حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401
2 پاسخ
بقیه نکات را صرفا فهرست وار می نویسم، بجهت ضیق وقت و عدم دسترسی به مخاطب.
۳. سعادت انسانی را وقتی می توان از ان سخن گفت که ابتدا انسانشناسی را گذرانده باشیم. آیا انسان میمون توسعه یافته است؟ و یا پیشرفته؟ پیشرفتگی به چه چیز تعریف می شود. خلجی در این مصاحبه میگوید: حتی تفاوت انسان و حیوان از بین می رود!
با این دید ماتریالیستی-داروینیستی، دیگر سخن از سعادت و شقاوت امری ذهنی، بی پایه و صرفا ایده آلیستی و از نوع نحوست سیزده است.نه امری واقعی و منطقی و با ریشه های عقلانی.
۴. سخن از قانون و جمهوری و برابری حقوقی و خیر عمومی، بدون پایه و مبنا نمیشود. به صرف گفتن “درک جدیدی از قانون” و …. مسایل حل نمیشود. مبنای بینش دینی، جعل و قراردادن حریت و اختیار در ذات انسان عاقل و بالغف توسط خداوند است. در تفکر سکولار، حق طبیعی انسان با حیوان چگونه و با چه مبنائی مشخص و نیز متمایز و تعریف می شود؟
.۵. در صحنه ی عمل، اومانیسم و لیبرالیسم پدیده هایی چون بوش وترامپ را بر بشریت حاکم کرده اند. اشغالگر، دچار پارانویا و هزمونیک. الگوی عملی فقیهی چون سیستانی دنبال کردن اشغالگران و اجبارشان به برقراری انتخابات برای قانون اساسی و مدیریت اجرایی مردم رها شده از حکومتی مزدور ارتجاع عرب و سوء استفاده گر متقابل نسبت به غرب بود. در ایران، با همه ی کاستی ها، برتری آماری زنان تحصیل کرده و مشارکت ۷۵ درصدی در انتخابات سرنوشت ساز اخیر را شاهدیم. خلجی جویای نام، خود به نقش و مشارکت بالای زنان در فرایند تحولات ایران اعتراف دارد. او همچنین با تناقضی اشکار، سخن از نمایندگان تحمیلی میگوید، اما از تغییر گفتمان کاندیداها و منتخبین مردم در تبلیغات انتخاباتی حرف می زند، یعنی نقش گفتمان کاندیدها در نسبت با جذب اراء. یعنی انتخابات فرمایشی نیست!
سخنان خلجی بیش از همیشه فرمایشی است و بدرد شبکه های خاص می خورد! والسلام.
بخش اول مصاحبه را دیدم. مشحون از تناقض و بدون انسجام فکر منطقی بود.
خلاصه وار نکات مهم را، بر اساس سیر و ترتیب گفتگو می نویسم:
۱. سعادت و سیاست دو بحث مختلف اند. سعادت بحثی فلسفی دینی است. اما سیاست امری اجتماعی و معطوف به مدیریت و قدرت است.
اینکه فساد زیاد شده، اختصاصی به ایران ندارد. بیشتر فساد ها از دول غربی توسعه طلب و دنبال منابع نفت و انرزی ارزان ناشی میشود. سیاست های خاورمیانه ای آنها عمدتا بر اساس منافع مادی و با پوششی از حقوق بشر و دموکراسی تنظیم و اجرا می شود. اینکه کسی ادای روشنفکری و فرهیختگی و مطالعه ی زیاد در اتاق مطالعه چپاولگران بکند، چیزی را حل نمی کند.
۲. هانا آرنت یکی از صدها متفکر فلسفه ی سیاسی است. هر چه او گفته، وحی منزل نیست.
بسیاری از اندیشمندان از فلاسفه و حتی متفکران فلسفه سیاسی از فضای عمومی دور بوده اند. اما در باره ی سعادت و نیز سیاست اندیشیده و نوشته اند.
اینکه گفته شود کسی که مداخله سیاسی ندارد، شهروند نیست، سعادت ندارد، کاملا من درآوردی و شاذ است. بسیاری متفکرین، فلاسفه(مثل ملا صدرا و یا علامه طباطبائی)، شاعران و نویسندگان(مثل سپهری و شاملو) و یا اولیاء الله(افراد گمنام با قدرت های معنوی بالا، مثل مرحوم حافظیان در مشهد و رجبعلی خیاط در خیابان مولوی تهران) بنا برگفته ی ایشان خود را تبعید و در نتیجه اعدام کرده اند. چون نمیخواستند با هیاهوی عمومی همراه باشند!
حتی امروزه نصف مردم آمریکا، در فعالیت سیاسی هیچ مشارکت و حتی دلبستگی ندارند. آنوقت، آیا دیگر شهروند نیستند؟؟
اینکه هانا آرنت بگوید شهروندی با انزوا مخالف است، با کلی تفسیر و تعبیر و استثاء و…می تواند مورد اعتنا قرار گیرد.
ادامه دارد.
دیدگاهها بستهاند.