زیتون-آناهیتا بختیار: تا ۲۹ اردیبهشت ماه و روز انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری مدت زمان زیادی باقی نمانده است اما همین مدت زمان کوتاه میتواند در نتیجه انتخابات تاثیرگذار باشد. اتفاقاتی که معمولا در ماهها و هفتههای منتهی به انتخابات در ایران رخ میدهد، گاه توانسته تمامی حدس و گمانها را هم برهم بزند.
در این میان اصلاحطلبان در ائتلاف با حامیان دولت، حسن روحانی را به عنوان تنها گزینه مورد حمایت خود معرفی کردهاند اما هنوز خبری از کاندیدای واحدی برای اصولگرایان نیست. آیا آنها به اتحاد میرسند؟
در عینحال در این ماههای منتهی به انتخابات، محمود احمدینژاد که از طرف آیتالله خامنهای برای شرکت در این انتخابات منع شده است، از حمید بقایی حمایت میکند و اسفندیار رحیممشایی، یار غار او نیز نامهای به محمد خاتمی نوشته است.
چه اتفاقاتی میتواند بازی سیاست را در ایران دگرگون سازد؟ احتمال روی کار آمدن یک رییسجمهور پوپولیست در ایران، همچون آمریکا، چقدر است؟ رقبای سرسخت حسن روحانی چه کسانی هستند؟ اهداف نامه مشایی به خاتمی چیست؟ رییس جمهور اصلاحات چه واکنشی در پیش خواهد گرفت؟
این سوالها بخشی از گفتوگویی است که با مسعود بهنود، روزنامهنگار مطرح کردیم.
در ادامه متن کامل این گفتوگو را میخوانید.
به نظر شما چقدر احتمال روی کار آمدن یک رییسجمهور پوپولیست در انتخابات سال آینده ایران وجود دارد و آیا باید احتمال تکرار تجربه ترامپ در ایران را جدی گرفت؟
طبیعتا پوپولیست ایران نوع پوپولیست آمریکایی و ترامپ نخواهد بود. اگر منظور پوپولیستی مثل احمدینژاد باشد، الان احتمال آن را ۳۰درصد میدانم اما باور دارم که این خطر میتواند در اثر اتفاقاتی خیلی ساده تا آخرین هفته قبل از انتخابات، باعث تکرار این تجربه شود. حتی این خطر وجود دارد که در دور اول یک پوپولیست برنده شود.
منظورتان از اتفاقات ساده چیست؟
در حال حاضر شرایط ایران بسیار ملتهب است. وضعیت کشور مثل خانواده کوچکی میماند که پول بخور و نمیری داشتهاند و آن را به اتمام رساندهاند و اعتبارشان را هم. وقتی احمدینژاد رفت، شرایط به همینگونه بود. آنها تا آخرین روزها و ساعتها چکهای صد میلیاردی کشیدند، بخششها و استخدامهای عجیب انجام دادند. در ماه آخر حدود چند هزار نفر را تنها در نهاد ریاست جمهوری استخدام کردند. آن هم افرادی زیر دیپلم و تجربه کاری صفر. نظامیان سیستمی دارند که آن را «سرزمین سوخته» مینامند. یعنی وقتی قرار است مکانی را تحویل دهند، باید آن را بسوزانند. کاری که امروز داعش انجام میدهد. ظاهرا دار و دسته احمدینژاد هم ماههای آخر خود را چنین گذراندند. انگار در ماههای آخر متوجه شدند دیگر برنمی گردند. بعضی از اقداماتشان هنوز کشف نشده است؛شاید به جاهایی مثل موسسات زیر نظر رهبر گره خورده باشد که افشا نشده. ذخیرهها را هم تمام کرده بودند و تعهدات بسیاری روی دوش دولت بعدی مانده بود.
برای همین دولت فعلی کار مهمی که کرده همان است که میگویند شرایط را به سال ۱۳۹۲ برگرداندهاند؛ آنهم نه در همه زمینهها. مسوولان فعلی معتقدند که ریلهای اصلی اقتصاد را در این چهارسال به مداری برگرداندهاند که احمدینژاد تحویل گرفته بود. این ها به جز تعهدات ایجاد شده در مسکن مهر و یارانههاست و پولهای سوخته. به عنوان نمونه، در واقعیت وقتی احمدینژاد به عنوان طلبکار از درآمدهای نفتی صحبت می کند مقصودش فروش نفت به چین و هند است که حدود ۳۰۰ میلیارد نفتی حبس است تا کشور هر بنجلی را از این ها بخرد.
در چنین شرایطی امکان اینکه دولت روحانی مطابق معمول شرق نزدیک انتخابات به مردم باج و امتیاز بدهد، وجود ندارد. پس فشار آن را مردم متحمل میشوند.
به باور من، حسن روحانی تیم باهوشی دارد. این تیم پختهترین گروهی است که از ۳۸ سال تجربه جمهوری اسلامی به وجود آمده است
مخالفان هم آتش مطالبات عوامانه (حقوق و دستمزد) را باد می زنند که البته حق آنهاست ولی حقشان نیست چون در همان حال که از دولت اقتصاد مقاومتی (ریاضتی) می خواهند هزینههای زیر نظر رهبری و ریخت و پاش های زیرجلدی را بالا میبرند مانند مخارج سوریه و حزب الله لبنان و نیروهای دفاعی و ….
