آنها بلندگوهایشان را آورده بودند. بلندگوهای آنها سر صبح پیش از همه سر چهارراهها حاضر و یراق بودند. گویی به دلیل عدم امکان استفاده از پلیس ضدشورش، در روز تشییع جنازه رئیس تشخیص مصلحت نظام و آن «یار دیرین»، سپاهیان و امنیتیاندیشان چاره را در این دیده بودند که به تظاهرات بلندگوها روی بیاورند. انگار که فهمیده بودند از امت «۹ دی» خبری نخواهد بود تا مگر ضرب و زورِ فلان مدیر فلان نهادی پشت سر ادارهجات و نهادهای دولتی نباشد، نمیتوان به حضور خودجوش آنها در مدیریت مراسم اطمینان داشت. این بود که یاری از تکنولوژی گرفته بودند. حضور تکنولوژیک بلندگوهای گوشخراش.
اگر آخرین نخستوزیر نظام پهلوی اعتراضهای دیروز انقلابیون را به دروغ صدای نوار خوانده بود، ولی این بار سپاهیان جمهوری اسلامی به واقع حضور خودجوش بلندگوها را خلق کرده بود: اوج ترفند و تدبیر ولایی در شنیدن صدای مردم. حال که نمیتوان مراسم را با شعارهای رسمی مدیریت کرد، چه بهتر که مراسم رقیب را به هم زد.
از چهار راه ولیعصر که به سمت انقلاب راهی می شویم، صدای گوشخراش نوحهخوانیهای بیربط بلندگوها، آزارم می دهد. بیشتر رجزخوانی نیروهای شبهنظامی حاکمیت است تا عزاداری صِرف. در سیما و صورت سواران بر مرکب حمل بلندگوها نیز هیچ غم و غصه ای یافت مینشود. آن تکوتوک سینه زنیهایشان نیز اعصاب داغان می کند، زیرا که ادا بود و اطوار،ادا و اطوارِ مثلا عزاداری. که اگر ادا و اطوار هم نبود بیربط حتما بود، چرا که نه آنها عزادارِ «خواص بی بصیرت» میتوانستند باشند و نه چیزی از این عزاداری کذائیشان در نمودشان پیدا بود.
هر چه به سمت دانشگاه تهران نزدیکتر می شویم، حضور جمعیت بیشتر می شود. بلندگوهای گوشخراش نیز شاید برای ممانعت از انسجام جمعیت، آدرس غلط می دهند:«برادران و خواهران عزیز به سمت میدان انقلاب نروید،از درب شمالی دانشگاه وارد شوید.»
کامیونهای مرکب بلندگوها، وسط خیابان انقلاب و سر پیاده روها، مانع از عبور و مرور آزاد مردم میشوند. مردم هم اغلب بی توجه به آنچه از بلندگوها ذکر میشود و بیتوجه به مرکبهای مانع رفت و آمد،ا ز پیادهروهای خیابان انقلاب به سمت دانشگاه تهران راهی میشوند.
به چهارراه قدس که میرسیم، دیگر نمیتوان پیشتر رفت. وسط چهار راه یکی از آن مرکبهای کذایی حامل بلندگوهای بزرگ و نوحه خوانهایشان حاضر و آماده است که مراسم رسمی تشییع جنازه را رهبری کند. این سمت چهارراه هم کامیونی دیگر، نوحهخوانی گوشخراشاش،یک ضرب بیرون میریزد:سِن،سِن،سِن…که همان حسین حسین است که به لطف دانش و سواد و احترامی که نوحه خوانان دردانه نظام به آل عبا دارند به سِن سِن بدل شده است.
کمتر کسی است که با ندای آنها همخوانی کند. ولی گوشخراش حتما هست و آزاردهنده هم هاکذا. ترفند و تدبیرشان نیز ناپاک است و بیشرمانه. چرا که با نام و یاد و عزای امام معصومی بخواهی صدای مردمی را خفه و سرکوب کنی،چقدر میتواند مباح باشد؟ البته آنها را که حکم النصربالرعب هست چه به مراعاتی بدین باریک بینی.
نوحه خوانی مَرکَب وسط چهارراه که شروع شود به الله اکبر گفتن. جمعی یکصدا میگویند، «یا حسین میر حسین.» اغلب جمعیت هاج و واجاند. همه در انتظار. این است که نوحهخوانانشان که صدایی همسان با خود در بین جمعیت نمییابند، چند نفر بسیجی از قماش خودشان را راهی وسط جمعیت میکنند تا شعارهای مردم را با شعارهای خود همسان کنند. چند نفر بسیحی حلقه میگیرند و جمعیت را به سمت بیرون هل میدهند تا حلقهای بزرگ از خود شکل بدهند. همچنان بر سر و سینهکوبان با بلندگوها همنوایی میکنند. ولی استمرار حتی چند دقیقهای این سینه زنان بابصیرت در عزای آن که از جرگه «خواص بی بصیرت» بود، ممکن نمیشود.
گستردگی مردم سبز امکان صحنهپردازی مَرکب ممهور به مهر سپاه را از آنها می گیرد. آرام آرام مردم سبز که از گنگی و هاج و واجی دربیایند،دستها با نشان پیروزی بالا میرود. همین کافیاست تا حضور سبزها در خیابان مشهودتر باشد. رفته رفته مردم سبز خودی نشان میدهند و شعارهای خود را فریاد می زنند. هر چه نوحهخوانان بخواهند به یاری تکنولوژی بلندگو صدای مردم سبز را مسکوت سازند، مردم شعار خود را سر میدهند.
هر چه نوحه خوانان شعار عوض میکنند، جمعیت نیز مطابق آن شعاری از جنس سبز سر میدهد. بلندگوها داد میزنند: «این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده»، ولی مردم فریاد سر میدهند:« این همه لشگر آمده به عشق اکبر آمده» . بلندگوها:« همه مشت گره کردهتان را بالا ببرید» و مردم در پاسخ دستان با نشانِ پیروزی خود را بالا میبردند.
همراهی بیشتر مردم سبز که بیشتر می شود، نوحهخوانان سوار بر مرکب سپاه، از تک و تا میافتند و بیشرمی بیشتر را میسپارند به عهده تکنولوژی صدای حجیم و گوشخراش بلندگوها، تا به مدد ضبط و بلندگو راهی برای ممانعت از شکلگیری گسترده و دوباره جنبش سبز بیابند. بعضیهایشان با حالتی مبهوت نظارهگر مردم میشوند و برخی دیگرشان چشم در چشم عزاداران سبز به سینه زنیهای خاص خود ادامه میدهند. گویی میخواهند مردم معترض را حالی کنند که هر چه هم تعدادتان زیاد باشد و شعارهایتان منسجم و گویا و مرتبط، ما را گوش شنوایی برای تغییر نیست، ما را عزمی برای تفاهم نیست، ما صلبِ صلبیم و به گفته رهبرمان آن هستهی سختیم.
ولی مردم سبز را نیز عزمی برای کوتاه آمدن در برابر تکنولوژی ضرب و زور بلندگوها نیست.آنها این ترفند و حیلهی سرکوب صدایشان را در شکل گسترده خود و در نشو و نماهای مختلف دیده و چشیدهاند. اگر صدا به صدا هم نرسد، دستهای به نشان پیروزی حتمت هست که بالا بروند تا رنگ حضور خود را نمایش دهند. بلندگوهای سپاه هم که نعرهشان به آسمان رود، مردم سبز شعاری برای شرمزده کردنشان مییابند:« بلندگو مال تو،حرف حق مالِ ما». اگر شرمزده هم نشوند، دُز وقاحتشان را اندکی میگیرد. چند باری شد که همین چند سینهزن سوار بر مرکبهای کذایی در برابر شعار بلندگو مال تو حرف حق مالِ من،کوتاه آمدند و استمرار حرکات خود را در برابر نماد و نمود گسترده سبز مسخره و زشت تعبیر کرده و ادامه تحرکاتشان را ناممکن دانستند.
این همزیستی تا حدودی مسالمت آمیز در برخی مواقع به زد و خوردی کوتاه هم تبدیل میشد. آنها که نتوانند به یمن و یاری تکنولوژی بلندگویشان از استمرار شعار و نمود مردم سبز مانع شوند، باز در طول مسیر از دانشگاه تهران تا پل کالج و سپس تا میدان حس آباد، تک و توک بسیجی را به سمت جمعیت گسیل میکردند تا با شعارهایی رسمی، تعللی هرچند کوتاه ایجاد کنند که به دلیل فشار گسترده مردم و حضور نه چندان مناسب بسیجیان به درگیریهای خُرد منجر میشد.
