به عنوان نویسنده حداقل هشت مقاله در حمایت از انتخاب حسن روحانی و تشویق مردم به شرکت در انتخاباتی که به این سرانجام منجر شد، خود را محق می دانم تا مواضع دیروز اسحاق جهانگیری معاون رئیس جمهور اصلاح طلب را جدا نقد کنم . زیرا انتظار نمیرفت نماینده دولت در بیان عکسالعمل نسبت به تظاهرات مردم بیپناه و غارتشده و عاصی این همه شهر٬ به سطح ضریب هوشی اسفندیار رحیم مشایی نزول کند و اعتراض مردم را دسیسه دیگران بنامد.
برای نزدیک شدن به تحلیل آنچه که دارد رخ می دهد و بسیاری انتظار آن را داشتند الا حکومتی ها٬ و نیز برای نقد «شعار مرگ بر روحانی » لازم است برگردیم به زمینه هایی که منجر به انتخاب حسن روحانی به عنوان یک رئیس جمهوراصلاح طلب شد، البته رئیس جمهوری که در قضاوت مردم موفق نبوده است.
۱ــ مردم ایران در انتخابات به سیمای خندان حسن روحانی یا حتی به کنایه های لطیف او رای ندادند. وگرنه٬ ابراهیم رئیسی برنده انتخابات بود و حمایت همه نهادهای نظامی امنیتی و همه نهادهای میلیاردر از جمله آستانه قدس را با خود داشت. رای مردم به حسن روحانی و اصلاحطلبان رای به یک جراحی بزرگ و نیز رای به اصلاح جدی و بی تعارف بود ٬ رای به صراحت و شفافیت رئیس جمهوری بود که بتواند تا حدودی نیاز مردم به تغییرات جدی سالها معطل مانده را تامین کند. رای مردم اعتراض شدید به ادامه وضعیت سابق بود که به صراحت آثاری از یک رفراندوم ضمنی در نقد جمهوری اسلامی را نیز تداعی می کرد.
بیشتر بخوانید
یادداشت
- تب عبور از نظام در سراسر ایران | تاملاتی دهگانه در اعتراضات دو روز اخیر
- آیا اعتراضها ادامه خواهد داشت؟
- «آخوندا» در سه اپیزود | حسن یوسفی اشکوری
- جمهوری اسلامی نمیخواهیم؛ شعار یا استراتژی؟ | فرزانه بذرپور
- جهانگیری و سه خط قرمزی که مردم از آن عبور کردند | فرزانه روستایی
- این یک جنبش است | سعید رضویفقیه
گزارش
- شورش نان یا تجمعهای سازمانیافته؟ | مهدی تاجیک
- از مشهد تا مشهد؛ ۲۵ سال شورشهای اقتصادی | مهسا محمدی
- آن تجمع از شهرستان آمد | سینا پاکزاد
انتخاب روحانی نه تنها این خواستهها را تامین نکرد بلکه متاسفانه دو معضل زیر بنایی دیگر را نیز به بار آورد که به ترتیب، نامیدی نسبت به تغییر اوضاع و آینده کشور و ناامید شدن از این بود که با انتخابات و توسل به صندوق آرا می توان در ایران چیزی را عوض یا اصلاح کرد.
روحانی از زنان در کابینه استفاده نکرد و حتی از زنان در معاونتهای جدی بهره نبرد. همه کابینه را بر خلاف رویه، قبل از معرفی به رهبر پیشکش کرد٬ اهل سنت را باز هم به هیچ گرفت، وزرای امنیتی مانند وزیر ارتباطات را به کابینه راه داد٬ در برابر مداخلات سپاه و نیز اداره شدن بخش مهمی از کشور از سوی رهبر و تشکیلات دفتر وی سکوت کرد٬ در مورد مدیریت سیاست خارجی از سوی سپاه و مداخله در یمن چیزی نگفت و حتی تنشزدایی با آمریکا را پیگیری نکرد. به عبارت دیگر٬ دولت دوم حسن روحانی عملا تمدید دوره اول بدون هیج تحول چشمگیر بود. حسن روحانی حتی به خود زحمت نداد از عضو زرتشتی شورای شهر یزد دفاع کند یا به عنوان عالیترین مقام اجرایی کشور مواضع جنگطلبانه و خطرناک و تنشآفرین روزنامه کیهان را به نقد بکشد.
۲ــ حسن روحانی در جریان انتخابات به این نکته توجه نداشت که بسیاری از پایه های اقتصاد ایران بعد از تحریمها آسیب بسیار جدی دیده است و هیچ رئیسجمهوری توانایی اداره اقتصادی با این ضریب آسیب دیدگی را در میان مدت نخواهد داشت. حتی اگر ابراهیم رییسی یا قالیباف هم رئیسجمهور شده بودند باز هم این واقعیت بیشتر خود را نشان می داد که هیچ دولتی طی یک یا دو دوره ریاست جمهوری توانایی اداره و اصلاح این اقتصاد فرو پاشیده را ندارد. اما اصلاح سیاسی کشور و اصرار بر موضوعاتی مانند برجام دو و سه فضای سیاسی کشور را از حالت دو قطبی فعلی خارج می کرد و می توانست فشار بحران های اقتصادی کمر شکن را برای مردم قابل تحملتر کند. اما روحانی نه تنها شعارهای انتخاباتی را پیگیری نکرد٬ بلکه در اوج بحران تبدیل به یک رئیس جمهور منفعل کاملا عادی شد که قرار نبود.