به عنوان نمونه بسیاری از شرکتهایی که باید دو دهه پیش تعطیل میشدند توسط دولت احمدی نژاد به دوستان به هیچ فروخته شد که این قدر هم نمیارزیدند٬ بعد حالا در دوره این دولت کیهان و دارودسته اش مدافع کارگران شدهاند که چرا این موسسات زیان دیده تعطیل شده و چرا کارگران بیکار شده اند و مدام تهدید میکنند که کارگران آماده شورش هستند. برای همین فکر کنید اگر در یکی دو ماه مانده به انتخابات گروه کثیری زیر تاثیر تبلیغات جناح تندرو به خیابان بیایند و نافرمانیهای بزرگی صورت بگیرد به زد و خورد بیانجامد، به هر حال به زیان دولت است.
در واقع معتقدید این اتفاقات شاخصههایی میتوانند باشند برای اظهارات پوپولیستی کاندیداها و روی کار آمدنشان.
بله، در چنین شرایطی چارهای نیست مگر روی کار آمدن فردی پوپولیست یا شخصی با پنجههای آهنین. این نظریه خصوصا در داخل ایران و حتی میان اصلاحطلبان سابق نیز قوی است که در مواجهه با ترامپ٬ در ایران نیز گروهی روی کار بیایند که دستکم ظاهر خشنی دارند.
دلیل حمایت بعضی از علما از سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف هم همین است. به عقیده آنها دوران روی کار بودن یک حقوقدان و بحث بر سر برجام تمام شده و مربوط به دوران اوباما است. این نظریه تنها متعلق به تندروان داخلی نیست، آقای هوشنگ امیراحمدی هم در آستانه سفر به ایران مقالهای نوشته است با این مضمون که آرایش سیاسی ایران مقابل ترامپ، باید روی کار آمدن نظامیان باشد.
اصلاحطلبان حسن روحانی را به عنوان کاندیدای خود برای ریاستجمهوری معرفی کردند. در چنین شرایطی که شما آن را تصویر کردید، آیا این احتمال هست که روحانی هم به پوپولیسم روی آورد؟
به باور من، حسن روحانی تیم باهوشی دارد. این تیم پختهترین گروهی است که از ۳۸ سال تجربه جمهوری اسلامی به وجود آمده است. از همان اول انقلاب با الگوبرداری بینالمللی خصوصا از آمریکا،افرادی برای تحصیل به خارج از کشور فرستاده شدند تا تجربههای فشردهای کسب و برای آینده نظام برنامهریزی کنند. یک موسسه مطالعاتی بزرگ هم در دل حکومت هست که از دل همین تشکیلات، فکر توسعه سیاسی و حادثه دوم خرداد ۱۳۷۶ بیرون آمد و محمد خاتمی را به ریاست جمهوری برگزید.
در حالیکه خامنهای و نظام سعی میکنند نشان دهند که وضعیت ایران فوق العاده نیست. انتخابات باید به دنیا نمایش دهد که اگرچه رقابت هست ولی شرایط آرام است و امنیتی به خطر نمیافتد
در واقع اتاق فکری در داخل هست که با دهها اتاق فکر دیگر در جهان همکاری میکند. در نتیجه این بررسیها گروهی به وجود آمد که میشد بعد از احمدینژاد کشور را به دست آنها سپرد. معمولا همه از دکتر ظریف در تیم روحانی صحبت میکنند در حالیکه نباید نقش امثال بیژن زنگنه یا محمدرضا نعمتزاده را ساده گرفت. آنها متخصص درس خوانده در آمریکا هستند و از روزهای اول انقلاب در سطوح بالای مدیریتی بودند و تمام زیر و بمهای نظام را میشناسند. از همین گروه هم برمیآمد که پریشانی و پراکندگی دوران احمدینژاد را در ریلی بیندازد که به سمت سلامت و بازگرداندن زیرساختها پیش برود.
روحانی هم مبصر این کلاس است که هم خودش و هم نظام خواهان ماندن او بر این مسند هستند. روحانی نباید و نمیتواند در چهار سال آینده سر سوزنی از مواضع خود عقبنشینی کند. او از طرف این کارشناسان تیماش اجازه ندارد که پوپولیست شود یا روش دیگری برای ماندن انتخاب کند. حتی اگر بازی را ببازد و این جاست که خیلی خودش را برای انتخاب نمیکشد. شاید به عقل نظام اعتقاد دارد که نمیگذارند فاجعه پوپولیست ها تکرار شود.
در چنین شرایطی، مهمترین رقبای حسن روحانی را چه کسانی میدانید؟
در نوع ایران که دموکراسی نیست و حزب و روزنامههای آزاد وجود ندارد، نمیتوان آن را با انتخابات مثلا فرانسه مقایسه کرد که طی افشاگریهایی افراد جابهجا میشوند. در چنین شرایطی لابیگریها در بیت رهبری و بین علما و روحانیون صورت میگیرد. هرکسی هم بخواهد وارد این دایره شود، قطعا میخواهد از آقای خامنهای اجازه بگیرد. او هم به عقیده من دخالت مستقیمی در انتخابات نکرده و نمیکند.
