پیشگفتار:
آن که فقر و زندگی زاهدانه را به انتخاب خویش بر می گزیند، می تواند شعار «الفقر فخری» سربدهد و به فقر و ناداری خویش مباهات کند. فقر او ناشی از «نداری» نیست بلکه فقر او ترجمان «ثمره زهد» و کم اعتنایی وی به شیوه های زیستی مرفهانه هست. چنین فقری، نه «ناداری» بلکه اوج دارائی «استغنا» و بی نیازی هست. اما آن که فقر و ناداری بر او تحمیل می شود و از برآورده کردن نیازهای معیشتی خویش و عیال خویش ناتوان است، فقرش، نه سبب افتخار و مایه مباهات، بلکه مایه ننگ و عار است.
در زبان عربی، واژه «فقار» به معنای «مُهرههای پشت بدن» است و فرد تهی دست و نیازمند را از آن جهت، فقیر می نامند که گویا ستون فقرات پشتش زیر بار معیشت خم شده و در پی ذلّت و بیچارگی کسب معیشت، ستون فقراتش شکسته شده است.
در خوانش هایی از دین، فقر تمجید شده است. این تمجید در موضع، تکریم فقیران بوده است تا به سبب فقر، تحقیر نشوند. اما این تمجیدها، گاهی توسط اربابان زر و زور و تزویر، به شکل ابزاری برای تشویق فقیران به پذیرش فقر موجود تفسیر شده است.
در بخش نخست این نوشتار، تلاش می شود تا با بازخوانی متون دینی در مورد فقر، تمجید عمومی از فقر و تشویق به رضایت و تن دادن به فقر، به چالش کشیده شود. در بخش دوم، به ریشه یابی اجمالی فقر و تنگدستی از زبان متون دینی پرداخته می شود. در بخش سوم تلاش می شود تا توصیه های درون دینی به فقرزدایی بازخوانی شود و از لابلای ادعیه ها و مناجات ماثوره، ادعیه وارده در مورد طلب رفاه زندگانی و فرار و گریز از فقر و تنگدستی، بسان چشم اندازی از افق خواسته های مطلوب دینداران، برای رسیدن به رفاه، مورد توجه قرار بگیرد.
بخش اول: فقر و نتایج آن
۱- فقر و کفر
در روایات، «فقر» همزاد و قرینِ «کفر» خوانده شده است. از پیامبر اسلام نقل شده است که: «نزدیک است که فقر، به کفر بیانجامد»؛ «کاد الفقر أن یکون کفرا».[۱] پیامبر در واپسین سخنرانی خویش بر فراز منبر، به حاکمان پس از خویش توصیه کرد که با فقیر نگهداشتن آنان، مردم را به کفر و بی دینی سوق ندهند: «خدا را به یاد هر حاکم اسلامی پس از خود می آورم درباره عمل به وظایفش، … مبادا مردمان را فقیر کند که در نتیجه، کافرشان سازد، و درب خویش را بروی آنان نبندد تا اقویا ضعفا را ببلعند…».[۲]
پیامبر از خداوند، برکتِ در نان می طلبید و دعا می کرد که «خدایا نانمان را برکت بده! و بین ما و نانمان جدایی مینداز! اگر نانمان نبود نه نماز می خواندیم و نه روزه می گرفتیم و نه سایر فرائض و وظایفمان را انجام می دادیم»؛ «بارک لنا فی الخبز ولا تفرق بیننا وبینه فلولا الخبز ما صلینا ولا صمنا ولا أدینا فرائض ربنا».[۳] این دعای پیامبر، اگر به خواسته هایی در فضای گفتمان امروزی بازخوانی شود، «نان» حکایت از «معیشت» دارد. فقدان نان، سمبل و نشانه نابسامانی وضعیت معیشتی است، «اگر نان نباشد» یعنی «اگر وضعیت معیشتی نابسامان باشد». نتیجه وضعیت نابسامان اقتصادی «ترک فرائض» یعنی «ترک وظایف» است. دیگر نه کارمند و کارگر به وظایف اداری و کاری خویش عمل می کنند، نه شهروندان وظیفه شهروندی را رعایت خواهند کرد و نه حکومت وظیفه خدمت رسانی به مردم را در سرلوحه کار خویش قرار خواهد داد. در نتیجه فساد اداری گسترش پیدا خواهد کرد و حاکمان در پی فربه تر شدن خویش خواهند بود. گسل شکاف حاکمیت و ملت افزون خواهد شد. توده شهروندان نیز یا نظاره گر بی روح و منفعل خواهند بود و یا به شوروش و خیزش اقدام خواهند کرد.
پیامبر، تنگدستی و بدهکاری را معادل و قرین کفر می دانست. او از کفر و بدهکاری به خدا پناه برده می برد. یارانش از او شنیدند که دعا می کرد و می گفت: «أعوذ بالله من الکفر والدین»؛ «پناه می برم به خدا از کفر و بدهکاری». یارانش پرسیدند «ای رسول خدا! آیا قرض را با کفر برابر می دانی؟»، پاسخ داد «آری».[۴]
پیامبر در موارد گوناگونی، به شکل همزمان، از کفر و فقر و عذاب قبر به خدا پناه می بُرد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَالْفَقْرِ وَعَذَابِ الْقَبْرِ».[۵] از این روایت بر می آید که کفر و عذاب قبر با فقر در ارتباط می باشد. «فقر»، «کفر» می آورد، و «کفر» سبب «عذاب قبر» می شود. فقر اقتصادی، در بین متوسط آدمیان به فقر فرهنگی منجر می شود و گاه، فرد فقیر آن چنان در چنبره سختی و فشارهای معیشتی قرار می گیرد که به ناچار برای رفع احتیاجات خویش، دامن به گناه آلوده و لغزش ها، وی را به سوی زشتی ها و منکرات، روانه می سازد.
۲- فقر و کاهش دینداری
فقر، دین انسان را کاهش می دارد و درجه دینداری آدمیان متوسط را دستخوش کاهش تدریجی می کند و ایمان انسان را تضعیف می نماید. متوسط آدمیان دیندار، در مصاف با فقر و تهیدستی روزمره، ایمانشان به خدا و امیدشان به رحمت الاهی کاسته می شود. امام علی به فرزندش محمد حنفیه می گفت: «فقر، موجب نقص و کمبودی در دین می شود»، «فانّ الفقر مَنقَصَهٌ للدّین».[۶]
خداوند به همین کاهش دینداری به هنگامه فقر و تنگدستی تصریح می کند. در آیه ای از قرآن، یکی از آثار فقر و تهیدستی، بدگمانی آدمیان نسبت به خداوند و زبان اعتراض گشودن انسان به خدا، بیان شده است. زیرا انسان، به هنگامه فقر و تنگدستی، إحساس می کند خداوند به او بی اعتنایی می کند و لذا فرد فقیر گمان می کند خداوند به او توهین کرده است، در نتیجه دینداری اش کاهش پیدا می کند و چه بسا زبان به فحش و ناسزا به خدا و دین می گشاید و حتا شاید به نقطه دین ستیزی برسد: «و اما چون وى را مى آزماید و روزى اش را بر او تنگ مى گرداند مى گوید پروردگارم مرا خوار کرده است»؛ «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ» (فجر، آیه ۱۶).
۳- فقر و انحطاط اخلاق
امام علی به فرزندش امام حسن می گفت: «فرزندم! انسانی را که به دنبال قوت و روزی خود میرود، ملامت مکن؛ چون کسی که رزق خود را ندارد و آن را نمییابد، خطاهایش زیاد میشود. فرزندم! فقیر، حقیری است که کسی حرفش را گوش نمیدهد و مقام و منزلتش شناخته نمیشود. اگر راست بگوید، او را دروغگو مینامند و اگر زهد اختیار کند، او را جاهل مینامند. فرزندم! کسی که به فقر مبتلا شود، به چهار ویژگی گرفتار شده است: در یقینش ضعف پیدا میشود، در عقلش نقصان ایجاد میشود، در دینش رقّت و سستی پدیدار میگردد، حیا در او کم میشود».[۷] علی می گفت: «تنگدستی، اخلاق را زشت می کند»؛ «ألعسر یشین الأخلاق و یوحش الرّفاق».[۸]
در گفتاری، امام رضا، تنگدستی را کلید دروازه نکبت و بدبختی بیان می کند: «ناداری کلید نکبت است»؛ «المسکنه مفتاح البُؤس».[۹]
۴- فقر و خواری
فقر و نیاز، نیازمندان و تهیدستان را خوار و ذلیل می کند. جامعه فقیر، نیز بسان فرد فقیر، به خواری و ذلت کشانده می شود. امام علی می گفت: «فقر، نفس را خوار میکند»؛ «إنّ الفَقْرَ مَذَلّهٌ للنفس».[۱۰]
۵- فقر و زوال و کاهش خِرد
فقر به مصاف خرد و تعقل آدمیزاد می رود و قوه سنجش خردِ انسانِ نیازمند را سرگشته و متحیر می سازد. شاید به همین دلیل، برخی از نیازمندان به امر خلاف روی می آورند زیرا گرسنکی و نیاز، توانایی خردورزی و تصمیم گیری های بجا و خردمندانه را از متوسط آدمیان سلب می کند. حضرت علی می گفت: «فقر، عقل و خرد را سرگشته و متحیر می سازد»؛ «إنّ الفقر مَدْهَشَه للعقل».[۱۱]
علی خطاب به فرزندش محمد حنفیه سفارش نمود که «ای فرزند! من از تهیدستی بر تو هراسناکم، از فقر به خدا پناه ببر که همانا فقر… عقل را سرگردان می کند».[۱۲] در روایت دیگری، علی می گوید: «فقر برهان و خرد زیرکانه را گنگ و نارسا می سازد».[۱۳]
۶- فقر و غمناکی و محزونی
فقر و نیاز، آدمیزاده را به وادی حزن و اندوه می کشاند. فشارهای شدید برای رفع نیازهای معیشتی و عدم دریافت راه چاره، آدمی را به وادی بیچارگی سوق می دهد و انسان به بن بست رسیده و بیچاره، در زیر أمواج سهمناک غم و اندوه، کمر خم می کند. فقر بسان آهن ربایی، با قوه مغناطیسی قوی خویش، غم های عالم را به میهمانی آدم می آورد. علی می گفت: «فقر، غم و اندوه را به سوی آدمی جلب می کند»، «إنّ الفقر جالبٌ للهموم».[۱۴]
۷- فقر و دشمنی
فقر، دشمنی می زاید. جامعه ای که در آن فاصله طبقاتی بین شهروندان تشدید می شود، به همان میزان از همدلی و وفاق اجتماعی کاسته می شود و فرودستان بر ضد فرادستان، و تهیدستان بر ضد اغنیا بپا می خیزند. امام علی می گفت: «فقر موجب دشمنی می شود»؛ «فإنّ الفقر… داعیه للمَقت».[۱۵]
۸- فقر و شکستن کمر تهیدستان
