جنبشی که در خیابان حضور دارد خود جوش است، مطالباتی دارد که حاکمیت از برآورده کردن آنها به دلایل ساختاری و معرفتی نا توان است. چرا که تقلیل بودجه های فرهنگی که به نهادهای دینی تعلق گرفته عملا غیر ممکن است چون با با فلسفه کنش حکومت”«آنچنان که هست»، هم خوانی ندارد. سیاست خارجی نظام نیز که حفره ایست برای جذب بودجه، به راحتی و بدون خواست شخص اول قابل تغییر نیست. اما پدیدار شناسی این جنبش برای شناخت وضعیت امروز و باز کردن دریچه ای به فردا ضرورت دارد. پرسش نخستین این است که چه کسانی در خیابان هستند آیا حاملان جنبش سبز در خیابان غایبند یا معترضین امروز سبز های دیروزند که تغییر مشی داده اند، و بعد این که برخورد با این جنبش چه سرانجامی را برای این مملکت به ارمغان خواهد آورد؟
معترضین را عموما فرودستان اجتماعی تشکیل میدهند. فرو دستی لزوما به معنای ضعیف بودن از لحاظ اقتصادی نیست. کسانی نیز در خیابان حضور دارند که از تمکن مالی مناسبی برخوردارند ولی احساسی از بی عدالتی و نا برابری و گاه فقر آنها را آزار میدهد. فرو دستی بیشترمعنای بی بهره بودن از قدرت است تا منابع مالی به پا خاستگان حاشیه نشینان فرهنگی اجتماعی هستند تا فقرا. به طور مشخص بدنه بوروکراتیک حضور چندانی در خیابان ندارند. صاحبان مشاغل آزاد و کسبه و پیشه وران و از طرفی خیلی بیکاران هسته سخت این جنبش کنونی هستند. کسانی که نه دستی در قدرت دارند و نه امیدی دارند که حرفشان شنیده شود. در یک لایه از معترضین جوانانی حضور دارند که از لحاظ فرهنگی با گفتمان جمهوری اسلامی بیگانه اند و از این رو همواره احساس رنج وسرخوردگی و سرکوب میکنند . نوع معرفت این قشر خصلت هایی دارد که قابل تامل است. آنها کل حکومت را یک دست میدانند بنا بر این دو گانه اصلاح طلب اصول گرا را هیچ گاه جدی نگرفته اند هر چند که با تردید به یکی از دو گروه رای داده باشند. بنا بر این آنها لزوما از خاستگاه رای اصلاح طلبان بلند نشده اند چه بسا در انتخابات گذشته آنها به رییسی رای داده باشند. این گروه حاکمیت را فاسد میدانند اما معتقدند اصولا همه حکومت ها و همه حاکمان فاسدند بنا بر این حکومتی بهتر است که شرش کمتر باشد. عموما نگاه خوشبینانه ای به صاحبان شریعت در مقام قدرت سیاسی ندارند هر چند در شرایط عادی به آنها تمکین میکنند و حتی گاه تملق آنها را میگویند. در دینداری اهل مماشات هستند و دینشان هسته ای عرفانی دارد. بنا بر این عزاداری محرم را به راحتی با محرمات فقهی جمع میکنند! حکومت مطلوب آنها در درجه نخست بایست عدالت را محقق کند و زندگی روزمره آنها را جاری سازد، هر چند به آزادی های سیاسی چندان توجهی نکند. از این رو در مقایسه دوران پهلوی و اکنون پهلوی را ترجیح میدهند. از نظر آنها بالاخره”یک نفری”باید بیاید تا مملکت را درست کند یعنی ایده جمهوریت برایشان اولویت ندارد و مستبد مصلح را ترجیح میدهند. به همین خاطر در شرایطی که سلطان بتواند در عرصه رقابت حاضر شود میتواند قسمتی از این اقشار را جذب کند. نوستالژی دوران پهلوی و مدل حکومتی که در ذهن آنهاست چنان که جایگزینی معرفی نشده و جا نیافتد سلطنت را تنها راه رهایی می نمایاند.