حالا این سناریو را فرض کنید: ابراهیم رییسی که به تازگی برای تولیت آستان قدس رضوی منصوب شده، مورد حمایت و تایید آقای خامنهای قرار بگیرد. از آن به بعد تمام جریانهای اصولگرا و مدعیان مثل محسن رضایی و قالیباف لشکرکشی میکنند. پیام این لشکرکشی برای مردم این خواهد بود که خامنهای و نظام فلان شخص را میخواهد. در آن صورت اهرمهای مختلف به حرکت درمیآید و تعجب نکنید اگر در آن شرایط بعضی از دولت و حتی روحانی اعلام کنند در چنین انتخاباتی شرکت نمیکنند با به آن شخص رای می دهند. البته من این سناریو را بعید میدانم. چون همچین رویکردی، اعلام وضعیت فوق العاده در کشور است.
خلاصه من مخالف نظریه مهندسی انتخابات از داخل بیت رهبر هستم. نیازی هم به چنین مسالهای نیست. آنقدر اهرمهای پایینتر وجود دارد که به حرکت درآمدن آنها مهندسی را صورت میدهد
در حالیکه خامنهای و نظام سعی میکنند نشان دهند که وضعیت ایران فوق العاده نیست. انتخابات باید به دنیا نمایش دهد که اگرچه رقابت هست ولی شرایط آرام است و امنیتی به خطر نمیافتد. در چنین موقعیتی رقیبی برجستهتر از قالیباف برای حسن روحانی نمیبینم.
فکر میکنید آقای قالیباف قابلیت شکست حسن روحانی را دارد؟
قالیباف جسور است و در دفعات قبل فقط به کیسه خود نگریست و فکر کرد با مدیریت سپاهی و کارآمدتر، آنهم وقتی آخوند نیست و بر و رویی دارد، مشکل حل میشود. واقعا هم فکر میکنم اگر در سال ۱۳۸۴ قالیباف رقیب هاشمی میشد، انتخاب می شد.
اما در یکسال گذشته اتفاقهایی از قبیل املاک نجومی یا حادثه پلاسکو رخ داد. یعنی این مسایل و سومدیریتهای قالیباف را در شهرداری، بیتاثیر میبینید؟
این طوفان در فنجان، تصورات رسانه و طبقه نخبه است. تودهای که رای میدهد خبری از این قضایا ندارد. این توده پیامش را از جای دیگری غیر از شبکههای اجتماعی میگیرد. در حال حاضر تاثیر صدا و سیما در تهران ۸ درصد برآورد شده است اما وقتی به مناطق محروم برویم، همین تاثیر به ۸۰ درصد میرسد.
پس معتقدید آقای قالیباف میتواند حسن روحانی را در انتخابات شکست دهد؟
بله. توانستن، میتواند. الان کمترین احتمال در ذهن ما سعید جلیلی است. من در انتخابات ۱۳۸۴ هم گفته بودم که این تصور ماست که هاشمی با فاصله زیادی از رقبای انتخاباتیاش جلو است. آنموقع هم به لایههای درونی جامعه نگاه میکردم وقتی احتمال دادم کسی مانند احمدی نژاد هم میتواند از صندوق به درآید.
لایههای دیگری مثل کاربران شبکههای اجتماعی ما را دلگرم میکند، مانند غفلتی که در انتخابات آمریکا اتفاق افتاد. تهران امروز جزیرهای بیش نیست و حکومت هم از آن برای نمایش آزادی سود میبرد. به نسبتی که از دایرههای قدرت مثل خراسان دور شویم، با وجود ۲۲ درصد رای اصلاحطلبان، در دل دهات درصد حامیان اصلاحطلبان خیلی پایین است اما همین مناطق دورافتاده تعیینکننده رای هستند.
در واقع شما احتمال حمایت سازمانیافته بخشهای غیرانتخابی مثل بیت رهبری و سپاه را از یک کاندیدای خاص یا به تعبیری دیگر سناریوی مهندسی انتخابات برای پیروزی یک کاندیدا را مردود میدانید؟
بحث در اینباره مفصل است، اما خلاصه کنم، مهندسی انتخابات در همهجای دنیا هست. مهندسی انتخابات و افکار عمومی در تمام دنیا و احزاب مرسوم است اما وقتی به کشورهایی مثل ما میرسد چندوجهی میشود. ایران نه مثل شیخنشینان دیکتاتوری دارد و نه پارلمان و انتخاباتاش مثل اروپا و آمریکا است٬ بلکه قدرت ثابتی دارد. گرچه در مناسباتی گاه جامعه مدنی توانسته است این قدرت ثابت را به عقب براند؛ مثل دوم خرداد یا خرداد ۸۸.
جامعه مصلحت سنج شده و احساساتی نیست. جامعه زیر این فشارها به نوعی به مصالحه با واقعیت رسیده است
خلاصه من مخالف نظریه مهندسی انتخابات از داخل بیت رهبر هستم. نیازی هم به چنین مسالهای نیست. آنقدر اهرمهای پایینتر وجود دارد که به حرکت درآمدن آنها مهندسی را صورت میدهد. مثل سرکوب خرداد ۸۸ که نیازی به ورود سپاه نبود و با گروههای فشار و لومپن های خیابانی، مساله را جمع کردند.
