اگر خواسته باشیم منتقدانه درباره نماز جمعه، پیشینه اش و وضعیت امروزینش بیندیشیم؛ این پرسش ها فراروی ماست: آیا این چیزی که امروزه به نام نماز جمعه وجود دارد همان چیزی است که در صدر اسلام تشریع شد؟ آیا شکل نماز جمعه در طول تاریخ، دگرگون نشده؟ کارکرد آن از گذشته تاکنون دگرگون نشده؟ آیا نماز جمعه، در زمان پیامبر خدا محمد، تریبونی برای مومنان نیز بوده تا صدای خود را به گوش پیشوای جامعه برسانند یا بسان امروز، این تریبون تنها در اختیار حاکمان بوده و مومنان تنها شنونده بوده اند؟ برای پاسخ به این پرسش ها باید با ساختار جامعه عربی آشنا شد.
ساختار اجتماعی مردم جزیره العرب، بسیار ساده و بسیط و فاقد سلسله مراتب قدرت بود. البته در درون هر قبیله، سلسله مراتب قدرت وجود داشت و فرد، محدودیت های تحمیلی از سوی قدرت بالادستی(رئیس قبیله) را تن می داد؛ اما در سطح میان قبیله ای اصلا چنین چیزی معنا نداشت و هیچ گروهی، زیر بار گروه دیگر نمی رفت و قدرتی را بیرون از قبیله خود، به رسمیت نمی شناخت. این حالت همان چیزی است که ابن خلدون از آن تعبیر به “عصبیت” می کند. عصبیت قبیله ای اعراب، فضای اجتماعی ای را پدید می آورد که پیوسته خود را در رقابت و تقابل با قبیله دیگر می دیدند و حاضر نبودند از هیچ فرصت و نعمتی به خاطر قبیله دیگری دست بکشند. بلکه حتی اگر در توان یک قبیله می بود؛ قبیله دیگر را کشته؛ تاراج کرده و از صحنه حذف می نمود.
پدیدار شدن شهرنشینی در جزیره العرب موجب می شد شماری قبیله در یک محیط گرد هم آیند و برای بهتر زیستن، میان شان همکاری و تعامل شکل گیرد. همکاری و تعامل میان این قبایل، متوقف بر اتخاذ تصمیم های یکسان و مشترک بود. عصبیت قبیله ای اعراب، اتخاذ تصمیم مشترک را سخت می کرد زیرا هر قبیله ای طبیعتا تنها به دنبال فراچنگ آوردن بیشترین بهره برای خودش است. وقتی هیچ قبیله ای قدرت “دیگری” بر خود را به رسمیت نشناسد و اجازه ندهد “دیگری” برای سرنوشت وی تصمیم بگیرد؛ تصمیم گیری تنها از راه دموکراسی و مراجعه به آرای عمومی ممکن خواهد بود. در چنین جامعۀ ابتداییِ فاقد سلسله مراتب قدرت، دموکراسی و همه پرسی پذیرفته تر و کارآمدتر خواهد بود. زیرا جایگزین همه پرسی، تنها شمشیر می توانسته باشد.
مدینه حتی پیش از اسلام نیز، درون خود قبایل متخاصمی چون اوس و خزرج را جای داده بود. ورود اسلام به این شهر، از شدت این درگیری ها و تنش ها کاست اما نتوانست کاملا برطرف شان کند. ورود دین جدید به مدینه، دسته ای دیگر از تقابل ها را موجب شد. تقابل مکی/مدنی یا همان مهاجر/انصار. طبق گزارش های تاریخی حتی سال ها پس از استقرار دین جدید در مدینه، درگیری هایی میان مسلمانان وجود داشت که خاستگاه این درگیری ها، تقابل های اوسی /خزرجی و مکی/مدنی بود. یکی از شواهد استمرار این درگیری و تنش میان مسلمانانِ مکی و مدنی(مهاجر/انصار) ماجرای سقیفه بنی ساعده و انتخاب خلیفۀ پیامبر بود.
حال پیامبر خدا در مدینه چگونه می توانست رهبری کند؛ اگر دموکراسی و رایزنی را به رسمیت نمی شناخت؟! “شوری” محصول چنین وضعیتی است. محمد تنها با “شوری” می توانست جامعه را راهبری کند.
یکی دیگر از پدیده هایی که بر محور این وضعیت پیچیده و نیاز مبرم به رایزنی و دموکراسی ایجاد شد؛ “نماز جمعه” است. محمد با تشریع نماز جمعه بستر مناسبی برای مشورت و رایزنی و تصمیم گیری در امور مهم سیاسی و حکومتداری ایجاد کرد. گزارش های تاریخی نشان می دهد که در زمان پیامبر و حتی خلفای راشدین بسیاری از مشورت های مهم حکومتی و سیاسی در گردهمایی نماز جمعه انجام می شده است.
درآمیختگی گستردۀ اعراب با مردم دیگر سرزمین ها در پی فتوحات صدر اسلام و نیز پس از آن در دوره اموی و عباسی، نیز گسترش هر چه بیشتر شهرنشینی و نیز تشکیل حکومت های مقتدر، نیزگذار جامعه عربی از ساده به پیشرفته، عصبیت قبیله ای را هرچه بیشتر کمرنگ می کرد و روحیه جمع گرایی که اقتضای زندگی قبیله ای بود را کاهش می داد و به تشدید روحیه فردگرایی می انجامید. همه این ها در کنار وجود حکومتی مقتدر که بیانگر شکل گیری سلسله مراتب قدرت در چنین جامعه ای بود؛ زمینه را برای دموکراسی زدایی و گسترش استبداد بسیار فراهم می کرد.
