امنیت ملی در تهران زخمی، تهدید و فرصت

علی کلائی

بالاخره پایشان به ایران باز شد و بر سرمان آوار شدند. اینکه پیشتر تیم هایی بوده اند و بازداشت شده اند را نمی دانم. ولی چهارشنبه ۱۷ خرداد ماه، تهران شاهد بود که ۶ تروریست ( ۵ مرد و یک زن) دو مرکز حساس در این شهر را، مجلس شورای اسلامی و مدفن آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی را هدف گرفتند و تا جایی که می دانیم تا این لحظه ۱۷کشته و بیش از ۴۰ زخمی برجای گذاشتند. حملاتی به دقت و حساب شده که این دومحل را هدف قرار داد تا این عمل پیامی به نظام جمهوری اسلامی باشد که مرکز تصمیم گیری آن (بنا بر محاسبات جهانیان) و نماد بنیانگذاری آن می تواند هدف قرار بگیرد. هدف کسانی که بعد مشخص شد از همان گروه ترسناکی هستند که چند سالی است عموما در آن سوی مرزهای غربی کشور خانه کرده اند و به مصیبت سازی برای جهانیان مشغول اند. داعش. دولت اسلامی عراق و شام یا همان دولت اسلامی. خبرگزاری اعماقشان فیلمی نمایش داد که در آن افراد به زبان عربی ای صحبت می کنند که فصیح است اما اشتباهاتی می کنند که هیچ عرب زبانی آنها را مرتکب نمی شود. خلاصه تروریست های فاجعه آفرین که به گفته رضا سیف اللهی، معاون دبیر شورایعالی امنیت ملی ایران، ایرانی بودند در بخش اصلی آن کلیپ عربی صحبت کردند.

و در آن فیلم هم مرحومی که برزمین افتاده بود، در دفتر آقای حسینعلی حاجی‌دلیگانی نماینده مردم شاهین‌شهر بوده است. او گفته است که مسئول دفترش، فردی به نام زارع و روحانی دیگری به نام تقوی (سید مهدی)، مدیر عامل سابق خبرگزاری ایکنا و مامور از یکی دیگر از دستگاهها و مشاور آقای نماینده آنجا کشته شده اند. آقای دلیگانی تائید کرده اند که فیلم متعلق به دفتر ایشان بوده است. (۲)

این وسط اما بسیاری عربی نویسان و عرب زبانان (اگر نگویم خود اعراب که احیانا شائبه دعواهای بی اعتبار نژادی پیش نیاید) در شبکه های اجتماعی پایشان را در یک کفش کرده بودند که کل ماجرا یک نمایش است دستپخت ایران. و آنهایی که پذیرفته بودند ماجرا به واقع یک عملیات تروریستی است هم با نگاهی غیرمهربانانه به مسئله نگاه می کردند. انگار به قول یکی از آنها، بادی که جمهوری اسلامی در سوریه و عراق و لبنان کاشته است بدل به طوفان شده و دارد درو می شود. هشتگ #البرلمان_الایرانی درتوئیتر خود روایت تلخی از این مسئله دارد که باید آن را دید و عبرت گرفت. چه کرده ایم در سوریه و چه خشمی کاشته ایم که اینگونه با ما رفتار می شود. بپذیریم که با همسایگانمان خوب تا نکرده ایم. انگار امروز هم آنان خیر ما را نمی خواهند. قصه تلخی است.

این ماجرا یک پیام مشخص داشت. حباب امنیتی ایران شکست. دیگر ایران نمی تواند به عنوان جزیره ثبات قد علم کند و بگوید در همه جای خاورمیانه شر شروران داعش هست و در ایران نیست. تفکر داعشی اینبار با استفاده از ابنا و فرزندان همین مردم با هدف قرار دادن دو مرکز مهم و پیام دار در قلب ایران، در تهران ابراز وجود کرد. اینجاست که باید سیستم امنیتی جمهوری اسلامی را مخاطب قرار داد. سیستم امنیتی ای که تا حال از جنگیدن در حرم به عنوان جنگی سخن می گفت که اگر آنجا نجنگند باید در همدان بجنگند. بماند که به جای حرم سر از حلب در می آوردند. اما امروز همان هایی که آنجا هستند و آنهایی که ایشان را به حلب و بخش های مختلف سوریه برای یاری دیکتاتور خون ریز سوریه فرستاده اند باید پاسخ بگویند که چرا این حباب امنیتی ای که ایجاد کردید شکست؟ صاحب منصبان سیاسی و نظامی مملکت و شخص اول آن، بالاخص در دهه اخیر باید پاسخ بگویند که آن همه بودجه ای که صرف نیازهای نظامی و امنیتی ایران شده کجا رفته است؟ به قول شهروند ترکمن مجروح شده که به وزیر بهداشت می گوید: «به ما اجازه بردن یک خودکار به داخل[مجلس] نمی دهند، چطوری این افراد به راحتی با سلاح وارد ساختمان مجلس شدند و مردم را هدف قرار دادند.»