بعد از ۸۸ و پی آیند آن چرخش به راست روحانی که به مثابه خیانت به آرای مردم از طرف یک مرجع روحانی و یک متصدی شریعت نیز تعبیر میشود، جامعه دارد به این نتیجه میرسد که اصلاحات از درون نا ممکن است. تجربه شورا ها ومجلس نیز این ایده را در ذهن آنها تایید میکند. بنا بر این میتوان گفت شورش امروز تبلور ایده ایست که در کل در جامعه حضور دارد و توسط این قشر نمایندگی میشود. از این رو بین حاملان خانه نشین جنبش سبز و معترضین امروز همدلی وجود دارد، اما کسانی که روزی با جنبش سبز همراه بودند به دلایلی وارد خیابان نمیشوند. آنها بعد از ضربه ۸۸ توانشان را تقلیل یافته می یابند و از طرفی اعتراض خیابانی را تاکتیکی نا تمام می بینند. روشی که اگر چه دستاورد دارد ولی هزینه بالایی به همراه میاورد و از سوی دیگر دستاورد آن آنقدری نیست که به ریسکش بیارزد. بنابراین جنبش سبز در حال تاملیست که نتیجه آن برای جمهوری اسلامی مطلوب نخواهد بود. نا امید شدن جنبش سبز از اصلاحات درونی در حالی که امید هنوز زنده است و میل به تغییر قوت دارد به طور جبری به عبور از حاکمیت خواهد انجامید. حاملان جنبش اعتراضی امروز هزینه ای به مراتب بیشتر از جنبش سبز میپردازند. سبزها عموما در شهرهای بزرگ ساکن بودند این به آنها این مزیت را میداد که از گمنامی معنی داری به عنوان سپر امنیتی استفاده کنند. این در حالیست که در شهر های کوچکی که اکنون جنبش نفس میکشد مردم به راحتی قابل شناسایی هستند و این برخورد حکومت با آنها را آسان تر میکند. از طرفی این قشر معترض از لحاظ معرفتی قدرتی بیشتر از مقدار واقعی آن برای حکومت ونهاد های امنیتی اطلاعاتی وتوان سرکوبش قائل است، این که” هر کس حرف بزند شبانه میاندازنش درگونی ومیبرند و یا این که همه جاسوس حکومتند” و… نشان میدهد که تا چه اندازه وحشت از قدرت سیاسی در بین آنها نفوذ دارد واز این منظر میتوان فهمید که آنها برای به خیابان آمدن چه اندازه شجاعت و جسارت به خرج داده اند. هر چند به امر روزمره تبدیل شدن زندان و برخورد با معترضین ونشر اخبار آن در فضای مجازی قدرت و تاثیر سرکوب را به طور عموم کمتر و آن را قابل پذیرش تر ساخته است ولی تفاوت وزن برخورد حکومت در این قشر و لایه های بوروکرات، فرهنگی و روشنفکر به نحو معنی داری قابل رویت است. برساختی که این قشر از حکومت دارد باعث میشود وقتی به خیابان می آید چندان به فکر بازگشت نباشد چرا که فرض میگیرد که بالاخره با او برخورد خواهد شد .از این رو اگر فضا مهیا شود به سمت سرنگونی پیش میرود و قصد اعتراض مدنی ندارد. چرا که اصولا معرکه را به شدت خشن میداند ومعتقد است بعد از بازگشتش به خانه حکومت با بدترین نحوممکن با او برخورد خواهد کرد.
جنبش امروز از فرهنگ کوچه وخیابان که بستر فرهنگ لوتی ها نیز هست ارتزاق میکند. در فرهنگ لوتی ها همان طور که ناموس وشرف (و زن به عنوان تبلور شرف) مهم است، گریختن از معرکه چنگی به دل نمیزند و نشانه بزدلی است. بنا بر این میل اساسی در این قشر ایستادگی است. از این رو اعتراض مدنی مسالمت آمیز وقتی طرف مقابل دست به خشونت باز میکند به راحتی آنها را به واکنش وامی دارد و در حالی که خود را بر حق میدانند مصمم میشوند از خود دفاع کنند. از این رو حضور این قشر در خیابان سطح مقابله را بالامی برد.
زمانی که جنبش سبز در خیابان بود یک جوان کم سن و سال بسیجی با باتومی در دست می توانست خیل عظیمی از مردم را به فرار وادار کند. خصلتی که از یک سو به بسیجیان دل و جرات می داد و باعث لذت آنها میشد و از سوی دیگر کمبود نیرو برای سرکوب را بی معنی میساخت. در شرایط اخیر نیروی سرکوب نیز بایست حساب شده وارد میدان بشود چرا که حریف قصد مقابله دارد. همبستگی اجتماعی و شناخت رو در رویی که این معترضین از یکدیگر پیدا میکنند باعث میشود تا جسارت وشجاعت مقابله بین شان تشدید شود چرا که شکست در میدان به معنی سرشکستگی در میان یاران نیز هست.
معترضین امروز عبور خود از حکومت را اعلام میکنند. حرکتی که در سبز ها قابل رویت نبود. بدیهی است که قسمتی از جنبش سبز نیز اعتقادی به جمهوری اسلامی و نظام ولایی ندارد اما زیرکانه این نظر خود را میپوشاند وسعی میکند درون بازی نظام مطالباتش را پیگیری کند تا به نقطه ای برسد که تغییر نظام اجتناب نا پذیر گردد. پس این قسمت از سبز ها رهبری موسوی و کروبی را به طور تاکتیکی میپذیرند وبه محض مهیا شدن شرایط برای سرنگونی یا تغییر نظام از آنها نیز عبور خواهند کرد. آنچه که در دل این سبز ها وجود دارد در خیابان بر زبان معترضین جاری شده و همین نیز باعث شده تا اشخاص با نفوذی ازاصلاح طلبان نیز خواهان سرکوب معترضین شوند، یا چون خاتمی با آنها فاصله معنی داری ایجاد نمایند.
اصلاح طلبان حکومتی زیر چتر نظام فعالیت میکنند و خط سرخ آنها نیز کلیت نظام است، چرا که آنها نیز میل به قدرت دارند ومیدانند که با وجود جمهوری اسلامی است که میتوانند در عرصه سیاسی حضور داشته باشند. به فرض اگر خواسته معترضین محقق شود و نظام سرنگون گردد اصلاح طلبان نیز به تاریخ میپیوندند چرا که در نظم جدید گفتمان آنها بی کارکرد شده یا دارای گزش و کژ کارکرد میشود آنها از ادبیاتی چون حضرت امام و دفاع مقدس و …استفاده میکنند واز سرمایه های اجتماعی ای چون خانواده شهید بودن، رزمنده بودن وحضور در ارکان حساس حکومت در گذشته برخوردارند (حضوری که گاه باعث شده تا اینان حقوق ملی یا حقوق دیگران را نیز پایمال کنند،مثلا ماجرای بهزاد نبوی ونقش او در ماجرای گروگانها شاید اکنون نقطه مثبتی برایش به حساب بیاید اما آن موقع نقطه منفی خواهد بود) که به طور خلاصه همه این خصلت ها بعد از جمهوری اسلامی برایشان امتیازات منفی خواهد شد. فارغ از منفور شدن گفتمان آنها تغییر گفتمان نیز برایشان ممکن نخواهد بود چرا که یک روزه نمیتوانند همه گذشته خود را نفی یا توجیه کنند. از طرفی قشر مهمی ازاصلاح طلبان اصلاح را زمانی مطلوب میدانند که عامل آن خودشان باشند بنا بر این اصلاحات در ذهن آنها همواره مشروط و مقید است، بنا بر این میدان بازی که کلیت نظام است برای آنها اولویت اساسی دارد و وقتی آن با تردید یا تهدید مواجه شود در روش با رست سرکوبگرهمدست میشوند و سرکوب را مطلوب میبینند.
اگر معترضین به نحو خونینی سرکوب نشوند باعث میشود تا آنها به امیدی دست پیدا کنند که حرکتشان را مستدام میگرداند و در بزنگاه های دیگر به خیابان راهیشان میکند. ولی اگر سرکوبشان سخت باشد جنبش تحول خواه متشکل از سبزها و معترضین امروز به طور موقتی به کما میرود (چنان که سبز ها یک دوره فترت ده ساله را تجربه کردند)،چرا که نتیجه برخورد با این معترضین کل جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. سرکوب خونین معترضین عبور از نظام را برای تحول خواهان سریع تر و بدیهی تر میگرداند. از طرفی این سرکوب تتمه اعتبار اصلاح طلبان را نیز از بین خواهد برد چرا که افراد با نفوذی از آنها یا سکوت میکنند یا این سرکوب را تایید میکنند و از طرفی سرکوب از طرف دولتی انجام میگیرد که مورد حمایت اصلاح طلبان است. این نکته نیز قابل تامل است که در صورت سرکوب حتی توسط سپاه، جامعه بین دولت و حاکمیت تفکیک نخواهد کرد چرا که خود روحانی نیز این اجازه را نمیدهد. در صورت سرکوب روحانی به دلخواه یا نادلخواه از آن حمایت خواهد کرد و این خط ممیز کننده را از بین می برد. سرکوب باعث خاموشی همیشگی نخواهد شد چرا که حتی سرکوب خونین نیز نمیتواند تا انتها خشن و وسیع باشد. حکومت به خوبی میداند که غرب وضعیت را رصد میکند و حضور چشمگیر نیرو های نظامی در خیابان میتواند بهانه ورود آنها باشد. از این رو حتی برخورد با جنبش نیز آنرا از ریشه نمیخشکاند یا برای مدتی طولانی به زیر زمین نمیبرد. در نهایت دوباره جنبش برخواهد گشت در حالی که رادیکال تر شده و بی تردید یک دست تر و پر تعداد تر از امروز از نظام عبور کرده است.