به این روز فکر کرده بودم، اما همیشه امیدوار بودم چنین روزی به این زودی رخ ندهد. مرگ هاشمی همانند مرگ بسیاری از هم سنوسالهایش طبیعی است. سن او سن مرگ بود، اما طبیعیبودن یک واقعه نمیتواند از اسفبار بودن آن بکاهد. به هر تقدیر مرگ او رخ داد و من این اتفاق تلخ را به همه ایرانیانی که فرق درست و غلط را میفهمند تسلیت میگویم.
هاشمی یکی از معدود سیاستمداران ایرانی بود که همه قدرت خود را از توانایی خود به دست آورده بود. تقریبا همیشه با رای مردم بر صندلی قدرت نشسته بود و وجودش یکی از نقاط امید در فضای پر از یاس و نومیدی ناشی از وضعیت سیاسی ایران بود. او یکتنه توانسته بود کارهای بزرگی در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران انجام دهد و کارنامهای شایسته برای خود فراهم کند.
هاشمی زشت و هاشمی درست
زشت بودن یک ویژگی زیباییشناسی است؛ این تنها یک ویژگی ظاهری نیست، بلکه غالبا درونی نیز هست. کسی در این شک ندارد که هاشمی غیرجذاب و کمتر قابل دفاع بوده است، حتی برای افرادی که به او اعتقاد داشتند. هاشمی زشترو، بد لباس و با گفتاری غیرجذاب بود. او برخلاف آیتالله خامنهای که ظاهری جذاب دارد، قابل تبدیل به اسطوره نبود، مثل خاتمی لباس خوب نمیپوشید و لحن سخن گفتناش مانند روحانیونی که طنین در سخنانشان وجود دارد، نبود و از همین رو کمتر کسی میتوانست از او دفاع کند. این ویژگی وقتی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد که دریابیم او مشخصات یک ضدقهرمان را در سیاست ایران داشته است: آدمی که فقیر نبود و در فقر زندگی نکرده بود، آدمی که شعار دفاع از فقرا و پابرهنهها را پرچم نمیکرد، آدمی که تندروی نداشت و آدمی که استعفا نمی داد.
مردم ایران چنین آدمی را دوست ندارند. و هاشمی تقریبا همه این خصوصیات را داشت. او شبیه قوامالسلطنه بود که همه میدانند خدمات بزرگی به ایران کرد، اما کمتر کسی از او دفاع میکند.
هاشمی کسالت آور
همیشه آرمانگرایی و رویابافی و پوپولیزم جذاب است، اما واقعگرایی کسالت آور. مردم بقول مشهدیها که میگویند « مودونم دروغه ولی خوشم میآد» سیاستمدار آرمانگرا را به واقعگرا ترجیح میدهند. آدمی که برای همین هفته بعد میخواهد همه مشکلات را حل کند، همیشه جذابتر است تا آدمی که به فکر بیست سال بعد است و هاشمی به فکر بیست سال بعد بود. او یک شخصیت مفید و موثر در زندگی سیاسی ایرانیان بود که حضورش همیشه به نفع عامه مردم ایران و نبودنش به طور جدی یک ضایعه برای کشور است.
- بیشتر بخوانید:
میراث سیاسیِ هاشمیِ متاخر/ سروش دباغ
رفسنجانی؛ الگوی تغییر سیاسی و بنیانگذار خط میانه/ سعید برزین
یک ضایعه، یک پرسش/ عیسی سحرخیز
هاشمیِ رفسنجانی، اصلاحات و تعادل نش/ طاها پارسا
بود و نبود هاشمی رفسنجانی / ابراهیم نبوی
شاگرد زرنگ انقلاب / فرخ نگهدار
هاشمی؛ مصلحتی که به حقیقت نرسید/ محمد رهبر
پایان عصر آقای خاص سیاست در ایران/ علی کلائی
چگونگی نگریستن به یک «مرگ»/ ملیحه محمدی
با این حال دفاع کردن از هاشمی همیشه سخت بود، همیشه قهرمان، شجاع، زیبا، تندرو، پابرهنه و خصوصیاتی شبیه این برای مردم و بخصوص ما ایرانیان جذاب و جالب است ولی واقعا یک آدم میانهروی عاقل چه جذابیتی برای عامه مردم دارد؟ این ویژگی مهمی بود که هاشمی همیشه دچارش بود، هیچ پوستر و سخنرانی نمیتوانست به رای او اضافه کند. و این مصیبت او بود. او کارهای بزرگی کرد و دیده نشد، فقط بخاطر اینکه دیدنی نبود. مردم میتوانند عاشق فیدل کاسترو، هیتلر و استالین شوند، اما هیچکس عاشق چرچیل نمیشود. اگر چه همه میدانند چرچیل برای بشریت و کشورش مفیدتر بوده است. هاشمی رفسنجانی کارهایی را نکرد و به آنها متهم شد و کارهایی کرد و به آنها شناخته نشد. شاید مرور سریع کارنامهاش با این کردهها و نکردهها ما را با واقعیت او بیشتر آشنا کند.
