زیتون- ریبوار کوهستانی: چند روز پیش خبرگزاری فارس شیوهنامهی را منتشر کرد که از سوی مرکز برنامهریزی منابع انسانی و فناوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش، برای شیوه ارزیابی سلامتی داوطلبان معلمی تهیه شده است.
این شیوهنامه که برابر با بند یک و دو ماده ۱۲ قانون گزینش معلمان و کارکنان آموزش و پرورش تدوین شده است٬ لیست بیماریها، معلولیتها و ویژگیهای جسمانی و ظاهری را مشخص کرده است که داوطبان معلمی نباید داشته باشند تا برای شغل معلمی و ورود به دانشگاه تربیت معلم شهید رجایی گزینش شوند.
ناباروری و لیست بلندی از بیماریهای زنانه که بعدا گفته شد از این شیوهنامه حذف شده است، ابتلا به طیف وسیعی از بیماریها و یا ناراحتیهای روحی و روانی، داشتن موهای زاید صورت، میگرن شدید، دیابت بی مزه، ابتلا به گواتر، اعتیاد به سیگار و یا کوتاهی یک پا بیش از ۱۰ سانتیمتر و داشتن لهجه غلیظ و غیر قابل تغییری که که مانع تلفظ برخی حروف فارسی مثل چ، گ، ژ، ق شود از جمله مواردی بود که مانع استخدام متقاضی معلمی میشود.
انتشار این شیوهنامه موجی وسیع از انتقادات فعالان مدنی و رسانهای را به دنبال داشت.
در گفتگو با دکتر سعید پیوندی، استاد دانشگاه لورن در فرانسه، از او پرسیدیم که تدوین چنین مقرراتی برای پذیرش معلمان چرا با این حجم وسیع از انتقادات مواجه شده است و در سایر نظامها و سیستمهای آموزشی دنیا معلمان بر اساس چه معیارهایی گزینش میشوند. دکتر پیوندی معتقد است نظام فکری که کارآمدی صرف را بر انسان در امر آموزش اولویت بدهد به دنبال انتخاب انسانهایی خواهد رفت که گمان میکند میتوانند این سطح از کارآمدی را محق کنند.
متن کامل گفتگو را در پی بخوانید.
آقای پیوندی٬ در واکنش به انتقادات گسترده به شیوهنامه جدید آموزش و پرورش برای جذب معلمان، مدافعان این شیوهنامه استدلال میکنند که همه جای دنیا برای جذب معلمان مقررات سفت و سختی وجود دارد و گزینش معلمی تابع پارامترهای زیادی است. به نظر شما شیوهنامه جدید مورد بحث در ایران را باید همچون یک آییننامه تخصصی برای ارزیابی صلاحیت فیزیکی و سلامتی داوطلبان معلمی دید یا این آییننامه راهنمایی برای انتخاب «نوع خاصی از انسان» برای شغل معلمی است؟
من فکر میکنم برای معلمی مثل هر شغلی دیگری وقتی مجموعهای از شرایط ورودی تعیین میکنند چند پرسش مهم به میان میآید. پرسش اساسی اول این است که این شرایط که برای پذیرفته شدن در شغلی تعیین میشوند چه ارتباطی با شغل مورد نظر دارند. برای مثال در مورد معلمان پرسش این است که این ضابطه یا ضوابط در بعد علمی، بعد تربیتی و تواناییهایی آموزشی، اخلاق معلمی و سایر جنبههای حرفهای در محیط مدرسه چه ارتباطی با کار معلمی و تعلیم و تربیت دارند.
اگر دانشآموزان به کسی که دندانهای کمی دارد یا لهجه خاصی دارد میخندند، باید مشکل را با بچهها حل کنیم و از نظر فرهنگی محیط مدرسه و فضای آموزشی باید به گونهای باشد که دیگری در آن به آسانی پذیرفته شود
پرسش دوم این است که ضوابط استخدامی تا چه اندازه با حقوق شهروندان و حقوق بشر تناسب دارند، اگر شرایط استخدامی نافی حقوق بشر و حقوق شهروندی و طبیعی افراد باشد صرفا قانونی بودن به دستورالعمل خاص مشروعیت نمیبخشد. به این ترتیب باید یک آئیننامه از این منظر هم ارزیابی شود. سوال سوم این است که این آئیننامهها چگونه اجرا میشوند و آیا در مورد همه افراد یکسان اجرا میشوند و یا اصولا این آئیننامهها و ضوابط خود زمینهساز و مشوق تبعیض هستند یا نه.