پیامبر اسلام، چهار چیز را، کمرشکن می دانست و یکی از آن ها را گیر افتادن در بُن بست فقر و تنگدستی می دانست: «چهار چیز است که کمرشکن است… فقری که صاحبِ آن، راه چارهای پیدا نکند…»؛ «أَرْبَعَهٌ مِنْ قَواصِمِ الظَّهْرِ: … وَ فَقْرٌ لا یجِدُ صاحِبُهُ لَهُ مُداوِیا…».[۱۶]
۹- فقر و سقوط جایگاه اجتماعی
در برخی از روایات تاکید شده است که فقر موجب خواری و حقارت آدم می شود. علی خطاب به فرزندش حسن بن علی می گوید: «پسرم! کلام فقیر شنیده نمی شود و مقام او شناخته نمی گردد. آن کس که فقیر باشد از مقام و موقعیتی برخوردار نیست و کوچک و خوار شمرده می شود». محرومیت باعث خواری است. انسان های فقیر، سهمی از قدرت سیاسی ندارند زیرا به دلیل فقدان توانایی مالی، توانایی رقابت با صاحبان قدرت و شوکت ندارند. فقیر در چشم مردم بی ارزش و بی مقدار است، نه سخنش شنیده می شود و نه جایگاهش شناخته می شود.[۱۷]
۱۰- فقر و إحساس غربت در وطن
ثروت، غربت را تبدیل به وطن می کند و فقر، وطن را تبدیل به غربت می کند. ثروتمند در غربت نیز، إحساس درخانه خویش بودن می کند، و فقیر در وطن خویش نیز إحساس بی کسی و غربت می کند. علی می گفت که: «فقیر در شهر خود غریب است»؛ «المقل غریب فی بلدته».[۱۸] و باز هم او می افزود که «ثروتمند در غربت نیز غریب نیست، ولی فقیر در وطن خود هم احساس غربت می کند»؛ «الْغِنَى فِی الْغُرْبَهِ وَطَنٌ والْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَهٌ».[۱۹]
در تعبیری دیگر علی، غریب بودن را مایه عار و ننگ نمی دانست بلکه فقر در وطن را موجب عار و ننگ می دانست: «غریب بودن عار نیست، عار فقیر بودن در وطن است»؛ «لیس فی الغربه عار، إنّما العار فی الوطن و الافتقار».[۲۰] در روایات آمده است که فقر، انسان را از چشم دیگران انداخته و سبب می شود که دیگران وی را به فراموش بسپارند.[۲۱]
۱۱- فقر و فساد اداری
فقر و نیاز کارمندان حکومت، آنان را به فساد و ارتشاء می کشاند. علی در عهدنامه خویش به فرماندارش مالک اشتر نخعی، هنگامی که وی را به سوی فرمانداری مصر اعزام می کند دستورالعمل هایی را برای تنظیم روابط میان حاکم و رعیت بیان می کند. ضمن توصیه کردن مالک به انتخاب کارگزاران شایسته و امین و پاکدست، توصیه می کند که حقوق آنان را صحیح و کامل بپردازد تا آنان به خیانت و ارتشا مبتلا نشوند: «سپس جیره آنان را فراوان ده، زیرا این برنامه اصلاحشان را تقویت می کند، و ازخیانت درآنچه زیردست و تحت امر آنان مى باشد بى نیازکننده است، و اگر از فرمانت سر برتابند و یا در امانت خیانت کنند، بر آنان حجّت تمام است».[۲۲]
در همین نامه، در مورد قضات نیز ضمن توصیه به گماردن قضات درست کردار و شجاع و نترس، از وی می خواهد که به نیازهای مادی قضات توجه کند و نسبت به آنان، گشاده دست و سخاوتمند باشد تا نیاز مادی، آنان را به فساد قضایی سوق ندهد: «قضاوت قاضى را هرچه بیشتر بررسى کن، و در پرداخت مال به او گشاده دست باش آن مقدار که نیازش را برطرف کند، و احتیاجش به مردم کم شود…»؛ «ثُمَّ اَکْثِرْ تَعاهُدَ قَضائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِى الْبَذْلِ ما یزیلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حاجَتُهُ اِلَى النّاسِ…».[۲۳]
۱۲- فقر و مرگ انسان و انسانیت
علی «فقر» را «مرگ بزرگ» و بلکه «مرگ بزرگتر» می دانست، زیرا هیچ مرگی چونان «مرگِ فقیران زنده» دردناک نیست. فقیران زنده، زندگانی هستند که شرایطشان سخت تر از مرگ است، محکومان به مرگ تدریجی همراه با رنج و گرسنگی و تهیدستی هستند و مرگ برای آنان آسانتر از دست و پا زدن در زندگی تهیدستانه و نیازمندانه خویش است: «فقر مرگ بزرگ است»؛ «الْفَقْرُ الْمَوْتُ الأَکْبَرُ».[۲۴] در حدیث دیگری، «قبر» بهتر از «فقر» خوانده شده است،[۲۵] گویا برای فقیر، مرگ بهتر از زندگانی است و آرامش گورستان برایش گواراتر از زیستن در نداری و تهیدستی است.