آنچه هاشمی کرد
۱.تغییر سیمای جمعیتی ایران با تاسیس دانشگاه آزاد: تاسیس دانشگاه آزاد موجب شد تا بخش بزرگی از جمعیت ایران تغییر شکل دهد و توسعه انسانی مهمی در کشور رخ بدهد. اگر هاشمی و دانشگاه آزاد نمیبود میزان تحصیلکردههای کشور یک پنجم همین که هستند نبود. حاصل این تغییر شکل جمعیتی تغییر شکل جدی در ساختار انسانی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران بود که همیشه یک نقطه مثبت برای آینده ایران و یک نقطه بحرانی برای حکومت است.
۲.قانون خروج ایرانیان: او به تنهایی در دهه شصت و در زمانی که همه ایرانیان ممنوعالخروج بودند، مصوبهای را گذراند که ایران را از وضع کشوری بمانند کوبا و کرهشمالی بیرون بیاورد و مردمی که چند سال همه ممنوعالخروج بودند، توانستند از کشور به بیرون رفت و آمد کنند.
۳.پایان دادن به جنگ ایران و عراق: اگر هاشمی نبود، مطمئنا جنگ در سال ۱۳۶۸ تمام نمیشد و ایران بیش از این متضرر میشد. شاید کینهای که بسیاری از نیروهای سپاه و حزبالله از هاشمی دارند بخاطر همین دیدگاه اوست و معتقدند هاشمی مدینه فاضله جبهههای آنان را خراب کرد.
۴.برقراری رابطه با جهان غرب: آنچه هاشمی به آن متهم است، به واقع درست بود، او از نیمه دهه شصت و بخصوص پس از مرگ آیتالله خمینی تمام تلاشاش را کرد تا رابطه ایران و غرب بهبود پیدا کند و بخصوص رابطه ایران و آمریکا برقرار شود.
۵. حفظ تعادل سیاسی در منطقه: هاشمی رفسنجانی مهمترین شخصیتی بود که با شناختی دقیق از مواضع عربستان سعودی، کشورهای حاشیه خلیج فارس، ترکیه، پاکستان و سایر کشورهای اسلامی سالها توانست از رابطه ایران و این کشورها تنشزدایی کند. او تنها وزنه قدرتمندی بود که می توانست این کشورها را کنترل و منافع ایران را در رابطه با آنها حفظ کند. تنش فعلی میان ایران و منطقه بیش از هرچیز بخاطر سلب قدرت از او در سالهای اخیر است.
۶. توسعه بخش خصوصی و برنامه تکنرخی کردن ارز و آغاز توسعه ایران: پس از دولت هاشمی در ۱۳۶۸، او طی دو برنامه ارز چند نرخی را متوقف کرد، بخش تعاونی و دولتی را کوچک کرد و به بخش خصوصی قدرت داد و با تعیین کرباسچی به عنوان شهردار تهران، مدیریت مدرن شهری را از دهه هفتاد آغاز کرد. اگرچه تورم پنجاه درصدی در آغاز دولت او وجود داشت، اما این تورم نشانه رشد اقتصادی کشور بود. او به صراحت از حضور بخش خصوصی دفاع کرد و موفق شد سیستم ایدئولوژیک دهه شصت را به سیستم تکنوکراتیک و کارکردگرا تبدیل کند.
۷.مبارزه با تندروی چپهای مذهبی در دهه شصت: در معادله دهه شصت، چپ مذهبی( خوئینیها، محتشمی، بهزاد نبوی و…) بطور صریح علیه او قرار داشتند و او در تمام آن دوران تلاش میکرد تا آنها را کنترل کند، بیرون کردن آنان از دولتاش و ایجاد دولتی متعادل موجب شد تا تندرویهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در دهه هفتاد تا حدی متوقف شود و زندگی مردم عادی ممکن شود و بخشی از ایرانیان به ایران برگردند و زندگی طبیعی خودشان را بکنند.
۸.تشکیل کارگزاران و کمک به تشکیل دولت خاتمی: هاشمی در راس گروه کارگزارانی قرار گرفت که نماینده میانهروها و تکنوکراتها بودند( مهاجرانی، کرباسچی، فائزه هاشمی)، و از دل آنان جریان اصلاح طلبی بیرون آمد. هاشمی به صراحت در نمازجمعه قبل از پیروزی خاتمی از انتخابات آزاد دفاع کرد و موجب شد تا مردم در انتخابات دوم خرداد خاتمی را برگزینند، اگر چه اصلاحطلبان و افرادی مانند من و گنجی پاداش بدی به او دادیم و در انتخابات مجلس ششم او را به آنچه نکرده بود متهم کردیم.
۹.خواندن نمازجمعه تهران و قرار گرفتن در کنار مردم پس از خرداد ۱۳۸۸: هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات ۱۳۸۸ با وجود اینکه میدانست تاوان سنگینی خواهد داد، در نماز جمعه روز قدس به صراحت در کنار مردم و مقابل حکومت قرار گرفت و تا لحظه مرگ نیز عهدش را نشکست.
۱۰. پیروزی روحانی و انتخابات مجلس دهم: هاشمی پس از رد صلاحیتاش توسط حکومت، قهر نکرد و در کنار خاتمی و روحانی ایستاد و موجب شد که دولت نماینده اصلاحات قدرت را در دست بگیرد و جلوی جنگ با غرب را با توافق ایران و آمریکا و جلوی فروپاشی اقتصاد ایران را با برنامه روحانی بگیرد. او در آخرین انتخابات تهران نماینده اول تهران شد و با فهرست امید به جای واقعی خود رفت.