به نظر من شیوهنامه جدید در هر سه موردی که به آن اشاره کردم دارای اشکالات بنیادی است. چه رابطه ای میان ناباروری، موهای زائد صورت، داشتن قفسه سینه ناقص، بیماری قلبی، سیگاری بودن معلم با فضای تعلیم و تربیت وجود دارد؟ هیچ کارشناس جدی آموزشی نمیتواند بین بخش بسیار بزرگی از این شیوهنامه که در مورد بیماریها و شرایط جسمی و روانی دواطلبان معلمی است با کار تربیتی و معلمی در مدارس ارتباط معنادار و اثبات شدهای پیدا کند.
برای پی بردن به محتوای غیرقابل قبول این شیوهنامه کافی است نگاهی به مقررات پذیرش معلمی در سایر کشورها بیندازیم. در کشورهای دیگر به ندرت وضعیت جسمی و یا داشتن شمار بزرگی از بیمارییهایی که در این فهرست بلندبالا گنجانده شده میتواند مانع پذیرش او برای شغل معلمی شود.
مرکز برنامهریزی منابع انسانی وزارت آموزش و پرورش پیشتر گفته بود که معلمان نیازمند سلامت جسمی و روحی هستند و محدودیتهای شیوهنامه مورد بحث «با مشارکت متخصصان مربوط» تهیه شده است و برخی از مدافعان این شیوهنامه نیز استدلال میکنند که محدودیت پذیرش داوطلبان دارای بیماری از آن رو که ابتلا یک معلم به یکی از این بیماریها میتواند هزینه زیادی به آموزش و پرورش تحمیل کند و علاوه بر این با نیاز مداوم معلم به مرخصی درمانی به روند آموزش هم آسیب بزند. این استدلال درست نیست؟
من در پاسخ به پرسش نخست اشاره کردم که آییننامه نباید ناقض مبانی بدیهی حقوق بشری باشد. ما از نظر قانونی نمیتوانیم و حق نداریم وارد مسائلی بشویم که به حوزه خصوصی انسانها ارتباط دارد.
نوع بیماریهای افراد بخشی از پرونده پزشکی آنهاست و این پرونده پزشکی هم علیالقاعده محرمانه و مربوط به حوزه خصوصی زندگی افراد است و تنها خود فرد و پزشک او حق دسترسی به آن را دارند. برای پذیرش در هر شغلی، از جمله معلمی میتوان شرایطی وضع کرد مشروط بر اینکه ابتدا روشن کنیم که این مقررات چه ربطی به آن شغل دارند و چگونه فقدان یکی از شرایط میتواند روی عملکرد حرفهای فرد تاثیر منفی بگذارد. اما اصولا نمیتوان از افراد خواست درباره لیست همه بیماریهاشان که ابتلا به آنها هم تاثیری در موفقیت فرد در شغل مورد نظر نخواهد داشت به مرجع استخدام کننده اطلاعات بدهند.
لذا آنچه که به عنوان ضرورت وجود پرونده پزشکی معلمان در آموزش و پروش به آن اشاره میشود اصولا پذیرفتنی نیست و آموزش و پرورش در هیچ مملکتی حق ندارد چنین پروندهای برای معلمانش تشکیل دهد.
بخش مهمی از این بیماریها در این شیوهنامه مورد بحث ربطی به کار معلمی ندارند و اصولا نمیتوان از کسی درباره این بیماریها پرسید.
داشتن لهجه و دشواری در تلفظ برخی حروف نه نکتهای منفی که چالشی آموزشی و زبانی است که باید حول آن کاری عملی و تربیتی کرد
مثلا در این لیست به بیماری ایدز اشاره شده است که در همه دنیا در رابطه با آن بحثهای زیادی شده است و در قوانین بینالمللی بر این نکته تاکید شده است که داشتن بیماری ایدز نمیتواند و نباید مانع استخدامی افراد برای مشاغلی همچون شغل معلمی شود. چون قرار نیست دانش اموز و معلم رابطه جنسی با هم داشته باشند که ایدز از معلم به دانشآموز منتقل شود.
آموزش و پرورش تنها میتواند مانع پذیرفته شدن افرادی برای معلمی شود که مبتلا به یکی از بیماریهای مسری خاصی هستند که میتوانند در اثر روابط معمول مدرسه و از راه هوا منتقل شود و دانشآموزان را بیمار کنند. البته این بیماریها هم اکنون یا در دنیا ریشهکن شدهاند و یا فقط در یک دوره گذار شایع میشوند و سپس کنترل میشوند.