در مهندسی انتخابات این اهرمهای پایینتر کدامهاست؟
همان نیرویی که میتواند در مدت زمان کوتاهی چند میلیون نفر را برای رفتن به کربلا، آنهم در شرایط خطر بسیج کند، میتواند به عنوان اهرمهای پایینتر وارد عمل شود.
به اصلاحطلبان برگردیم. به نظر شما استراتژی آنها در انتخابات باید حمایت تمامعیار از روحانی باشد یا گفتوگوی انتقادی و تعیین شروط برای این حمایت؟
به هر حال باید از روحانی حمایت کنند. آنها نه میتوانند و نه باید وارد گفتوگویی مشروط با روحانی شوند. اصلاحطلبان با روحانی ائتلاف کرده اند و کابینه ائتلافی به وجود آمده است. مهمترین ائتلاف روحانی با اصلاحطلبان بوده که برخلاف روحانی، دارای سازمانی رای دهنده هستند. اگرچه سازمانها را تعطیل کردهاند و اعضایش بازداشت میشوند اما در هر صورت اصلاحطلبان مانیفست و بدنهای دارند که پرچم آن دست محمد خاتمی است. یعنی تنها فردی که در ۳۸ سال گذشته سرپا مانده و هنوز هم رای دارد.
جامعه مدنی نوعی وصلت تاکتیکی با اصلاحطلبان دارد. نه اینکه زیربخش اصلاحطلبان باشد، بلکه خودش را مدام تقویت میکند و آن بخشی از جامعه که باهوشتر است گاهگاهی ناچار به همراهی با اصلاحطلبان است
آقای مشایی هم برای کسب مطلوبیت و مشروعیت حرکت گروهشان به او نامه مینویسد. اصلاحطلبان بدنه اجتماعی دارند ولی موافقت مغز نظام را ندارند. حالا هم کابینهای تکنوکرات روی کار آمده که بخشی از آن به شدت اصلاحطلب است و بخشی دیگر ضد آن. کابینه روحانی به محض شروع به کار تمام شئونات اصولگراییاش را باخت. شخص روحانی در خرداد ۸۸ هنوز مقابل اصلاح طلبان بود ولی همینقدر هم که به شعارها و مطالبات آن ها و جامعه تحولخواه روی خوش نشان داد، گروه مقابل تحملاش را ندارد. روحانی حالا رییسجمهور اپوزیسیون شده است.
انگار خاتمی اما بدون ممنوعیتها و بدون توجه به سابقه ایشان. مردم ایران قبل از روحانی با حمایت از میرحسین و کروبی هم نشان دادند که برای فراموش کردن سابقه نامزدها آمادگی دارند. در واقع کسی برای آدمی جان باخت که از دوران طلایی امام حمایت کرده بود، یعنی جامعه مصلحت سنج شده و احساساتی نیست. جامعه زیر این فشارها به نوعی به مصالحه با واقعیت رسیده است.
به قول حافظ «نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی» جامعه ایران هم متوجه شده که این اقبال ناممکن است که تا وقتی جمهوری اسلامی پابرجاست، نمیتوان این سلسله را جنباند. در نتیجه این کابینه در حقیقت در ذات خود کابینه اصلاحطلبان است و بدون آنها سر پا نمیایستد.
در عینحال اصلاحطلبان هم دیگر فرصتی چنین برای حضور در ساختار سیاسی پیدا نمیکنند. اگرچه در سطوح عالی نیستند ولی بسیاری از آنها وارد مجلس شدند یا به عنوان استاندار و فرماندار ایفای نقش میکنند. خصوصا جامعه زنان که اصلاحطلبان به آنها متکی هستند و نیروی اصلی خود را از آنها میگیرند، در این کابینه رشد کرد. زنان در مناطقی مثل سیستان و بلوچستان چندین فرماندار دارند. فرصت خوبی برای اصلاحطلبان ایجاد شده که حاصل توافق ضمنی آقای هاشمی و آقای خامنهای است.
به عقیده من برخلاف آنچه در رسانهها مطرح شد، «آشتی ملی» آقای خاتمی مورد مخالفت آقای خامنهای به معنای بستن این پرونده قرار نگرفت
این مسایل غیر از جامعه مدنی است. جامعه مدنی نوعی وصلت تاکتیکی با اصلاحطلبان دارد. نه اینکه زیربخش اصلاحطلبان باشد، بلکه خودش را مدام تقویت میکند و آن بخشی از جامعه که باهوشتر است گاهگاهی ناچار به همراهی با اصلاحطلبان است. در واقع جامعه مدنی حرکتها را جلو میبرد و اصلاحطلبان دنبالهرو هستند. این جامعه مدنی نه مهار کردنی است و نه سرکوب شدنی. حس و حالی در دختران جوان خانوادههای روحانی وجود دارد که مهار شدنی نیست؛ مثل دختر خلخالی یا دختر هاشمی.
اصولگرایان چطور؟ شانس آنها را برای رسیدن به وحدت و معرفی کاندیدای واحد چقدر میدانید؟
فرق اصولگرایان با دیگر جناحها این است که تشخیص دادهاند، ایران تبدیل به حکومتی دموکراتیک نخواهد شد. زمینه آن را هم خودشان ایجاد کردند، روحانیت را بهتر از هر گروهی میشناسند.