آنچه هاشمی نکرد و به آن متهم شد و بود:
آنچه هاشمی نکرد
۱. ملای میلیونر: مخالفان هاشمی در پوزیسیون و اپوزیسیون سالها هرآنچه میتوانستند کردند تا مردم او را به عنوان میلیاردر بشناسند و مردم را از این طریق علیه او تحریک کنند و متاسفانه این موضوع نزد اکثر مردم پذیرفته شد، در حالی که هیچ دلیل و سندی بر اینکه هاشمی ثروتمند باشد یا در جایی از جهان پولی داشته باشد، یا در جایی از کشور کارخانهای داشته باشد هرگز ارائه نشد. در طول همه این سالها همه و بخصوص دارودسته تندروهای احمدی نژاد ادعایی را علیه او تکرار کردند و با وجود اینکه همه اسناد و مدارک کشور در اختیارشان بود هرگز دلیلی ارائه نکردند. عامه مردم هم همان دلیل کلاسیک ایرانی را داشتند: « خب، این که دلیل نمیخواد» و « همه میدونن، معلومه.»
دو، رئیس مافیا:هاشمی به عنوان رئیس مافیای خانوادگی شناخته شد، بارها گفته شد خانواده هاشمی دزدند، در میان همه اعضای خانواده فقط مهدی هاشمی به دادگاه رفت و به اتهام دریافت ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار به زندان رفت. پرونده دادگاه مشخص است و منتشر شده، براساس دادگاهی که همه قضات و مجریانش مخالفان هاشمی بودند مهدی هاشمی متهم شد که یکی از دوستانش این مبلغ یا در واقع ۲۰۰ هزار دلار را رسما گرفته است. تمام اعضای خانواده هاشمی که مرد دوم حکومت بود، برکنار شدند، محسن و یاسر و فاطمه موقعیتی که با کار خودشان به دست آورده بودند از دست دادند، فائزه که همیشه مستقل از پدرش بود، زندان رفت و در زندان و پس از آن حتی صراحتا از بهائیان هم دفاع کرد و علیه حکومت بارها حرف زد و مهدی هنوز هم زندانی است. چیزی به نام مافیای هاشمی هرگز وجود نداشت.
۳.قتلهای زنجیرهای: به گفته عبدالمجید معادیخواه که من شخصا بخشی از گفتههایش را منتشر کردم، هاشمی چه اشتباه کرده باشد، یا چه درست کرده باشد، برای حفظ موقعیت دولتاش در حوزه مسائل اقتصادی و اجتماعی و آموزشی که برایش مهمتر بود، صدا و سیما، ارشاد و وزارت اطلاعات را به رهبری داد تا بتواند بازسازی اقتصادی کشور را انجام دهد. وزارت اطلاعات بهطور مشخص از ۱۳۶۹ توسط شخص خامنهای و با افرادی که زیر نظر او رفتار میکردند اداره میشد. قتلهای زنجیرهای در داخل و خارج هیچ ربطی به هاشمی نداشت و اداره وزارت اطلاعات در تمام آن سالها تا پس از نامه وزارت اطلاعات درباره پذیرش قتلهای زنجیرهای همیشه زیر نظر رهبری بود و وقتی هاشمی به عنوان «عالیجناب سرخپوش» متهم شد، این اتهام صحت نداشت. اکبر گنجی ده سال پس از اینکه چنین اتهامی زده بود، حرفش را در بیبیسی پس گرفت، اما همیشه به عنوان روشنفکر عرصه عمومی که ده سال فرصت داده بود تا دیگران با توهم نظراتش زندگی کنند، متهم خواهد بود. متهم کردن هاشمی توسط میکونوس هم تنها اتهامی است به کل نظام جمهوری اسلامی. وقتی به اکبر گنجی گفته شده بود: « چرا وقتی میدانی هاشمی در قتلهای زنجیرهای دخالت نداشته، او را متهم میکنی؟» گفته بود: «هاشمی میتواند بگوید که من تعیین کننده نبودم و آن وقت مردم میفهمند خامنهای مقصر است.» اما هاشمی آدمی نبود که چنین رفتاری بکند، برای او قرار داشتن در جایگاهی که بتواند هرچند اندکی از شرایط مردم را بهتر کند، از آبروی خودش مهمتر بود.
۴.مخالفت با تندرویهای اول انقلاب: هاشمی در دهه شصت و بخصوص پس از ۱۳۶۲ به عنوان مخالف تندروی شناخته میشد. مهدی هاشمی، برادر داماد آیتالله منتظری که اعدام شد، او را همیشه به عنوان نماینده و جاسوس آمریکا و نفوذی آمریکا معرفی میکرد، او امروز هم از سوی برخی به عنوان تندروی دهه شصت شناخته میشود، در حالی که چنین چیزی حقیقت ندارد.
۵.نقش او در تعیین رهبری: در اینکه هاشمی در تعیین رهبری خامنهای تاثیر داشت، هیچ تردیدی نیست، اما آنها که در این مورد هاشمی را متهم میکنند به این توجه نمیکنند که خامنهای از زمانی که نقش منفی در حکومت پیدا کرد، هاشمی مخالفاش بود. خامنهای قطعا از سایر انتخابهای آن دوران بهتر بود، مگر اینکه فکر کنیم هاشمی در همان جلسه میبایست کل حکومت را تغییر میداد.
