انتشار یک نامه سرگشاده ۳۰ نفره به آقای ترامپ و واکنش گسترده و صریحِ بیشماری از فعالان مدنی وسیاسی کشور به آن، مجالی نادر است برای شناخت بهتر حال و هوا و سمتوسوی تحول فکری و سیاسی جامعه فعالین ایرانی. در این رخدادها نکاتی درسآموز نهفته است که به تحلیل دقیقتر روندهای سیاسی کمک میکند.
گستردگی واکنش منفی نسبت به این نامه، و ابعاد انزوایی که نویسندگان نامه با آن مواجه شدند، غیرقابل انتظار بود. نامه هم از لحاظ سطح اطلاعرسانی رکوردشکنی کرد و هم از نظر نسبت شمار مخالفان به حامیان. این نسبت در شبکه مجازی، بنا به تخمین من، رقمی بین ۱ به ۱۰ تا ۱ به ۱۰۰ بود. این ارقام نشان میدهد که فضای فکری فعالان سیاسی تا حدود زیادی تغییر کرده است.
کمتر از ۶ سال پیش، وقتی ندای برخی فعالان سیاسی مقیم خارج، معترضان به نتایج انتخابات ۸۸ را به شعار «اوباما! اوباما! یا با اونا یا با ما» دعوت کرد، واکنش منفیِ تندی شکل نگرفت و حتی در جاهایی در تظاهرات این شعار شنیده شد. در همان سال کسانی به نمایندگی از معترضان، به پارلمان اروپا رفتند و خواستند ایران را بیشتر تحریم کنند و این کار کمتر با اعتراض وسیع فعالان سیاسی همراه شد.
گرچه تعداد و شهرت امضاءکنندگان نامه به ترامپ چندان درخشان نبود، اما میتوان باور کرد که هرگاه امضای طرفداران نامدارتر تحریم هم پای نامه بود، حمایت اجتماعی از آن گستردهتر نمی شد. احتمالا سرشناسترها یا با اطلاع از قلت حمایت اجتماعی از این «ابتکار» امضا نکردهاند و یا کمتر نیاز شخصی به امضا داشتهاند.
بر ایران چه گذشته است که طی چند سال ساخت و بافت طیف اصلی معترضان ایرانی تا این حد دگرگون شده است؟ چرا توسل به اهرمهای بینالمللی برای تشدید فشار بر کشور با چنین واکنش تندی مواجه است؟ آیا در رفتار آیتالله خامنهای با معترضان تغییر گسترده رخ داده است؟ چه شده که با پیشنهادهای مندرج در نامه ۳۰ نفره با این ابعاد مخالفت میشود؟ به نظرم ۴ عامل از سایر عوامل موثرترند:
۱. شهروندان کشور ما در ۱۰- ۱۵ سال گذشته از نزدیک و به وسعت نتایج تحریم ها، تهدیدات، یا مداخلات نظامی در افغانستان، عراق، لیبی، یمن، سوریه و حتی ترکیه را دیده و دانستهاند که این کارها جز رنج و بدبختی بیشتر برای مردم، جز جنگ و آوارگی و خانهخرابی، نه برای کشور حاصلی دارد، و نه برای جهان بهره ای.
۲. شهروندان کشور ما، پس از رویدادهای تلخ ۸۸، نتایج شرکت در انتخاباتِ ۹۲ و ۹۴ را تجربه کرده و به عینه دیدهاند که، علیرغم تمام محدودیتها و ممانعتها و کارشکنیها، به واسطه انتخابات میتوان بر موازنه قدرت در حکومت، تاثیرگذار شد، بیهیچ نیازی به توسل به قدرتهای خارجی یا رویکردن به خشونت.
۳. شهروندان ما طی رویدادهای ۱۰- ۲۰ سال اخیر به تجربه دریافتند که تغییر در موازنه قدرت در بالا، مهمترین راهگشای معضلات کشور است. این تغییر راه را برای اصلاحات، و تحقق برخی مطالبات مردم، هموار میکند. برجام – در معنای گذر از سیاست تقابل به تعامل با جهان، پایاندادن به تهدیدات نظامی، شکستن دیواره تحریمها و گشودن راه برای تجارت با دنیا – بزرگ ترین دستآورد بزرگ انتخابات ۹۲ است.
۴. شهروندان کشور ما – مثل بقیه مردم دنیا – در دو ساله اخیر شاهد قدرتگرفتن و غلبه راستهای افراطی و سلطهجو، و شکست لیبرال دموکراتها، بودهاند. آنها تفاوت بارز میان رفتار اوباما با رفتار ترامپ، در قبال مسایل جهان معاصر، را لمس میکنند. فعالان جامعه مدنی ایران در قبال جبهه بندی ها در ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و دیگر جاها بیطرف نیستند. آنها حدس میزنند که با روی کار آمدن ترامپ جهان جای امنتری برای زندگی نخواهد بود. همه حس میکنند نژاد پرستی، اسلامستیزی، زورگویی و ضعیفکُشی، تحقیر زن، حقیقتگریزی و دروغستایی، بیاعتنایی به امنیت بینالمللی و به سرنوشت زمین، باز هم حادتر خواهد شد. همراهی با فکر ترامپ علیه فکر اوباما برای فرهیختگان جهان غیرقابل قبول است.