برخی اشارههای مسوولان تدوین این شیوهنامه در مرکز برنامهریزی منابع انسانی وزارت آموزش و پرورش از جمله اشاره آنان به عدم حذف بیماری ایدز از لیست بیماریها در این شیوهنامه، به خاطر آنچه آنها مسئولیت فرد در ابتلا به آن میدانند، موجب شده منتقدان این شیوهنامه، نگاه حاکم بر تدوین آن را ایدئولوژیک بدانند.
شما فکر میکنید این شیوهنامه با چنین نگاهی تصویب شده است یا این بازتابی از برنامهریزی ولو نامناسب آموزش و پرورش ایران برای جذب افراد مناسب برای شغل معلمی است؟
من فکر میکنم بازخوانی این لیست حیرتآور که گویی همه چیز رادر آن گنجاندهاند نشان دهنده شیوهای از تفکر و فلسفه خاصی در نگاه به انسان است. این شیوهنامه بازتاب نگاهی است که مسئولان این سیستم و حتی بخشی از جامعه به «دیگری» دارند.
بخشی از جامعه هم قاعدتا با این تفکر و نگاه همداستان است چون باور دارد کسی که با زیباشناسی آنان صورت و ظاهر آراسته «قابل قبولی» نداشته باشد یا تعدادی از دندانهایش را از دست داده یا موهای زائد داشته باشد این فرد میتواند در دیگران حسی منفی ایجاد کند و در نتیجه از همینجا این فرد را از بخشی از حقوش از جمله حق طبیعی اینکه بخواهد شغلی مثل معلمی داشته باشد محروم میکنند.
به این بهانه که دیگران ممکن است به این فرد بخندند، از دیدنش ناراحت شوند یا نتوانند با او ارابطه برقرار کنند. اما اگر خوب به صورت مسئله بنگریم می بینیم که اگر مشکلی در ارتباط برقرار کردن و یا پذیرش عادی این افراد وجود دارد مساله «ناهنجار» بودن این افراد نیست بلکه مشکل کسانی است که آنها را نمیپذیرند و فرهنگ رابطه با دیگری متفاوت را ندارند.
مثلا اگر دانشآموزان به کسی که کمتر از ۲۰ دندان دارد (هنجار مورد قبول شیوهنامه) و یا با لهجه حرف میزند میخندند، باید مشکل را با این فرهنگ غیرانسانی در جامعه و در میان بچهها حل کنیم و از نظر فرهنگی محیط مدرسه و فضای آموزشی باید به گونهای باشد که دیگری در آن به آسانی پذیرفته شود و ادغام شود و این یک یادگیری فرهنگی مهم است.
دیگری که با من متفاوت است، دیگری که مثل من نیست، دیگری که نابیناست، کم توان است و یا مشکلات دیگری دارد یا در قیافه و صورتش چیزهایی دیده میشود که ممکن در قیافه دیگران دیده نباشد یا اصولا با سبک و سیاق من زندگی نمیکند.
در واقع آنچه اشکال دارد فقدان این فرهنگ است که دیگری هم مثل ما حق زندگی و انتخاب شغل دارد. آن چیزی که ایراد دارد٬ انسان ندیدن دیگری است که با متفاوت است و یا بیماری خاصی دارد. با این نگاه ما روی گروههای خاصی از جامعه برچسب میزنیم و آنها را از حقوق طبیعی خودشان محروم میکنیم.
به این ترتیب آنچه پشت نوشتن این شیوهنامه وجود دارد نگاهی به انسان است که ایراد بنیادی دارد. نگاهی وسواسی و سختگیرانه که تصویر نادرستی هم از شرایط لازم برای یک معلم خوب و موفق دارد. در حالیکه برای انتخاب و تشخیص یک معلم خوب سه معیار مشخص اخلاق معلمی، روابط تربیتی و صلاحیت علمی را باید در نظر بگیریم و هیچ چیز دیگری در بعد ایدئولوژیک، جسمی و غیر جسمی نباید مانع انتخاب یک فرد برای معملی شود.