قطعا نویسنده این کلمات و جملات از فاجعه این روز تلخ دردمند است و با مردمش همدردی می کند. اما مگرنمی گفتیم که دانستن حق مردم است؟ دستکم ۱۷ شهروند ایران به خاک افتاده اند و بیش از ۴۰ تن مجروح شده اند. باید پرسید و دستگاههای مسئول را خطاب قرار داد که چرا اینچنین شده است؟ چرا با وجود اینکه داعش حداقل دو شماره (من بیشترش را ندیده ام) نشریه فارسی «رومیه» را منتشر کرده و سی و هفت دقیقه فیلم ساخته، مسئولین امنیتی هشیار نشده اند که جلوی چنین فجایعی را بگیرند؟ یک ماه پیش محمد بن سلمان سعودی، شاهزاده نفتی و وزیر دفاع دیکتاتوری سایه افکنده بر حرمین شرفین، تهدید کرده بود که «سننقل المعرکه إلى إیران.» فارسی اش می شود که «نبرد را به داخل ایران خواهیم کشاند.» خود این مسئله هم پیام بود و هم تهدید. باز انگار تیغ امنیت بانان جمهوری اسلامی در ایران برای فعالین علنی مدنی، اجتماعی و سیاسی و … تیزتر از تروریست هاست.

سیستم امنیتی جمهوری اسلامی که تا یک فعال سیاسی، مدنی، اجتماعی، فرهنگی، قومیتی، عقیدتی و … جم می خورد و نفس می کشد بر سرش آوار می شود و او را به بند می کشد و زندان و انفرادی و شکنجه و هزار و یک مدل مصیبت برای او درست می کند در این زمان کجا بوده است؟

داعش وضعیت خوبی در مناطق تحت فرمانش ندارد و روز به روز از قلمروش کاسته می شود. به مانند جانوری در قفس که عرصه بر او تنگ می شود خود را به در و دیوار می کوبد تا راهی بیابد و جبهه ای بسازد. مسئولین امنیتی جمهوری اسلامی ایران که چپ و راست موشک برای آمریکا و اسرائیل و عربستان سعودی، برای دول رسمی و علنی جهان تیز می کنند در تشخیص این خطر کجا بودند؟ سیاست های نظامی و تسلیحاتی شان فقط برای مانور های قدرت منطقه ای است یا برای دفاع از مردم و حفظ امنیت عمومی در برابر دشمنان واقعی، نه تراشیدگان ذهن بیمارشان، هم استفاده می شود؟

سه نکته مرتبط، یکی پس از دیگری در اینجا قابل ذکر است.

اول اینکه مسئله ملی است. بدون هیچ تصفیه حساب گروهی و جناحی. کسی قرار نیست کسی را متهم کند. مسئله امنیت مردم کف خیابانهای تهران است. مسئله امنیت ملی نیز قرار نیست با برخوردی چکشی، پلیسی و اقتدارگرا از سوی حاکمیت فیصله پیدا کند. خلاصه این قصه دو سویه است. هم حاکمیت باید بداند که حل این مسئله از راه حضور عمومی برای حل آن می گذرد و هم بدنه اجتماعی باید بداند که حل این مسئله از راه تصفیه حساب نمی گذرد. چه تصفیه حساب قومی، چه مذهبی، و چه حتی حاکمیتی. زخم جمعی می تواند خود آغازگر تفاهم باشد. می تواند جایی باشد برای کنار هم نشستن و دفاع از خود در برابر مهاجم. اینجاست که سه صدا، سه تجربه در گوشم طنین انداز می شود. سید موسی صدر در لبنان. لبنان را نه برای شیعیان که برای همه لبنانی ها خواست. جنبش «امل» اش افواج مقاومت لبنانی بود و برای همه لبنانی ها «امام» شد. سید سیستانی که در بیانیه اش در سال ۱۳۹۳ و همان زمانی که هنوز داعشی دولت د رعراق نگسترده بود و بدل به چنین هیولایی نشده بود، دم از عراقی گری زد و باز حصر در امر ملی و نه امر مذهبی اش کرد. و آخری مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت سیستان و بلوچستان و بزرگ مرد اهل سنت ایران که اخیرا در همایش تجلیل از فعالان ستاد انتخاباتی حسن روحانی خواسته بود که «ایران و وطن مطرح باشد و قوم و مذهب مطرح نباشد.» ایران محور باشد و دموکراسی و حقوق بشر مرام، می توان این زخم را با هم درمان کرد.

