برای پرسیدن از تاریخچه رسانههای ایرانی خارج کشور، جذابیتهای پنهان و پیدای این رسانهها، و تأثیرها و چالشهای مرتبط با آنها، با روزنامهنگاری گفتوگو کردم که سالها رییس منطقه خاورمیانه و آسیا در بىبىسى بوده و سردبیرى بسیارى از پر مخاطبترین بخشهاى این شبکه، از جمله عربى، فارسى، اردو، پشتو، هندى و چینى را بر عهده داشته. از کارهاى او در این سالها راهاندازى تلویزیون فارسی بیبیسی بوده است. با بهروز آفاق، درباره تاریخ و موقعیت امروزی رسانههای مهاجر ایرانی حرف زدم. او روزنامهنگار و تهیهکنندهرادیویی- تلویزیونی باسابقهایرانی است که این روزها به پروژههای رسانهای مشاوره میدهد. با خواندن این گفتگو، شما با نگاه و تحلیل روزنامهنگار و کارشناس مطبوعاتیای آشنا میشوید که به رسانههای خارج کشور نگاه نسبتاً مثبت و مطمئنی دارد؛ او از نوع تأثیر این رسانهها بر فضای فکری جامعه ایرانیان داخل و خارج از کشور میگوید و با بررسی اوجها و فرودهای تاریخی این رسانهها و موجهای مهاجرت ایرانیان، از دامنهتأثیر و اهمیت رسانههای خارج کشور صحبت میکند. او رقیب رسانههای خارج کشور را رسانههای کوچک، نه رسانههای داخلی، میداند. چرایی آن را این گفتوگو بخوانید.
لیلی نیکونظر:آیا میتوانیم از تاریخچهپسا– انقلاب نشریاتِ در تبعید حرف بزنیم؟ اگر بخواهید تاریخ رسانههای تبعیدی از ایرانِ پس از انقلاب ۵۷ را توضیح بدهید، از چه نشریهای و چه تاریخی شروع میکنید؟
بهروز آفاق: بله، قطعا میتوانیم؛ میتوانیم به سالها پیش از انقلاب ۵۷ هم برگردیم و از نشریات در تبعید حرف بزنیم. نشریه در تبعید، منحصر به دوران معاصر یا ایران نیست. هر وقت، هر جا، که تفکر امکان بیان و رشد در وطن خود را نداشته، به سرزمینهای دیگر و آزادتر هجرت کرده است. در ایران، زمان جنبش مشروطه مثلا، نشریات اصلاحطلب بسیاری در خارج از ایران منتشر میشدند. مثلا به همت ملکم خان[۱] روزنامهقانون[۲] در لندن چاپ میشد که منتقد تند حکومت قاجار بود. سید جمال الدین اسد آبادی[۳] روزنامهمعروف عروه الوثقی[۴] را در پاریس متشر میکرد که در بسیاری از ممالک اسلامی توزیع میشد و خواننده داشت. نشریه معروف صوراسرافیل[۵] به دبیری و همت علی اکبر دهخدا[۶] در ایران منتشر میشد، بعد از اینکه توقیف و تعطیلشد، دهخدا چند شماره از آن را در تبعید- در سوئیس منتشرکرد. روزنامه حبلالمتین[۷] بود که در دهلی در میآمد. اینها همه تأثیر زیادی در بیداری افکار در دوره مشروطه داشتند. کمی بعدتر، در دوران جنگ، سید حسن تقیزاه[۸] در برلین مجلهکاوه[۹] را منتشر میکرد که نویسندگان مهم و شاخصی در آن مینوشتند. محتوای همه اینها ترکیبی از مباحث سیاسی و ادبی و فرهنگی بود و از بسیاری جهات، مثلا در انگیزهها و آرزوها برای ایران، به کاری که امروز رسانههای خارج از کشور میکنند، شباهت داشتند. در واقع شاید همان حکایت است که همچنان باقی است. در جاهای دیگر دنیا و در حکومت های استبدادی دیگر هم سنت انتشار در تبعید رواج داشته است. در دوران شوروی و حکومتهای کمونیستی سابق اروپای شرقی، یا مثلا در دوره آلمان نازی روشنفکران و نویسندگان متعددی به سرزمینهای دیگر رفتهاند که امنتر باشند و بتوانند کار کنند و بنویسند. اما مهاجرت از ایران، پس از انقلاب موج بزرگ و تازهای بود. و همانرا هم میتوان به دورههای مختلف تقسیم کرد.
شما این دورهها را چطور تقسیم میکنید؟
در سالهای نخست پس از انقلاب بیشتر کسانی که از ایران مهاجرت کردند، از نظر فکری و سیاسی به حکومت قبلی نزدیکتر بودند. اینها بیشتر به آمریکا مهاجرت کردند. بیشتر رسانههایی که در آن دوره شکل گرفت، همانانی بودند که امروز به رسانههای لسآنجلسی معروفاند. این رسانهها، محتوا و زبان و نگاه خودشان را داشتند که ترکیبی بود از یادآوری گذشته و وعده فرو ریختن حکومت انقلاب و بازگشت به ایران. کمی بعدتر، در دههشصت، که سانسور و محدودیتهای سیاسی و اجتماعی در ایران بیشتر شد، موج مهاجرت تازهای آغاز شد، این بار از گروههای چپ و لیبرال و روشنفکرانی که بعضاً حتی متحد انقلاب بودند. مقصد اغلب آنها اروپا بود. نشریات آن دوره هم بیشتر دیدگاهها و سلیقههای همین گروهها را منعکس میکرد. مثلا نشریهالفبا که محتوای ادبی و اجتماعی داشت و مرحوم غلامحسین ساعدی[۱۰] آن را در پاریس منتشر میکرد. این نشریه در واقع ادامه الفبایی بود که در سالهای پیش از انقلاب در ایران در میآمد، منتهی بار مقالات اجتماعی و سیاسیالفبای پاریس سنگینتر بود و زبان آن تندتر. نشریهدیگر چشمانداز بود که آن هم در پاریس، به همت ناصر پاکدامن منتشر میشد. چشمانداز هم نشریهای سیاسی، اجتماعی و ادبی بود و مقالات استوار و پرمحتوایی داشت. نویسندگان و روشنفکران صاحبنامی، هم در الفبا و هم در چشم انداز مینوشتند، برخی از ایران و با اسم مستعار.
رادیوهای ایرانی زیادی هم برنامه داشتند، بیشتر در آمریکا. اگر بخواهم اسم یکی را ذکر کنم، رادیو امید است که مرحوم ایرج گرگین[۱۱] پایهگذارش بود. از نشریات پر تیراژتر هم، کیهان لندن[۱۲] را میشود یاد کرد که از روزنامههای قدیمی ایران بود و بانی آن، مرحوم مصطفی مصباح زاده[۱۳] چند سال بعد از انقلاب دوباره در لندن شروع به انتشارش کرد، البته بیشتر مخاطبانش ایرانیانِ در تبعید بودند. در کنار همهاینها البته، رادیو صدای آمریکا و بیبیسی فارسی هم بودند که در مقایسه با رسانههایی که ذکرشان گذشت، با امکانات به مراتب بیشتری کار میکردند و طبعا تأثیر بیشتری در ایران داشتند.
بعد دورهاصلاحات در ایران پیش آمد که اثر مهمی در رسانههای خارج از ایران داشت. چون همین که رسانههای ایران کمی آزادی پیدا کردند، کیفیت محتوای و تعداد خوانندگان آنها به سرعت بالا رفت و کار رسانههای خارج از کشور برای مدتی از رونق افتاد. رسانههای ایران در دورهاصلاحات (منظورم البته روزنامهها و مجلات است، چون رادیو و تلویزیون ایران همچنان در دست جناح مخالف اصلاحات باقی ماند) هنوز محدود بودند و از انتظارات جامعه عقبتر حرکت میکردند، ولی از آنچه نظام حاکم جا انداخته بود جلوتر میرفتند. به همین دلیل نیاز بسیار مهمی را در ایران پاسخ میدادند. بر همین اساس، نقش رسانههای خارجی مدتی کمرنگتر شده بود. به خاطرم هست که در آن دوره، ما در پوشش اخبار در بیبیسی فارسی از رسانههای اصلاحطلب داخل ایران عقبمیافتادیم. اما مهمتر از خبر، به نظر من مقالات و گزارشهای تحلیلی و بحثهای پر محتوای سیاسی و اجتماعی در نشریات اصلاح طلب بود که خوانندگان را جلب میکرد. موج دیگر بعد از ۸۸ شکل گرفت؛ زمانی که عدهزیادی پژوهشگر، روزنامهنگار و فعال سیاسی از ایران مهاجرت کردند و به رسانههای خارج از ایران پیوستند و حجم و محتوا و شکل تولید و تأثیرگذاری این رسانهها تغییر کرد. اینها دورانهای مشخصی هستند وهر کدام خصوصیات و دستاوردهای خودشان را دارند.
پس با توجه به موجهای مختلف مهاجرت، میتوانیم رسانهها را دستهبندی کنیم.
بله، در واقع شکل و محتوا و تأثیر این رسانهها تا حد زیادی منعکسکننده ویژگیهای هر یک از این دورههاست. البته شاید مهمتر از آن، تحولات تکنولوژی است و امکان دسترسی وسیع و سریع مردم به اطلاعات. بیست- سی سال پیش، احیانا یکی دو ماه طول میکشید تا گاهنامههایی که ایرانیان در پاریس منتشر میکردند، به دست کسی در ایران برسد و شاید حداکثر یکی- دو هزار نفر بیشتر آنها را نمیدیدند. اما امروز هر مطلبی با اینترنت و شبکههای اجتماعی به سرعت در دسترس میلیونها مخاطب است. علاوه بر این، مرزهای داخلو خارج بسیار کمرنگتر شده. جمع آوری اطلاعات و صدا و تصویر برای تولید محتوا به مراتب آسانتر و سریعتر است، و بعد هم اینکه، مخاطبان در ایران، وقتی هر شب تصویر تلویزیونهای خارج از کشور را بزرگ و شفاف در اتاق نشیمن خود میبینند، فاصله دور جغرافیایی خود با این تلویزیونها را چندان حس نمیکنند. یا اگر وارد سایتی میشوند، خارج و داخل بودن پایگاه آن چندان برایشان محسوس نیست. این با حس کسی که بیست سی سال پیش مثلا در کرمان یا تبریز به ایستگاه رادیویی از لندن یا واشنگتن، روی موج کوتاه و با خش خش زیاد گوش میکرد، بسیار فرق میکند.
شما به یک دوره فراز و فرود هم اشاره کردید. طبق آنچه تا حالا بحث کردیم، رسانههای خارج ایران پس از سال ۸۸ در دوران اوج خود به سر میبرند. درست است؟
بله، همین طور است؛ هم تولیدشان بسیار بیشتر است و هم تعداد مخاطبان بیشتری دارند. این اقبال مردم به رسانههای خارج دلیل سادهای دارد- اینکه رسانههای داخل ایران تابعی از فضای کشور هستند و زمانیکه آزادی عمل کمتری داشته باشند، مردم بیشتر به رسانههای خارج کشور رو میکنند. در دوران انقلاب هم همین طور بود. رادیوهای خارجی مثل بیبیسی یا صدای آمریکا تا دو سه سال پیش از انقلاب ۵۷، در ایران شنونده چندانی نداشتند، اما در دورهانقلاب که مردم به شدت دنبال خبر و اطلاعات بودند و نمیتوانستند آنچنانکه باید و شاید از رسانههای داخل ایران چیزی که میخواستند به دست بیاورند، تعداد شنوندههای این رادیوها در عرض چند ماه دهها برابر شد. حالا هم تخمین من این است که در حدود نیمی از مردم ایران بیننده، شنونده و خواننده رسانههای خارج از کشور هستند. در حوادث ۸۸، گروه زیادی از مردم برای گرفتن اطلاع به این رسانهها روی آوردند و بسیاری از آنها هنوز هم باقی ماندهاند. البته نکته مهم دیگر این است که تعداد و وسعت کار رسانههای خارج حالا بسیار بیشتر از گذشته است. تلویزیون بیبیسی فارسی، من و تو و یورونیوز که در سالهای اخیر کارشان شروع شد، میلیونها بیینده پیدا کردهاند، تلویزیون صدای آمریکا در این سالها حرفهایتر و پربینندهتر شده، رادیو فردا سایت و برنامههای پر محتوا و پر مخاطبی دارد، و سایتهای بسیار دیگری هم شروع به کار کردهاند. مثلا رادیو زمانه و این اواخر سایت زیتون، که تعداد مخاطبان آنها را نمیدانم، اما کیفیت کارشان هر کدام از جهتی بسیار خوب بوده است.
آیا میتوان این رسانهها را با توجه به ترکیببندی نیروهای سیاسی خارج ایران هم دستهبندی کنیم؟ در ادامه میخواهم برسم به این نکته که به نظر شما کدام نیروی سیاسی خارج از کشور، در کار و فعالیتهای رسانهای موفقتر بوده است؟
فکر میکنم کمابیش میتوان به این صورت هم ترکیببندی کرد. همان طور که گفتم، رسانههای لسآنجلسی در واقع نماینده نیروهایی بودند که در ابتدای انقلاب ایران را ترک کردند و در طیف سیاسی ایران، سلطنتطلب به حساب میآمدند. تعداد این رادیو و تلویزیونها نسبتا زیاد است- شاید بیش از سی چهل کانال. اما بیننده و شنونده زیادی در ایران ندارند، به خصوص در سالهای اخیر. بعضی گروهها و احزاب سیاسی دیگر، مثل سازمان مجاهدین خلق و بعضی گروههای چریکی چپ، رسانههای خود را داشتند و دارند. اینکه مخاطبانشان چه تعداد هستند را درست نمیدانم، اما حدس میزنم زیاد نباشند، چون رسانه های ایدئولوژیک، دیگر تأثیر زیادی در ایران ندارند. در سالهای اخیر، سایتها و یکی دو کانال که روشنفکران دینی یا اصلاحطلب شروع کردهاند هم وارد بازار رسانههای خارج کشور شدهاند.
پس میتوان گفت تا پیش از ۸۸ هژمونی رسانههای خارج کشور به دست رسانههای ایدئولوژیکتربود؟
نه، فکر نمیکنم. رسانههای دیگر، مثل بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، یا رادیو زمانه و دیگران که حرفهایتر بودند و سعی میکردند تنوع دیدگاههای سیاسی و اجتماعی در ایران را منعکس کنند، اهمیت و تأثیر بیشتری داشتند و دارند.
آیا شما میتوانید این تغییرات در گذر زمان را در کیفیت محتوای برنامهها نیز مشخص کنید؟
بله، فقط تعداد مخاطبان این رسانهها بیشتر نشده، بلکه به نظر من کیفیت آنها هم در سالهای اخیر بهتر و حرفهایتر شده. البته چون تنوع و تعدادشان زیاد است، هم تولیدات بسیار ضعیف و پر نقص میبینیم و هم گاهی کارهای درخشان، از گزارش و تحلیل و فیلم و مستند و مصاحبه و غیره که برخی حتی با کار رسانههای پر تجربه در غرب قابل مقایسهاند. مثلا در این سالهای اخیر حجم و کیفیت مصاحبهها و بحثهای جمعی خیلی بیشتر و بهتر شده. در سالهای دورتر خیلی دشوار بود پیدا کردن کسانی که بتوانند ساده و سلیس درباره موضوعی مصاحبه بدهند، اما امروز بسیار زیادند، و شاید مهمتر اینکه، رسانهها بیشتر تلاش میکنند زنان متخصص را برای مصاحبه دعوت کنند. دیگر اینکه برای پوشش رویدادهای بین المللی، مرتب خبرنگار به مناطق مختلف دنیا میفرستند و بیشتر گزارشهای بسیار نزدیک و خوبی از محل دارند. پوشش زنده خبرهای فوری معمولتر شده و رسانهها در این کار ماهرتر و چالاکتر شدهاند. زبان آنها سادهتر و به گفتوگوی عادی نزدیکتر شده. همچنین، در استفاده از صدا و تصویر و رنگ و گرافیک، خلاقیت بیشتری میشود دید. کارهای مستند از فیلم و رادیو تا پروندههای آنلاین زیاد شده و برخی، بسیار دقیق و جامع و جذاباند. در کل، به نظر من، حرفه ایتر و به معیارهای بین المللی نزدیکتر شدهاند.
شما با لحن بسیار مثبتی درباره رسانههای خارج از کشورسخن میگویید، اما عده زیادی اعتقاد دارند با در نظر گرفتن شمار مهاجران ایرانی و موجهای گسترده و وسیع مهاجرت، ایرانیان خارج کشور در زمینهرسانه پیشرفت چندانی نداشتهاند ومیتوانستند در این حوزه بسیار حرفهایتر و مؤثرتر باشند.
عجیب نیست. من سالهای زیادی در این کار سپری کردهام، اگر به پیشرفت آن خوشبین نبودم لابد دنبال کار دیگری میرفتم! اما از شوخی گذشته چون در این مدت، از نزدیک، کار گذشته و امروزِ رسانههای خارج را دیدهام، میتوانم این پیشرفت را ببینم. نمونههای آن را هم الان ذکر کردم. اما البته انتقادهای مهمی هم به رسانههای خارج کشور وارد است. مثلا انتقادی که فکر میکنم بیش از هر کس دکتر سهراب رزاقی جامعه شناس به آن پرداخته و به نظر من نقد او درست است، این است که رسانههای خارج، بیشتر به مرکز میپردازند تا پیرامون؛ پیرامون هم به معنای جغرافیایی، هم اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی. یعنی توجه برنامهسازان این رسانهها بیشتر به مسایل و ذهنیات و دیدگاههای کسانی است که در مرکز جامعه قرار دارند و شبیه و همفکر خود کارمندان این رسانهها هستند. این نقصِ کمی نیست، اما بیشتر ناخود آگاه است و تا اندارهای ناشی از اینکه این رسانهها نمیتوانند در محل حضور داشته باشند. انتقاد مهم دیگر آن است که برخی، دیدگاههای سیاسی خود را آنچنان که لازمه رسانههای بالغ و حرفهای است از محتوای کارشان دور نگه نمیدارند. مسائل و معایب دیگری را هم میشود در کار این رسانهها دید، اما مهمترین واقعیت کار آنها این است که به دلیل شرایط رسانهها در داخل ایران، رسانههای خارج کشور کاستی بسیار مهمی را جبران میکنند. در ایران، بخشهای بزرگی از جامعه و زندگی و فرهنگ آنها از رسانهها غایب است. بسیاری از هنرمندان و چهرههای سرشناس فرهنگ و جامعه و سیاست ایران در رسانههای داخل ایران حضور ندارند. مصاحبهای با آنها در رسانههای داخل کشور پیدا نمیکنید. شعرها و داستانهای آنها، موسیقی آنها، فیلمها و نمایشنامهها و نقاشیها و مجسمههای ساختهآنها را نمیبینید، بسیاری از متخصصان ایران، دانشگاهیان و حتی اقوام ایرانی در رسانههای داخل ایران جایی ندارند. اخبار بسیاری از رویدادهای ایران از رسانههای داخل کشور منتشر نمیشود. این رسانههای خارج کشور هستند که نقش انتشار و پوشش این غایبان از رسانههای داخل را به عهده دارند. اگر ما روزی به تاریخ رسانههای خارج کشور بازگردیم و عملکرد آنها را ارزیابی کنیم، ممکن است بگوییم دور بودهاند و یا نگاهشان بیشتر به این یا آن جهت متمایل بوده، و یا معایب دیگری داشته اند، اما، در کل، کارنامه مثبتی دارند و تأثیر مهمی گذاشتهاند.
ماجرایی یادم آمد که فکر میکنم حکایت گویایی از رابطهرسانههای داخل و خارج است. ماشاءالله شمسالواعظین[۱۴] که به پیشاهنگی نشریات اصلاح طلب معروف است، نقل میکرد وقتی این نشریات را توقیف و تعطیل کردند و او به زندان افتاد، روزی در زندان که مصادف بود با روز بینالمللی آزادی مطبوعات پیامی به این مناسبت روی یک تکه دستمالکاغذی مینویسد و به همسرش که به ملاقاتش آمده بود میدهد تا به رسانهها بفرستد. میگفت همان شب این پیام از بی بی سی پخش شد و او در زندان شنیده بود. به نظر من این داستانِ گویایی است، اینکه پیشاهنگ نشریات اصلاح طلب به زندان بیفتد و در زندان پیام خود را از رادیو لندن بشنود.
در ارتباط با تأثیرگذاری، کارشناسان و تحلیلگرانی اعتقاد دارند که در تحلیل عملکرد رسانههای خارج کشور، در حوزهای مثل حوزهسیاست داخلی، اغراق شده است. اینان اعتقاد دارند بیشترین تأثیر این رسانهها در حوزه مستند کردن رویدادها، مستندهای تاریخی و در ارتباط با تحولات فرهنگی و اجتماعی است. نظر شما چیست؟
من هم فکر میکنم تأثیر رسانههای خارج کشور، مستقیم نیست. اصولا نوع تأثیر رسانهها، شبیه کار آموزش و پرورش است و در برداشتها و درکهای کلی تأثیر میگذارند. مثلا یکی از مواردی که میتوانم ذکر کنم مسأله برخورد تبعیض آمیز ایرانیان با جامعهمهاجران افغان است که فکر میکنم رسانههای خارج کشور در آگاهسازیمردم و متوجه کردن آنان اثر مثبتی داشتهاند؛ یا توجهی که به موارد نقض حقوق بشر میشود، تا اندازهای مرهون توجه و تمرکز رسانههای خارج کشور است. مورد مهم دیگر در اینسالهای اخیر، به نظر من تأثیر کار تلویزیون های خارج از کشور بر محتوا و فرم رسانههای داخلی بوده است. مثلاً نوع رنگها، اجرا، رفتار و زبان ساده و طبیعی مجریان در تلویزیونهای خارج کشور، به رسانههای داخل هم رسیده. اگر توجه کنید، بسیاری از مجریان رسانههای داخل ایران، شبیه مجریان بیبیسی فارسی یا من و تو حرف میزنند و اجرا میکنند. سعی میکنند جلوی دوربین طبیعیتر باشند. بخش عمدهای از این تغییرات و تحولات تحت تأثیر رسانههای خارج کشور است.
در ارتباط با همین بحث تأثیرگذاری، شما در جایی از گفتوگو اشاره کردید که به دلیل تحولات فنی و پیشرفتهای تکنولوژیک آن احساس دوری و فاصله جای خود را به ارتباط نزدیکتر و تعاملیتری داده است. به منتقدانی که اعتقاد دارند نه تنها فاصلهها برقرار است بلکه رسانههای خارج کشور بیشتر و بیشتر از فضای داخل کشور فاصله میگیرند، چگونه پاسخ میدهید؟
من منکر این فاصلهها نیستم، همچنان که گفتم این انتقاد کاملا وارد است. همچنین قبول دارم که به دلایل تاریخی هم ایرانیان به آنچه از خارج کشور منتشر میشود، بدگمان هستند. اما اگر شما نتوانید از رسانههای داخل کشور خبر و اطلاع درست بگیرید، به رسانههای خارج متوسل میشوید و اگر محتوای آنها موثق باشد به آن اعتماد میکنید. شاید به نیت آن رسانهها بدگمان باشید، اما به دقت و صحت محتوایشان اعتماد میکنید. اگر افزون بر نیمی از مردم در ایران مخاطب این رسانهها هستند، معنایش این است که چیزی از محتوای این رسانهها را پسندیدهاند. یا همین که حکومت ایران سایتهای خارج را مسدود میکند و روی تلویزیونها پارازیت میاندازد و سعی میکند دسترسی مخاطب را به این رسانهها محدود کند، همین خود نشانه تأثیر این رسانههاست. نکته مهم دیگر هم این است که خیل تازهای از روزنامهنگاران و روشنفکران و فعالان حقوق بشر که در سالهای اخیر از ایران آمده اند، تأثیر مهمی در کیفیت کار رسانههای خارج کشور گذاشتهاند.
چه تأثیری؟ و آیا از تعداد این روزنامهنگاران و تحلیلگران و دستاندرکاران رسانهها، آمار دقیقی وجود دارد؟
تخمین من این است که در حال حاضر حدود یک تا دو هزار نفر در اروپا و آمریکا، در رسانههای مختلف مشغول کار هستند. در کنار آنها، چندین هزار نفر در شبکههای اجتماعی، مدام و پیگیر در تولید محتوا مشارکت میکنند. این افراد خواننده دارند و عده زیادی آنان را دنبال میکنند. من نسبتا مرتب مطالب و بحثهایی را که در شبکههای اجتماعی تولید و همرسان میشود دنبال میکنم و هر روز مطالب فوق العاده خواندنی و جالبی میبینم. مثل نمایشگاه بزرگی از اطلاعات و نظرات است. یکی از ویژگیهای مهم گروههای مهاجر در سالهای اخیر این است که بیشتر آنان در ایرانِ معاصر، ایرانِ جمهوری اسلامی بار آمده و زندگی کردهاند و با حس مالکیت و اعتماد به نفس، و انگار از درونِ ایران با ایران سر و کار دارند. نگاه خودیتر و نزدیکتر و تیزبینتری به جامعهایران و رویدادهای ایران دارند. انتظارات بیشتری از جامعه و حکومت دارند. به نظر من تجربه متفاوتی که این گروهها از فرهنگ و زندگی روزمرهدر ایران داشتهاند و انتظارات و تلقیهای متفاوتی که در مقایسه با نسلهای گذشتهروزنامهنگاران دارند، در فرهنگ حرفهای رسانههای خارج کشور تأثیر کرده و کیفیت متفاوتی به آنها داده است که در نهایت، مخاطبانشان خود را به آن نزدیکتر حس میکنند.
کمی هم از چالشها حرف بزنیم. معمولاً وقتی صحبت از رسانههای خارج کشور است، افراد، بیشتر به رسانههای بزرگتری مثل صدای آمریکا و بیبیسی فارسی فکر میکنند. با آنکه، آنها به معنای مورد نظر ما، رسانههای مهاجر نیستند. صرفاً مهاجران در آنها کار میکنند و از اساس و بنیاد به دست مهاجران پایهگذاری نشدهاند. کمی دربارهرسانههای کوچکتر حرف بزنیم. منظورم رسانههایی است که به شهرت بیبیسی فارسی و صدای آمریکا نیستند و از سوی مهاجران هم پایهگذاری شدهاند. چالشهای اساسی اینها چیست؟
بزرگترین چالش و در عین حال بزرگترین فرصت هم برای آنها، هم برای رسانههای بزرگ، شبکههای اجتماعی است و اینکه همه میتوانند به آسانی و با سرعت زیاد و هزینه کم، محتوا تولید و توزیع کنند. هزاران هزار ایرانی، مرتب در شبکههای اجتماعی، نقد و نظرمینویسند یا مطالبی از رسانههای دیگر را همرسان میکنند و برخی صدها هزار مخاطب دارند. اینها همه رسانهاند و رقابت با این همه رسانه چالش بزرگی است. هر رسانه چه بزرگ و چه کوچک، اگر هوشیار و چابک و خلاق نباشد و نتواند محتوای ناب و زنده و تازه و جذاب تولید کند و با مخاطبانرابطه نزدیک داشته باشد، کسی سراغش نخواهد آمد. عکس این معادله هم درست است. امروز، زمانِ رسانههای کوچک است که نیازی به بودجههای بزرگ و تشکیلات پیچیده و وسایل گرانقیمت ندارند و اگر با خلاقیت و هوشیاری کار کنند و حرفی برای گفتن داشته باشند، مخاطبان پرشمار خواهند یافت.
تعامل رسانههای خارج کشور و شبکههای اجتماعی را چطور میبینید؟
اول باید به این نکته اشاره کنم که امروز به کمک شبکههای اجتماعی، یک مباحثه و گفتوگوی بزرگ ملی میان ایرانیان جریان دارد. مجموعه شبکههای اجتماعی، مثل بازاری بزرگ است برای تبادل انواع اطلاعات و دادهها و نظرات، از پرخاش و توهین و تهدید گرفته تا بحثهای عمیق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی. فکر میکنم برآیند کلی همه اینها بسیار مثبت و مفید است. شاید هنوز زود باشد که از نتایج و تأثیرهای این مباحثهملی در آینده صحبت کنیم، اما مشخص است که شبکههای اجتماعی در ایجاد و ادامهگفتوگوی جمعی ایرانیان، چه در ایران باشند و چه در خارج، تأثیر مهمی دارند. یکی از مهمترین انتقادها به بیشتر رسانههای خارج کشور هم همین است که در استفاده از شبکههای اجتماعی از مردم عادی کندتر پیش میروند. هنوز، بیشتر آنها رابطهیک طرفه با مخاطبان دارند و از شبکههای اجتماعی بیشتر برای توزیع محتوای خود استفاده میکنند تا مبادله محتوا و گفتوگو و مشورت با مخاطبان. امروزه دیگر رابطه رسانه با مخاطب این نیست که رسانه بگوید و مخاطب بشنود. مخاطبین میخواهند و میتوانند همراه و همکار رسانهها در تولید و توزیع محتوا باشند. فیلمها و عکسهایی که مردم با تلفنهای دستی از رویدادهای مهم میگیرند، بیشتر بهترین منبع اطلاع موثق است. در ایران، امروز حدود هفده- هجده میلیون نفر عضو فیسبوک هستند و میتوانند منبع بینظیری باشند در گردآوری موضوع و اطلاعات برای تولید محتوا و آگاهی از اینکه در جامعه چه می گذرد و مردم به چه مسائلی توجه دارند. رسانههای خارج خیلی بیشتر میتوانند از این امکانها استفاده کنند.
یکی از بحثهای این روزها که به رسانههای خارج کشور هم بیارتباط نیست، بودجهای است که ازسوی دولتها و کشورهای غربی به برخی رسانهها اعطا میشود. از طرفی میگویند رسانههایی که به بودجه وابستهاند پایدار نیستند، از طرفی هم عدهای اعتقاد دارند دریافت چنین کمکها، آزادی عملی و بیطرفی رسانه را مختل و محتوای آن را جهتدار میکند. ارزیابی شما چیست؟
من به نتیجه نگاه میکنم، وبه نظرم آزمایش سادهای دارد. اینکه ببینیم آیا کسانی که در این رسانهها کار میکنند، آزادی عمل کامل دارند؟ آیا آنچه تولید میکنند حرفهای و موثق است؟ آیا مخاطبان به حاصل کارشان اعتماد میکنند؟ اگر جواب این سوالها مثبت باشد، کار این رسانهها هم درست است. البته این هم مهم است که معلوم باشد منابع مالی یک رسانه از کجا تامین میشود. به نظرم اصل، شفافیت، حرفهای بودن و پایبندی به اصول آزادی بیان است.
پانوشت:
[۱]. میرزا مَلْکَم خان (۱۲۱۲- ۱۲۸۷ خورشیدی) ملقب به ناظمالدوله، روشنفکر، روزنامهنگار، دیپلمات و سیاستمدار دوره قاجار.
[۲] . ملکم خان نخستین شماره روزنامه قانون را در اول رجب سال ۱۲۶۹ خورشیدی برابر با ۱۸۹۰ میلادی منتشر کرد. از این روزنامه امروز ۴۱ شماره به جا مانده. ملکم خود میگفت که چهل پنجاه شماره منتشر کرده است.
[۳] . سید جمالالدّین اسدآبادی (۱۲۱۷ خورشیدی در روستای اسدآباد همدان- ۱۲۷۵ خورشیدی استانبول) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام و از اولین نظریه پردازان بنیادگرایی اسلامی. تأثیر او بر کشورهای اسلامی، بویژه ایران و مصر شایان توجه است.
[۴] . سید جمال الدین اسدآبادی در مدت اقامتش در پاریس ، با همکاری شیخ محمد عبده آن را منتشر میکرد و در چندین کشور آسیاسی و آفریقایی توزیع میشد. این نشریه تأثیرگذار درباره استعمارستیزی و خودباوری مسلمین پس از ۱۸ شماره توقیف شد.
[۵] . صور اسرافیل از نشریههای معروف، مهم و مؤثر صدر مشروطیت بود که جهانگیرخان شیرازی و قاسمخان تبریزی با همکاری میرزا علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) آن را به صورت هفتگی منتشر میکردند. اولین شماره آن ۸ خرداد ۱۲۸۶ خورشیدی (۳۰ مه ۱۹۰۷ میلادی) منتشر شد. از جذابترین ابتکارات آن، ستون فکاهی بود که به عنوان «چرند و پرند» به قلم دهخدا و با امضای «دخو» نوشته میشد. دهخدا مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی مینوشت که در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب نوینی را در عالم روزنامهنگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد.
[۶] . علیاکبر دهخدا (۱۲۵۷ تهران- ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران) ادیب، لغتشناس، سیاستمدار، شاعر و بنیانگذار لغتنامه دهخدا.
[۷] . حَبلُالمـَتین نشریهای بود که پیش و پس از جنبش مشروطه در کلکته و تهران منتشر میشد. مقالات این نشریه همراه پنج نشریه دیگر دوران مشروطیت (ندای وطن، صبح صادق، مجلس، مساوات، صوراسرافیل) نقش مهمی در بیداری افکار مردم و ترویج اندیشه آزادی خواهی و مشروطه طلبی داشت. مدیر آن سیدجلالالدین کاشانی، متخلص به ادیب و ملقب به مؤیدالاسلام بود. چاپ کلکته به صورت هفتگی از تاریخ دهم جمادیالثانی ۱۳۱۱ هجری قمری با مدیریت سید جلالالدین کاشانی شروع شد و تا پایان عمر مدیرش یعنی ۱۳۴۹ قمری ادامه داشت. شروع به انتشار این هفتهنامه، همزمان با سالهای پایانی سلطنت ناصرالدین شاه بود و مقالات آن سهم بسزائی در بیداری ایرانیان داشت.
[۸] . (۵ مهر ۱۲۵۷ تبریز- ۸ بهمن ۱۳۴۸) از رهبران انقلاب مشروطیت، رجال سیاسی بحثانگیز و از شخصیتهای علمی و فرهنگی ایران معاصر. وی مدتی رئیس مجلس سنای ایران بود. تقیزاده حدوداً از دوره میانه سالی، که با احتیاط و وسواس از افراط و تفریط پرهیز میکرد، مدافع و مروج حفظ و تقویت مبانی فرهنگ ملی، زبان فارسی، بنیادهای وحدت فرهنگی – ملی، تاریخی، اخلاق متکی بر مبانی مذهبی و خردگرایی اعتدالی بود. در عصر پهلوی اول، در فعالیتهای فرهنگی بسیاری شرکت داشت؛ در کمیسیون معارف، هیأت مؤسس انجمن آثار ملی، شیر و خورشید سرخ ایران، کنگره خاورشناسان در کیمبریج، کنگره ابن سینا در بغداد، کنگره خاورشناسان در مونیخ عضویت داشت، و ریاست کنگره ایرانشناسان در تهران به عهده او بود. در عصر پهلوی دوم، از جمله در این نهادهای علمی و فرهنگی عضو بود: شورای عالی فرهنگ و هنر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی (با سمت رئیس)، فرهنگستان ایران (با سمت رئیس)، کتابخانه مجلس شورای ملی (عضو مؤسس). او بانی مهمترین مجموعه منابع مطالعات ایرانی (در کتابخانه مجلس سنا) بود و از افراد مؤثر در تأسیس چاپخانه افست، نشر متن کتیبههای ایرانی، ترجمه دائرهالمعارف اسلام (طرح ناتمام) و نشر نخستین کتابشناسیها و فهرستهای منظم به فارسی به شمار میآید. در سیاستگذاری و برنامهریزی و سازماندهی فرهنگی طرف مشورت بسیاری از دولتمردان و سازمانهای دولتی بود.
[۹] . تقیزاده در برلین تشکیلاتی به نام کمیتهٔ میلیون ایران را بنیاد نهاد که فعالیتهای ضد روسی و انگلیسی میلیون را سازماندهی میکرد. عدهای از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی ایرانی مانند محمدعلی جمالزاده، محمد قزوینی و ابراهیم پورداود با این کمیته همکاری میکردند. همچنین حسینقلی نواب، سفیر ایران در برلین، که از دورهٔ مجلس اول در تهران با تقیزاده دوستی داشت با این جمع مساعدت میکرد. تقیزاده با تأسیس مجلهٔ کاوه در برلین گام مهم دیگری در راه گسترش فعالیت سیاسی ایرانیان در برابر انگلستان و روسیه برداشت. کاوه، نشریهای سیاسی و فرهنگی بود که بودجهٔ آن را دولت آلمان تأمین میکرد و مقالات آن تا حد زیادی صبغهٔ طرفداری از آلمان داشت.
[۱۰]. غلامحسین ساعدی (۱۳ دی ۱۳۱۴ تبریز- ۲ آذر ۱۳۶۴ پاریس) با نام مستعار گوهرِ مراد، نویسنده، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و روانپزشک. سه فیلم «گاو» و «دایره مینا» با کارگردانی داریوش مهرجویی و «آرامش در حضور دیگران» با کارگردانی ناصر تقوایی، که هر سه از آثار درخشان و به یادماندنی سینمای ایران هستند بر اساس فیلمنامههای غلامحسین ساعدی ساخته شدهاند.
[۱۱]. ایرج گرگین (۱۳۹۰ – ۱۳۱۳) روزنامهنگار و از مدیران پیشین تلویزیون ملی ایران بود. وی روزنامهنگاری را از نوجوانی با انتشار روزنامه دانشآموز در سال ۱۳۳۰ در تهران آغاز کرد و در انتشار روزنامه جوانان دموکرات فعالیت داشت. وی کار حرفهای مطبوعاتی را در روزنامه کیهان شروع کرد و مدت کوتاهی نیز مدیر داخلی مجله کیهان فرهنگی بود. در سال ۱۳۳۷ به عنوان تهیهکننده و گویندهٔ خبر به رادیو ایران پیوست و در همان سال طرح ایجاد یک رادیوی فرهنگی در تهران را ارائه داد که پس از تصویب به اجرا درآمد و رادیو تهران ایجاد شد. در سال ۱۳۴۰ برای تحصیل در رشتهٔ تلویزیون به ژاپن رفت؛ ولی زود به ایران برگشت. سرپرستی «برنامه دوم رادیو تهران» در سالهای نخستین دههٔ ۴۰، همکاری با تلویزیون ملی ایران که تازه تشکیل شده بود در ۱۳۴۵ ، مدیریت روابط عمومی و انتشارات تلویزیون ملی ایران در ۱۳۴۶، آغاز انتشار مجله تماشا با همت وی در ۱۳۴۹ از فعالیتهای اوست. در ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیل به کالیفرنیا رفت و در رشته مدیریت ارتباطات در دانشگاه USC تحصیل کرد. در ۱۳۵۹ از ایران به کالیفرنیا کوچید. در ۱۳۶۱ رادیو امید را درجنوب کالیفرنیا بنیان نهاد. در ۱۳۷۷ در راهاندازی رادیو آزادی (بخش فارسی رادیو اروپای آزاد) در پراگ، جمهوری چک مشارکت داشت و سال ها مدیریت آن را برعهده داشت. این رادیو بعداً تبدیل به رادیو فردا شد. عنوان رادیو زمانه را نیز پیشنهاد داد.
[۱۲]. کیهان لندن نام هفتهنامهای پارسی زبان است که از تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۶۲ تا ۸ شهریور ۱۳۹۲ به مدت حدود سی سال در شهر لندن منتشر میشد. این نشریه در حال حاضر تنها به روی سایت اینترنتی خود منتشر میشود. کیهان یکی از قدیمیترین روزنامههای ایران است که مؤسسه آن را مصطفی مصباحزاده بنیاد نهاد. نخستین شماره آن در سوم خرداد ۱۳۲۱ (۱۹۴۲) در تهران منتشر شد و تا سال ۱۳۵۷ یکی از معتبرترین روزنامههای خاورمیانه به شمار میرفت.
[۱۳]. (۲۷ آبان ۱۲۸۷ شیراز – ۴ آذر۱۳۸۵ سن دیگو کالیفرنیا) دانشآموخته دکتری حقوق دانشگاه سوربون، بنیانگذار روزنامه کیهان در سالهای دهه ۱۳۲۰ خورشیدی، عضو مجلس سنای ایران در دوران محمدرضا پهلوی.
[۱۴]. یا محمود شمس (زادهٔ ۲۸ خرداد ۱۳۳۳، کربلا) کارشناس ارشد علوم سیاسی از دانشگاه لبنان، مسلط به زبانهای عربی و ایتالیایی، مشاور مرکز مطالعات راهبردی خاورمیانه در تهران و از روزنامهنگاران اصلاحطلب. وی چندین بار از جمله پس از اعتراضات عاشورا در ۸ دی ۱۳۸۸ توسط مأموران امنیتی بازداشت شده است. او چند جایزهٔ بینالمللی نیز دریافت کردهاست. همکاری در تأسیس مجله کیان (۱۳۷۰) و سردبیری آن مجله (تا ۱۳۷۶) و تأسیس روزنامه های توقیف شده جامعه، توس، نشاط، عصر آزادگان و عضویت در انجمن دفاع از آزادی مطبوعات از فعالیتهای اوست.
منبع: وبسایت قلمرو