در روزهای اخیر موج واکنشها به نامه ۳۰ نفره بسیار بیش از خود نامه شگفتیآفرین شد. ابعاد بیسابقه این واکنشها، که همه از سوی شهروندان عادی ما، و به شیوهای کاملا خودپو بروز یافت، علیرغم نوسانات، در مجموع نشانههای بارز همبستگی ملی در مقابل فشارها بر کشور، نشانه خشونتپرهیزی وسواسانه فعالان، نشانه بلوغ سیاسی و تشخیص درست جامعه سیاسی ایرانی است.
صاحبنظران ما طی ۳۸ سال اخیر در باره خوب و بد انقلاب ۱۳۵۷ بسیار تحلیلها نوشتهاند؛ انقلابی که با تحقیر گسترده و حتی دور ریختن بخش عمدهای از فرهیختگان و فرزانگان جامعه ما همراه شد؛ انقلابی که زخمی عمیق را بر وجود جامعه روشنفکری ما بر جای نهاد؛ انقلابی که در آغاز درهای دانشگاهها را بست و بخش فرهیختهتر جامعه را در مقابل خود قرار داد. ایران تنها کشور منطقه شد که اقشار مدرن در آن از اریکه قدرت به زیر کشیده و تحقیر شدند.
اما شکست و سرکوب، که در سال های ۶۰ به اوج رسید، در عین حال باعث شد که اقشار شکست خوردهی ما خیلی زودتر از کشورهای همسایه، واقعیتهای بنیادین جامعه، از جمله قدرتِ نهفته ی دین در اعماق جامعه را بهتر بفهمند و با آزمون و خطا، راههای مهار و جبران یورشهای بیامانِ آن اعماق به هستی خود را به تدریج یاد بگیرند.
سادهانگاری خواهد بود هرگاه ما میزان هشیاری و پختگی جامعه فعالان مدنی و سیاسی کشور را فقط و فقط به عوامل ۴ گانه فوق نسبت دهیم و تاثیر درسهای خود انقلاب بهمن را نادیده بگیریم. اگر تجارب خونین انقلاب و شکستهای سنگین دهه ۶۰ نبود، شاید در ایران ما نیز امروز، همچون سایر کشورها در خاورمیانه و شمال افریقا، اتکالگرایی و خودناباوریِ نویسندگانِ نامه ۳۰ نفره یک نیمه جامعه ما را ربوده بود، و تحجرگرایی و خشونتِ لجام گسیختهی اقشار لگد خورده نیمه دیگر را.
واکنش سریع جامعه شهری در انتخابات ۹۲، از پی رد صلاحیت هاشمی، و رای متحد به روحانی نیز برای بسیاری ناظران واکنشی نامنتظر بود. همین اتفاق در سال ۹۴ با شگفتی بیشتر، زمانی تکرار شد که در تهران و در سراسر کشور، در زمانی بسیار کوتاه، در غیاب احزاب و تشکلهای سیاسی جاافتاده، مردم به یکآن با هدفی معین تصمیم گرفتند به چه کسانی رای ندهند و به کدام لیست متحدا رای بدهند. انتخابات ۹۴ جلوه دیگری شد از بلوغ و چابکی سیاسی شهروندان کشور ما.
به این ترتیب واکنش همآهنگ، سریع و بسیار گسترده فعالان مدنی و سیاسی ما در تقبیح و رد راه نویسندگان نامه به ترامپ، اولین نشانه برای اندازه گیری عمق و غنای آگاهی، هشیاری و پختگی سیاسی نیست. اما این واکنش برای اول بار با قدرت نشان داد که کسانی که از انقلاب، از شکستهای دهه شصت و هفتاد، و نیز از روندهای پس از خرداد ۸۸، هنوز درسی نگرفتهاند، اتکالگرایان خودناباور، مدتهاست قدرت ربودن نیمی از ما را از کف دادهاند. آنها اقلیتی چروکیده و از صحنه گریختهاند. صفآرایی و نیروکشی، یا ترویج محکومیت و تنفر علیه آنان نیاز روز نیست. این واکنشها بوی گذشته میدهند. مراقب باشیم که با سلاح نقد به نفرت دامن نزنیم تا عمر اعدام پردوامتر نشود. آنها بیشتر شایسته ترحماند.
3 پاسخ
اصلاحیه:
بیایید همچون چهار دهه گذشته واقعیت را نادیده نگیریم و نام ایران را «بدنام نکنیم»
با پوزش فراوان
با درود
نگاه واقع بینانه و به دور از هیجانزدگی و شعار آقای فرخ نگهدار همواره مورد پسند من و امثال من بوده است
تحلیل رخدادها با نادیده گرفتن واقعیتها کار کافهنشیان دچار هذیان است
من هم در مدت اخیر با دوستان و آشنایانی که در تماس بودم، حتی یک نفر را نیافتم که در این نامه «بوی وطنفروشی» استشمام نکرده باشد. نه نویسندگان نه چندان مهم نامه را میشناسم و نه دشمنی با آنها دارم. ین عین واقعیت در درون جامعه ایران است
بیایید همچون نزدیک به چهار دهه گذشته فرار از واقعیت را کنار بگذاریم و نام ایران را «بدنام» نکنیم
بنظر من تحلیل آقاى نگهدار اصلا درست نیست. با شناختى که از ایشان دارم، متاسفانه هیچوقت دور تر از أطراف خودش را نمى بینید. من در این چند روز گذشته با بسیارى ایران دوستان گفتگو داشتم، که بهیچوجه برخورد منفى با این نامه نداشتند و دولت جمهورى اسلامى را مسئول ارسال چنین نامه هاى مى دانند.
دیدگاهها بستهاند.