بخش دوم: ریشه یابی فقر
از دیدگاه آیات و روایات، فقر، بلایی آسمانی و حادثه ای طبیعی نیست. فقر معلول روابط نابسامان اجتماعی هست. فقر معلول عملکرد قدرت های سیاسی و اقتصادی هست که به وظایف خویش در تقسیم عادلانه ثروت و مکنت عمل نکرده اند.
۱- نقش حکومت در گسترش فقر
در آموزه های دینی، برای حاکمان و زمامداران، وظایفی در راستای ارائه خدمت به شهروندان و رفع نیازهای مادی و اقتصادی آنان، مقرر شده است. توجه زمامداران به منافع شخصی و باندی و حزبی سبب تخلف آنان از رسیدگی به وضعیت معیشتی جامعه و به ویژه تهی دستان می شود و در نهایت زمینه ساز گسترش تنگدستی و افزایش تهی دستی فرودستان جامعه می شود.
امام علی، دلیل ویرانی و نابسامانی زمین را، تنگدستی و تهیدستی مردم می دانست و دلیل تنگدستی مردم، را غارت اموال عمومی از طرف زمامدارانی می دانست که برای آینده خویش و یا نسل خویش ذخیره می کنند زیرا امیدی به بقای حکومت و قدرتشان ندارد: «و علّت خرابى زمین بى چیزى و تنگدستى اهل آن زمین است، و فقر و ندارى آنان ناشى از زراندوزى والیان، و بدگمانى آنان به بقاء حکومت، و کم بهره گیرى آنان از عبرت ها و پندهاست»؛ «وَ اِنَّما یؤْتى خَرابُ الاْرْضِ مِنْ اِعْوازِ اَهْلِها، وَ اِنَّما یعْوِزُ اَهْلُها لاِشْرافِ اَنْفُسِ الْوُلاهِ عَلَى الْجَمْعِ، وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقاءِ، وَ قِلَّهِ انْتِفاعِهِمْ بِالعِبَرِ».[۲۶]
علی در عهدنامه خویش به فرماندارش مالک اشتر نخعی، هنگامی که وی را به سوی فرمانداری مصر اعزام می کند، دستورالعمل هایی را برای گرفتن مالیات و مصرف آن بیان می کند. در این دستورالعمل تصریح می کند، هدف از مالیات و درآمدهای عمومی، مصرف آن در توسعه و آبادانی مملکت است. اگر این درآمدهای عمومی در جهت فربه شدن زمامداران و اطرافیان آنان خرج شود، سبب فساد و تخریب مملکت و در نهایت سبب سقوط نظام سیاسی حاکم می شود: «چرا که تمام مردم جیره خوار مالیات و پرداخت کنندگان آن هستند. باید اندیشه ات در آبادى زمین از تدبیرت در جمع آورى مالیات بیشتر باشد، زیرا مالیات جز با آباد کردن زمین به دست نمى آید، و هر کس بخواهد منهاى آباد نمودن، مالیات بگیرد، شهرها را خراب کرده، و بندگان خدا را به هلاکت انداخته، و حکومتش جز اندک زمانى نماند».[۲۷]
علی پس از به خلافت رسیدن، در خطبه ای ضمن سخنرانی برای مردم، به برشماری حقوق متقابل مردم و حکومت می پردازد. در این سخنرانی، یکی از حقوق مردم بر حاکمان را بازپرداخت حقوق اقتصادی و مالی شهروندان بیان می کند: «اى مردم، مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. اما حق شما بر من این است که خیرخواه شما باشم، و غنیمت شما را به نحو کامل به شما بپردازم…».[۲۸]
۲- نقش ثروتمندان در گسترش فقر
در آموزه های دینی، در راستای وفاق اجتماعی، برای ارباب ثروت، وظایفی در برابر فرودستان اقتصادی جامعه مقرر شده است. این وظایف، منحصر به پرداخت مالیات های عرفی و شرعی نیست. حتا با پرداخت این مالیات های شرعی و یا قانونی، محرومان همچنان، حق و حقوقی در أموال و ثروت های فرادستان اقتصادی جامعه دارند. زیرا انباشت ثروت در سرمایه اغنیا، بدون تردید با استفاده از نیروهای کار تهی دستان و با استفاده از منابع عمومی کشور و جامعه بوده است.
در آیات قرآن، تصریح شده است که اغنیا علاوه بر مالیات های مقرر، بایستی به حق و حقوق تهیدستان برسند. در أموال اغنیا، حقوقی برای نیازمندان و محرومان وجود دارد: «و در اموالشان برای سائل و محروم حقی معیّن است»؛ «وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقُّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاریات، آیه ۱۹). در آیه ای دیگر از قرآن نیز به همین حق محرومین و تهیدستان در أموال عمومی و در أموال فرادستان تصریح شده است: «و همانانی که در اموالشان حقّی معلومی برای درخواست کنندگان و نیازمندان هست»؛ «وَ الَّذینَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (معارج، آیه ۲۴ و ۲۵).
