به همان اندازه که عمل لواط شنیع و کریه است، زدن چنین اتهام شنیع به کسی هم شنیع و کریه و زشت است و مستوجب تعقیب و تنبیه و مجازات. و اگر در متون فقهی برای ایراد چنین اتهامی مجازاتی سنگینتر از اصل جرم در نظر گرفته نشدهباشد، ولی قطعا افکار عمومی از اتهامزننده به ناحق تنفر بیشتری دارند.
وظیفه مدعیالعموم خصوصا و حاکمیت رسمی عموما این است که برای صیانت از آبروی فردی شهروندان از یکطرف و ایجاد امنیت روانی و اخلاقی در جامعه، نسبت به شناسایی اتهامزنندگان و مجازات آنها بلافاصه اقدام، و برای تاثیر این اقدامات بر افکار عمومی، اقدامات صورتگرفته را اطلاعرسانی عمومی هم بکنند.
همه این موارد در یک جامعه دینی و اسلامی میتواند و باید شدیدتر هم قابل ملاحظه و اعمال باشد. همه شواهد موجود هم نشان میدهد که جامعه اسلامی بعد از انقلاب ایران، حساسیت بیش از اندازهای در حفاظت از مظاهر اسلامی داشته و اگر مثلا کسی نام یک مرجع تقلید را کمی شل ادا میکرده، بلافاصله حاکمیت وارد عمل شده و چنان با آن فرد رفتار میکردهاند که بازخود آن درس عبرتی برای شهروندان باشد. یعنی در این کشور و جامعه نمیشود به سادگی با مظاهر دست چندم مقدسات هم شوخی کرد.
برای اینکه نمونه دم دستی و مشتی نمونه خروار از این حساسیتهای غیر ضروری ارائه داده باشم، به یک برنامه تلویزیونی در سالهای نخستین انقلاب اشاره میکنم که در آن خبرنگار از زنی میپرسد که الگوی شما در زندگی کیست؟ و زن پاسخ میدهد «اوشین». توقع جامعه اسلامی این بود که آن زن بگوید حضرت فاطمه (س) و چون چنین نگفته بود، زن مورد نظر، خبرنگار و مسوولین تهیه آن گزارش توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی به مرگ محکوم شدهبودند که با هزینههای زیاد برای مجازات آنها تخفیف گرفته شد.
گمان میکنم همین مثال برای آنکه عمق حساسیت نسبت به مظاهر دینی و عمق فاجعه در مورد درک دینی ارباب حکومت را نشان دهد کافی باشد.
در چنین شرایطی مشخص است اگر کسی به یکی از قاریان برجسته قرآن اتهام شنیع لواط بزند، چه تنبیهی باید در انتظارش باشد.
تعداد قابلتوجهی نوآموز درس قرآن، طی ۵ سال گذشته در محاکم قضایی علیه یکی از قاریان ممتاز قرآن به اتهام آزار جنسی و اغفال به قصد آزار جنسی اقامه دعوی نمودهاند. حالا پس از کش و قوسهای فراوان، دادگاه حکم برائت برای قاری یادشده صادر کرده است. معنی غیر مستقیم این حکم این است که شاکیان بهتانزده و اتهام کذب مطرح کردهاند.
ناگفته مشخص است که هدف این نوشته و طرح پرسش پایانی آن، خدای ناکرده بهانه برای مجازات تعدادی نوجوان که مورد آزار جسمی و روحی و روانی قرارگرفتهاند و دردشان نیازمند التیام است، نیست. اما این پرسش بدیهی افکار عمومی داخلی و خارجی است که حالا که حکم تبرئه متهم صادرشده، تکلیف اقامهکنندگان دعوی که قاری یادشده را به آزار جنسی متهم کردند چیست؟
مسلما افکار عمومی، این کودکان معصوم را بیگناه میداند و ارزشی هم برای حکم تبرئه صادرشده قائل نیست، اما دستگاه قضایی چه پاسخی برای آن پرسش مهم دارد؟ هرچه نباشد یک قاری ممتاز قرآن به عمل شنیعی متهم شده. صیانت از قاری به کنار برای صیانت از کتاب خدا به افکار عمومی چه پاسخی خواهند داد؟