۶. مغز متفکر پشت پرده حکومت: هاشمی برخلاف اغلب مدیران سیاسی کشور انسانی مسئولیتپذیر بود و حاضر نبود مسئولیت رفتارش را به گردن دیگران بیاندازد. بسیاری از مردم معتقد بودند که احمدینژاد را هم هاشمی انتخاب کرده بود. هشت سال طول کشید که بفهمند که هیچ پشت پرده و برنامهریزی وجود نداشته و اساسا هاشمی مدتها دستش از همه چیز قطع بود و حتی در موقعیت عادیاش هم نمیتوانست قرار بگیرد. هاشمی مرد پشت پرده حکومت نبود، او یکی از معدود افرادی بود که این راز را میدانست که در دیکتاتوری ایرانی، حضور در درون قدرت برای یک مصلح همیشه این امکان را ایجاد میکند که وضعیت را کمی بهتر کند. و هاشمی یک مصلح بود.
مرگ هاشمی به هر حال رخ داده و او دیگر نیست. آینده پس از هاشمی در ایران بیش از هر چیز به تصمیمی که خامنهای خواهد گرفت بستگی دارد. اینکه چه اتفاقی بیافتد، بستگی بسیار به این دارد که خامنهای چه کسی را بر صندلی هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت مینشاند. اگر کسی مانند هاشمی شاهرودی یا روحانی بر صندلی بنشیند، این نشانگر آن است که خامنهای مایل است تعادل سیاسی کشور را حفظ کند، اما اگر افرادی مانند شیخ محمد یزدی یا جنتی بر آن صندلی بنشینند این نشاندهنده بحرانی است که باید پس از هاشمی منتظر آن بود. شاید خامنهای با حذف یک دشمن اصلی عقبنشینی کند و فضای زندگی را برای مدیران دیگری که اصلاح طلب و میانه رو هستند، فراهم کند. شاید مرگ هاشمی هشداری برای خامنهای باشد، امیدوارم چنین باشد.
35 پاسخ
سلام
چند روز پیش این نوشته را دیدم ولی نخواستم فوری پاسخ دهم, بویژه از آن رو که خاطر آقای نبودی برای ما عزیز است.
میگویند دوره امام خمینی دوره طلایی بود و ایشان عارف بودند و این رفتارها را قبول نداشتتند ! از جمله پس از فتح (!؟) خرمشهر نمی خواستند جنگ ادامه یابد دیگران تقسیر داشتند ! آقای منتظری هم که هیچ تقصیر نداشتند و در دوره نیابت ایشان هرچه جنایت و خیانت شد ایشان بی تقصیر بودند و سر آخر هم رستگار و یهشتی از دنیا رفتند. شهید خیلی مظلوم بهشتی هم که همزمان رئیس حزب جمهوری اسلامی و از فعالان و رقابت کنندگان سیاسی و همزمان ریئس دیوان عالی کشور بود، مظلوم بود و ایشان نخستین کجروی ها را آغاز نکرده بود که به این مصیبت ها انجامید ! آقای خامنه ای هم رئیس جمهور بودند و از اعدامهای خبر نداشتندو … ! آقای موسوی اردبیلی هم آدم ساده ای بود و بیگناه بودند و تقصیری نداشتند. و …. و سرانجام این آخری آقای هاشمی رفسنحانی است که این همه از او تعریق و تمجید میشود انگار یک فرشته از این دنیا رفته !
در این چند روزه همه اش خدا را شکر میکنم که عمه من زودتر از اینها برحمت خدا رفت وگرنه اینجور که می بینم یقه او را می گرفتند که این همه مصیبت و فاجعه و خیانتها, اعدامها و ادامه جنگ و ورشکستگی اقتصادی و …. ، همه اش تقصیر عمع من بوده !
آقای نبوی اگر بعنوان طنز اینها رانوشتند؛ طنز شیرینی نبود. شاید بفرمایند قرار نیست طنز همیشه شیرین باشد ! بله ! این هم حرفی است.
اگر جدی نوشتند؛ بعنوان خواننده و دوستدار نوشته های ایشان توصیه میکنم همان طنزشان را بنویسند, دیگر مرتکب جدی نوشتن نشوند.
میدانم که منتشر نمی کنید ولی همینکه آقای نبوی بخواند کافیست۰همه ما صبح که بیدار می شویم لباسی بر تن می کنیم که شخصیت بیرونی و اجتماعی ماست،کاش لحظه ای این لباس و ماسک طنز و نثر و هیاهو و سیاست را در آورید در آینه نگاه کنید و از خود بپرستید ابراهیم نبوی واقعا کدام است؟ آیا من این مدح و ستایشنامه را نوشتم؟۰۰۰بیشک این همه فضاعل و دست آورد را، خانواده او هم حتی در دهه ۷۰ نمی توانستند با اطمینان کشف کنند۰
اگر چه هاشمی رفسنجانی در اواخر عمر کارنامه قابل قبول تری از خود ارایه داد و اگر چه ممکن است بسیاری از چیز هایی که در مورد او میگویند درست نباشد اما هیچ شکی نیست که او در تشکیل این حکومت به شکل فعلی نقش محوری داشته و بسایر از مصاعب حل حاضر مردم ما ناشی از عملکرد اوست
من سیاست نمی دانم اما می خوانم. راستش من یک دانشگاهی هستم که در دانشگاه ازاد و دولتی درس داده ام. جناب نبوی اجازه می خواهم نقد کوچکی کنم بر وجود دانشگاه ازاد. متاسفانه دانشگاهیست بی کیفیت که امروزه در ازمونهای ورودی بی کیفیت دانشجویان با درصدهای منفی در دروس اصلی پذیرفته می شوند. گرفتن مدرک با اموزش متخصص فرق دارد کدام کشور پیشرفته اینهمه مردم براحتی مدرک می گیرند. هنر این نیست که تعداد تحصیل کرده های ما زیاد شوند. دانشگاه ازاد ارزش تحصیلات را پایین اورد و این یک اشتباه بود یا اینکه باید اصولی تر برنامه ریزی میشد.