امام علی در این باره می گوید: «خداوند سبحان غذا و نیاز نیازمندان را در اموال ثروتمندان معین کرده؛ پس هیچ فقیری گرسنه نمی ماند، مگر به واسطه کامیابی ثروتمندان که از حق آنان بهره مند شده اند. و خداوند آنها را به خاطر این عمل مؤاخذه خواهد کرد»؛ «إنّ اللّه سبحانه فرض فى أموال الأغنیاء أقوات الفقراء، فما جاع فقیر إلاّ بما متّع به غنىّ ، واللّه تعالى سائلهم عن ذلک».[۲۹]
در خطبه شقشقیه نیز، علی «شکم بارگى ستمگر» و «گرسنگى ستمدیده» را قرین یکدیگر قرار داده است،[۳۰] زیرا آن شکمبارگی ستمگر است که گرسنگی ستمدیدگان را موجب می شود.
۳- نقش مشترک حکومت و ثروتمندان در گسترش فقر و فروپاشی اجتماعی
در فرازهای پیشین مشاهده شد که ارباب قدرت و ثروت، منشا گسترش فقر در جامعه می شوند. اما خطرناک تر از آن، نقش مشترک آن دو، در گسترش شکاف اجتماعی است. افزون شدن گسل های شکاف طبقاتی، نه تنها منجر به فقیرتر شدن فرودستان می شود بلکه در نهایت منجر به «فروپاشی اجتماعی» و « خودکشی اجتماعی» می شود.
در آیه ای از قرآن که آیه محوری قرآن در مورد تجارت است، پس از نهی از معاملات و تصرفات نامشروع که «اکل مال به باطل» نامیده می شود، تصریح شده است که نقل و انتقال أموال بین شما و معاملات شما در صورتی صحیح است که ناشی از نقل و انتقالی رضایتمندانه باشد. در این آیه ریشه برخی از نابسامانی ها را در معاملات و تبادلات غیرعادلانه می داند. طبیعی هست که در شرایط عدم موازنه، این قدرت های سیاسی و اقتصادی هستند که می توانند تبادلات غیرمنصفانه را به سود خویش انجام دهند و «اکل مال به باطل» کنند. در این چرخه ظالمانه حرامخواری، تفاوتی بین حرامخواری شرعی و عرفی نیست. مال مردم خورندگان، که با استفاده از امکانات خویش از رانت های سیاسی و اقتصادی برخوردار هستند، روز به روز فربه تر شده و تهیدستان جامعه، روز به روز فقیرتر و تنگدست تر می گردند. فاجعه آمیزترین رابطه، زمانی شکل می گیرد که فرادستان سیاسی و اقتصادی، دست در دست یکدیگر، به تجاوز خویش به شکل ظاهرا قانونی و یا شرعی، سامان دهند و در نتیجه، وضعیت کلی اجتماعی رو به نابسامانی و تباهی می رود.
در ادامه آیه فوق، نهی شده است که به کشتن یکدیگر نپردازید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل و از طرق نامشروع نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت شما انجام گیرد، و خودکشی نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است»؛ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَینَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهً عَن تَرَاض مِنکُمْ وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً» (نساء، آیه ۲۹).
برخی از مفسران قرآن،[۳۱] از این آیه استفاده کرده اند که فقر و وضعیت نابسامانی اقتصادی یک جامعه، به «انتحار اجتماعی» و «خودکشی جمعی جامعه» منجر می شود. در آیه فوق، قرآن با ذکر همزمان دو حکم «توصیه به رعایت شرط رضایت در معاملات» و «نهی از کشتن یکدیگر»، در حقیقت، خواسته است که به یک نکته مهم اقتصادی و اجتماعی اشاره کرده باشد. و آن حکم مهم ، این است که اگر روابط مالی و معاملی مردم بر أساس ضوابط صحیح و قاعده مند استوار نباشد و اقتصاد جامعه نابسامان باشد و فرادستان حقوق فرودستان را رعایت نکنند، و زورمندان سیاسی و اقتصادی، أموال تهیدستان و فرودستان را به ناحق و ظالمانه تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشی جمعی و انتحار اجتماعی خواهد شد.
بخش سوم: ضرورت فقرزدایی در گفتمان دینی
در آموزه های دینی، به صراحت به ضرورت فقر زدائی پرداخته شده است. برخلاف توصیه های رایج به زندگی زاهدانه که می تواند به شکل یک انتخاب فردی، عملی با فضیلت محسوب شود، در گفتمان همگانی، دین به ضرورت فقرزدایی پرداخته، و ریشه کن کردن فقر را توصیه کرده است.
۱- فقرزدایی از پیامبر
پیامبر اسلام، در نیازمندی و یتیمی بزرگ شده بود. خداوند هنگامی که می خواهد حمایت های خویش را به پیامبرش گوشزد کند تا بارقه امید به آینده و امید به حمایت و نصرت الاهی را در وی زنده نگاهدارد، به وی یادآوری می کند نعمتهایی را که بر او منّت گذاشته و به او ارزانی داشته، در میان این نعمت ها، سه نعمت را برمی شمارد. این سه نعمت، ارزانی داشتن خداوند به پیامبرش «امنیت» و «هدایت» و «مکنت»، در برابر «بی پناهی» و «سرگشتگی» و «تنگدستی» پیامبر بوده است: «مگر نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟ و تو را سرگشته یافت، پس هدایت کرد؟ و تو را تنگدست یافت و بینیاز گردانید»؛ «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتیمًا فَآوی * وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی» (ضحی، آیه ۶ تا ۸).
