پایان دی ماه هر سال مصادف با پایان عمر پر بار مهندس مهدی بازرگان است، انقلابی مبارز و سیاستمداری پاکنهاد، صبور و خویشتندار که در دنیای بیرحم سیاست و فریبهای سیاستمداران دروغین، مشی خود را بر پایه اخلاق و انسانیت بنا نهاد و استوار بر عقیده و ایمان سترگ خود، تهمتهای زهرآگین را تحمل نمود و از حقوق مردم تا آخرین روزهای زندگی دفاع کرد.
از مرحوم بازرگان میراثی غنی از اخلاق و اندیشه ناب به یادگار مانده است که تا همیشه سرمشق آیندگان خواهد بود، راز ماندگاری او صداقت در گفتار و کردار و شجاعت در بیان حقایق و اندرز دادن از فردای پس از خود و آیندهای بود که در جامعه ملتهب امروز به عیان شاهد آن هستیم.
بیست و سه سال پس از در گذشت مهندس بازرگان به روشنی میتوان حضور او را در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی مشاهده کرد و هر چند بسیاری خواستند و میخواهند شخصیت او را مسخ و به دغل و ناراستی وی را حذف کنند تا جایی که حکم ارتداد هم صادر نمودند اما هیچگاه مردم و مخیله جمعی نه تنها نپذیرفت و بازرگان حذف نشد که هر روز او با مردم و در میان مردم حاضر است و امروز اندیشه او، اندرزها و هشدارهایش می تواند راهگشای تنگناها، معضلات و مشکلات و گذر از بحرانها باشد.
بازرگان، ثروت و سرمایهای کم نظیر برای جامعه ایران بود که از دوران دکتر مصدق با کوله باری از تجربیات با ارزش در حکمرانی و حکومت می توانست پس از انقلاب راهی را پیش روی ملت قرار دهد تا مردم همان انتظاری را که از انقلاب داشتند بر آورده شود و پیشرفت و توسعه و رفع تبعیض و بی عدالتی و ریشه کنی فقر و سامان دادن امور حاصل آید اما بدخواهان و تنگ نظران و انحصار طلبی گروهی خاص مانع شد.
مهندس بازرگان اولین نخست وزیر ایران پس از انقلاب بود و از همان ابتدای پیروزی انقلاب در نوع و شیوه حکومت اختلافاتی پدید آمد و اولین آن شاید به همه پرسی بر می گردد که دولت موقت معتقد به جمهوری دموکراتیک بود و چون مخالفتها شدت یافت مرحوم بازرگان «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را مطرح کرد و این هم با مخالفت روبرو شد و در نهایت «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد به رفراندوم گذاشته شد. موارد اختلافی دیگر مانند اشغال سفارت آمریکا و ولایت فقیه و خاتمه جنگ و برخورد با مخالفین و دخالتهای بی مورد در امور و نحوه فعالیت و عملکرد حزب جمهوری اسلامی و …. نیز در تصمیم مهندس بازرگان بر استعفا که برای سومین بار پس از ۹ ماه نخست وزیری ارائه شد تاثیر داشت و او در استعفا نامه خود نوشت: «پیرو توضیحات مکرر و نظر به اینکه دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف نظرها؛ انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیر ممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر، نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی باشد بدین وسیله استعفای خود را تقدیم می دارد.» او در کتاب “انقلاب ایران در دو حرکت” دلیل اصلی استعفای خود را دخالت های روحانیون در امور مملکت داری و سیاسی عنوان می کند.
مرحوم بازرگان تا آخر عمر در همه دوره های انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ثبت نام کرد اما پس از اولین دوره مجلس همیشه از سوی حاکمیت رد صلاحیت شد.