در همان یک سال اول بعد انقلاب، جناح راست بود که روحانیت را وادار کرد تا ولایت مطلقه فقیه در قانون بگذارد. این جناح اصلا اعتقادی به بخش انتخابی ندارد، به جای درگیر شدن در انتخابات، هر گامی که در ۳۸ سال اخیر برداشته، در جهت قدرت بیشتر بخشیدن به بخش انتصابی بوده است. رهبر در اوایل انقلاب به تلویزیون یا قوه قضاییه کاری نداشت اما امروز روسای آنها را تعیین میکند. حضور اصولگرایان در انتخابات صوری است و نه مثل اصلاحطلبان که از زندگیشان مایه میگذارند.
شاید بدبینانه باشد اما به نظر من همین مبارزاتی را هم که شاهدیم، اگر شخص رهبر دستور دهد، ظرف ۵ دقیقه با ائتلاف اصولگرا ها بر سر یک نفر و انتخاب نامزد واحد به نفع آن ها حل می شود. کشور اما برای مقابله با خطرات خارجی الان به انتخابات به اندازه موشک هایش نیاز دارد.
در صحبتهایتان به نامه آقای مشایی به آقای خاتمی اشاره کردید. آنهم در شرایطی که آقای خامنهای با ایده «آشتی ملی» مخالفت کرد. حالا اسفندیار رحیممشایی باب گفتوگو را با زبانی احترامآمیز با محمد خاتمی گشوده است. اهمیت این نامه در چیست؟
این نامهها برای خوانده شدن توسط طرف مقابل نوشته نمیشود. بلکه حکم اعلامیه و بیانیه را دارد. در فضایی که آزادی وجود ندارد و روزنامهها به حذف شدهها نمیپردازند، نامه نوشتن اینچنینی راهی برای مطرح شدن در افکار عمومی است. به عقیده من برخلاف آنچه در رسانهها مطرح شد، «آشتی ملی» آقای خاتمی مورد مخالفت آقای خامنهای به معنای بستن این پرونده قرار نگرفت.
اگر آقای خاتمی میخواست٬ میتوانست بدون انتشار عمومی این نامه، مساله را با شخص رهبری مطرح کند. در حالیکه این نامهها هم تا حدودی جواب داده است و بسیاری از جمله آقای تاجزاده آزاد شدند. روح این نامهها خصوصا در افکار عمومی مثبت است و باعث ایجاد بحث میشود.
به نظرم واکنش آقای خاتمی مودبانه خواهد بود و نه نامهنگاری و با سر و صدا. به تصور من ایشان وارد آن بازی نمی شود که زمین آن را دیگری تعیین کرده است
مقصود آقای خاتمی هم در نوشتن این نامه، همین مساله بوده است. حالا هم گروهی که ادعا میکند ۱۸ میلیون رای دارد و به عقیده من ۱۲ تا ۱۳ میلیون را حتما دارد، برای حفظ رای خود ناچار است به آقای خاتمی که روزنامهها هم اسمی از او نمیتوانند بیاورند، نامه بنویسد. در واقع با این نامه خواستند بگویند ما اشتباه کردیم که گفتیم خس و خاشاک. اما مهمترین مساله در نوشته مشایی آنجاست که از رای سال ۱۳۸۴ مثال میاورد که مثل اصلاحطلبی اعتراض به نظام بود.
در واقع میگوید مردمی که به ما رای دادند، هدفشان اعتراض به نظام با مظهر آن هاشمی بود. حرف غلطی هم نمیزند. برای همین میگوید این همان مردم رایدهنده به شما بودند که به ما رای دادند و ما از شما شجاعتر بودیم. با این حال در میانه نامه یادآوری به آقای خاتمی میکند به این معنا که آقای خاتمی نماینده جامعه مدنی و اصلاحطلبی ایران است و نباید این اتحاد تاکتیکی با تیم هاشمی را جدی بگیرد و سخنگوی آنان هم بشود. تا امروز هم اصلاحطلبی هاشمی را نجات داد وگرنه آیا واقعا هاشمی اصلاح طلب شد؟
به هر حال او در تمام آن چه در دهه اول انقلاب صورت گرفت سهم و آن هم سهم اساسی داشت است. همه هم میدانند که سهم آقای هاشمی در ماجراهای دهه اول بیشتر از آقای خامنهای است. خاتمی برای جلوگیری از سرکوب اصلاح طلبان، با هاشمی ائتلاف موضعی کرد و توانست تاثیرگذار باشد. اما نباید فکر کند که جایگاه اصلی او اینجاست. جایگاه اصلی آقای خاتمی توده مردم هستند که او باید از آنها مراقبت کند. نه آنکه گروهی را نمایندگی کند که فقط نگران نظام هستند٬ این مساله از نامه مشایی برمیآید.
به نظرتان آقای خاتمی چه واکنشی خواهد داشت؟
به نظرم واکنش آقای خاتمی مودبانه خواهد بود و نه نامهنگاری و با سر و صدا. به تصور من ایشان وارد آن بازی نمی شود که زمین آن را دیگری تعیین کرده است. خصوصا که مشایی و دار و دستهاش نه حزب و نه پرچم مشخصی دارند. فکر میکنم آقای خاتمی با ظرافت، راهحلی پیدا خواهد کرد تا به بخشهای مثبت این نامه واکنش نرم نشان دهد.