دوم قصه یک تجربه است. دهه شصت جامعه ایران زخم دار بود. به خاک ایران حمله شده بود. اما حکومت راه را نه از مسیر تفاهم ملی که از مسیر اقتدارگرایی مذهبی رفت. دهه شصت به بهانه جنگ گرفتند و زدند و بردند و سوزاندند و کشتند. زندان ها پر شد و تیرباران و اعدام سکه روز گشت. هرگونه نقد عملکرد حاکمان تعبیر به ستون پنجم دشمن شدن و نفاق و ضدیت با انقلاب شد و دامان همه را گرفت. معدودی به مانند پاکبازان نهضت آزادی ایران و زنده یاد بازرگان بودند که ایستادند و نقد کردند و در سخت ترین فشارها هزینه دادند و البته به دلیل جایگاهشان زنده و آزاد ماندند. الباقی یا ساکت شدند. یا اگر حرفی زدند، زندانی شدند و مجبور به خروج شدند و یا اعدام. این امنیت قبرستانی به بهانه حمله به خاک و به هم ریختگی کشور دقیقا تصفیه حساب حاکمیت است با مخالفینش به این بهانه. کما اینکه در دهه ۶۰ رهبری وقت به همین بهانه جنگ را «نعمت» دانست و نعمت او به مصیبتی برای مردم بدل شد و شد دهه ای که به آن می گوییم دهه سیاه شصت. امروز هم گفتمان امنیت ملی می تواند بدل به آواری برای خفه کردن مخالفین شود. به جز دهه ۶۰ ما، از شوروی تا عصر مک کارتیسم این گفتمان محور حذف دیگران بوده است. می توان امنیت داشت همه با هم. قرار نیست به بهانه امنیت، همه با منِ حکومت شوند که می شود باز همان تجربه تجربه شده.

و سوم آن باز به عملکرد نیروهای امنیتی باز می گردد. فعالین مدنی، ایران خواهان، سیاسیون انسان دوست و احترام گذارنده به ایران، فعالین اجتماعی و عقیدتی و قومیتی و همه آنانی که حقوق بشر را ارج می نهند از تروریسم بیزارند. راه حل گذار از این مصیبت و دامی که بنیادگرایی در راه ایران زمین گسترده رواج گفتمان »ایران برای همه ایرانیان» و «همه با هم» است نه «همه با من.» مرحله حساس است. یک خطا می تواند راه را به چاه برساند و راه ما مردمان ایران را به چاه ویلی ختم کند بدون انتها.

به قول معروف در مرحله حساس کنونی هستیم.
خطایی تاریخیو سیاسی پس از چند سال بومرنگی شده و هزینه اقدامات غلط حاکمان سیاسی امنیتی ایران را مردم می پردازند. آنانی که در روز واقعه در دو محل در تهران کشته و زخمی شدند و خانواده هایشان. اما باید هشیار بود که جهان در پس این واقعه تمام نمی شود. ما ملت هستیم و حاکمیت مان هم هست. اگر به «همه با هم»، «ایران برای همه ایرانیان» و رویکردی دموکراتیک و حقوق بشر محور برگردیم می توانیم به مانند همه ملت های متمدنی که در سالهای اخیر دچار بلای خانمانسوز حملات تروریستی داعش شده اند جان سالم به در بریم از این ابتلا گامی به پیش برای انسجام و اعتماد اجتماعی بسازیم. غیر از این باشد و اگر قرار باشد از فردا و فرداهای این عملیات تروریستی، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بگیر و ببند راه بیاندازند و این فاجعه را و مسئله امنیت ملی را بهانه ای برای سیاه کردن روزگار مردم و فعالین عرصه های مختلف بسازند، همین فجایع می تواند به آغازی بدل شود که پایانش قطعا برای مردم، کشور و حتی حاکمیت جمهوری اسلامی خوش نخواهد بود. تیغ تیز است و بخواهیم یا نخواهیم، بالاخص به دلیل عملکرد فاجعه بارمان در حوزه کشورهای عربی بالاخص سوریه سیبل شده ایم. یک حرکت اشتباه می تواند موجب شود که وسط پیشانی ملتمان نشانه شود و پشیمانی برای سالها گریبانمان را بگیرد. کاش هشیار باشیم. همه ما.

ارجاعات:
۱- http://www.irna.ir/fa/News/82557386/
۲- https://goo.gl/z0zagf

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

2 پاسخ

  1. دم خروس را باور کنیم، و یا قسم حضرت عباس را؟
    در یک فاجعه تروریستی که از نظر عملیاتی چندان موونه و توان و قدرت نمی خواهد و از یک غفلت لحظه ای پس از سی سال آرامش سوء استفاده شده،
    بجای ابراز و ایجاد هم دلی و همدردی، سمپاشی و عقده گشائی کرده و بر طبل تفرقه و دوئیت بین ملت و حاکمیت، قوای سه گانه، دستگاه های امنیتی، ارتش و سپاه نکوبید.
    بله، سوءاستفاده کردن هم حدی دارد. از گذشته درس بگیرید.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »