نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات مجلس دهم، بحثهای مربوط به انتخابات را تبدیل به یکی از مسایل اصلی جامعه ایران کرده است. مجلسی که حداقل دو سال با دولت حسن روحانی همپوشانی خواهد داشت. پس از انتخابات مجلس نهم ـ که اصلاحطلبان عملا در آن غایب بودند ـ و ریاستجمهوری دهم ـ که میتوان آن را نقطه بازگشت مجدد و اعتماد دوباره اصلاحطلبان به صندوقهای رای دانست ـ این نخستین انتخاباتی است که نیروهای اصلاحطلب از ماهها پیش عزم خود را برای حضور در آن جمع کردند.
این انتخابات به خصوص از آن جهت برای نیروهای اصلاحطلب واجد اهمیت است که دولت روحانی برای برخی از آنها «رحم اجارهای» است؛ سکوی پرتابی برای آنکه دولت آینده ـ احتمالا انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم ـ را در اختیار خود بگیرند. برای رسیدن به چنین مقصودی حضور در مجلس دهم اهمیت حیاتی پیدا میکند. اگر کل فرایند انتخابات را به چند مرحله تقسیم میکنیم، میشود با مروری بر عملکرد اصلاحطلبان در مرحلههای مختلف نگاهی دقیقتر داشت به استراتژی آنها برای انتخاباتی که میتواند واجد اهمیت تلقی شود.
اصلاحطلبان در هر شرایطی وارد عرصه انتخابات میشوند. روی دیگر این تاکید ـ و احتمالا پیام مستتر در آن برای شورای نگهبان ـ آن است که درباره ردصلاحیت احتمالی نامزدهای اصلاحطلب شاهد واکنش خاصی نخواهیم بود
۱. نیروهای نزدیک به اصلاحطلبان از ماهها پیش بر حضور تقریبا بیقید و شرط خود در انتخابات تاکید کردهاند. این مساله بدان معناست ـ همانطور که در حال حاضر نیز چنین فضایی وجود دارد ـ که اصلاحطلبان در هر شرایطی ـ احتمالا حتی بدون نامزدهای اختصاصی ـ وارد عرصه انتخابات میشوند. روی دیگر این تاکید ـ و احتمالا پیام مستتر در آن برای شورای نگهبان ـ آن است که درباره ردصلاحیت احتمالی نامزدهای اصلاحطلب شاهد واکنش خاصی نخواهیم بود. اتفاقی که در حال حاضر رخ داده و براساس آماری که تاکنون ایلنا از وضعیت نامزدهای اصلاحطلب در استانهای مختلف منتشر کرده، میتوان شاهد بود که در تعداد نه چندان کمی از حوزهها، حتی یک نامزد اصلاحطلب نیز وجود ندارد.
آنچه که البته اصلاحطلبان را در این زمینه «آچمز» کرده، زخم انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ است ـ که دو رهبر معترضان به نتایج آن انتخابات (به همراه زهرا رهنورد) همچنان در حصر هستند ـ که آنها را در وضعیتی ناپایدار قرار داده. از سویی هرگونه تاکید بر مواضع موسوی و کروبی درباره سلامت انتخابات علاوه بر هزینههای احتمالی قضایی و امنیتی، باعث ردصلاحیت قطعی آنها خواهد شد. از سوی دیگر زیر سوال بردن آن اعتراضها نیز بخشی از بدنه اصلاحطلبان را از آنها جدا خواهد کرد. این دوگانگی در مواضع اصلاحطلبان نیز خود را به سادگی نشان میدهد: برخی از چهرههای مشهور اصلاحطلب ـ نظیر ابوالفضل قدیانی و مصطفی تاجزاده ـ به انتقاد از آیتالله خامنهای مشغول، او را از عوامل «تقلب» یا «تخلف» در انتخابات دانسته و همچنین به مهندسی آرا متهم میکنند، همزمان برخی دیگر از اصلاحطلبان به تعریف و تمجید از سیاستهای رهبر جمهوریاسلامی میپردازند.
به نظر نمیرسد که زیست دوگانه اصلاحطلبان در این زمینه تداوم داشته باشد. در پیش گرفتن تاکتیک سکوت درباره انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ نیروهای اصلاحطلب را در برزخ قرار داده. آنها نه امکان پیگیری آن مطالبهها را دارند و نه قادرند از آن انتخابات عبور کنند. همین برزخ باعث شده است که اصلاحطلبان عملا نقشی حاشیهای در عرصه سیاست امروز ایران داشته باشند. آنها نه قدرتی در حاکمیت و امکان چانهزنی آنچنانی دارند و نه توان ـ و حتی اراده ـ حضور دایم در جامعه برای سازماندهی نیروهای حامی خود. وضعیتی که به نظر نمیرسد در صورت تداوم، نتیجهای مثبت برای آنها داشته باشد.
۲. در مرحله معرفی نامزدها نیز به نظر میرسد اصلاحطلبان تفاوت آنچنانی با سالهای پیشین نداشتهاند. علاوه بر کمبود نیروهای جدید، بخش عمده نامزدهای اصلاحطلبان از جمله چهرههایی بودند که ردصلاحیت آنها قابل پیشبینی بود. اصلاحطلبان از چند ماه پیش از انتخابات بر ثبتنام حداکثری تاکید کردند. به این امید که بالا رفتن تعداد نامزدهای انتخابات، امکان بیشتری برای گزینش نامزدها به آنها دهد، ضمن اینکه تعدد کاندیداها ممکن است باعث شود برخی نامزدهای آنها از فیلتر شورای نگهبان رد شوند. تاکتیکی که به نظر نمیرسد کارآیی لازم را برای آنها داشته باشد. این البته تجربهای جدید نیست. اصلاحطلبان سالهای گذشته نیز تلاش کردند با استفاده از همین تاکتیک امکان حضور بیشتر خود در عرصه انتخابات را فراهم کنند، تلاشی که البته هیچگاه به نتیجه مطلوبی نرسید.