14 پاسخ
بهنود و امثال او فقط درد طبقات بالا و سرمایه داران را دارند و هرکس غیر از طبقه مرفه باشد و از درد مردم بگوید از نظر حضرت ایشان پوپولیست می باشد.
آقای بهنود به گفته خودشان یک روزنامه نگار هستند ولی متاسفانه از سوی رسانه ها به عنوان کارشناس و تحلیلگر سیاسی دعوت می شوند تا درباره رویدادهای سیاسی اظهارنظر کنند. متاسفانه تحلیلهای ایشان دارای پایه های سست و پریشانی در انسجام بوده و بازتاب دهنده واقیعی های سیاسی ایران نیست.
این عادت ایشان است که واقعیت ها را با تصورات خود مخلوط کرده و از آن معجونی ساخته تا در نهایت ذهن خواننده یا شنونده را برای باوراندن آنچه مطلوب اوست هموار کند. مثلا اینکه در ابتدای انقلاب گروهی مثلا به آمریکا فرستاده شدند تا به جمهوری اسلامی خدمت کنند مبتنی بر کدام واقعیت و فکت می باشد؟ آقای نعمت زاده در پیش از انقلاب مانند بسیاری دیگر از دانشجویان ایرانی در آمریکا مشغول به تحصیل بود و پس از انقلاب با رها کردن تحصیل به ایران بازگشت. آقای زنگنه هم پیش از انقلاب و در ایران تحصیل کردند. این که اتاق فکری توسط این گروه از مدیران جمهوری اسلامی تشکیل شده و هماهنگ! با اتاق های فکر در جهان است بر اساس کدام مدرک و مشاهده ایشن است؟
جای تأسف بسیار است که چنین آدمِ “خوش سابقه(!) ” را به زیتون راه دادید.
سخنان بهنود، بیشتر واقعیت بود تا توهم، بنظر قاصر من. و در سیاست اگر بخواهیم پیروز شویم باید واقعیات را در نظر بگیریم و نه آرزوها را.
دموکراسی در ایران نهادینه نیست، اما همین وضعیت فعلی، بضاعت ماست! این بضاعت را قدر بدانیم، با حکومتهای همسایه و رژیم شاه مقایسه کنیم و تلاش کنیم تا رشد کند. اما بدون آشوب و هرج و مرج و یا انقلاب. فعلا این بهترین راه، هر چند از سر ناچاری است.
از طرفی ترامپ هم هست. پس با بالابردن مشارکت رای مردم، باید احتمال جنگ و خون ریزی را پائین آورد
به jam با چند تصحیح
از نوشته شما تنها چیزی که ئستگیر من شد، چیزی جز تایید پروژه سازش اصلاح طلبان حکومتی نیست.
می نویسید: «آنچه که آقای بهنود در مورد فضای انتخاباتی گفته اند … واقع بینانه است و بطور واقعی در انتخابات ٨٨ و ٩٢ ریاست جمهوری و نیز انتخابات اخیر مجلس و همواره در انتخابات شورای شهر قابل مشاهده بوده است.»!
روشن نکرده اید که کدام گفته آقای بهنود واقعبینانه است؟ اینکه اکثریت محروم جامعه یعنی زحمتکشان ماشین رای دستگاه رهبری اند؟ باید این برداشت را از این جمله نا مفهوم شما داشت که محرومان در سال ۸۸ به موسوی که پاک ترین و اصولی ترین فرد موجود در نظام است نه گفتند (یعنی تایید ادعای تاجزاده، حجاریان و خاتمی مبنی بر اینکه در انتخابات ۸۸ تقلب نشد بلکه تخلف شد) آنوقت در سال ۹۲ به کسی که در کتابش بزرگترین خطر امنیت ملی را مبارزات صنفی معرفی کرده رای داده و بعدتر در انتخابات مجلسین به جانیان و آیات عظام قتل عام رای داده است، آن هم به فرمان شیخ خندان؟!!!
ادامه داده اید که: «بنظرم یک مشکل که طی حدود چهار دهه اخیر و ازپیش و پس از انقلاب … وجود داشته این است که بخشی از نخبگان و تحصیل کردگان در داخل و بویژه در خارج از کشور که معمولأ مطالبات مدنی مشخصی داشته و در زمان انتخابات نیز فعال هستند [!!!!]، سعی داشته و دارند که نشان دهند اقشار مختلف جامعه بر اساس آگاهی و دانش ناشی از منافع اقتصادی – و از نظر برخی طبقاتی – و مدنی مشخص و معین خود فکر و عمل می کنند در حالیکه چنین [نیست]»
باید پرسید که در صورت صحت ادعای شما گناه این که مردم ایران ناآگاه بوده و نا آشنا با مبارزات صنفی هستند متوجه کیست؟ اصلاح طلبان در هشت سال دوران ریاست جمهوری خاتمی که از پشت جبهه مجلس ششم هم برخوردار بود کدام گام ها را برای آگاه کردن مردم و آشنا کردنشان با مبارزات صنفی انجام دادند؟ مصطفی تاجزاده در مصاحبه با دهباشی می گوید ما در سال ۷۶ خاتمی را به موسوی ترجیح دادیم چون خاتمی نه مثل موسوی مخاف (اصولی) امریکا بود و نه از محرومان دم می زد! آیا حاملان چنین افکاری بدنبال آگاه کردن مردم و آموزش مبارزات صنفی یا مدنی به آنان می باشند؟
نوشته اید: « اقشار مختلف مردم مطالبات ثابت و پابرجا ندارند [!!!] و از طرفی بنابر ماهیت و شکل انقلابی [؟!!!] امور و مناسبات تنش زای خارجی ناشی از آن بخصوص در ارتباط با آمریکا و غرب، مردم بیشتر بنابر شرایط و مقتضیات روز رأی می دهند.» لطف کنید معنای این جمله خود را برای من بگویید.
