با وجود شرایط بینالمللی و منطقهای و وضعیت اقتصادی و تحریمهایی که آمریکا بهزودی علیه ایران وضع میکند، حتی اگر از برجام هم بیرون نیاید، شرایط اقتصادی-اجتماعی ایران بسیار وخیم و شکننده میشود. اتحادیه اروپا در مواضع اخیر خود گفته است که به خاطر موشکسازی، مداخلات منطقهای و نقض حقوق بشر در ایران مجبورند تحریمهایی را وضع کنند. عمده مسئله هم بحث خزانهداری آمریکا است که اگر بخواهد مجازاتهایش را اعمال کند، عملاً نظام بانکی و نقل و انتقالات ایران و فروش نفت دچار بنبست میشود. حتی اگر اتحادیه اروپا اعلام کند که در تحریم کنار آمریکا نیست، موضوع اصلی این است که عمده منابع و صنایع در دست شرکتهای خصوصی و فراملیتی هستند و منابع و صنایع عمده در دست دولتهای جهان سرمایهداری نیست. شرکتهای خصوصی از ترس مجازات نمیتوانند با ایران مبادله و مراوده داشته باشند. در این شرایط ایران به دکترین منسوخ و شکستخورده گرایش به شرق (روسیه-چین) روی آورده است. در اینجا چند نکته را درباره چین و روسیه مطرح میکنیم.
در حال حاضر بحثی بین صاحبنظران سیاسی وجود دارد و بهصورت معمایی درآمده است که اگر چین یک کشور سرمایهداری نیست یا یک کشور نیمهسرمایهداری یا نیمهسوسیالیستی و به تعبیر برخی سوسیالیستی است، چرا این کشور هیچ رسالتی در توسعه کشورهای پیرامونی بر عهده نگرفته و رسالتی که جهان سرمایهداری در اشاعه سرمایه بهعنوان یک رابطه اجتماعی در پیشینه خود دارد، در عملکرد چین این مسئله را نمیبینیم؟ چرا در رابطه با اقتصاد و بازار ایران فقط کالاهای بنجل خود را به جان بازار مصرف ایران انداخته است؟ چین در هیچ کجای دنیا یک صنعت را بنیان نگذاشته است. روسیه هم همینطور، هرچند روسیه این توان را نداشته است ولی حتی این کشور در صنعت نفت و گاز که مزیت روسیه است در ایران سرمایهگذاری نکرده است که چاههای نفت ما احیا شود. این بدین دلیل است که روسیه رقیب ایران در این بازار است. مسلم است که کشور چین مسئولیت اجتماعی خودش را برای کشورش دارد و بنا ندارد که مسئولیت بینالمللیاش در حد اقتصادی و سیاسی باشد.
در کشورهای سرمایهداری و در بستر نئولیبرالیسم این فرصت به دست آمد که بسیاری از کشورهای پیرامونی به توسعه دست پیدا کردند و از این بستر استفاده کردند و آنها هم صنایع مادری را که زمانی نمیدادند، دادند. ولی چین هیچچیز نداده و نمیدهد. حتی در کره شمالی که کارت چین در چالش با آمریکا است و متحد آن است اقدامی نکرده است. در کره شمالی چیزی به اسم صنعت پایدار و توسعه پیشرفته صنعتی وجود ندارد. چین منطقهای در خلیجفارس را که دولت ایران اجازه حق بهرهبرداری در صنعت ماهیگیری داده قرق کرده و هشت نفر از ماهیگیران ایران را که به آن حوزه (قشم) نزدیک شده اند، کشته است. چرا این منطقه را به چینیها داده و حق تیر دادهاند؟
در بحران یونان شنیده شد که یک عده از احزاب دست راستی میگفتند بخشی از سرزمین یونان را بهجای دیون خودمان به کشورهای اروپایی بدهیم، برای بورژوازی گردشگری. ولی این بحثی که درباره حق بهرهبرداری از قشم به چینیها داده شده، با آن طرح تفاوت دارد. آفریقا هم بنا است به ایران برای کشاورزی فراسرزمینی زمین واگذار کند، ولی منطقه آزاد تحت قوانین ملی است. دولت رسمی میتواند حق بهرهبرداری را واگذار کند، ولی اینکه حق نظامی را واگذار کند عین کاپیتولاسیون است. در مرزهای ملی نمیتوان حق تیر را به کسی داد، جز خود دولت رسمی. ظاهراً ما در اینجا به صور دوره استعمار کهن برگشتهایم.