ایستگاههای صدا و سیما نیز هر جای مسیر که هویدا میشدند، واکنشی بهتر از مَرکب سپاه نداشتند. آنها نیز یا دوربینشان خاموش بود و یا در قبال واکنش مردم، عکسالعملی سنگگونه داشتند. هر کسی بیرون از مردم ایران اگر به چنین واکنش سرد و بیمارگونه امت بانگ و رنگ صدا و سیما برمیخورد قطعا به این راحتی نمیتوانست متوجه ماجرا و چرایی واکنش سرد گزارشگران صدا و سیما بشود. گزارشگری که تربیت میشود رخدادهای مهم را گزارش و مخابره کند، استخدام میشود،حق و حقوق از جیب بیتالمال میگیرد که به ضبط و ثبت اوضاع و احوال کلیت مردم ایران بپردازد، در اوج یک رخداد سیاسی به موجودی گنگ و کر و لال و نفهم بدل میشوند؛ نفهم از بابت نفهمیدن یا خود را به نفهمی زدن از درک اهمیت رخدادهای پیرامونی. اگر این امت گزارشگران جیرهخوار بودجه هستند چرا واکنششان اینگونه سرشار از بلاهت است؟ و اگر قرار نیست که گزارشی از رخدادهای خودجوش را مخابره کنند که به تاریخ همین انقلاب اسلامی وصل میشود چرا به نام رسانهی ملی میخوانندشان؟
در بطن چنین رخدادی، گزارشگران کذایی دوربین خود را خاموش کرده و یا به ور رفتن با موبایل خود سر میکردند و یا هدفونی بر گوششان آویزان در عالم هپروت سَر میکردند، انگار که مردم معترض وجود خارجی ندارند، انگار که هیچ رخدادی در پیرامون آنها رخ نمیداد. به همان شکل و شمایل بیمارگونهی مواجه صدا و سیما با اغلب موقعیتهای مهم گذشتهی در طول حیات جنبش اصلاحطلبی ایران. عین پخش اخباری مثلا علمی و بیربط در اوج رویدادهای خونین دولت اصلاحات.
ولی اینبار خموشی و سردی و سنگ بودنشان را از نزدیک لمس میکردی. همهی اینها بود که مردم سبز را وا میداشت در مواجه با این ایستگاههای مثلا گزارشگری، فریاد سر بیاورند که :«پیام ما روشنه، صدا و سیما کَره» یا «ننگ ما،ننگ ما،صدا و سیمای ما». این بود که، این بار صدا و سیما نگفت و جرات نکرد که بگوید حضور گسترده مردم، مشت محکمی بر دهان که بود؟ و این حضور گسترده یاوه گوئیهای چه قوم و قبیله ای را افشا کرد؟
از پل حافظ که به سمت میدان حسن آباد رهسپار میشویم، چون به سفارت روسیه بر بخوریم، شعارها شکلی دیگر میگیرد: «سفارت روسیه لانهی جاسوسیه.»
تشییع جنازه آیت الله هاشمی رفسنجانی، صحنهی قدرتنمایی و احیای جنبش سبز بود. صحنهی رودرویی نظام جمهوری اسلامی با معترضین برای پاکسازی راه و روش متاخر آن مرحوم و تصویرسازی «ضد استکباری و ضد صهیونیزم و ضد..» از او بیآنکه از دشنامها و حملههای گسترده مسئولین رده بالای نظامی و غیرنظامیشان علیه رفسنجانی و از دلایل بیبصیرتی او سخنی بگویند. آنها با شعارِ «عزا عزاست امروز روز عزاست امروز، خامنه ای رهبر صاحب عزاست امروز» میخواستند اختلافات اساسی رهبر را با آیتالله رفسنجانی به فراموشی بسپارند. ولی مردم سبز به ترفندی جوابشان را میدادند «عزا عزاست امروز روز عزاست امروز، سیدِ ۸۸ صاحب عزاست امروز» تا استمرار و حیات معظل حل نشده را گوشزد کنند. به رسمیت کشاندن مراسم با وجود و حضور شعارهایی مانند «پیام ما روشنه، حصر باید بشکنه» ممکن نشد و رهبرِ مردم حاضر در این مراسم نیز قطعا آیتالله خامنهای نبود، وگرنه معترضین حاضر در مراسم شعار نمیدادند که «موسوی، کروبی، تسلیت، تسلیت» .آیت الله خامنهای حتما باز به روز حکومتساز ۹ دی بارها و بارها پافشاری خواهد کرد، ولی امت او آرام آرام پی خواهند برد که ملت سبز را چه استمرار و چه انگیزهای ستبر موصوف است. آنها با سیطره چنین مراسمی نیک خواهند دانست که ۹ دیهای حاکمیتساز هیچ وقت به پای مراسمی با حضور میلیونی که فریاد سر میدهند «این لشکر حسینه، حامی میرحسینه» نخواهد رسید. آنها آرام آرام معنای خودجوش را لمس میکنند:«بسیجی ببینه، لشگر که میگن اینه» .اگر هم امتی گوش به فرمان رهبر برای کنترل حضور بهم رسانند،با فریاد «بسیجی واقعی همت بود و باکری» متر و عیار خود را لمس میکنند و چیزی برای ابراز و اعتراض نمییابند.