به این ترتیب، این نگاه غالب که معلم و به طور خاص معلم دوره ابتدایی باید ظاهر جذابی داشته باشد تا دانشاموزان بتوانند با او راحتتر ارتباط برقرار کنند، نگاه نادرستی است؟
در هیچ یکی از جریانهای مهم تربیتی دنیا این بحث طرح نشده است و اصولا کسی به خودش اجازه نمیدهد چنین بحثی را مطرح کند چون رفتن به سمت چنین بحثی به این معنی است که ما بخشی از جامعه را افرادی دارای عیب تلقی بکنیم و این نوع داوری شکل دادن به نوعی هنجار است که با حقوق اولیه و طبیعی شهروندان در تناقض جدی است.
نظام آموزشی ایران یکی از غلیظ ترین نظامهای آموزشی دنیا در حوزه دین است. در تربیت نیروی انسانی هم به جای توجه به ابعاد تربیتی و آماده کردن معلم برای یک رابطه سالم آموزشی بیشتر روی جنبههای ایدئولوژیک تمرکز میشود
تجربههای مهم تربیتی، پداگوژیهای اصلی دنیا نشان میدهند که آنچه در بلند مدت برای بچهها جذابیت دارد رفتار و انسان بودن معلم، نوع تدریس و توانایی علمی او بوده است و عوامل جسمی وبدنی نقش اساسی دارند. در کشوری مثل فرانسه که من زندگی میکنم عکس روندی طی میشود که این شیوهنامه در حال پیشنهاد آن است. اکنون اینجا تلاش زیادی میشود که افراد دارای معلولیت چه در مقام دانشاموز و چه معلم در محیطهای آموزشی ادغام شوند و حتی از تعیین مدارس خاص برای آنها اجتناب شود تا همه عادت کنند که با یک معلول در یک کلاس درس بنشینند، به او کمک کنند، با او تعامل داشته باشند تا فرد دارای معلولیت هم در جامعه ادغاخ شود و خودش را جزیی از جامعه بداند.
این نوعی از یادیگری است که علاوه بر مدرسه و سیاست گذارانش ، متاسفانه خیلی از کارشناسان و والدین هم در ایران از آن فرار میکنند. آنها فکر میکنند ظاهر آراسته، در تعریف آنان، میتواند روابط تربیتی خوب در پی داشته باشد اما روابط تربیتی موفق و محیط آموزشی سالم با مسائلی که در این شیوهنامه طرح میکند ارتباط چندانی ندارد.
آقای دکتر پیوندی، یکی از شرایط دیگری که این شیوهنامه به عنوان پیششرط برای پذیرش معلم مقرر کرده است٬ مساله نداشتن لهجه است. گفته شده افراد دارای لهجه غلیظ و غیر قابل تغییری که نمیتوانند برخی حروف فارسی مثل چ، گ، ژ، ق و … را تلفظ کنند برای معلمی دوره ابتدایی یا دروس ادبیات در هر مقطعی پذیرفته نخواهند شد.
به این ترتیب، همه یا اغلب متقاضیان معملی ترک و عرب و ترکمن ایرانی که با زبان مادری در خانه بزرگ شده باشند چون در ادای این حروف به شکل مورد نظر تدوینکنندگان شیوهنامه مشکل خواهند داشت از حق معلمی در مدارس ابتدایی محروم خواهند شد و این یعنی مدارس ابتدایی در مناطق ترکنشین، عربنشین و ترکمن نشین از معلمان بومی خالی خواهد شد. جدا از اینکه این دستورالعمل با این نتیجه چقدر قابل پیاده کردن است، قید این محدودیت چه هدفی را دنبال میکند؟
در مناطق مختلف ایران با زبانهای گوناگونی صحبت میشود اما یک زبان واحد برای نظام آموزشی داریم. برای حل این دوگانگی تاکنون بحث غالب، بحث تدریس زبانهای مادری بود و اکنون به نظر میرسد موضوع وارونه شده است.
به این ترتیب ما به کسانی که زبان مادری آنها غیرفارسی است نوعی تبعیض مضاعف تحمیل میکنیم. من فکر میکنم ایراد اساسی این بند از شیوهنامه هم شکل دادن واقعی یا نمادین نوعی از تبعیض زبانی در جامعه در قالب قانون است. اشکال دیگری از تبعیض در پذیرش معلمان همچون گزینش عقیدتی، مذهبی پیشتر هم وجود داشته است.
به این موارد اکنون تبعیضهای جدید اضافه میشود که در دنیا بدیع هستند. در حقیقت راهحل این مساله نه محروم کردن افراد دارای لهجه که اندیشیدن به مساله و رفتن به سمت راههای زبانشناسانه برای حل آن است. داشتن لهجه و دشواری در تلفظ برخی حروف نه نکتهای منفی که چالشی آموزشی و زبانی است که باید حول آن کاری عملی و تربیتی است. راهحل این چالش، پاک کردن صورت مساله و دادن جواب حذفی نیست.