جالب بود.
اگر ملتی انتظار داشته باشد که هم احمق باشد و هم آزاد، این انتظار هیچگاه عملی نشده و نخواهد شد
توماس جفرسون
گزینه های بهتری برای رهبری بودند از جمله خود هاشمی.
این خطای ایشان را ماست مالی نکنید
رفسنجانی وقتی در قدرت بود کوچکترین صدای مخالفی را شدیدا سرکوب میکرد و دستور قتل و عام و کشتار بسیاری از مردم ایران را در داخل و خارج از کشور صادر کرد، از جمله چهره های شناخته شده ای که در خارج از کشور به دستور رفسنجانی به قتل رسیدند عبارتند از:
۱- دکتر عبدالرحمن قاسملو (رهبر مبارزان کرد) و یارانش در اتریش ۱۳۶۹
۲- دکتر کاظم رجوی در ژنو ۱۳۶۹
۳- عبدالرحمن برومند در پاریس ۱۳۷۰
۴- دکتر شاپور بختیار در پاریس ۱۳۷۰
۵- سلاخی وحشیانه فریدون فرخزاد ۱۳۷۱
۶- دکتر صادق شرفکندی در آلمان ۱۳۷۱
۷- محمد حسین نقدی در ایتالیا ۱۳۷۱
۸- دکتر کوروش آریامنش در پاریس ۱۳۷۵
رفسنجانی همچنین از جمله کسانی بود که دستور انفجار مرکز همیاری یهودیان در بوئنوس آیرس آرژانتین در سال ۱۹۹۴ که منجر به کشته شدن ۸۵ نفر و زخمی شدن بیش از ۳۰۰ نفر شد را صادر کرد.
چهره های معروف و شناخته شده ای که در داخل کشور به دستور رفسنجانی کشته شدند عبارت است از:
۱- دکتر کاظم سامی
۲- سعید سیرجانی
۳- احمد میر علایی
۴- دکتر غفار حسینی
۵- دکتر احمد تفضلی
لازم به ذکر است که صدها هزار نفر از مردم ایران به دستور رفسنجانی ترور یا اعدام شدند.
آقای نبوی نوشته خوبی بود. نشان میدهد انسان باوجدانی هستید. من سال ۸۴ بیست و دو ساله بودم. تمام حسرتم این است که چرا در همان دور اول به جای معین به هاشمی رای ندادم تا با رای بالا و در یک مرحله رئیس جمهور شود. اگر هاشمی آن روز رئیس جمهور شده بود وضع ایران این نبود. تخریب پروژه رفسنجانی اول توسط اصلاح طلبان کلید زده شد و بعدها در ابعادی گسترده تر و نانجیبانه تر توسط محمود غارتگر…منظورم با شما نیست ولی من نابسامانی و وضع آشفته ایران را تقصیر کسانی می دانم که در سال ۸۴ نیامدند حرفهایی که شما الان دارید میزنید را بگویند و الان خیلی خیلی دیر است. امیدوارم عذاب وجدان رهایشان نکند…
سید.ما ملت هیشه خواب!هیچ گاه نمیخواهیم واقع گرا باشیم!شیخ اشتباه کرد!بزرگترین اشتباه شیخ،سپردن تشکیلات امنیتی به دست، حجت السلام بی لیاقتی بود!که یکشبه آیت الله شد!اشتباه بعدی شیخ!اعتماد بیش از حد،به دستنشانده خود بود!شیخ اکبر دیر متوجه شد!که دستنشانده اش که فکرش را نمیکرد!عددی شود!او را دور زده!روزی هم که متوجه شد!تمام قد مقابلش استاد!او را بی ارزش،اعتبار کرد!شیخ اکبر اشتباه کرد،اشتباه خود را پذیرفت.در صدد جبرانش برآمد!این روحیه او قابل تقدیر بود
من در سال ۷۸ هیجده سال داشتم و بجای درس و مدرسه سرم تو روزنامه هایی بود که برای به زیر کشیدن هاشمی از همه چیز مایه گذاشتند حالا یکی از بت های اون زمان من می گه که در حق هاشمی ظلم کرده و کارهایی رو که اون نکرده بهش نسبت داده. می خوام بپرسم چرا اینکار رو کردید؟ البته این ویژگی قابل ستایشیه که به خطای خودتون اعتراف می کنید اما اگر خوب بود چرا سعی کردید اونو بد جلوه بدید؟ آیا بعد از مرگ خامنه ای هم خواهید گفت که او رهبر و مدیر خوبی بود و اونقدرها هم که ما ادعا می کردیم بد نبود و ما رو از خیلی بحران ها به سلامت گذروند؟ خوشبختانه در سن ۳۶ سالگی دیگه خیلی خام دستانه تحت تاثیر قرار نمی گیرم اما به حال خودم و هم نسلی هام خیلی افسوس می خورم. نه خوب ها اون قدر که رسانه ها ( به معنای عام اون ها) ادعا می کنند خوبند و نه بدها بد. و البته به این نتیجه رسیده ام که مسیر تغییر نه از بیرون که از درون تک تک ما می گذرد. کسب بینش و آگاهی اتفاقی است درونی که تا زمان عدم وقوع آن در اکثریت جامعه چیز زیادی تغییر نخواهد کرد. وضعیت فعلی کشور برآیندی از داشته های تک تک اعضای این جامعه است.
