جمعه بیست و نهم دیماه، بیست و سومین سالگرد درگذشت مرحوم مهندس مهدی بازرگان است. رسم چنین است که در این مناسبتها ذکر خیر و خاطرهای از درگذشتگان و تجدید توجه و تأثری از فقدانشان میشود. خواستم چند سطری به این سیاق بنویسم که یادم آمد پدر بیش از هر چیز از شنیدن تعریف و تمجید بیزار و فراری بودند، اما در عوض قدر فضیلتها و خدمات دیگران را بهخوبی میشناختند و فراوان به زبان میآوردند. به این راه حل رسیدم که از دوستانشان سخن بگویم که گفتهاند دوست هرکسی کلید شناخت اوست. اما ایشان دوستان فراوانی در زمینههای مختلف دینی، سیاسی، تخصصی و اجتماعی داشتند که گزینشی میان آنان مشکل بود، پیش خود فکر میکردم ایکاش ارتباطی با عالم پس از مرگ وجود داشت تا از خودشان سئوال میکردم، اما یاد «چهارمردانی» که در همین چند ماهه به دیار باقی سفر کردند، کارم را آسان کرد! همانها که هرکدام یار غاری برای ایشان بودند و کم و بیش حدود نیم قرن با هم محشور و مصاحب بودند.
سالها پیش در خیابان «چهارمردان» قم، و به قول محلیها «چارمندون»، که گویا مرکز و خاستگاه انقلاب در آن شهر بوده، از وجه تسمیه «چهارمردان» از کسانی سئوال کردم ولی هیچکس نشانی از آن مردان قرون گذشته، که نامشان بر مسجد قدیمی آن خیابان نیز نهاده شده است نداشت. هنوز هم نمیدانم چگونه مردانی بودهاند و آیا هرگز کسی سراغ آنان را گرفته و میگیرد، یا همه در تاریخ توقف کردهاند؟
باری، همانموقع به یاد قصه اصحاب کهف، مخالفتشان با استبداد شرکآمیز حاکم و پناه بردنشان به غاری زندانمانند افتادم. گویا اصحاب کهف با نومید شدنشان از مردمانی که در خواب غفلت قرون به استبداد حاکم تن داده بودند، هیچ چارهای جز ترک آن مستبدین و نجات خود نداشتند، اما بذری که با قیام و خروج ناگهانی و اعتراضآمیزشان علیه نظام ستمگر کاشتند، پس از سه قرن تبدیل به درختی تناور شد و مردمانی که پس از چندین نسل از طنین فریاد بیصدای آنان سربرآوردند، پس از بیداری موقت آنان به غارشان شتافتند و در آن اجتماع مردمی، ظاهرا فرمانروایانی جدید که به آداب و تشریفات بیشتر توجه داشتند، به مردم فرمودند: «بر آنان بنای یادبودی بسازید» اما کسانی که پیام این ماجرا را دریافت کرده و از راز و رمز آنان پس از سه قرن سکوت و بیخبری سر درآورده بودند، گفتند:«حتما مسجدی بر آنان بنا خواهیم کرد!»( کهف۲۱).
سخن از چهارمردان سفر کرده در این چند ماهه بود؛ سالیانی پیش «استیون کینزر» خبرنگار اسبق نیویورکتایمز کتابی در تجلیل از قهرمان ملی دکتر محمد مصدق، تحت عنوان «همه مردان شاه» نوشته بود، که به فارسی هم ترجمه شد. با عاریه گرفتن این عنوان، بیمناسبت نیست در این قحطالرجال زمانه و زیر و رو شدن ارزشها از «همه مردان دولت موقت» یاد کنیم که در پاکدلی و پاکدستی نمونه بودند. بهخصوص از «چهارمردانی» از باقیماندگان آن دولتمردان که در فاصله بسیار کمی با هم به دیار باقی شتافتند؛ همآنان که خدا عمر طولانی بیش یا حدود ۹۰ سال به آنان داد تا بر خدماتشان بیفزایند.
بهترتیب تازگی سفرشان از آنان یاد میکنم؛ مهندس علیاکبر معینفر اولین وزیر نفت، حسین شاهحسینی، نخستین رییس سازمان تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک، طاهرآقا احمدزاده، اولین استاندار خراسان (مقایسه کنید با امامجمعه فعلی مشهد علم الهدی!) و دکتر ابراهیم یزدی نخستین وزیر خارجه بعد از انقلاب و معاون نخستوزیر. این چهار مردان هرکدام به نوعی از استبداد قبل و بعد از انقلاب فاصله گرفتند و سالیانی در غارغربتهای زندان و بیرون از آن سپری کردند و نهالهایی پروراندند که یا پرپر شد، و یا پایه گرفت به امید روزی که به بار بنشیند.
سابقه آشنایی و دوستی مهندس معینفر با مهندس بازرگان از همان سال ۱۳۲۶ که وارد دانشکده فنی شد، آغاز گردید و تا ۴۷ سال بعد در کادر انجمنهای اسلامی دانشجویان و مهندسین، دولت موقت، مجلس شورای اسلامی و محافل اجتماعی متعدد دیگر ادامه پیدا کرد. معینفرع عضو تشکیلاتی نهضت آزادی نبود، اما همراه و همفکر و فعال سیاسی محکم و مستقلی بود که مواضع شجاعانهاش در دوران نمایندگی مجلس، دفاعش در برابر حمله نمایندگان افراطی به مهندس بازرگان و مهندس صباغیان هنگام نطق پیش از دستور و نطق دلیرانهاش در اعتراض به عزل برنامهریزی شده بنیصدر در شرایط خفقانآور آن ایام زبانزد بود. اما مهندس معینفر بیش از سیاست، در خدمت حرفهایاش به جامعه مهندسی ایران، در تهیه و تدوین کدها و آییننامههای ساختمانی مربوط به زلزله، به عنوان پدر مهندسی زلزله در ایران و مهندسی برجسته و نامآور در سطح جهان و جوامع مهندسی زلزله شناختهشده و یادآور این بُعد از زندگی مهندس بازرگان است.
