلق خودشان بودند ، به چه کسی هشدار میدادند ؟! شوخی میکنید ؟ از یک سو جلوی دوربین تلویزیون هشدار و اندرز از سوی دیگر ، پنهانی دستور و تشویق برای جنایت و فساد بوده چنانکه امروز نیز همان راه ادامه دارد.
هر چه به ایشان گزارش میدادند که سران حزب جمهوری اسلامی و امثال اعضای حزب مؤتلفه و همدستانشان و حزب الهی ها دارند جنایت و فساد میکنند، گوش نمیکردند و خودشان هم از طرف آنها جواب میدادندو توهین هم میکردند. بعد معلوم شد که (برای مثال) به حزب جمهوری اسلامی کمک مالی هم میکردند ( بگفته آقای رفسنجانی).
سرکوب و حتا کشتار در خیابانها و شکنجه و اعدام های صدها و هزارها نفری در زندانها ، سؤ استفاده از اموال عمومی، و دروغ و نیرنگ و حق و ناحق کردن مگر فراموش شدنی است ؟ انواع خسارتهای جنگ جنگ تا پیروزی و بعد بگفته ایشان جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم(؟!) را مگر امدازه ای است ؟
آخر قربان شما، ما هنوز زنده ایم، شما دارید واقعیت های تلخ را طور دیگری جلوه میدهید ؟
سخن بیش از اینها است ، ولی اگر انصافی هست همین اندازه هم کافی است. آقای خمینی و بسیاری از همدستان ایشان به آن جهان رفتند، شما شریک جرم ها و جنایت هایشان نشوید که این راه شما را هم در پیش است ، همه ما را، استثنا ندارد.
برای نشان دادن این نوشته ، از دوستان در رادیو زمانه و سایت زیتون سپاسگزارم.
سلام دوستان اینقدرکه ازقول امام میکویید حفظ نظام از اوجب واجبات است .که قول امام هم هست.امام خداکه نبوده اشتباه داشته زیادهم داشته ولی فکرنکنم اصلاحرف امام حفظ این حکومت فعلی بوده باشد .این که مانندروزروشنه که امام هرکزحفظ جنین نظامی رااز اوجب واجبات نمیدانست .حرفهای امام که به حاکمان هشدارمیداد :بترسید ازانروزی که مردم بی به باطن ذات شماببرند بترسیدازآنروز که فاتحه همه ماخوانده است …ووو این حرفهاجراجایی کفته نمیشه ؟؟
امام علی ع: لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا جاهل یا در افراط و یا در تفریط دیده میشود.
چسارت نباشد این اقای رهبر حزب اللهی معکوس است! یعنی انها همه چیز را خوب و ایشان همه چیز را بد می بیند. خاکستری هم رنگی است.
افراط و تفریط بلای جان انسان ها!
رهبر جان ( منظورم ولی امر مسلمین جهان نیست )
نمیدانم این چندمین پیام من است، آنها را که نشان ندادند، این یکی را نمیدانم. ولی همین اندازه که خودتان ببینید خرسندم.
نوشته خوبی است. دستتان درد نکند. ولی :
۱ـ فرمودید آقای آذری قمی نوشت که حتی نماز را هم بحکم ولی فقیه می شود نخواند. ولی تا جایی که یادم می آید گویا در تیرماه سال ۶۸ بود که ایشان در روزنامه رسالت نوشتند ولی فقیه می تواند توحید را هم تعطیل کند !
نه صدایی از ولی فقیه در آمد و نه از دیگرا مراجع و آخوندها (تا جایی که خبر دارم و بیادم می آید).
۲ ـ از دینداران یاد کردید و آقای سروش را در ردیف آقایان بازرگان و سحابی گذاشتید! ولی آن زمان آقای سروش در آن اندازه نبود و هنوز مسلمان نشده بود، هنوز حزب الهی بود ! گرچه این هم گونه ای مسلمانی است، هرچند با آنچه پیش از انقلاب تبلیغ میشد در تناقض است.
ولی اینکه دراین سالها نتیجه پژوهش هایشان را با دلیری برای ما مردم هم می نویسند ، زنده باد.
۳ ـ نوشتید بسیاری از جانیان و دزدان، رزمندگان دیروز هستند . عرض میشود که بسیاری از پاسداران و کمیته چی ها و بسیجیها و حزب الهی های دیروز (پس از انقلاب) ، لاتها و عرق خورها و بدکاران پریروز (زمان شاه) بودند که رنگ و ظاهر عوض کردند و این بار به موقعیت هایی رسیدند( همه را نمیگویم، ولی بسیاریشان بلکه بیشترشان بودند).