ویلاهاش رو از زندان اداره میکرد؟
چی باید بشه که قبول کنین اشنباه کردین؟
انقدر زیبا در چند جمله کوتاه سخنان جناب نبوی و هاشمی را نقد کردید که به هموطن بودن با چنین فرد هوشمندی مباهات کردم
آفرین
۱۹ سال رئیس جناح راست حامی حکومت بود و
۱۹ سال هم رهبر جناح چپ مخالف حکومت بود
نهایتاً به عنوان بنیانگذار جناح اعتدال درگذشت!
من چه زود جانم را از دست دادم، خیلی زود حق حیات از من گرفته شد.
با نقص عضوم رفیق شدم، روحم قایم شد، من گم شدم.
فکر دخترم زخم شد، آرزوی پسرم محو شد، کتاب برادرم چاپ نشد.
کودک گریانم دستش به دامان مادرش نرسید، چرا که نبود و بخاطرم همبستر شد.
پشت زندانها انتظار را ورق زدم، شلاق را باور کردم، ولی از اشکهای روی خاک گل نرویید.
ضربان تند گنجشگ پشت پنجره را شنیدم، بالاخره موهای مادرم را دیدم، هراسان دویده بود…
سفره خالی را تمیز کردم و سهم من از سازندگی خانه تکانی بود.
ادم تنهایی بودم. هرگز بیان نشدم.ایرانی بودم و ولی در چرتکه نبودم.
فدایی بودم، فدایی باصطلاح مصلحت، مصلحت از ما بهتران.
جمع و تفریق شدم ولی پیدا نشدم. مثل من خیلی بود ولی ما نشدیم.
کاشکی من هم بودم تا از دیروز داوران ترازو را بدون من بالا و پایین نمیکردند.
من قربانیم، قربانی تصمیمات غلط و ویرانگر که در آن شعور سیاسی با تاریکی هم وزن بود.
حال امروز بدون من و خانواده ام به کارنامه نمره قبولی میدهند، البته بدون نمره انظباط…
از من
اولا غیر قابل باور است که هاشمی با انهمه نفوذ وقدرت چه ظاهری وچه باطنی در رویدادها ووقایع بزرگ شریک واثر گذار نبوده باشد ازجمله در ادامه جنگ ترورهای خارج کشور دخالتها درکشورها کشتارهای سالهای۶۰ حصرهای واقع شده در انزمان وبرخورد با مراجع وروشنفکران ومخالفین سیاسی واقتصادی و…شواهدی مثل جسته گفتارهایش نشان از اطلاع وشراکت ونقش داشته است .اگر چه این نقش کم بوده باشد ولی حداقل میتوانست مثل منتظری کنار بکشد یا جلوگیری نماید ولی نکرد شاید قبول کرد که هاشمی تا ۷۰ در صد تغییر کرده از سالهای ۷۶ و۸۸ باشد .دوما اوگنجینه ای از اسرار نظام بود چه خوب وچه منفی ولی مثل اینکه خامنه ای وباندش مثل سید احمد خفه اش کردند .تنها کاری که فرزندانش میتوانند بکنند تا وجهه او مصادره نشود واسرار نظام تحریف نشود وخامنه ای در تاریخ مبرا نشود این است که نوشته ها وخاطرات جدیدش را از دسترس نظام خارج کنند وبه خارج از کشور برسانند وگرنه تمام جنایتهای نظام حتی خرابکاریهای خمینی نیز بر سر او خراب خواهند کرد وبه او وهمفکرانش واصلاح طلبان نسبت خواهند داد
جالبه که این بزرگنمایی ها در مورد کارهای آقای رفسنجانی فقط بعد از فوتش بیرون میاد. آقای رفسنجانی به نوعی بادی گارد انقلاب و نظامی بود که زندانیان سیاسی بسیار و فساد اقتصادی و بیماری را به همراهش داشته است. آیا ما میتونیم کسی رو که طرفدار همچین نظامی هست را با امیرکبیر مقایسه کنیم؟ امیر کبیر کامل در خلاف جهت آب حرکت می کرد و در طی حدود ده سال کارهایی کرد که بعد از دویست سال ما هنوز اثرش را داریم میبینیم. مثل تاسیس دارالفنون، فرستادن دانشجویان برای تحصیل به خارج از کشور، تاسیس اولین روزنامه و خیلی چیزهای دیگه. این کارها را در شرایطی انجام داد که به طور کامل قدرت را در اختیار نداشته و در آخر کشته شد. آقای رفسنجانی بعد از فوت امام با وجود اختیار تامی که داشت کسی رو به عنوان رهبر معرفی کرد که همراهش دیکتاتوری و ولایت فقیه را آورد. شما دانشگاه آزاد را مثال زدین که ضررهاش بسیار بیشتر از سودشه دانشگاه هایی بی کیفیت از همه لحاظ که فقط موجب بی ارزش کردن مدارک تحصیلی و هزینه های بیهوده شد. شما از ثروت گفتین مگه بقیه مدرک دارن که ثروتشون را نشون بده که شما توقع مدرک دارین؟ ایشون در برابر بسیاری از جنایات سکوت کرد به نظر من این خودش یه جور جنایت و خیانت در حق مردم ایرانه. ازتون انتظار نگاه عمیق تری را داشتم آقای نبوی.