۲- فقرزدایی از سایر آدمیان
خداوند در قرآن، نه تنها عطایای خویش را در جهت فقرزدایی از پیامبر یادآوری می کند، بلکه در گفتمانی دیگر، خطاب به قبیله پیامبر، دو موهبت خویش به قبیله قریش را یادآوری می کند که در برابر گرسنگی و ترس قریشیان، خداوند به آنان، رفاه و امنیت، ارزانی بخشید: «همان خدایى که در گرسنگى غذایشان داد و از بیم دشمن آسوده خاطرشان کرد»؛ «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش، آیه ۶).
در گفتمانی فراگیرتر، خداوند هدایای خویش را به جامعه بشری یادآوری می کند، «مکنت» و برخورداری از مواهب مادی و طبیعی را چونان مزیتی می شمارد که از سوی پروردگار جهانیان به مردمان ساکن زمین اهدا شده است: «و قطعا شما را در زمین مکنت و قدرت عمل دادیم و براى شما در آن وسایل معیشت نهادیم…»؛ «وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایشَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ» (اعراف، آیه ۱۰)
این فقرزدایی همگانی، نه تنها موهبت الاهی، برای آدمیان است، بلکه وظیفه رهبران اجتماعی، جهت مبارزه با فقر و بی عدالتی نیز هست. به گفته علی در خطبه شقشقیه، خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر شکم بارگى ستمگر و گرسنگى ستمدیده سکوت ننمایند: «قسم به خدایى که دانه را شکافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته است که در برابر شکم بارگى ستمگر و گرسنگى ستمدیده سکوت ننمایند، هرآینه، من دهنه شتر حکومت را بر کوهانش مى انداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالى اولش سیراب مى کردم».[۳۲]
۳- آموزش درخواست فقرزدایی
«دعا» زبان آموزش گفتمان برای بی زبانان است. آموزش گفتن ها و خواستن ها برای زبان های لکنت دار است، برای بی زبانانی که گاهی در مسیر زندگی، سرگشته و متحیر می شوند و از بیان خواسته های خویش گنگ می شوند، نمی دانند فقر طلب کنند یا غنا؟ اینجاست که دعاها به کمک انسان می آید. دعاهای ماثوره، درس های وارده برای شاخص گذاری مسیر تمایلات انسانی و آرزوهای آدمیان است. لذا می بایست به این دعاها به عنوان سرلوحه امیدها و سرخط چشم اندازها نگریست.
امام علی در مناجاتی از ذلت و خواری فقر به خدا پناه می برد: «پروردگارا آبرویم را با بی نیازی نگهدار، و شخصیتم را در اثر فقر ساقط مگردان که از روزی خواران تو درخواست روزی کنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم، مرا در ستودن کسی که به من عطایی نمود موفق، و به نکوهش و بدگویی از آنکه به من نمی بخشد آزمایشم مکن، و تو در پشت پرده همه اینها، سرپرست منی که ببخشی و یا منع نمایی، و تو بر همه چیز توانایی»؛ «اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیسَارِ ولَا تَبْذُلْ جَاهِی بِالإِقْتَار ـ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِکَ وأَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ ـ وأُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی وأُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی ـ وأَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ کُلِّه وَلِی الإِعْطَاءِ والْمَنْعِ ـ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» (نهج البلاغه، سید رضی، خطبه ۲۲۵).
امام باقر در مناجاتی از خدا، رفاه در زندگی و توسعه در معیشت، طلب می کند: «بار خدایا از تو می خواهم رفاه در معیشتم را تا بدانجا که زنده ام دارى، معاشى که بدان وسیله، توانائى بر طاعتت داشته باشم و به خشنودی و رضوانت برسم، و به خانه زندگى فرداى قیامت برسم». در ادامه همین مناجات، امام از فقر و تهیدستی به خدا پناه برده، و از او می خواهد که دنیا را زندان تهی دستی و بدبختی برای وی قرار ندهد: «و به فقرى گرفتارم مکن که براى تنگى آن به بدبختى افتم، و بهره وافرى در آخرت بمن عطا فرما، و معاش وسیع گوارا و خشگوارى در دنیا بمن عنایت کن، و دنیا را بر من زندان مگردان…».[۳۳]
نتیجه:
در بازخوانی متون دینی در مورد فقر، در می یابیم که در آموزه های دینی، نه تنها فقر تمجید و تحسین نشده است بلکه شدیدا مورد سرزنش قرار گرفته و از ریشه های بدبختی دنیا و آخرت تلقی شده است. بدون تردید، کسی که زندگی زاهدانه را به انتخاب خویش بر گزیده است، می تواند به فقر انتخابی خویش مباهات کند. اما کسی که از روی ناچاری و استثمار فرادستان جامعه و ارباب قدرت و ثروت به فقر کشانده شده است، فقرش، نه سبب افتخار و مایه مباهات، بلکه مایه ننگ و عار است.
