ناراضیان سهگانه: سیاسی؛ اقتصادی؛ اجتماعی
موج اعتراضات اخیر نشان به صدا در آمدن یک طیف وسیع از ناراضیان اقتصادی بود که صدایشان ماهها بود که به گوش میرسید ولی کسی بدان توجه نمیکرد. با اولین فریاد بلندی که از سراسر ایران به هواخاست حالا همه ساکت شدهاند و به این صدا توجه میکنند. یک روز ابوایاد گفته بود ما فلسطینیها هر قدر اعتراض میکردیم کسی به حرف ما توجه نمیکرد، اولین ترقه را که در کردیم همه جهان ساکت شدند و به حرف ما گوش کردند!
یک سال بود که در فضای رسانه نهیب زده میشد تظاهرات معلمان در سراسر ایران را «ببینید»، کارگران و بیکاران را «ببینید»، انبوه اعتراضات و اعتصابات و تجمعات ناراضیان اقتصادی را «ببینید»، وقت «بازگشت به شعارعدالت» است؛ اما شنیده و جدی گرفته نمیشد. اما با اولین فریاد بلند سراسری حالا سنگینترین گوشها هم مجبور به تاملاند. کسانی که زیر بار ستم اقتصادی و طبقاتی به تنگ آمدهاند «حق» داشتهاند فریاد ولو به ناسزا بلند کنند. کتاب مقدس مسلمانان نیز چنین اجازهای را به آنان داده است! (سوره نساء آیه ۱۴۸) قانون اساسی ایران نیز در اصل ۲۷ حق تجمع و راهپیمایی را به رسمیت شناخته است.
اما این موج اعتراضی را تنها ناراضیان اقتصادی تشکیل نمیدادند هر چند بدنه اصلی آن و اصلیترین خواستههایش را نمایندگی میکردند؛ یک طیف دیگر نیز بدنه فعال و حتی مهاجم این اعتراضات بودند: ناراضیان اجتماعی. متولدین دهه هفتاد به بعد که از وضع اجتماعی ( به علاوه وضع اقتصادی خانواده خویش در بسیاری از آنها) نارضایتی دارند. اینها را هم باید دید.
ناراضیان اجتماعی حلقه وصل دو موج اعتراضی هستند: ناراضیان سیاسی و ناراضیان اقتصادی؛ جنبش سبز و موج اعتراضات دی ماه ۹۶. کسانی که به لحاظ استراتژیک به ضرورت همافزایی این دو دسته بزرگ میاندیشند بعد از این باید حساب ویژهای روی نقش استراتژیک ناراضیان اجتماعی به عنوان حلقه وصل باز کنند.
در برابر «قدرت» حکومت نفتی باید تولید «قدرت» کرد. این قدرت از «افکار» عمومی و «اراده» و انرژی جمعی ساخته خواهد شد. «قدرت» اجتماعی میتواند در عرصه سیاست رسمی «انتخابات»ی باشد. در عرصه اجتماعی کار نهادمند مدنی مستمر «مطالبه محور» انجام دهد و در صورت لزوم و کری و کوری صاحب منصبان بیت و سه قوه کشور (تاکید میشود هر سه قوه و نه فقط قوه قضائیه)، «حضور خیابانی» داشته باشد.
جامعه ایران نشان داد که آمادگی دارد از هر سه ابزارش استفاده کند. اضافهشدن مجدد عنصر خیابان جدا از اضافهشدن بسیار جدی مولفه ناراضیان اقتصادی(واجتماعی) صحنه سیاست ایران را تکمیل و امیدوارکنندهتر کرد.
بخش قابل توجهی از ناراضیان اجتماعی را زنان (و به خصوص دختران جوان) تشکیل میدهند. برابریخواهی در جریان اصلی فمینیستی ایران همه این قشر وسیع را نمایندگی نمیکند. بخش جوانتر و فعالتر و مهاجمتر آن را ناراضیان اجتماعی معترض به سبک زندگی تحمیلی رسمی تشکیل میدهد. اعتراض به حجاب اجباری و یا مطالبه ورود به ورزشگاهها و نظایر آن نمونههایی آشکار و علنی شده از این کوه یخی هستند. در این عرصه نیز دانشجویان دختر سیاسی شده و یا فعال در حوزه مدنی حلقه وصل این دو قشر معترض به تعبیض جنسیتی و رابط بین جریان اصلی فمینیستی و این قشر وسیع دختران ناراضی جوان هستند.
حال بیت قدرت و تصمیمگیران سیاسی-امنیتی آن؛ دولت و مجلس و نیز همه روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی باید به دقت این سه طیف را ببینند و خبرهایشان را رصد کنند؛ اگر میخواهند ایران را درست ببینند، فعالیت سیاسی کنند، دولتمردی و یا مدیریت کنند. فریاها و ترقهها گوشهای همه را تیز و چشمهای همه را گشوده است. اگر جنبش سبز در تهران و برخی شهرهای بزرگ دیده میشد و نه سرکوب و آتش زیر خاکستر، حالا نیازی به موج اعتراضات در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ نبود.
اگر بیت قدرت با این موج نیز شبیه موج قبلی برخورد کند و به جای درمان به سرکوب و تنبیه و به جای آزادی به محدودیت بیشتر بیندیشد، موج سوم سهمگینتر خواهد بود. فاعتبروا یا اولی الابصار…
آخرین فرصت یک تصمیمگیری بزرگ برای بیت قدرت در ایران
همزمان با پدیده اعتراضات سراسری مردم به تنگ آمده از تبعیض و تحقیر، وقت آن رسیده است که دستگاه سیاسی- امنیتی بیت قدرت در ایران بر سر این دو راهیهای بزرگ تصمیم بگیرد:
همچنان بر «اتمیزه کردن» فضای سیاسی کشور در همه حوزههای سیاسی و صنفی و اجتماعی تاکید کند و با هر نوع «تشکل» واقعی سرجنگ داشته باشد و سعی در انحلال یا تضعیف و زمینگیر کردن آنان داشته باشد یا با جامعه تودهوار معترض مواجه باشد؟ با نمایندگان ناراضیان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در احزاب و نهادهای صنفی و مدنی گفتگو کند یا با معترضان مایوس و خشمگین بی سر و رهبر خیابانی؟ کدامیک!؟
همچنان بر سیاست خارجی دشمن ستیز و توطئهمحور در سطح جهان و منطقه تاکید کند و هزینههای سنگین اقتصادیاش را بر مردمش تحمیل کند و یا به منافع ملیاش بیندیشد و مانند بسیاری کشورهای مستقل جهان ضمن حفظ رویکرد انتقادی- اعتراضیاش به ستمها و سلطهطلبیهای قدرتهای جهانی و منطقهای اما پایش را به اندازه گلیم اقتصادیاش دراز کند؟ تا حالا اقتصاد برای سیاست سوبسید میداده، حالا مدتی هم سیاست برای اقتصاد سوبسید بدهد؛ مگر در کل کره زمین تنها ایران و کره شمالیاند که انقلابیاند! و همه کشورهای دیگر سازشکار و مرعوباند؟ باید در این نظرگاه تنگ تجدید نظر کرد و یا همان مسیر عقبمانده و پرهزینه و فریب را دنبال کرد؟
طفره رفتن از تصمیمگیری جدی بر سر این دو راهیهای بزرگ همان و آتش را زیر خاکستر راندن همان و بیرون زدنش تندتر و شعلهورتر همان. شاید این آخرین فرصت یک تصمیمگیری بزرگ باشد…