حضرت صادق لاریجانی
باز هم که غرور و تبختر برت داشته است. باز هم که لاف میزنی و گزاف میگویی . ولی باز مهلتات نخواهم داد که تو مدعی و شاکی باشی. باز این منم ( همان شهروند یک لاقبا ) که به حکم قانون تو را به محکمه فرامیخوانم. نه محکمهای در خفا و غیر علنی، بلکه محکمهای علنی در پیشگاه همین مردم و شفاف تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.
من نه نماینده هستم نه رئیس هیچ قوهای و نه صاحب هیچ مسندی که بخواهی مرا مرعوب کنی. من صاحب این مملکتام ( هم با نام و نشان هم بی نام و نشان ) و تو چه بخواهی چه نخواهی عاقبتالامر دستنشاندهی من شهروند هستی و نه چیزی بیشتر. باز هم تهدید میکنی . این بیشه گمان مبر که خالی است! مال مردم که سهل است تو با ریاستات بر آن بیعدالتخانه با جان مردمان بازی کردهای.
تهمت است؟ پس بیا در محکمه. میگویی یعنی لغو سخنرانی یک نماینده مهمتر از آبروی رئیس قوه قضاییه است؟ میگویم آری ، و نه سخنرانی یک نماینده بلکه دادخواهی یک شهروند یک لاقبا. و هر کس دم بزند پیشاپیش در آن بیعدالتخانهی تو محکوم است که یا عضو اتاق فکر اجانب است یا تهیه کنندهی خوراک برای آن. از نظر من تو خودت اصل اجنبی هستی بی ذرهای علاقه به مردمان این کشور. تو هم ستم میکنی و هم تظلم؟ هیهات!
میدانم که شهامت رویارویی با من ( شهروند یک لا قبا) را نداری. فقط در پنهان و خفا میتوانی به من آسیبی برسانی. اما افسوس بر تو ! من یک تن نیستم، شهروندم، هشتاد میلیون و از پا درنمیایم ( مثل آن اژدهای هفت سر افسانهها. باور نمیکنی؟ بزن سرم را تا ببینی! این افسانهها را برای عبرت امثال تو ساخته اند ) . باز هم این گوی و این میدان تا از این محکمه چه کسی سر بلند بیرون بیاید .
شهروند – خشایار دیهیمی
منبع: فیس بوک خشایار دیهیمی