در تحریف تاریخی تمجید دین از فقر، تلاش شده است تا فقیران، به بهانه رضایت به سرنوشت خویش، به قضا و قدر الای تن داده و با فقر خویش بسازند. اما در برابر حجم گسترده بیان مضرات فقر در متون دینی که حتا معادل کفر و بی دینی تلقی شده است، چاره ای نداریم مگر آن که به بازخوانی این متون بپردازیم. به نظر می رسد متون تمجیدی از فقر، فقط برای شخصیت انسانی فقیران بوده است نه برای تمجید از وضعیت فقیرانه آنان.
در بازخوانی از متون دینی، با چهره ای پلید از فقر مواجه می شویم که همزاد و قرین کفر محسوب می شود و ریشه آن نه در بلایای آسمانی و قضا و قدر الاهی، بلکه در عملکرد حاکمیت و در سودجویی و افزون طلبی و اجحاف و ستمگری اربابان قدرت و ثروت قرار دارد.
ادعیه های وارده از رهبران دینی در مورد طلب رفاه زندگانی و فرار و گریز از فقر و تنگدستی، می تواند بسان چشم اندازی از افق خواسته های مطلوب جامعه دینداران مورد توجه قرار بگیرد که نه تنها به مبارزه با فقر و ریشه های آن توصیه شده اند، بلکه در چشم اندازی فراخ تر، به رفاه معیشت و توسعه و مکنت در همین زندگی دنیوی فراخوان داده شده اند. و کلام واپسین، آن که، فقر، نه تنها در دین پسندیده نیست بلکه نزد متوسط آدمیان، ایمان برباد دِه بوده و همنشین کفر است.
«چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش».
پانوشت ها:
[۱] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، ج ۲، ص ۳۰۷، حدیث ۴.
[۲] کلینى، اصول کافى، ج ۱، ص ۴۰۶، حدیث ۴. قال: نزل به الروح الأمین، قال: فنادى صلى الله علیه وآله الصلاه جامعه وأمر المهاجرین والأنصار بالسلاح واجتمع الناس، فصعد النبی صلى الله علیه وآله المنبر فنعى إلیهم نفسه ثم قال: “أذکر الله الوالی من بعدی على أمتی، الا یرحم على جماعه المسلمین فاجل کبیرهم، ورحم ضعیفهم، و وقر عالمهم، ولم یضر بهم فیذلهم، ولم یفقرهم فیکفرهم، ولم یغلق بابه دونهم فیأکل قویهم ضعیفهم ولم یخبزهم فی بعوثهم فیقطع نسل أمتی. قال: [قد] بلغت ونصحت فاشهدوا” وقال أبو عبد الله علیه السلام: هذا آخر کلام تکلم به رسول الله صلى الله علیه وآله على منبره.
[۳] کلینی، اصول کافی، ج ۵، ص ۱۷۳، حدیث ۱۳.
[۴] قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول: أعوذ بالله من الکفر والدین، قیل: یا رسول الله أیعدل الدین بالکفر؟ فقال صلى الله علیه وآله: نعم. شیخ صدوق، خصال، ج ۱، ص ۴۴، حدیث ۳۹.
[۵] مکارم شیرازى، ناصر، موسوعه الفقه الاسلامی المقارن، ج ۲، ص ۱۸۰.
[۶] وقَالَ علیهالسلام لِابْنِه مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیهِ «یا بُنَی إِنِّی أَخَافُ عَلَیکَ الْفَقْرَ ـ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه مِنْه ـ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَهٌ لِلدِّینِ ـ مَدْهَشَهٌ لِلْعَقْلِ دَاعِیهٌ لِلْمَقْتِ». نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹.
[۷] قال أمیر المؤمنین علیه السلام للحسن علیه السلام: «لا تلم إنسانا یطلب قوته، فمن عدم قوته کثر خطایاه، یا بنی الفقیر حقیر لا یسمع کلامه، ولا یعرف مقامه، لو کان الفقیر صادقا یسمونه کاذبا، ولو کان زاهدا یسمونه جاهلا، یا بنی من ابتلى بالفقر ابتلی بأربع خصال: بالضعف فی یقینه، والنقصان فی عقله، والرقه فی دینه، وقله الحیاء فی وجهه، فنعوذ بالله من الفقر». بحار الأنوار، مجلسی، ط دارالاحیاء التراث، ج ۶۹، ص ۴۷.
[۸] غرر الحکم و دررالکلم، جلد۱، حکمت ۱۶۳۱.
[۹] بحار الأنوار، مجلسی، ط دارالاحیاء التراث، ج ۷۵، ص ۳۵۳.
[۱۰] «إنّ الفَقْرَ مَذَلّهٌ للنفس مَدْهَشَه للعقل جالب للهموم.» غررالحکم و دررالکلم، ج ا، ص ۲۲۲، حدیث ۵۲.
[۱۱] همان.
[۱۲] نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹.
[۱۳] «ألفقر یخرس الفطن عن حجّته». غررالحکم، ج ۱، ص ۷۳، حدیث ۱۴۱۶.
[۱۴] «إنّ الفَقْرَ مَذَلّهٌ للنفس مَدْهَشَه للعقل جالب للهموم.» غررالحکم، ج ا، ص ۲۲۲، حدیث ۵۲.
[۱۵] نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹.