مطالبات ثابت یعنی چه؟ یعنی اگر مردم امسال خواهان حداقل حقوقی بالغ بر ۳ میلیون تومان هستند، سال آینده علیرغم رشد تورم نباید خواهان افزایش آن شوند؟! مردم اگر بنا به شرایط روز و مخاطرات موجود انتخاب نکنند، بر کدام پایه باید رای دهند؟ بر این پایه که یک بار اصلاح طلب همیشه اصلاح طلب؟
درک باقی مطلب شما برای من بسیار دشوار تر شد. شاید انشانویسی را دوست دارید اما شما که مدعی ناآگاهی مردم و آگاه بودن خود هستید، کمی روان تر و بزبان مردم بنویسید تا شاید من و سایر ناآگاهان بخت آموختن از امثال شما برایمان فراهم شود.
آقا یا خانم درفشی یکی از بزرگترین معضلات کشور ما فرهنگ ریا و چاپلوسی است. همه کم و بیش با استدلال آقای بهنود را نقد کرده اند اما شما بدون پرداختن به آن استدلالات تنها انتقاد به ایشان را بخاطر ایرانی بودن و «صاحب نظر» بودن نادرست می دانید!!!
آن قسمت از نظرات آقای بهنود که در ارتباط با کیفیت و چگونگی تصمیم گیری اقشار مختلف مردم بویژه در استانهای کمتر توسعه یافته کشور برای شرکت در انتخابات است، تاحدود زیادی قابل قبول و منطبق با واقعیات بنظر میرسد و انتقادات وارد شده به سخنان ایشان در این زمینه چندان وارد و موجه نیست.
خود من در یکی از استانهای مشهور به محروم از نظر شاخصهای توسعه زندگی می کنم و با نگاهی بیطرفانه و منصفانه تصور میکنم آنچه که آقای بهنود در مورد فضای انتخاباتی گفته اند صحت داشته و واقع بینانه است و بطور واقعی در انتخابات ٨٨ و ٩٢ ریاست جمهوری و نیز انتخابات اخیر مجلس و همواره در انتخابات شورای شهر قابل مشاهده بوده است.
بنظرم یک مشکل که طی حدود چهار دهه اخیر و ازپیش و پس از انقلاب در میان نخبگان و تحصیل کردگان وجود داشته این است که بخشی از اینها در داخل و بویژه در خارج از کشور که معمولأ مطالبات مدنی مشخصی داشته و در زمان انتخابات نیز فعال هستند، عادت دارند جامعه ما و اقشار مختلف مردم را طبق تئوریها و فرضیات از پیش تعریف شده و عمومأ جزم اندیشانه و بدون ارتباط با واقعیات کشور وبنابر خواستها و تمایلات خود بررسی و تحلیل کنند و همواره سعی داشته و دارند که نشان دهند اقشار مختلف جامعه بر اساس آگاهی و دانش ناشی از منافع اقتصادی – و از نظر برخی طبقاتی – و مدنی مشخص و معین خود فکر و عمل می کنند در حالیکه چنین وضعیتی مختص جوامع پیشرفته و توسعه یافته ای است که نهادهای مدنی تا حدود زیادی رشد کرده و اقشار مختلف مردم بطور نسبی آگاهی لازم را از آنچه می خواهند و آنچه باید انجام دهند دارند ، ولی واقعیات در کشور ما نه در آن زمان و نه در حال حاضر چنین نیست و آنچه مشاهده می شود، انفعال یا تحرک توده ای و خودجوش است چرا که بدلیل سطح ناکافی پیشرفت و توسعه و طبعأ عدم شکل گیری فرهنگ مدنی متناسب با آن جز مواردی محدود در زمینه مطالبات کارگران و معلمان، چارچوبهای مدنی که آرای مردم را هدایت کنند، شکل نگرفته و تثبیت نشده است در نتیجه آرای اقشار مختلف مردم بالاخص در خارج از پایتخت و چند شهر دیگر، جهت گیری مستمر خاصی نداشته و چندان ثباتی هم ندارد و با مداخله هر عامل تأثیرگذار یا مشوق اقتصادی یا مالی بسرعت ممکن است تغییر کند یعنی اقشار مختلف مردم مطالبات ثابت و پابرجا ندارند و از طرفی بنابر ماهیت و شکل انقلابی امور و مناسبات تنش زای خارجی ناشی از آن بخصوص در ارتباط با آمریکا و غرب، مردم بیشتر بنابر شرایط و مقتضیات روز رأی می دهند.