همه ی اینها فقط به این دلیل نوشته میشه چون هاشمی سال ۸۸ طرف اصلاح طلبا رو گرفت اگر این طوری نبود دنبال تبرئه ش در هیچ یکی از این موارد نمی گشتید و حرف از مصلح بودن و چیزای دیگه نمی زدید و الان همون عالی جناب سرخ پوش بود و ملای میلیونر و مافیا و کرسنت و دلالی بچه هاش …. شما هم صرفا به خاطر اصلاح طلبا این حرفا رو می زنید اما به نظر من هاشمی اگر زنده می موند بعید نبود پشت شماها رو خالی کنه و کنارتون بزنه
به نظر من هاشمی در سال ۸۸ اینکه در کنار اصلاح طلبا ایستاد به خاطر این بود که نمی خواست احمدی نژاد پا بگیره (یه قدرت گنده ای به اسم احمدی نژاد نباید پیش میومد)اگر نه بعید می دونم همون جا هم طرف اصلاح طلبا رو می گرفت و البته بعدا احمدی نژاد هم خیلی جای خودش رو سفت نکرد
ولله هاشمی سیاس تر از این حرفا بود …. خدا بیامرزه
آقای نبوی
شما در متن بالا ادعا کردید که اکبر گنجی در مصاحبه با بی بی سی ادعای خودش در مورد اینکه رفسنجانی یکی از عوامل ترورها بوده، را پس گرفته. لطفاً منبع یا سند ادعای خودتون را ارائه کنید.
اگر سند شما مصاحبه این لینک است
http://www.bbc.com/persian/iran/2010/12/101207_ganji_serial_murders.shtml
که در سراسر این مصاحبه اکبر گنجی ادعای خودش را پس نگرفته بلکه گفته کل نظام در این موضوع نقش داشته و نه فقط رفسنجانی.
امیدوارم سایر ادعاهای شما این چنین بی سند و مدرک نباشه
سلام.اولا از توهین ها در صفحه فیس بوک عذر خواهم.دوما از عذر خواهی شما هم تشکر میکنم.همین که ر و شن شدیم کافیه.سوما تاوان آن همه تند روی از بین رفتن جوانی امثال من بود که با تو جنگ گذشت و یا تو بمباران.ویا دنبال کار بعد از دانشگاه.عالیجناب سرخپوش رفت..من ایشان را بعد از ۸۸بیشتر دوست دارم چرا که منم مثل بقیه از سیاه جلوه دادن ایشان توسط شما و گنجی ها ،از او نفرت داشتیم.بهرحال خیلی ها خوشحالن.اما من ناراحت.چرا که اون کسی که بدرد دوران پیری ما میخورد ایشان بود.جوانی مان که رفت.
درهر صورت هاشمی در جمع ما ایرانیان نیست و امید وارم که چهره سردار سازندگی و یا امیر کبیر دوم ایران امید وارم مسئولین به فکر مردم و رفعع گرفتاری بیمه و شغل ومئشت مردم باشند و از خودشان شهامت نشان بدن و مثل کشور های دیگر که تمام دنیا را به جنگ میکشانند تا مردمشان بهترین امکانات و دانش را داشته باشند.
فقط شهامت و سازندگی پیش رو داشته باشند که هزاران هاشمی داشته باشیم که بتوانیم با رفتن شخصی ایران متذلل نشه دوستی محبت و عشق به مردم هیچ کاری نداره
نه جای تاسف است و نه جای تعجب ! از فردی که هیچ چیز نمی داند : از علم اقتصاد و پول و بانکداری …
به قول مشهور آذری ها : بله دیگ ، بله چغندر !
ادبیات آخوندی آقای نبوی که فکر میکنند کافی بگن اینجور بود یا نبود دلیل بر بودن یا نبودن چیزی است، نیازی نمی بینه که مدرکی برای اقامه ادعاعهایش ارایه کند.
