ساعاتی پیش آیتالله هاشمی رفسنجانی ۸۲ سال زندگی و تلاش را بدرود گفت. خبر بس تلخ بود، برای آن گروه از ایرانیان که خود بهمن انقلاب بهمن را به حرکت آورده و خود به نوبت با پسلرزه ها یا سیلاب های آن در آویخته اند. رفتن هاشمی خبری تلخ بود برای آنان که در این ویرانه دنیای هراسزده، به تدبیرها و تجربههای خیرخواهان ایران چشم دارند تا مبادا باز کشور را به غرقابههای تازه درغلتد.
هاشمی از معدود رهبران جمهوری اسلامی بود که، بدون پرورش در خارج یا تحصیلات آکادمیک، برخلاف هم نسلیهای خود، ظرفیت آنرا یافت که برای تطبیق نظام با نیازهای زندگی امروزین، و یا برای همزیستکردن آن با جهان مدرن آستین بالا زند. بهراستی هیچکس به اندازه رفسنجانی در بیرونکشیدن جمهوری اسلامی از هیمههای بهجامانده از انقلاب و جنگ مدبر نبود. باور بسیاری از مریدانش این است که اگر دوران رفسنجانی نبود، جمهوری اسلامی یا چون رژیم اسد سرنوشتاش به حمایت شرق گره میخورد، یا چون رژیم شاه حیاتاش به حمایت غرب بسته میشد، یا با طناب نادانی صدام و قذافی به ته چاه رفته بود و یا اگر هم میماند با ونزوئلا و زیمبابوه همطرازی میکرد.
- بیشتر بخوانید:
میراث سیاسیِ هاشمیِ متاخر/ سروش دباغ
رفسنجانی؛ الگوی تغییر سیاسی و بنیانگذار خط میانه/ سعید برزین
یک ضایعه، یک پرسش/ عیسی سحرخیز
هاشمیِ رفسنجانی، اصلاحات و تعادل نش/ طاها پارسا
بود و نبود هاشمی رفسنجانی / ابراهیم نبوی
شاگرد زرنگ انقلاب / فرخ نگهدار
هاشمی؛ مصلحتی که به حقیقت نرسید/ محمد رهبر
پایان عصر آقای خاص سیاست در ایران/ علی کلائی
چگونگی نگریستن به یک «مرگ»/ ملیحه محمدی
با این همه، رفتار هاشمی با انقلاب بینصیب از نقد نیست. اما نقد هاشمی به خودباوری و بیاتکالی او یا شبهه در ایراندوستی او نیست. نقد هاشمی این نیست که او بوی مردماش را نمیشنید و سمت تحول را نمیدید. با تدبیر او، و با اعتماد اکثریت مردم به او بود، که ایران پس از آیت الله خمینی، به سوی صلح و سازندگی و ثبات ره یافت.
نقد رفتار او به کماعتناییاش به اهمیت حفظ اعتماد زحمتکشان و روشنفکران در یکی از حساسترین برهههای تاریخ معاصر کشور است. هاشمی در میانه دهه ۶۰ به جایگاه محافظهکاران در جمهوری اسلامی پر بها داد (یا تن داد) و بخش مردمگرای نظام را به حاشیه راند. هاشمی رفسنجانی در دهه ۶۰، به خطا، نور چشم کسانی شد که آزادی سیاسی را خطری برای کشور تلقی کردند و راهگشای فرادستی امنیتیها بر سرنوشت کشور، و نه فقط دگراندیشان، شد.
و این خطا زمانی شکستآفرین شد که به حاشیه راندهشدگان هم به خطا بر ظرفیتهای لولاگر او خط بطلان کشیدند و او را تماما علیه خود پنداشتند. و از بد روزگار هر دو طرف فقط زمانی بعد از ۸۴ درس گرفتند و همنشینی کردند که احیای قدرت صد برابر دشوارتر بود. حالا هاشمی خاری شده بود خلیده در چشم همان نورچشمیهای دیروز.
هم از اینروی، رفتن هاشمی تسلی خاطر است برای شاگردان تنبل انقلاب بهمن. برای آنان که، برخلاف هاشمی، از گذشت روزگار نیاموختند؛ آنانی که دیروز مثل هاشمی، با فتح خرمشهر، هوای کربلا و قدس کردند. ولی برخلاف او، بعدها بیاعتنا به دامگستریها، باز پای کشور را به معرکههای مینگذاری شده کشاندند. و یا برخلاف هاشمی در رویدادهای ۸۸ اهمیت رای مردم و اعتماد مردم را ندیدند و با نیمی از جامعه به مقابله برخاستند.
و سوال بزرگ تاریخ هنوز این است که اگر جایگاهی که هاشمی برای جناحهای چپ و راست در جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ قائل شد، وضعیت عکس داشت آیا باز هم عبور کشور از آن همه مصیبت در دهه ۶۰، مثل کشتار بیدریغ هزاران زندانی سیاسی و افتادن مهار حکومت به دست اقتدار گرایان، امری مقدر بود؟ اگر نگاه هاشمی در برهه ۶۷ و ۶۸ همان نگاه هاشمی در برهه ۸۸ و ۸۹ بود، آیا باز هم روح کشور از کشتارها و تحریمها و خودکامگی تا این حد زجر میدید؟
اما ورای همه فراز و نشیبها، کارنامه هاشمی آئینه عبرت است برای همه کسانی که در غرقابهها و پیچیدگی مفرط اوضاع سیاسی گرفتار میآیند، اما از اسب نمیافتند که زیر سم ستوران له نشوند؛ کسانی که از خود چیزی بیش از آویختن لوح قربانی بر سینه خویش انتظار دارند؛ کسانی که عزم دارند نه فقط مثل قربانیان سربلند به پایانه راه ره یابند، بلکه در برون بُرد کشور از غرقابهها سهمی شایسته جایگاه خویش بر عهده گیرند. هاشمی جانی از همین جنس بود، جانی تنومند بود، از جنس ایران و در مسیر زمان.
برایم یقین است که وجدان آیتالله هاشمی رفسنجانی به هنگام آخرین بازدمها، وجدانی ناآرام و خوفزده نبوده است. زیرا برای او یقین بوده است که قاطبه مردم کشورش، که او آنها را در این ۸۲ سال هرگز تنها نگذاشت، هاشمی رفسنجانی را در پایان کار یار و مددکار خود برای عبور از گردنههای سخت خواهند شناخت.
همراه و همزبان با میلیونها شهروند کشورم، فقدان آقای هاشمی را به خانواده محترم تسلیت گفته برای ایشان آرزوی صبر دارم.
6 پاسخ
هاشمی تنها یک مقام و یا یک انقلابی و یا یک روحانی نبود هاشمی نماینده نوعی نگاه شیعه وار به اسلام بود که شاخصه بسیاری از امامان شیعه است ‘او با تبعیت از امام دوم شیعیان صلحی حسن وار با همان خصلت ها بود’ او قبل از انقلاب آنقدر تجربه و آگاهی از دنیای اطراف داشت تا جایگاه خود را در میان اطرافیان امام خمینی بیابد و آنقدر مبانی انقلابی گری را میشناخت تا خود از قربانیان انقلاب آنطور که بسیاری شدند نشود’ او به رغم بودن در لباس روحانیت مناسبات دنیای مدرن را میشناخت و به آهستگی قصد هدایت انقلاب به سمت مدرنیته را داشت ‘ او با شیوه و شناخت خود از امنیت اجتماعی به رغم تمام مشکلات بر سر راه طبقه کارگر قانون کار را از میان لیبرال های سنتی و تند رو های جزم اندیش به سر انجام رسانید ولی صد حیف که دولت های بعدی جفا کارانه قانون کار را فصل و ناتوان کردند و متاسفانه با مارک اصلاحات’ همین یک کار او طبقه زحمتکش جامعه را وامدار او کرد و چه بسا همین طبقه بود که تا آخر با او ماند’
هاشمی سیاسی نسخه دوم دکتر بقایی در سالهای ۵۷ تا ۹۵ بود . ماموریتی که برای خود تعریف کرده بود محو چپ و مهار جنبش اجتماعی بود دوم خرداد و حتی حوادث ۸۸ را کنترل و مهار کرد دکتر آیت و.ف را وارد قانون اساسی کرد و ایشان آنرا عملیاتی کرد.به هیچ وجه سیساستمدار مردمی نبود بلکه مردم را تا جایی که میتوانست بدنبال خود میکشاند و در قفس اهداف خود اسیر میکرد …بررسی ارتباط احتمالی هاشمی با شبکه حزب زحمتکشان و بقایای آن توسط محققین میتواند در شناخت نواحی تاریک هاشمی گره گشا باشد ..
مرحوم رفسنجانی خیلی مراعات حال مردم را می کرد. دستور داده بود مخالفین را کاردی کنند چون نگران بود در صورت استفاده از اسلحه صدای گلوله مزاحم خواب همسایه ها باشد، اینطور به حق الناس اهمیت می داد. علاقه عجیبی هم به بچه ها داشت و معتقد بود بچه نباید دور از پدر و مادر باشد. برای همین دستور داده بود اگر موقع کشتن مخالفین، فرزندان هم در محل حضور دارند آنها را هم کاردی کنند که غم دوری پدر و مادر را نچشند.
جمله جالب توجه:
«کسانی که از خود چیزی بیش از آویختن لوح قربانی بر سینه خویش انتظار دارند.»