بنظرم انتخاب آقای روحانی در انتخابات گذشته ریاست جمهوری، در نتیجه کسب آرای تحصیل کردگان و اقشار متوسط شهری بود که حامی برخی شخصیتهای شناخته شده مثل آقایان خاتمی و هاشمی بوده و هستند و نیز متمایل به اصلاح طلبان و جریانات نزدیک به آنها مثل اعتدال گرایان و کارگزارانند همچنین بخشی از اقشار دیگر مردم که قانع شده بودند خطر درگیری نظامی بر سر مناقشات هسته ای بالاست نیز آرای خود را به آقای روحانی دادند ولی حالا ممکن است این رأی دهندگان اخیر یعنی کسانی که نگرانی در مورد سرانجام مناقشات هسته ای و تبعات آن داشتند طی این دوره چهارساله و با مشغول شدن موقتی دولت و افکار عمومی در آمریکا به مباحثات پیرامون محدودیتهای مهاجرتی مسئله را تا حدودی فراموش کرده باشند یا دیگر تهدید نظامی را بنابر نظر خودشان تا حدود زیادی منتفی شده میدانند.
و چنین وضعیتی تا دستیابی به سطح نسبتأ رضایت بخشی از پیشرفت و توسعه و شکل گیری فرهنگ مدنی و به تبع آن ساختار انتخاباتی حزبی و معین متناسب با این شرایط برقرار خواهد بود و لازم است جدا از نتیجه انتخابات و حصول به منافع معینی جهت این یا آن قشر معین بیشتر در اندیشه رسیدن به شرایط و مختصاتی بود تا بعد از برقراری شرایط مناسب و بمانند کشورهای پیشرفته در این زمینه، از آن به بعد شرکت در انتخابات یا دیگر فعالیتهای مدنی با هدف کسب نتایج معلوم و بر اساس شرایط و امکانات واقعی و موجود صورت گیرد.
بیاییم بدونه قضاوت ونظر بخوانیم ، هیچ ملتی مثل ما فرصت سوز نیست آقای بهنود هم مثل خیلی ها حتما دارای ضعف هایی در گذشته وحال دارد اما یک ایرانی وصاحب نظر وقابل احترام هستند .واز ایشان ممونم که بلاخره دست به قلم شدند وبه خط وحال در ایران بودنشان نوشتند سلامت وموفق باشند بسیار مفید وجالب بود
تحصیل کرده بودن در آمریکا به خودی خود چه مزیتی به حساب میاد؟!!
نعمت زاده که از نظر فساد اقتصادی اوضاع خوبی نداره، ویژگی مثبت هست واسه دولت روحانی؟!!
آه۰۰
مسعود بهنود،مردی برای تمام فصول۰
آقای بهنود مکرر گفته که من فقط یک ژورنالیست هستم. اینک و در حالیکه هنوز جو خیلی هم شفاف نشده در نقش یک تحلیلگر سیاسی انتخابات ایران وارد صحنه شده اند. بیخود نیست که تاریخ ما سرشار از نوابغی است که در آن واحد حکیم و طبیب و ستاره شناس و ریاضی دان و … بوده اند.
وقتی اعضای کابینه نئولیبرال روحانی کارشناسان کارکشته معرفش شوند چون تحصیل کرده کعبه آمال امثال آقای بهنود هستند،
وقتی مطلبات بحق مرم محروم و زحمتکشان “مطالبات عامیانه” نامیده شوند!
وقتی آمارسازی های من در آوردی شود که استبداد حاکم پایگاه خود را در میان محرومان دارد و این اهالی روستا ها و اقشار کم درآمد هستند که پشتوانه انتخاباتی راست ها هستند،
وقتی واقعیات تحریف شوند و تمام مبارزات سندیکاهای مستقل کارگری نادیده انگاشته شده و کیهان حسین شریعتمداری بازجو را بلندگوی مطالبات کارگری خوانده می شود،
… آیا میتوان آقای مسعود بهنود را یک تحلیل گر مستقل دانست؟ ایشان ورژن لندن نشین زیباکلام است.
شرایط ایران حکم میکند که نیروهای واقعا ملی و تحول خواه و نه اصلاح طلبان حکومتی که در پی سازش با رهبر و تسلیم در برابر غرب و عربستان اند، بی توجه به انتخابات پیش رو پیگیر مطالبات «اکثریت جامعه» باشند. درد اکثریت جامعه فقدان عدالت و آزادی است.
تحلیل گرانی اینچنینی نظم موجود در ایران را سرنوشت آسمانی کشور و مردم میدانند و برای همین فقط و فقط سر در لایه های حکومت (بالایی ها) دارند و به پایینی ها در بهترین حالت بی توجه اند.
لابد حالا برای این که یک “کاندیدای پوپولیست” رأی نیاره، باید در انتخابات شرکت کنیم و به این وسیله، مشت محکمی بر دهان همه یاوه گویان بالاخص استکبار جهانی بکوبیم! …
من برای اینکه مثلث “بوق” رای نیاره به دایره “خبط” رای خواهم داد! الف. گ.
دیدگاهها بستهاند.