سینا قنبری به هر دلیلی که دستگیر شده باشد و به هر علتی که جان باخته باشد؛ سرنوشت اش اندوهی ژرف بر دل آدمی می نشاند.
اصولاً مرگ در زندان تراژیک ترین رُویۀ حیات انسانی است. روحیۀ هم بندیان را برای مدتی طولانی به هم می ریزد؛ داغ خانواده را مضاعف می کند و اگر از آن سوی ماجرا نیز به آن نظر شود؛ در صورت رسانه ای شدن فراگیر قضیه، طیفی از نیروهای دخیل در امور زندانبانی را از سربازان وظیفه گرفته تا مأموران عادی و کارمندان دون پایه و مدیران میانی را مدت ها به دردسر می اندازد و افزون بر مختل کردن زندگی خانوادگی آنان، بعضاً بد نامی اجتماعی نیز در پی دارد.
اینکه علت مرگ سینا «خودکشی» اعلام شده است؛ نه فقط مسئولیتی را از کسی رفع نمی کند بلکه موضوع را بغرنج تر می کند. می دانیم که آدم ها معمولاً در دو حالت دست به خودکشی می زنند. حالت نخست اینکه از افسردگی عمیقی رنج ببرند و حالت دوم هم اینکه شرایط ذهنی یا عینی آنها چنان دشوار و سخت شود که مرگ را بر تحمل آن شرایط ترجیح دهند.
در مورد نخست؛ این پرسش پیش می آید که انسانی عمیقاً افسرده اصولاً چرا باید دستگیر و روانۀ بازداشت شود؟ مورد دوم هم که خود به روشنی گویاست.
گفته می شود مرگ در قرنطینۀ زندان اتفاق افتاده است. قرنطینه معمولاً جای راحتی نیست. امور جاری قرنطینه عموماً توسط آن دسته از زندانیانی اداره می شود که برای کسب امتیازات کوچکی مانند استفادۀ بیشتر از تلفن و یا به دست آوردن جای خواب راحت تر با زندان همکاری می کنند. این دسته از زندانیان معمولاً توانایی های فکری و عملی بیشتری نسبت به هم بندیان خود دارند و بعضاً در برخورد با متهمان سیاسی آدم های بی معرفتی هم نیستند. با این حال، برخی از آنان نیز به منظور خودشیرینی و یا علاقه به اعمال قدرت، رفتار خشن و توهین آمیزی دارند و بخصوص از موقعیت حقیر خود کمال سوء استفاده را می کنند.
این شرایط البته در حالی است که آمار زندانیان پایین و تراکم قرنطینه عادی باشد. اما به محض اینکه ورودی های زندان افزایشی پر حجم و ناگهانی یابد و تراکم محیط طاقت فرسا شود؛ اوضاع به کلی به هم می ریزد. دیگر کسی به کسی نیست. اعصاب ها خرد و برخوردها ویرانگر می شود.
در حقیقت، میزان تراکم جمعیت هر محیطی، تعیین کنندۀ اصلی کیفیت زندگی در آن است. هر گاه تراکم قرنطینه یا بندی به حدی بالا رود که زندانیان از شدت تنگی جا، شبانه روز در هم بلول اند و امکان لحظه ای استراحت یا خواب یا حتی استقرار در نقطه ای را هر چند که در راهرو یا ورودی دستشویی باشد؛ پیدا نکنند؛ زندگی به واقع به جهنم تبدیل می شود. تصور آنکه آدمی بخواهد چنینن شرایطی را تا مدتی نامعلوم تحمل کند؛ به قدری نومید کننده و خفقان آور است که مرگ امر مطبوعی در برابر آن جلوه می کند.
منبع: کانال تلگرام نویسنده