فرصتهایی گرانبها که با وجود افرادی چون بازرگان می توانست مسیر آینده را طور دیگری رقم زند و از حجم مشکلات و نابسامانی ها بکاهد و متاسفانه با کین توزی و انحصار طلبی و ندانم کاری مجموعه ای خاص که خود را صاحب همه چیز می دانسته و می دانند از میان رفت، روحانیون و افراد خاصی که نزدیک به این نهاد هستند با رخنه در قدرت و انحصارگرایی با حذف دیگران موجب بروز بحرانها و مشکلات عدیده ای شده اند و اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی بازرگان و چون او و دیگرانی را که به رفق و مدارا و صلح و امنیت و اصلاحات می اندیشند نه با اندیشه که با شگردهای سیاسی مخصوص قدرت مداران انحصار طلب و با تهمت و اهانت و ترور شخصیت جای خود را باز و محکم کردند و همه را غیر از خود فتنه گر و نفوذی نامیدند و نتیجه آن همه حذف و انحصار را امروز می بینیم.
بازرگان اپوزیسیون نظام نبود و مخالفتهایش با نوع و شیوه حکومتداری از سر اندیشه و با شناخت دقیق از اوضاع جهان و پیش بینی آینده بود.
***
دومین نخست وزیر انقلاب مهندس میرحسین موسوی نیز وضعیتی تقریباً مشابه دارد، او هم در دوران نخست وزیری با دخالتهای بی مورد برخی و تصمیماتی که دولت از آن بی خبر بود و انحصار طلبی به شدت مخالف بود و عکس العمل نشان می داد و استعفا هم داد که پذیرفته نشد. مهندس موسوی هم توطئه ها و پرونده سازیها برای افراد را قبول نداشت و بر محور صداقت و اخلاق در میدان سیاست و اجتماع ورود می کرد. او نیز از دشمنی کینتوزان در امان نبود و آنگاه که برای جامعه احساس خطر کرد تلاش نمود تا کشور را از بنبست های بزرگ سیاسی و اقتصادی و بحران های اخلاقی و اجتماعی نجات دهد و راه اصلاح در پیش گرفت ولی به هر شکل او را نیز مورد تهاجم قرار دادند و افرادی سکاندار شدند که انحراف و کج دستی و حرامخواری و دروغ و دغل کارنامه آنها بود و مهندس موسوی را فتنه گر! خواندند و در حصر کردند.
او نیز مانند مهندس بازرگان هر چه را پیش بینی کرد و هشدار داد اتفاق افتاد. اینکه فردی مانند باهنر به آقای موسوی توصیه می کند مانند نهضت آزادی اپوزیسیون نظام نشوید! صرفاً برای جای دادن خود در قدرت است زیرا مهندس موسوی و مهندس بازرگان نه تنها اپوزیسیون نظام نمی شوند بلکه درست بر عکس، آنها هر دو واقعیت نظام هستند که اگر به نصایح و نظرات آنها عمل می شد فجایعی که آنان پیش بینی کرده بودند رخ نمی داد و نظام راه هموارتری را طی می کرد.
عجیب است در انقلاب اسلامی ایران مردم دو نخست وزیر را تجربه کردند که هر دو سیاست را بر پایه اخلاق و مبتنی بر اسلام ناب مشی می کردند و هر دو پیشرفت و توسعه و امنیت و آسایش و رفاه را برای مردم می خواستند و هر دو از سوی انحصار طلبان و اصحاب قدرت مورد طعن و کین قرار گرفتند و عجیب تر آنکه تذکرات و تفکرات و هشدارهای آنان را امروز شاهد هستیم و مردم علیرغم همه شانتاژها و تهمتهایی که به آنها زده شد همچنان آنان را به صداقت و دلسوزی و پاکدستی می شناسند و خواهان و خواستار آنانند.
اولین نخست وزیر انقلاب در ۳۰ دی ۷۳ درگذشت و دومین نخست وزیر انقلاب ۷ سال است که در حصر قرار دارد و با آن فقدان و این محدودیت و حصر، آنچه امروز در جامعه ایران رخ می دهد همان است که آن فقید می گفت و این محصور می گوید. زهی انصاف
وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ جز خردمندان، متذکر نمیگردند.