اگر این مساله را بپذیریم که نتیجه انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ و پیروزی حسن روحانی امید به اصلاحات پارلمانتاریستی و استفاده از صندوق رای را بار دیگر احیا کرد، احتمالا میشد این انتظار را هم داشت که در فضای «پساـ جنبش سبز» شاهد در پیش گرفتن تدابیر جدیدتری از اصلاحطلبان ـ در محتوا و روش ـ برای حضور در انتخابات باشیم. اتفاقی که البته رخ نداد و روشهای پیشین ـ که در زمان خود نیز به نتیجه نرسیده بودند ـ همچنان ادامه دارند.
اصلاحطلبانی که در مجلس ششم حتی حاضر نشدند نام اکبر هاشمیرفسنجانی را در لیست انتخاباتی خود قرار دهند، اکنون از امکان ائتلاف با «اصولگرایان معتدل» یا ترجیح حضور علی لاریجانی در مقام رییس مجلس سخن میگویند
۳. نحوه عمل شورای نگهبان مقابل کاندیداهای اصلاحطلب، احتمالا برای بسیاری قابل پیشبینی بود. به خصوص از این جهت که مساله «فتنه» خود توجیه لازم را برای ردصلاحیت بسیاری از نامزدها فراهم میکرد؛ مسالهای که با تاکیدهای رهبر جمهوریاسلامی نیز همراه بود.
واکنش «کلاسیک» اصلاحطلبان به مساله ردصلاحیتها چه زمانی که «خودی» محسوب میشدند و چه در حال حاضر، تفاوت ماهوی با هم ندارد. آنها جز رایزنی و «توصیه» به شورای نگهبان در رسانهها، کمتر فعالیت دیگری در این زمینه دارند. چرخه ردصلاحیت، اعتراض، پافشاری شورای نگهبان و در نهایت تایید صلاحیت تعداد محدود و معدودی از چهرهها به نظر میرسد که در انتخابات فعلی نیز ادامه داشته باشد. در واقع از زمان آغاز رهبری آیتالله خامنهای و انتخابات مجلس چهارم تاکنون (به جز مجلس ششم که تعداد نه چندان کمی از نیروهای اصلاحطلب یا نزدیک به آنها نیز با ردصلاحیت مواجه شدند) مساله ردصلاحیتها از جمله دغدغههای عمده نیروهای اصلاحطلب بوده. مسالهای که از انتخابات مجلس هفتم بدین سو سیر صعودی داشته است. در نتیجه اصلاحطلبانی که در مجلس ششم حتی حاضر نشدند نام اکبر هاشمیرفسنجانی را در لیست انتخاباتی خود قرار دهند، اکنون از امکان ائتلاف با «اصولگرایان معتدل» یا ترجیح حضور علی لاریجانی در مقام رییس مجلس سخن میگویند. مسالهای که البته بیش از آنکه باعث بقای آنها در فضای سیاسی رسمی شود، آنها را تبدیل به نیرویی حاشیهای خواهد کرد.
۴. اصلاحطلبان مشکل دیگری نیز دارند. آنها باید برای قانع کردن بخشی از بدنه اجتماعی خود به رای دادن، به این سوال پاسخ دهند که تکلیف «سلامت» انتخابات چه میشود؟ این مساله به خصوص از آن جهت اهمیت دارد که نیروهای اصلاحطلب سالها بر این مساله تاکید داشتند که حضور هر چه بیشتر رایدهندگان در انتخابات میتواند باعث کاهش امکان تخلف شود، اما مثال نقض این مساله، انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ بود. انتخاباتی که به عقیده اصلاحطلبان سالم نبود. این مساله برای انتخابات مجلس از آن جهت اهمیت دارد که با توجه به محلی بودن انتخابات، امکان تخلف در آن بیش از پیش میشود. با نگاهی اجمالی به اظهارنظرهای اصلاحطلبان پس از سه انتخابات پیشین مجلس (هفتم، هشتم، نهم) میتوان دریافت که آنها پیش از این نیز بارها از تخلف در انتخابات مجلس ابراز نگرانی و از دخالت سازمانها و نهادهای حاکمیتی در این فرایند، انتقاد کردهاند. گرچه شاید در حال حاضر بحث سلامت انتخابات در میان بدنه اصلاحطلب، به گفتمان غالب تبدیل نشده باشد، اما باید توجه کرد که عدم توجه به این مساله نیز ممکن است در میان مدت بار دیگر باعث غافلگیری اصلاحطلبان و حامیان آنها شود.
در انتخابات پیش روی مجلس دهم، این سوالی حیاتی همچنان وجود دارد که چه تدابیری برای صیانت از رای شهروندان صورت گرفته؟ به نظر نمیرسد که در شرایط فعلی امکان تشکیل مجدد کمیته «صیانت از آرا» وجود داشته باشد، ضمن آنکه امکان چانهزنی در سطوح فوقانی حاکمیت نیز مانند سالهای پیش فراهم نیست تا با استفاده از این رایزنیها مانع برخی تخلفها شد ـ آنچنان که هاشمیرفسنجانی در سال ۸۵ از آن استفاده کرد.