اما سابقه ارتباط مرحوم شاه حسینی با مهندس بازرگان را باید از زمان تشکیل نهضت مقاومت ملی، پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۲۲ رقم زد که ایشان به عضویت آن سازمان نیمهمخفی و بعدها به عضویت جبهه ملی درآمد و بارها پیش و بعد از انقلاب بازداشت شد و به زندان افتاد. شاهحسینی از صمیمیترین و وفادارترین یاران شادروان مصدق بهشمار میرفت و تا آخرین سالهای حیات پربارش، علاوه بر عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی، محور شورایی متشکل از: مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس سحابی، فروهر، دکتر محمود مصدق (نوه مصدق) و… برای حفظ و نگهداری قلعه احمدآباد مصدق بود و برنامهریزی سالگردهای تولد و درگذشت آن بزرگمرد در خانه او انجام میشد. شاهحسینی باغ کشاورزیاش را در کرج، نیز که منبع درآمد و ممر معاش او بود، ریسک کرده و همهساله در اعیاد فطر و قربان و موقعیتهای دیگر سخاوتمندانه در اختیار انجمن اسلامی مهندسین و گروههای دیگر قرار میداد.
با طاهرآقا احمدزاده از حدود دهسالگی آشنا شدم. هر سال که با پدر به مشهد مشرف میشدیم، دو دیدار ثابت داشتیم؛ یکی با استاد محمدتقی شریعتی، یکی هم با طاهر آقا. از همانموقع دریافتم که موتور تشکیلاتی و اجرایی کانون «نشر حقایق اسلامی مشهد”» طاهر آقاست. محور تشکیلات نهضت مقاومت ملی شاخه خراسان هم به شمار میرفت و بارها در همین ارتباط بازداشت و روانه زندان گردید. با انقلاب از زندان رژیم گذشته آزاد شد و در بهار انقلاب بار دیگر و سرانجام در سال ۱۳۸۰ بازداشت و زندانی شد و در این مسیر سنگلاخ دو پسرش را پیش از انقلاب و یکی را پس از انقلاب اعدام کردند!
آخرین باری که خدمت استاد رسیدم، حدود دهسال پیش در کمپی تابستانی حوالی دریاچه
«تاهو»، در شمال کالیفرنیا بود؛ درجمعی خانوادگی از اعضای انجمنهای اسلامی آن ایالت که گویا همراه دخترشان به این جمع راه یافته بود. در دو سه روزی که حضور داشت، آنهایی که با سوابق درخشان ایشان آشنایی داشتند، مشتاقانه پای صحبتهای دلنشین استاد تا دیر وقت شب مینشستند و از خاطرات گذشته سئوالها میکردند. حیف که دیگر این توفیق تکرار نشد و آن اسوه صبر و مقاومت در۹۶ سالگی به سرای باقی شتافت.
بالاخره چهارمین مرد، دکتر ابراهیم یزدی، هرچند جوانتر از بقیه بود، اما چند ماه زودتر از سه یار قبلی دعوت حق را در ۸۶ سالگی لبیک گفت. دکتر یزدی که از همان دوران دبیرستان و دانشگاه با نهضت ملی، دکتر مصدق و مهندس بازرگان آشنا شده بود، با آنکه از پایهگذاران انجمنهای اسلامی دانشجویان و شاخه نهضت آزادی در آمریکا و محور آنها به شمار میرفت، بهدلیل سفرش به آمریکا برای ادامه تحصیلات و تحقیقات، که بهدلیل فعالیتهای سیاسی تا ۱۷ سال به طول انجامید، ارتباطش با مهندس بازرگان در آن ایام غیر مستقیم بود. در عوض پس از بازگشت به ایران آنچنان روابط تنگاتنگ سیاسی با مهندس بازرگان پیدا کرد که به غیر ازمرحوم دکتر سحابی که عقد اخوتی حدود ۷۰ ساله با پدرداشتند، و تنی چند از رهبران نهضت، کسی در آن موقعیت قرار نگرفت.
پیوستن دکتر یزدی به نهضت آزادی داخل، با کولهباری از علم و دانش حرفهای و اجتماعی و تجربه گرانقدری که از کار دستهجمعی در آمریکا کسب کرده بود، به همراه شاگردان ممتازش، به راستی برکتی برای نهضت آزادی به شمار آمد و موجب ارتقاء ساختار سیاسی و تشکیلاتی این نهاد گردید. انتخاب ایشان به دبیر کلی نهضت اتفاقا در زمان حیات و به پیشنهاد مهندس بازرگان به خاطر صلاحیتهای ایشان صورت گرفت. دکتر یزدی دارای آنچنان مقام و موقعیتی نزد رهبر انقلاب بود که میتوانست محتملترین گزینه ریاستجمهوری باشد، اما تعلق او به اسلام نوگرای منطبق با مقتضیات زمانه، و به آزادی و عدالت اجتماعی و حقوق مردم، راهش را از رهبر انقلاب جدا کرد و جور و جفای آنان را به جان خرید و بارها بازداشت و زندانی شد.
به تعبیر قرآن: آنها گروهی همراه بودند که رفتند، از آنِ خودشان است آنچه کردند، و از آن شماست آنچه کسب کنید. شما از آنچه آنها کردند پرسیده نمیشوید( بقره ۱۴۱).
تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ
عبدالعلی بازرگان
۲۹ دیماه ۱۳۹۶، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۷