از همین نقطه تاریخ اسلام است که “شوری” و در پی آن “گفتگو” در فرهنگ مسلمانان اندک اندک رو به زوال می گذارد. این وضعیت خود به مسخ شماری دیگر از پدیده های دینی که در بستر همان فرهنگ شورایی و گفتگویی تشریع شده بودند، انجامید. مانند نماز جمعه.
نماز جمعه که تا پیش از این بستری برای گفتگو و مشورت میان حاکمان و مردم در امور مهم کشورداری بود؛ بدل به آیین و تشریفاتی بی روح گشت که از کارکرد اصیل و اولیه خود بازمانده بود. حالا دیگر فقیهان به نهادینه کردن استبداد و تکصدایی در فرهنگ اسلامی یاری داده و فتوا می دادند که باید در سکوت کامل به خطبه های نماز جمعه گوش سپرد و اندکی سخن گفتن در میانه خطبه ها، نماز را باطل می کند؛ و چنین بود که گفتگو کم به کم از میان مسلمانان رخت برمی بست. زیرا پذیرفتگی گفتگو از سوی حکومت، یعنی به رسمیت شناختن مخالفان و این که حکومت بپذیرد که در صورت لزوم به نفع خواستۀ های مردم، خود را تغییر دهد. در این جا میان فقیهان و سلاطین همگرایی و همکاری ایجاد شده و فقیهان به حاکمان در رام کردن مردم کمک می کنند. یکی از آغازین گام ها در این راه، مسخ آموزه ها و تشریعات دینی به نفع استبداد است. و در این میان بازنده اصلی دین بود.
با در نظر گرفتن این نکات به “اینجا” و “اکنون” باز می گردیم. حال با دو پرسش دیگر روبرو هستیم.
پرسش اول این که: نماز جمعه در زمانۀ ما، با نماز جمعه در کدام دوره تاریخی تناسب دارد؟ زمانۀ پیامبر خدا محمد یا زمانۀ سلاطین اموی و عباسی؟! آیا نماز جمعه در روزگار ما محلی برای گفتگو و شوری میان حاکمان و مردم است یا مکانی برای شستشوی مغزی مومنان و رام نمودن افکار آنان برای ندیدن واقعیت؟! این پرسش را خود خواننده باید برای خود پاسخ دهد.
اما پرسش دوم این که: در زمانه ما نماز جمعه هنوز کارکرد پیشین خود را دارد یا نه؟! در جامعۀ مدرن که برای کنش سیاسی نهادهای خاص تعریف شده؛ و مردم از طریق سازوکارهای مدرن _که کارآمدی شان و برتری شان نسبت به سازوکارهای پیشامدرن ثابت شده است_ در کنش متقابل با سیاست و حکومت هستند و می توانند پیگیر مطالبات خود و منتقد دولت ها باشند؛ آیا نماز جمعه همچنان توجیهی برای بقا دارد یا نه؟ بسیاری از آنچه که اسلام -چه تاسیسی و چه امضایی_-تشریع کرد؛ ناظر به تامین یک کارکرد در بستر خاص تاریخی و اجتماعی همان دوره بودند. با دگرگونی عمیق و پردامنه آن بسترها در گذر زمان و جایگزین شدن با سازوکارهای بهینه ترِ مدرن، به نظر می رسد نتوان همچنان بر ادامه و استمرار آن قالب ها پافشاری کرد و باید با در نظر داشتن مقاصد دین و روح آموزه هایش، در بسیاری از اشکال و قالب های تاریخی حتی در حوزه مسائلی که تاکنون آن ها را عبادی می پنداشتیم؛ بازنگری کنیم. نماز جمعه در روزگار کنونی، دیگر کارکرد اولیه و اصیل خود را ندارد. گرچه شاید بتوان با بازتعریفِ کارکرد هایی برای آن،(مثلا نماز جمعۀ بسترِ گفتگو) ادامه یافتنش در روزگار کنونی را توجیه کرد اما آن چیزی که امروزه به عنوان نماز جمعه می بینیم را؛ نمی توان برآورنده مقاصد و اهداف اسلام دانست. نمازجمعه های این روزگار مانند دوران سلاطین مستبد مسلمان، بیشترین کارکردی که دارند؛ تبلیغات و پشتیبانی از حکومت هاست و نه انتقاد و به چالش کشیدن حاکمان و مشارکت در تعیین سرنوشت جامعه.
3 پاسخ
مقاله کوتاه ولی بدر ستی گویا فلسفه پیشین نماز جمعه وماهیت متفاوت امروزین ان با دروران پیامبر است والبته تمام دین را شامل می شود دین نخستین دین مردم یا ناس بود اما امروز دین از ان حاکمان است که در سه چهره زر وزور وتزویر هم دست وهم داستانند وافشای این اتحاد شوم نجات مردم ویا نجات دین است
درود بر جناب شریفی مقاله کوتاه ولی بدر ستی گویا فلسفه پیشین نماز جمعه وماهیت متفاوت امروزین ان با دروران پیامبر است والبته تمام دین را شامل می شود دین نخستین دین مردم یا ناس بود اما امروز دین از ان حاکمان است که در سه چهره زر وزور وتزویر هم دست وهم داستانند وافشای این اتحاد شوم نجات مردم ویا نجات دین است
با سلام خدمت شما جناب شریفی عزیز
مقاله فوق الاده ای بود.
پیروز باشید.
دیدگاهها بستهاند.