فهم سیاسی از ملت، نافی ابعاد تاریخی و فرهنگی ملت نیست. صرفاً به اولویت بعد سیاسی تکیه دارد. وقتی بعد فرهنگی یا تاریخی ملت را اولویت میبخشیم، ریشههای مشترک به مساله تبدیل میشود اما هنگامی که بعد سیاسی را اولویت میبخشیم، همزیستی توام با مسالمت و عدالت در کانون جای میگیرد.
آنها که در بازسازی هویت به ابعاد تاریخی و فرهنگی اولویت میبخشند، عموماً در جستجوی تولید یک ذهنیت جمعی مشترکاند که حس و فهم یگانهای خلق کند و نسبت به ترتیبات امور عمومی و چشم انداز فردا، همدلی بیافریند. چند و چون این ترتیبات چندان در کانون توجه آن نیست، همدلی طلب اساس است.
ساخت هویت ملی با اولویت ابعاد تاریخی و فرهنگی کار کسی است که همزمان فلسفه و تاریخ بداند. کار فیلسوف بخصوص در روایت افلاطونی یا ارسطوییاش، جستجوی ذات است. آنچه پشت صور گوناگون واقعیت قرار دارد. آنچه به خلاف واقعیت رنگارنگ نیست. تحول نمیپذیرد و یگانه است. اگر افلاطون این ذات را در گوهر هستی جستجو میکرد، فیلسوف هویت جو آن را در عمق تاریخ جستجو میکند.
فیلسوف – مورخ هویت جو، در میانه منازعات فراوان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، یکدفعه در اعماق تاریخ از دید خارج میشود. پس از چندی یکباره از راه میرسد فریاد میزند یافتم یافتم. از همه میخواهد موقتاً دست از نزاع بردارند. او گوهری یافته است. فهمیده که ما همه با همه تنوعاتمان، یک نیای مشترک داریم. یک میراث که همه ما را با هم خویشاوند میکند. بنابراین منازعه خوب نیست، باید همدل باشیم و حرمت هم را نگه داریم.
درست مثل وقتی که دو نفر در خیابان با هم تصادف کرده باشند و دست به یقه در حال منازعه و کتک کاری باشند. یکی از راه برسد و بگوید چقدر غافلید شما پسر عمو هستید. آنها یکباره شرم کنند صورت هم را ببوسند و بابت فحشهایی که با نوامیس هم دادهاند عذر خواهی کنند. هویت با اولویت ملات فرهنگی و تاریخی، بر عناصری مثل افتخار و شرم تکیه می کند و توقع دارد این دو مردم را با یکدیگر یگانه و همدل کنند. قطع نظر از آنکه در حال حاضر چه مناسباتی میانشان حاکم است.
هویت با اولویت حیات سیاسی، در وهله نخست به مناسبات میان مردم نظر دارد. قرار است ملات اصلی هویت بخش برقراری جامعهای عادلانه و آزاد باشد. مواریث و هم ریشگیهای تاریخی پیشاپیش مفروض گرفته میشوند. این هم ریشگی ها و خویشاوندی های تاریخی، پیشاپیش وجود دارند و ناخودآگاه در حال اثرگذاری اند. هیچ کس تردید ندارد که کرد و بلوچ و ترک و فارس ایرانی به خاطر زندگی در یک عرصه سرزمینی و تاریخی، به دلیل رویدادهای تلخ و شیرینی که همه تجربه کردهاند، در پارهای امور فهم مشترکی میان انها جاری است. اما این فهم مشترک فاقد آن خصوصیاتی است که هویت سازان تاریخی و فرهنگی در جستجوی آن هستند. به موارد زیر توجه کنید:
اول: این فهم مشترک به دقت قابل احصاء نیست. اینقدر معلوم است که ایرانی ها بخصوص در یک محیط بیگانه، با دیدن یکدیگر احساس خوبی پیدا می کنند. درست مثل این که یک خویشاوند را دیده باشند. این حس خوشایند، حاصل فهم و حس مشترکی است که میانشان برقرار است. اما هیچ کس نمی تواند به دقت و با فهرست دقیق نشان دهد که این فهم و حس مشترک چه مولفههایی دارد. خیلی پیچیده تر از آن است که بتوان به نحو دقیق مولفه های آن را نشان داد. یک زن و شوهر پس از بیست و چند سال زندگی، فهم مشترکی پیدا می کنند، اما هیچ کس نمی تواند بفهمد دقیقاً مولفههای این فهم مشترک چیست. حال مولفههای مشترک حس و فهم میان یک ملت با سابقه چند هزارساله چطور قابل احصاء است؟
دوم: اینقدر معلوم است که این حس و فهم مشترک، یک هسته کانونی ندارد. نمیتوان نشان داد که مثلا ایرانی بودن یا مسلمان بودن، زبان فارسی، بهره مندی از خاطرات مشترک، یا حتی الگوی غذاخوردن کدامیک نقش بیشری در تولید این حس و فهم مشترک دارد. در هم آمیخته است و نمیتوان به دقت مواد این ترکیب را نشان داد.
سوم: در مواقع مختلف، سهم مولفههای برسازنده این فهم مشترک دگرگون میشود. گاهی ممکن است اسلامیت بیش از ایرانیت و گاه به عکس، ایفای نقش کند.
چهارم: برای گروهها و افراد مختلف سهم مولفههای تفاهم بخش یکی نیست. مثلاً ترک ها همانقدر به دلیل زبان فارسی با دیگران همدل نیستند که مثلاً گیلکها.
نکته مهم اما این است که این همه، به خودی خود میان ما فهم مشترک و همدلی ایجاد نمیکند. این همه بسترهای ضروری است که اصولاً امکان زیست مشترک را ایجاد می کند. اما پس از آن، باید به نحو زندگی مشترک اندیشید. به شرط توافق پیرامون یک زندگی عادلانه با یکدیگر، همه آن مواریث می توانند فراخوان شوند تا عهد مشترک ما را قوام بخشند.
به مثالی که زدم دوباره نظر کنید. واقع این است که اگر در خیابان اتوموبیل دیگری را به شدت آسیب بزنید حتی اگر معلوم شود، ماشین به پسرعموی شما مربوط است، چیزی از عصبانیت و خشم او نخواهد کاست. باید تاوان پرداخت کنید والا در این روزگار از یک ریال هم نخواهد گذشت، تازه اگر پسر عموی شما باشد، باید بیشتر مایه بگذارید، خودتان شخصاً به تعمیر اتوموبیل همت کنید و سعی کنید در دلش چیزی از این رویداد نماند.
منبع: فیسبوک نویسنده