اینکه رئیس کمسییون قضایی مجلس هم تایید کرده است که قربانیان قیام اخیر مردم ایران در زندانها در اثر پشیمانی و شرمندگی دق کردهاند، دلالتی بر این است که نظام جمهوری اسلامی را نه میتوان اصلاح کرد و نه می توا به اصلاح آن امید بست. هر آنچه هست دروغ و فریب و نیرنگ است که از بالای منابر صادر میشود و مانند یوغ بر گرده مردم بیپناه مینشیند.
مقایسه جزئیات تصویر اخیر منتشر شده از عبدالعلی جوان و مهندس بازرگان پدر، که پنجاه سال پیش در زندان برازجان گرفته شده است با آنچه این روزها در دستگاه قضایی ایران جریان دارد قابل تعمق است. در این قاب عکس، یک پدر و پسر با آرامش در کنار هم نشستهاند و فرد سومی از آنها عکس می گیرد. مهندس بازرگان دمپایی و جوراب و لیاس مناسبی بر تن دارد. دو صندلی در اختیار آنان قرار داده شده تا ساعاتی را در آرامش کنار هم بنشیند. سیمای پدر و پسر حاکی از هیچ تهدید یا ارعابی نیست و ظاهرا خانوادههای زندانیان (حتی زندانیان سیاسی ) مجاز بودهاند تا با هم عکس یادگاری بگیرند که رفتاری کاملا انسانی و جا افتاده به نظر میرسد.
برعکس٬ اگر از زندان اوین امروز گذر کرده باشید شاهد حضور انبوه زندانیانی هستید که بدون هیچ امکاناتی دمپایی های پاره بر پا دارند و یا اینکه نیم دمپایی به پا میکنند. به دلیل فقدان امکانات٬ یکی از اولین اقلامی که معمولا از زندانیان ربوده میشود، دمپایی آنهاست که بیشتر صرف خرید اندکی مواد مخدر میشود. زندانیان جوراب بر پا ندارند و اباس آنها بشدت مندرس است. بند زنان شاهد حضور انبوهی از مادران ایرانی از اقوام و حتی رنگهای مختلف است که بسیاری از آنان کودک شیرخواری را با خود بر دوش میکشند و شمار زیاد این زنان بیسرپرست و کودکانی که جیغ میکشند یا گریه میکنند بیشتر روز قیامت را تداعی میکند تا یک نظام قضایی سالم را.
سارو قهرمانی و خانواده او که تهدید به مرگ شدند
ننگ ماجرای سارو قهرمانی جوان ۲۴ ساله سنندجی که در جریان تظاهرات اخیر در سنندج دستگیر و جنازه او تحویل خانوادهاش شد، سند دیگری است مبنی که ایرانیان به ندرت تاکنون در جریان چنین ظلم و ستمی قرار داشتهاند. در جریان تنشهای سیاسی اخیر ۲۵ نفر کشته شدند٬اما دردناکترین آنها کشته شدن ساروی قهرمانی بود. در میان کسانی که به گفته قوه قضائیه و مجلس از پشیمانی دق کردند، بد عاقبتترین آنها سارو بود که پدرش را به اعتراف وا داشتند. پدر عزادار سارو در جریان یک مصاحبه که از رسانهها پخش شد مدعی شد که فرزندش اعتیاد داشته و با گروههای مسلح حشر و نشر داشته است. حکومتهای پلیسی و سرکوبگر در کشورهای بسیاری تجربه شدهاند اما اینکه پدر عزاداری را از سر استیصال و ترس وادار به وهن فرزند کشته شده خود نمایند جنایتی است مضاعف. بهاره رهنما که سارو برای مدتی در رستوران او پیک موتوری بوده است بعدا اعلام کرد که سارو جوانی کاملا عادی و پرکار بوده که بیشتر دغذغه تامین معاش خانوادهاش را داشته است تا هر چیز دیگری.
پویا زید آبادی شش ساله و تجربه زندان اوین
یکی از کوچکترین شهروندانی که در شش سالگی طعم استبداد و سرکوبگری نظام قضایی جمهوری اسلامی را تجربه کرد «پویا» فرزند احمد زیدآبادی است. خانواده زیدآبادی یکبار وقتی برای ملاقات به درب زندان اوین مراجعه کردند ماموران چند بار به آنها گفتند که منتظر بمانند تا نوبت آنها برسد و در نهایت به یک مادر و سه فرزند خردسال گفتند که ملاقات ندارند. همسر زیدآبادی نقل میکند که پویای شش ساله به دلیل ممانعت ماموران از دیدار با پدر که در رویای کودکی خود برای زید پاستیل نوشابهای خریده بود چنان دچار تنش عصبی شد که به صورت خود سیلی میزد و با این رفتار خود را آرام میکرد.
از عبدالعلی تا پویای زیدآبادی همه کسانی که زندانی یا بازداشت می شوند فرزند یا پدر یک شهروند ایرانی هستند که نظام قضایی مسئول تامین جان و نیازهای انسانی آنها در دوران بازداشت است. اکنون نه جان فرزندان در دوران بازداشت در امان است و نه آبروی پدران ایرانی. پس از فاجعه سال ۸۸ کهریزک و بلایی که بر سر بازداشت شدگان آمده است و نماینده مجلس اعلام کرد که به آنها قرص میخوراندهاند٬ میتوان به این استنتاج رسید که سرکوب مقدس یا باتون مطهر که در جمهوری اسلامی به آن متوسل می شوند دقیقا در پشت همان تفکر خشنی قرار دارد که آزار و کشتن مردم ایران را حلال و مباح میکند. این در حالی است که پنجاه سال پیش زندانیانی مانند مهندس مهدی بازرگان و فرزندش عبدالعلی در زندان برازجان با هم عکس یادگاری میگرفتند و این عکس سندی است مبنی بر اینکه همه دستگاه قضایی رژیم شاه از همه دستگاه قضایی اسلامی امروز سالمتر و انسانیتر بوده است.
در پایان میتوان به خاطره ای از همسر مهندس سحابی اشاره کرد که انسانیتر بودن دستگاه قضایی سابق را میرساند. همسر مهندس سحابی نقل میکرد که در دوران نامزدی به ملاقات عزتالله سحابی در زندان شهربانی رفته است. یکی از سربازها به نحوی تصادفی در نزدیکی این زوج جوان مینشیند. با دیدن این صحنه یکی از خشنترین بازجویان آن زمان با فحاشی شدید سرباز را توبیخ میکند که مگر خواهر و مادر و ناموس نداری که اینقدر نزدیک به این زوج جوان نشستهای. بازجو بر سر سرباز فریاد میزند که این ها نامزد هستند و شاید بخواهند چند کلمه خصوصی با هم صحبت کنند.