خیابانهای استانبول دیگر مثل سابق نیست. پلیسها همه جا هستند و گوشه گوشه شهر پر شده از بنرها و بلیبوردهایی در محکومیت ترور و تمجید قربانیانی که از آنها با نام «شهید» یاد میشود. در ورودی مترو و مراکز خرید دستگاههای ایکس ری کار گذاشته شده و تعداد نگهبانهای خصوصی هم به طرز قابل ملاحظهای بالا رفته است.
کمتر خبری از توریستهای سرخوش اروپایی است که همیشه ترکیه را به عنوان یک مقصد ارزان و جذاب برای سفرهایشان در نظر میگرفتند. عربها و ایرانیها هنوز هستند و به رغم تمام هشدارهایی که وزارت امورخارجه ایران میدهد باز در هر مرکز خریدی تعداد زیادی از ایرانیهای مشتاق را میشود دید.
برای آنها که استانبول را در سالهای آرامترش دیدهاند تماشای این چهره ترس خورده و پر از پلیس خوشایند نیست. رانندهتاکسیها و متصدیان هتلها به مسافران توصیههای دوستانه میکنند که در محلهای خیلی شلوغ تردد نکنند و به ویژه در کنار پاسگاههای پلیس نایستند. دستکم برخی از عملیات تروریستی اخیر به طور مشخص پلیسها را هدف قرار داده و بنابراین نگرانی از نزدیکی از پلیسها بیشتر شده است. عملیات شب سال نو باز معادلهها و حساب کتابها را به هم زده است. مردی در لباس بابانوئل به کلاب مشهور رینا در محله پرجنب و جوش اورتاکوی حمله کرد و ۳۹ نفر را کشت و عده زیادی را زخمی کرد. دیگر تروریستها الزاما مردانی با ریشهای بلند نیستند و در هر ظاهری دیده میشوند. قاتل سفیر روسیه در ترکیه هم یک جوان کراواتپوش امروزی و عضو رسمی کادر محافظت امنیتی بود و چهرهاش به هر چیزی میخورد الا یک تروریست بنیادگرا.
شهری که در هر کوچه آن روزی ۵ بار صدای اذان از بلندگوهای مساجد شنیده میشود در این روزها گرفتار تروریسمی است که عاملان آن ماشه مسلسلهایشان را با فریاد الله اکبر میکشند
سایه شوم ترور بر همه شئون زندگی ترکها اثر گذاشته است٬ آنها مشوش و نگرانند. نرخ بیکاری به بالاترین حد خود رسیده و از مرز ۱۱ درصد گذشته است. ارزش لیر در برابر ارزهای خارجی روز به روز کمتر میشود و دعوت دولت از مردم برای تبدیل دلارها و طلاهای خود به لیر هم چیزی جز یک کار تبلیغاتی محسوب نمیشود. کسبو کارها به ویژه آنها که مربوط به توریسم است به میزان بیسابقهای صدمه خورده است. بسیاری از خارجیها به خصوص اروپاییها و آمریکاییها در همین چند ماه گذشته از استانبول رفتهاند و حالا حتی برخی ترکها هم به فکر اقامت در اروپا یا آمریکای شمالی هستند.
شهر در زیر پوست خود رنجور و زخم خورده است و عفونت این زخم را در خیابانها و چشم نگران عابران هم میشود دید. شهری که تا همین چند سال پیش در خیابانهایشان تا نیمه شب هلهله شادی و سرخوشی جوانهایی بود که از کافهها برمیگشتند حالا با ترسی مداوم سرمیکند. هنوز البته بوی بلوطهای کبابی و دونر کباب در خیابانها به مشام میرسد. هنوز صدف فروشها و سیمیت فروشها چرخدستیهایشان را به خیابان میآورند و رستورانها و کافهها و بارها میزهایشان را هر شب به هوای داشتن مشتریهای بیشتر میچینند. مرغهای دریایی هم مثل سابق در اسلکههای کاباتاش و بشیکتاش و کادیکوی کنار کشتیها پرواز میکنند و گربههای زیبا و کم تحرک و معروف استانبول همچون همیشه چشم به دست عابران دارند اما با این همه روح شهر ناآرام است. شهری که در هر کوچه آن روزی ۵ بار صدای اذان از بلندگوهای مساجد شنیده میشود در این روزها گرفتار تروریسمی است که عاملان آن ماشه مسلسلهایشان را با فریاد الله اکبر میکشند.
استانبول این روزهای وحشت و ترور را از سرخواهد گذراند و شادی به شهر برمیگردد٬ این پیشبینی غریبی هم نیست. استانبول از گردنههای مهیب تاریخی عبور کرده و بر خلاف اغلب همتایانش در منطقه از شکوه یک امپراتوری و اهمیت ژئوپولتیک و زیباییهای طبیعی بهرهمند بوده است. شهری چون یک آش در هم جوش که اختلاف طبقاتی در آن به شکل بیرحمانهای عیان است ولی این اختلاف جزء روزمره مردم و پذیرفته شده است. ترکهای نگران در این روزهای پرتشویش به امید امنیتی هستند که ثبات را به کار و زندگیشان برگرداند ولی تا رسیدن آن روز باید هر صبح با چشمهای نگران به صفحههای تلویزیون نگاه کنند و خبرهای آخرین حمله تروریستی را ببینند.