۴ ـ از برکت اسلام عزیز و رزمندگان و مجاهدان اسلام بود که تاریخ پیش از اسلام بنفع اسلام فراموش شد.
یکی از جرمهای نابخشودنی رضاشاه همین بود که برای روشن شدن تاریخ پیش از اسلام کوشید. مانند دیگر جرمهایش دانشگاه سازی و ثبت اسناد سازی و دادگستری سازی و مانند اینها که دکان آخوندها را از رونق پیشین انداخت.
۵ ـ زاهدان و آخوندها اگر پیش از انقلاب حرفهایی میزدند دستشان به جایی و چیزی بند نبود. وقتی به موقعیتی رسیدند خود را نشان دادند. البته هنوز آنچه در دل دارند را نمی توانند بیش ازاین بزبان آورند.
« حفظ اسلام واجب، ولی حفظ حکومت اوجب واجبات است» ! سخن از این روشن تر؟
در کل نوشته خوبی است با سبک و دیگاهی خوب. سپاسگزاریم
جناب مجید عزیز شمابفرمایید ازکجافهمیدیدکه خیلیها تاب فاش کویی راندارند دقیقااز کجای مطلب آقای رهبر؟
دقیق ترین و فراگیر ترین نقد و بیانی بود که در شرح مصائب این ملت همیشه رنجور در تاریخ، که اینروزها خوانده ام. ظاهرا بسیار تاب این فاش گویی راندارند؛ اما باید گفت برای یکبار هم که شده تعارفات مسموم عرفی و ملی را کنار بگذاریم و یکبار برای همیشه تصویر واقعی خود را در آینه واقعیت باور کنیم که رنسانس مردم ایران از همین باور همگانی آغاز میشود.
آقای بزرکوار مارزمنده هابه غلط یادرست جوانی وبهترین روزهای عمرمان رافدای حفظ آب وخاک وحیثیت وناموسمان کردیم حالااینطرف به مامیکن میخواستید نروید شماهم که به مادزد وجانی میکین حالا بالاخره تکلیف ما معلومه؟؟؟
آقای رهبر…الان ما چه کار کنیم؟ من مقالات شما را میخوانم…صد البته اول خودم خواندم بعد به توصیه سید ابراهیم نبوی عزیز دومرتبه میخوانم…اکثراً از دین و مفاهیم دینی که به خورد ما داده اند انتقاد میکنید … بسیار خوب…به عنوان یک حافظ قران که برای پول و مسابقات و مراسم قرآن حفظ نکرده و دکترای الهیات دارد از شما میخواهم بپرسم….آخر این انتقادها به کجا می انجامد؟ قلم شما بیشتر وام دار حافظ است…به نظر شما در این زمانه با این کفر و لاپوشانی ها که از قضا کفر هم از پوشاندن می آید…چه شیوه دینداری را باید در پیش گرفت؟؟؟
مدتها بود که نوشته ای بدون غرض و مرض و ایده اولوژی زده نخوانده بودم..این نوشته ها نشانه تغییریست که در راه است..عالی بود جناب رهبر
کاش تعهد جای تخصص را گرفته بود ، تظاهر به تعهد بود که به جای تخصص نشست ، چرا که تظاهر به تخصص در غیاب دانشگاههای پیام نو و آزاد ممکن نبود و انهم تنها به این دلیل که روحانیت حاکم در این زمینه از فرصت طلبان دیگر کم نمی آورد !
نوشته بالا یک بیوگرافی و خودشناسی ملی است٬هر بار که ایران می روم مردم را به جا نمی آورم،آدم ها خیلی راحت به هم توهین می کنند ،زنان مردوار و ترشرو هستند،مردان توده بی شکلی هستند از لباسهای تنگ و موهای غریب با نگاه و زبان بدن مهاجم و نابجا،لبخند و همدلی مفقود است۰
بچه بودم نهارروزی میهمان بودیم وارد خانه میزبان نشده بوی بسیار ناراحت کننده ای همه جا را گرفته بود،نفس کشیدن حتی غیر ممکن بود،سفره اما پهن و انواع خوراک و نوشیدنی و همه در حال لذت بردن از غذا،صاحب خانه اصرار می کرد که چیزی نیست،عادت می کنید،ایران امروز شبیه همان خانه است،و اگر چه د لمان ریش است،اما نابودیش احتمالا به قول فرنگی ها natural course باشد۰
دیدگاهها بستهاند.