برخی از کارشناسان آموزش و پرورش معتقدند با توجه به این که کلید حل مشکلات آموزش و پرورش، اصلاحات نیروی انسانی این وزارتخانه است٬ از این شیوهنامه باید استقبال کرد . در مقابل منتقدان میگویند این شیوهنامه و به طور کلی شیوه تصمیم سازی و مدیریت در آموزش و پرورش آشکار میسازد که کلید حل مشکلات پیچیده نظام آموزشی کشور کنار گذاشتن نگاه ایدئولوژیک به آموزش و پرورش، تغییر محتوای آموزشی و دیدن آموزش و پرورش همچون یک نهاد سرمایهای و نه یک دستگاه مصرفی است. شما کدام دیدگاه را دقیقتر ارزیابی میکنید؟
من معتقدم کل برنامه نظام آموزشی ایران دارای اشکالات بسیار جدی است و بخشی از مشکلات کنونی جامعه ایران از جمله به ابعاد آسیب شناسانه آموزش رسمی باز می گردد.
نگاه این نظام در فلسفه عمومی، سیاست ها، کتاب های درسی و در پراتیک آموزشی به انسان، به دیگری متفاوت و به رابطه دین و انسان ایرادات اساسی دارد. گفتمان نظام آموزشی ایران بر پایه یک دین (شیعه) و یک نوع دینداری خاص شکل گرفته و از این نظر یکی از غلیظترین نظامهای آموزشی دنیا در حوزه دین است.
به همین دلیل هم در تربیت نیروی انسانی به جای توجه ویژه به ابعاد تربیتی و آماده کردن معلم برای یک رابطه سالم، خلاق و انسانی آموزشی بیشتر روی جنبههای ایدئولوژیک و اطاعت معلم و دانش آموز تکیه می شود. اما اینجا بحث مشخص این شیوهنامه است.
این شیوهنامه در واقع افزودن بعد تازهای از تبعیض به ساختار و گفتمان بسیار تبعیض آمیز نظام اموزشی است. این بدعتی بزگ است که در دنیا سابقه ندارد. این شیوهنامه در واقع چیزی نیست جز ادامه خشن همان سیاستهای ضدتربیتی، تقلیلی و یکجانبه نگر آموزشی. وجود مشکلات بنیادی مزمن در نظام آموزشی مانع دیدن ایرادت مضاعف شیوهنامه جدید نیست.
باز شدن بحث این شیوهنامه در جامعه ازجنبه دیگری نیز مهم است. برخی از معلمان در شبکههای اجتماعی با ارائه مثالهایی از تجربیات شخصی خود به دفاع از این شیوهنامه پرداختند.
گویی این همکاران هیچ توجهی به بعد انسانی این موضوع توجه نداشته و تنها وجه کاربردی و اقتصادی این مساله را در ارزیابی خود مدنظر قرار میدهند. گویی این وجه کاربردی و اقتصادی تنها معیار برای داوری سیاست هاست و انسان در خدمت این وجه کاربردی قرار دارد.
گفتن این که بیمار بودن یک معلم ممکن است خرج بروی دست دولت بگذارد و به گفته شیوه نامه سبب «اطاله مدت تحصیل» شود اوج این نگاه غیر انسانی است. در اروپا هم می شد گفت اگر برای مثال معلولین، نابینایان و دیگر افرادی که دارای مشکلات جسمی هستند به نظام آموزشی راه پیدا نکنند مخارج آموزشی کمتر می شد.
اما برای احترام به انسان و حقوق طبیعی او جامعه باید یاد بگیرد بهای آن را بپردازد و فرهنگ این کار هم هم بوجود آورد. نظام آموزشی که با نگاه سیاستگذاری میکند به آسانی می تواند برای جایگزینی احتمالی این افراد در صورت عدم توانایی چاره بیندیشد.
این کاری است که هم اکنون در بسیاری از کشورها انجام میشود. انسان در مرکز آموزش قرار دارد و اصولا آموزش برای آینده بهتر انسان است. بنابراین اگر نگاه غالب در آموزش و پرورش، نگاه بدون تبعیض به انسان، نگاه باز و نگاهی که همه را میپذیرد و ادغام میکند، نباشد کجا میخواهیم این فرهنگ را در جامعه نهادینه بکنیم؟