۳ــ بسیاری از مردم معتقدند که حسن روحانی برای کم کردن فشار سپاه و قوه قضاییه به دولت بر سر دستگیر نشدن برادرش حسن فریدون معامله کرده و عملا در تلاش است در این شرایط کاملا بحرانی در قالب یک دولت کاملا عادی رفتار کند که حساسیت خاصی نسبت به بحران هایی مانند فساد در قوه قضاییه یا اختیارات فوق العاده سپاه ندارد. کم نیستند تحلیلگرانی که انفعال روحانی را ناشی از این می دانند که خود را آماده پوشیدن قبای ولایت فقیه می کند و به همین علت ترجیح می دهد به جای درگیر شدن با لشگر جریانهای نفوذی مشکوک که در بیت لانه دارند و نیز به جای در افتادن با سپاهیها٬ فعلا سکوت کند تا شاید بعدا از مدار بالاتری به اصلاح امور بپردازد. اما سرنوشت هاشمی رفسنجانی و مرگ مشکوک او بیانگر این واقعیت مهم تاریخ سیاسی معاصر است که دیگرانی٬ از مجتبی خامنه ای گرفته تا رئیس قوه قضاییه همه منتظر پوشیدن قبای ولایت هستند و بحران جانشینی رهبر فعلی ایران بازی ساده ای نیست که حتی اگر بر فرض، رهبر فعلی جانشینی داشته باشد کسی به راحتی جانشین او شود!
۴ــ دولت حسن روحانی هرگاه در جریان اداره امور کشور به دیوار قوه قضاییه یا فشار امنیتی های سپاه مواجه می شد به جای باز کردن مباحث و توضیح دادن مسایل، صرفا به متلکپرانی اکتفا کرد و صحنه سیاسی کشور را واگذاشت تا فشار سیاسی بر روزنامهنگاران و فعالین سیاسی و مطبوعات همچنان خرد کننده باشد. به جای تعبیر دولت با تفنگ، می شد در سخنرانیهای بدون تنش توضیح داد که به عنوان یک مشکل سیستماتیک٬ دو نهاد موازی دیگر در ایران در گیر اداره امور کشور هستند و اهرمهای اجرایی، بهخصوص اهرم های اقتصادی و امنیتی و سیاست خارجی را به جای دولت و در کنار دولت اداره می کنند و این روند توضیح قانونی ندارد. باز کردن بحرانی به نام اختیارات فوقالعاده سیاسی امنیتی و اقتصادی سپاه می توانست احتمالا منجر به باز شدن مباحثی ملی برای پیدا کردن راه حل شود. مسکوت گذاشتن حساسترین موضوعات ملی از ترس توبیخ رهبر٬ از ترس سپاهیان تا دندان مسلح و نیز از ترس مکرهای آلوده مدیریت قوه قضاییه منجر به این شد که امروز شهرهای کشور با شعار مرگ بر روحانی و مرگ بر رهبر و مرگ بر لاریجانیهای عراقی مواجه باشد. در واقع بزرگترین بحران حسن روحانی این بود که تلاش کرد در وسط میدان جنگ تئاتر بازی کند.
۵ــ حسن روحانی در پیگیری آزادی رهبران جنبش سبز به مردم راست نگفت و کوتاه آمد و سکوت کرد. حصر سه شهروند سیاسی مهم جامعه ایران که به مرگ تدریجی محکوم شده اند، اوج شعارهای سیاسی و تبلیغاتی حسن روحانی بود که با زیرکی از زیر بار آن شانه خالی کرد. اصرار بر آزادی میر حسین موسوی ٬ کروبی و زهرا رهنورد در جامعه بحرانزده و مرتعش ایران میتوانست به عنوان راه حلی ملی بخش مهمی از گره ها و عقدههای سیاسی حل نشده و باقی مانده از دوران جنبش سبز را تعدیل کند. اما حسن روحانی باز هم ترجیح داد در نقش یک رئیس جمهور شرائط غیر بحرانی ظاهر شود که انگار هیچگاه وعده آزادی محصوران جنبش سبز را نداده بود. حسن روحانی حتی جرات نام بردن صریح از این سه نفر را نداشت و فقط با اشاره او جمعیت هوادار او به شور میآمدند.
با چنین مقدم ای چگونه می توان به این نتیجه رسید که تظاهرات مردم جان به لب رسیده و رها شده از سوی مخالفان دولت سازماندهی شده است؟ شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و نیز درود فرستادن به شاهنشاه و روح رضا شاه و همچنین شعارهای کلی علیه حکومت آخوندی معنایی جز این ندارد که مردم همزمان از سه خط قرمز عبور کرده اند : خط قرمز حسن روحانی، خط قرمز ولایت فقیه و خط قرمز حکومت مذهبی ــاسلامی .
درست یاغ غط بودن شعارهای مردم عصبانی و لهشده زیر بار فشارهای کمرشکن به کنار٬ اما هر چه هست حاکی از این است که اسحاق جهانگیری نیز مانند رهبر و نیز همانند حسن روحانی و سردار جعفری و حسین زیبایینژاد پیام این همه اغتشاش و اعتراض را دریافت نکرده است.
اظهار نظرهای حساب نشده و مطالعهنشده از سوی مسئولان نشسته در برج عاج در این شرایط خطرناک همانقدر ویرانگر است که توسل به گاز اشکآور و بسیجیهای وحشی میلگرد به دست و توسل به گاز اشک آور و یگان ویژه.