[۱۶] «أَرْبَعَهٌ مِنْ قَواصِمِ الظَّهْرِ: إِمامٌ یعْصِی اللّه َ وَ یطاعُ أَمْرُهُ ، وَ زَوْجَهٌ یحْفَظٌها زَوْجُها وَ هِی تَخُونُهُ ، وَ فَقْرٌ لا یجِدُ صاحِبُهُ لَهُ مُداوِیا ، [وَ جارُ سُوءٍ فِی دارِ مقام]». عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمد اللیثی الواسطی، ج ۱، ص ۷۳، حدیث ۱۸۰۱.
[۱۷] بحار الأنوار، مجلسی، ط دارالاحیاء التراث، ج ۶۹، ص ۴۷.
[۱۸] «الْبُخْلُ عَارٌ والْجُبْنُ مَنْقَصَهٌ ـ والْفَقْرُ یخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِه ـ والْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِه» نهج البلاغه، حکمت ۳.
[۱۹] نهج البلاغه، حکمت ۵۶.
[۲۰] غررالحکم، ج ۱، ص ۵۶۰، حدیث ۶۶.
[۲۱] امام علی: «ألفقر ینسی» غررالحکم، ج ۱، ص ۱۸، حدیث ۴۲.
[۲۲] «ثُمَّ اَسْبِغْ عَلَیهِمُ الاْرْزاقَ، فَاِنَّ ذلِکَ قُوَّهٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاحِ اَنْفُسِهِمْ، وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَناوُلِ ما تَحْتَ اَیدیهِمْ، وَ حُجَّهٌ عَلَیهِمْ اِنْ خالَفُوا اَمْرَکَ اَوْ ثَلَمُوا اَمانَتَک» نهج البلاغه، نامه ۵۳، نامه به مالک اشتر.
[۲۳] همان.
[۲۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۶۳.
[۲۵] «ألقبر خیر من الفقر» غررالحکم، ج ۱، ص ۳۲، حدیث ۴۴۶.
[۲۶] نهج البلاغه، نامه ۵۳، نامه به مالک اشتر
[۲۷][۲۷] «لاِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ عِیالٌ عَلَى الْخَراجِ وَ اَهْلِهِ. وَلْیکُنْ نَظَرُکَ فى عِمارَهِ الاْرْضِ اَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِى اسْتِجْلابِ الْخَراجِ، لاِنَّ ذلِکَ لا یدْرَکُ اِلاّ بِالْعِمارَهِ، وَ مَنْ طَلَبَ الْخَراجَ بِغَیرِ عِمارَه اَخْرَبَ الْبِلادَ، وَ اَهْلَکَ الْعِبادَ، وَ لَمْ یسْتَقِمْ اَمْرُهُ اِلاّ قَلیلاً» نهج البلاغه، نامه ۵۳، نامه به مالک اشتر
[۲۸] «اَیهَا النّاسُ، اِنَّ لى عَلَیکُمْ حَقّاً، وَ لَکُمْ عَلَىَّ حَقٌّ. فَاَمّا حَقُّکُمْ عَلَىَّ فَالنَّصیحَهُ لَکُمْ، وَتَوْفیرُ فَیئِکُمْ عَلَیکُمْ، وَ تَعْلیمُکُمْ کَیلاتَجْهَلُوا» نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
[۲۹] نهج البلاغه، محمد عبده، ج ۳، ص ۲۳۱، حکمت ۳۲۸. حدیث دیگری در همین مضمون از امام علی نقل شده است که «هیچ ثروت انباشته ای را ندیدم مگر آن که در کنار آن حقی ضایع شده باشد»؛ «ما رایت نعمه موفوره الا الى جانبها حق مضیع»، این حدیث اگر چه سندش ضعیف است ولی از جهت محتوایی با حدیثی که در متن آورده شد، همخوانی دارد.
[۳۰] «… وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلى کِظَّهِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم،…». نهج البلاغه، خطبه ۳، شقشقیه.
[۳۱] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۳، ذیل آیه ۲۹ سوره نساء.
[۳۲] «… اَما وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّهَ، وَبَرَاَ النَّسَمَهَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلى کِظَّهِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَیتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها، وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکَاْسِ اَوَّلِها، وَ لاَلْفَیتُمْ دُنْیاکُمْ…». نهج البلاغه، خطبه ۳، شقشقیه.
[۳۳] «أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ الرَّفَاهِیَهَ فِی مَعِیشَتِی مَا أَبْقَیْتَنِی مَعِیشَهً أَقْوَى بِهَا عَلَى طَاعَتِکَ وَ أَبْلُغُ بِهَا رِضْوَانَکَ وَ أَصِیرُ بِهَا إِلَى دَارِ الْحَیَوَانِ غَداً وَ لَا تَرْزُقْنِی رِزْقاً یُطْغِینِی وَ لَا تَبْتَلِنِی بِفَقْرٍ أَشْقَى بِهِ مُضَیَّقاً عَلَیَّ أَعْطِنِی حَظّاً وَافِراً فِی آخِرَتِی وَ مَعَاشاً وَاسِعاً هَنِیئاً مَرِیئاً فِی دُنْیَایَ وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا عَلَیَّ سِجْناً وَ لَا تَجْعَلْ فِرَاقَهَا عَلَیَّ حُزْناً أَجِرْنِی مِنْ فِتْنَتِهَا وَ اجْعَلْ عَمَلِی فِیهَا مَقْبُولًا وَ سَعْیِی فِیهَا مَشْکُوراً». اصول کافى، ج ۴، حدیث ۲۶.