آقای نگهدار یادت رفته است. برای فعال کردن حافظه تاریحی ات می نویسم، جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ نسبت به چگونگی برخورد با نیروهای سیاسی منتقد و مخالف دارای دو گرایش بود. گرایش اول سازش با نیروهای سیاسی را در دستور داشت ولی چندان مقتدر نبودند، باز تاکید می کنم یادت هست که هاشمی جزء این گرایش نبود و مشخصا به گرایش مسلط چسبیده بود که سرکوب نیروهای سیاسی دگراندیش بویژه جریان چپ سوسیالیستی خواستار بود. شما در مجلس اول می دیدید که چگونه هاشمی تفکر مستقل ملی مذهبی مجلس را به سخره گرفته و در مقام رئیس پارلمان کتک کاری آنها در صحن مجلس را تماشاچی بود. سپس ایشان با همراهی متاثر از زرنگی و هشیاری همراه با رژیم سرکوب حزب توده و جنبش فدائیان را پشت سر گذاشت و در پروژه فاجعه ملی کشتار ۶۷ و خلع منتظری نقش خادمانه به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه نجام داد. نوشته اید اگر نگاه هاشمی در برهه ۶۷ و ۶۸ همان نگاه هاشمی در برهه ۸۸ و ۸۹ بود، آیا باز هم روح کشور از کشتارها و تحریمها و خودکامگی تا این حد زجر میدید؟ احسنت براوو یعنی هاشمی در ۸۸ و ۸۹ نیروی چپی مانده بود که سرکوب کند؟ باردیگر بخوان و بعد از این تحلیل سسیاسی را با شور واحساسات رنگ آمیزی نفرمائید. می دانید و می دانیم، وی همیشه نقش شریک و سهامدار در جمهوری اسلامی را حفظ کرد و تا آخرین لحظات حیات برای حفظ مناصب قدرت از هیچ کوششی برای نشان دادن یار و غار و مطیع رهبربودن دریغ نکرد. از شما بعید است که چنین مسحور و شیفته فردی شده ای که در کارنامه خود گوچکترین سندی برای بسترسازی روند دمکراتیک ایران ندارد. سراسر کارنامه سیاسی این شاگرد زرنگ شما انباشته از تلاش برای سرکوب دگراندیشان و زد و بند های گوناگون بود. الان شما می کوشی با قالب بازمانده از موضع قبلیت یعنی کیش شخصیت از او چیزی بسازی که در زمینه هایی غلوآمیز است. یک اخطار دیگر برا شما؛ به قول شما هاشمی این شاگرد زرنگ انقلاب، اگر مانع شد تا جمهوری اسلامی به سمت شرق نرود نیز جالب توجه است. آن ایام شما دبیراول سازمان در بودی و برای اردوگاه شرق سینه چاک می دادی. اینکه الان می نویسی؛ ” اگر دوران رفسنجانی نبود، جمهوری اسلامی یا چون رژیم اسد سرنوشتاش به حمایت شرق گره میخورد،” برگ دیگری بر جزوه طنز سیاسی شماست. موضع شما در این مورد، تاکید بر نقش شخصیت فردی در ساختار حکومت دینی بدون تجربه از دیگر خطاهای سیاسی تو خواهد بود. شما از سیاست اتحاد با دمکرات های انقلابی جمهوری اسلامیدر دهه ۶۰ یا اصلاح طلبان دولتی خاتمی و کارگزاران سازندگی هاشمی، چه خیری عاید خودت و سازمان و جریان چپ را کرده ای؟ اگر خیری دیده ای که ما قادر به مشاهده آن نیستیم، لطفا آن خیر و تاثیرات آن بر اهداف سازمان ، برای به رسمیت شناختن را بیان بفرمائید. ضمنا ایشان ۸۲ سال عمر کرده و حدودا ۵۹ سال در مبارزه بوده اند شما نوشته ای ۸۲ سال مردم را تنها نگذاشت را اصلاح نمائید. در انتها یادت نرفته که می گویند رَب انار ولی نه به این غلیظی. جمهوری اسلامی از این هاشمی ها بسیار دارد نگران نشو. اما چپ سوسیالیستی ایران چند تا نیرو به عظمت حمید اشرف ها، بهروز سلیمان، هبت معینی دارد؟ شما نگران این باش اگر هنوز از شیفتگان حمید اشرف و بیژن جزنی هستی. سینه چاکان هاشمی بسیارند دیگر به شما نیاز نیست
ببخشید ، ایا مطمئن هستید که اشتباه چاپى نیست ؟ و در این توضیحات انصافا اگاهى رسانتان که ممنونم ، کلمه ،( است ) را پس از بعید نوشته ائید . ایا واقعا از ایشان بعید میدانید ؟ بعد از اینهمه سالها ؟ از شصت تا شصتو چهار ؟ تا خون الود کردن همه کف پاهاى معترضان ؟ هنوز از نکارنده این مقتل ، یا سوگنامه ، بعید است ؟ باپوزش
دیدگاهها بستهاند.