هاشمی و خامنه ای و بهشتی مثلثی بودند که جنگ را هشت سال طولانی کردند ( طبق خاطرات دکتر بنی صدر ) دویست و بیست هزار کشته و یک میلیون جانباز
هاشمی مثل منتظری در مقابل اعدامهای سیاسی اعتراض نکرد
پسرانش تمام پروژهای اقتصادی را دربست در اختیار گذاشته بودند( شخصا کاراموز شرکتی بودم که پسر رفسنجانی پیمانکارش بود شرکت نفت در استان بوشهر )
ولی در سال ۸۸ به مردم پیوست مثل میرحسین دستشون درد نکنه خدابیامرزش
اقای نبوی شما هم منصف باش من شما و متنهایتان را خیلی دوست دارم
احسنت
با بخشی از دیدگاه شما موافق هستم. ولی رفسنجانی خواسته یا نخواسته در شکل دهی و استمرار دادن به نهاد خطرناک مافیای قدرت درایران یعنی سپاه پاسداران نقش مهمی را ایفاکرده. نهادی را که آیت الله منتظری خواهان فروپاشی آن بود و رفسنجانی از طریق مشورت دهی غلط به آیت الله خمینی خواهان حفظ و قدرت گرفتن هرچه بیشتر آن بود. خطری که جامعه مدنی و دموکراسی را درایران تهدید می کند شخص خامنه ای نیست چرا که خامنه ای همیشگی نیست ولی سپاه پاسداران بعنوان یک نهاد سلطه تا مدتهای مدید, وجود استبداد را در سیستم سیاسی ایران تضمین خواهد کرد. رفسنجانی یک شخصیت خاکستری در تاریخ ایران باقی خواهد ماند با همه خوبیها و بدیهایش.
نمیدونم این مطلب طنز بود یا آگهی تبلیغاتی
خود خانم فائزه اگه نوشته بود اینقدر یکطرفه و غلو آمیز نمینوشت احتمالا
تردید ندارم فائزه مشعل پدرش را به دست خواهد گرفت و با صدائی رسا تر و صاف تر از او کار های نکرده اش را به پیش خواهد برد. باید از او حمایت شود.
دزد تر از پدرش خود فائزه خانم هستند! گویا شما حق انتخاب بین دزد و دزدتر رو دارد؟! بفرماید ببینید خانم کجا ها ویلا دارند! کدوم جنگل های حفاظت شدو برای ویلا خانم خراب شده اند!
عالی بود جناب نبوی
دست مریزاد
فقط یک جمله : سید شیر مادرت حلالت باشد که مطمئنم هست. خدا حفظت کند
بعنوان یک شهروند عام و غیر سیاسی با نظرات شما موافقم که سعی در تطهیر رفسنجانی ندارید و گوشه هایی إز واقعیت أو را منعکس میکنید و به خطای خود نیر اعتراف میکنید وهمه ما باید بدانیم که او درس اداره کشور را نخو انده بود ولی بسیار سعی کرد که در جایگاهش با وجود افراد تندرو و لمپن نظام که بویی إز انسانیت نبرده بودند کنار بیاید وحفظ بسیار سخت جایگاه اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی درجهان را انجام بدهد و باید به یاد بیاوریم بعد از دوران سیاه انقلاب و جنگ با وررود ایشان به حکومت حال مردم بسیار بهتر شد و رشد سیاسی اجتماعی و اقتصادی مردم أغاز شد و من همیشه با درک ان دوران سیاه و بحرانها از ایشان بعنوان مردی بزرگ وقابل دفاع یاد میکنم و پرونده سیاه تمام مخالفان و منتقدانش در درون نظام کاملا مشهود است.
از دید من #رفسنجانی همیشه نقش آن فردی را داشت که چون کفگیر به ته دیگ میخورد و صدایشدرمیآمد رو به حضار فریاد میزد” رفقا آش نذری تمام شد”
در بحث پایان #جنگ #انتخابات_۸۸ #مذاکره با امریکا دقیقا همین روش و نقش را ایفا کرد
اینها نامش که سیاستمداری نیست !
هاشمی از همان ابتدای انقلاب از موقعیتش و نزدیکی اش با بیت آیت الله خمینی نردبانی برای صعود سیاسی ساخته بود و تمام هنرش در این سالها این بود که بعد از روح الله خمینی بجای سقوط آزاد ! پله پله از قدرت آمد پایین!
و عجبا به ما مردم که این شکست خورده سیاسی را سیاستمدار مینامیم !
مگه یادمون رفته که احمدی نژادی که فرماندار سابقش بود در مناظره تلویزیونی انتخابات ۸۸ هاشمی رفسنجانی را مورد حملاتی سخت قرار داد و دوره او را برای هیمشه پایان داد ؟
ایران را با هاشمی رفسنجانی به دنیا معرفی نکنیم که هاشمی رفسنجانی یک بازنده صرف سیاسی بود
اینکه هوادرانش اورا با امیر کبیر مقایسه میکنند هم دلیلی است که هاشمی هرگز یک سیاستمدار بزرگ نبود و باید اورا با بزرگان ایران مقایسه کنند این خود نشانه کوچکی هاشمی است او آن نیست که میگویند !
توضیح اینکه با آنکه میدانم مردگان محترمند و سیاه چشم ! اما مردگان سیاسی از دید من هرگز شامل این حقِ سیاه چشمی و احترام نبوده و رفتار سیاسیون باید بیرحمانه نقد شود و هاشمی نیز از این قاعده مستثنا نیست
جالب هست که هیچ سند و مدرکی ارایه نمیشه برای چنین ادعاهایی !!!
به نظر من هم هاشمی رفسنجانی کارنامه قابل قبولی از خود به جا گذاشت
اللخصوص بعد از ماجرای سال ۸۸
دیدگاهها بستهاند.