و ختم کلام اینکه رهبری و تمامی قوای نظامی و قضاییشان حتما نیک میدانند که با تحریم نام و نشان خاتمی، قدرت نفوذ او را بیشتر و بیشتر میکنند.که اگر اینگونه نبود ملت از پس این همه تحریم و تهدید فریاد سر نمیدادند: «وصیت هاشمی، حمایت از خاتمی»
5 پاسخ
با احترام ، اگر بگردید ، قطعا خواهید یافت . دقیقا در تصاویرى که از مرز کره شمالى منتشر شده ، اینگونه دیوارهاى بلندگو دیده میشود .
آقای احمد یا حضور نداشتید یا به قول گزارشگر متن و به فرموده گوشهایتان را با دست گرفته بودید که با وقاحت باورنکردنی آن خیل عظیم خودجوش را “تعداد معدود”ی دیده اید.همین که پخش مراسم در رسانه میلی به جای صدای مردم در خیابان با موسیقی همراه بود بهترین سند برای صحت ادعای راستگو بودن شما و آن “تعداد معدود” است.
سلام. چرا حتی در گفتن یک جمله حرف حق هم به خود جرات نمی دهید.؟!! انکار صدای مردم در زمان انقلاب علیه محمدرضا پهلوی، انکار صدای اکثریت قریب به اتفاق مردم بود و انکار صدایی که شما گفتید انکار صدایی است که واقعا ما هم در تهران نشنیدیم و اگر هم بوده باشد در حد تعداد معدودی در فضای معدودی است. چرا با این مقایسه ها ی مع الفارق ، اندک احتمالی برای راستگو بودن خود باقی نمی گذارید؟!!!
خــدا وکیلی آیا مسئــولین رده های بالای مملکت دوست دارنـد که بیگانگان به آنهــا پوزخنــد بزننـــد…؟!
آخر این چــه کاری است واین عکس العمل ها چیست که آنها ازخود نشان میدهنــد…؟! آیا وقتی دراخبارها گفتــه میشود آقای خاتمی اجازه نیافت که درمراســم یک همچون شخصیتی مثل مرحوم هاشمی حضور بیابــد…! خود همین یک جمله چی میرســاند…؟ آیا همین کار باعث نمیشــود که خارجی های بقول خود این آقایان خبیث، دشمن مردم ســالای دینی این آقایان را باور نکننــد…؟
اینجاست که آن جملــه بسیــار گویا وپرمعنی مرحوم هاشمی درآخرین نماز جمعــه اش ماندگار بمانــد که گفتنــد: هیــچ لزومی ندارد افرادی به این نام ونشــان ما در حبـس وحصــر داشتــه باشیــم…! که دشمنان ما بما بخنــدنــد…(نقـل به مضمون) آری وقتی نخست وزیر۸ساله رئیس مجلس چندین ساله، تعدادی وزیر و وکیــل و…درحبس وحصر و ممنوع التصویر، ممنوع ازسخنرانی و…باشــد…! اصلا” واقعا” ما به دشمن خارجی نیازی نداریم…
واما شعارهای مردم در باره صــداوسیما…من به عنوان یک شهروندعادی وغیــرسیاسی، همینکه می بینـــم اکثریت مردم ما چنان شیفتـــه ســریالهای ترکی هستنــد که درطول شبانه روز حتی بصورت تکراری آنها را می بیننــد لعنت میفرستـــم به مسئــولین صداسیمـا…که فرزندان ما را آلوده کرد، زیرا نه تنهــا من بلکه اکثریت همان متــدین ها هم قادر نیستنــد جلــو فرزندان وخانواده خودشان بگیــرند تا کانال های ماهواره ای نگاه نکننـــد…مقصــر کیست؟!
معلمی داشتیم در آن سالهای دور که میگفت نجابت جاذبه خود را دارد و خانواده یی نا نجیب هم برای پسر خود دنبال همسری نجیب میگردد . یادش به خیر که امروز نیست تا بگوید که اگر نانجیبان هم بر کشور حاکم شوند نجابت جاذبه خود را از دست نخواهد داد !
دیدگاهها بستهاند.