نگاهی به شرایط جهان
کل جهان در آستانه یک تحول است، ولی بورژوازی کشورهای مرکزی بر سر راه این تحول توافق ندارند و در بین جناحهای مختلف بورژوازی اختلاف است. جلوه بارز این اختلاف در ریاست جمهوری ترامپ دیده میشود. میزان اختلاف بهگونهای است که سه چهار بار مشاور امنیت ملی را عوض میکند، وزیر امور خارجه عوض میکند و خودش هم در سیستم آرام و قرار ندارد! این امر ناشی از این است که سرمایههایی از آمریکا بیرون آمده است و رفته در کشورهای پیرامونی مثل چین، هند و برزیل. این اتفاق آمریکا را به بزرگترین واردکننده جهان تبدیل کرده است. این کشور مقامش را بهعنوان بزرگترین صادرکننده صنعتی از دست داده است و هفتاد درصد واردات آمریکا کالاهای دانشبر است، زیرا اصل بازی و جغرافیای تولید صنعتی در جهان کاملاً عوض شده است.
در ایران چند عامل باعث شد که کشور نتواند از این تغییر صنعتی استفادهای که میتوانست ببرد را ببرد. ایران که همیشه برای آمریکا شاخ و شانه میکشد، چین و ویتنام هم میکشیدند. از لحاظ رتبهبندی سیاسی چینیها پنج رتبه از ما بهترند، ولی فاصله صنعتی شدنشان ببینید چند رتبه است. آنقدر فاصله زیاد است که نمیتوانید ببینید؛ زیرا از لحاظ درونی ما الگوی منسوخی را اتخاذ کردیم که همان تداوم راهبرد جایگزینی واردات و انزوا بود. زمانی که چین، هند، برزیل و آسیای جنوب شرقی معکوس این الگو عمل میکردند و از انزوا بیرون میآمدند ما به انزوا رفتیم. همان زمانی که ویتنام از انزوا بیرون میآمد ما به انزوا رفتیم. حامل پارادایمش، پاردایم ایدئولوژیک خردهبورژوازی سنتی بود که از یک بازی پیچیده میترسد. پاردایم منسوخی که چپ (مذهبی-سکولار) بهعنوان سرمشق اتخاذ کرد، ایدئولوژیک بود و واکنش بورژوازی سنتی چیزی جز این نیست؛ اما چپ فنسالار چه میرحسین موسوی تا همه جریان چریکی و غیرچریکی این انزوا را تأیید کردند؛ یعنی خردهبورژوازی مدرن ما هم چه در دولت و چه در اپوزیسیون همین موضع را داشتند. آقای رفسنجانی در تقابل با این استراتژی بازار را باز کرد. آن موقع مهندس سحابی مینوشت با این شیوه شما هم چوب را میخورید و هم پیاز را! بدون اینکه سرمایه خارجی و فنّاوری را جذب کنید بازار را باز میکنید. این موجب رانتخواری میشود. در ماجرای احمدینژاد نومحافظهکارها او را به عرصه دولت هل دادند و بلوغی که در دوره خاتمی از لحاظ اجتماعی و سیاسی در حال اتفاق افتادن بود را قیچی کردند. جناح محافظهکار در غرب بهخصوص جمهوریخواهها و اسرائیل و عربستان بههیچوجه حاضر نبودند که ایران این مسیر بلوغ را طی کند. بهعنوانمثال امارت هفتمین/ هشتمین صادرکننده جهان است و هیچچیز هم تولید نمیکند و فقط دلالی میکند، بارانداز و پاانداز است.
ما از لحاظ ساختاری به این شکل قیچی شدیم، الآن که دوباره دولت روحانی آمده است، جناح محافظهکار آمریکا و همه محافظهکاران ایرانی همداستان شدهاند برای اینکه ایران به بلوغ نرسد. در این چند سال اخیر داعش را هم راه انداختند. ایران از مصاف نظامی خیلی خوب بیرون آمد، همانطور که شوروی و ویتنام از مصاف نظامی خیلی خوب بیرون آمدند، ولی شوروی تا آمد به خودش بجنبد فروپاشید؛ اما ویتنام عاقل بود و خیلی زود دروازهاش را باز کرد و از انزوا بیرون آمد. جناحهای بازدارنده ایران این تعقل را ندارند. حزب کمونیست چین و ویتنام وقتی به این نتیجه میرسند که استراتژی منزوی کننده و منسوخ جایگزینی واردات را کنار بگذارند یکپارچه هستند، ولی ائتلاف مسلط در ایران فقط رانت خود را میخواهد، زیرا هرگونه تعقل و بلوغ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یعنی ضدرانت، این موضوع درونی ایران است. در موضوع بیرونی و در رابطه با غرب و بهخصوص آمریکا، جای شکرش باقی است که ترامپ ضد تاریخ است، اما این ضد تاریخ بودنش در کوتاهمدت آسیبزننده است. اگر ائتلاف مسلط در ایران حرف اروپا را گوش دهد، ضد تاریخ بودن ترامپ مهار میشود و نباید دچار این حماقت شود که همه این جناحها یکی هستند که چپ ارتدکس هم همواره این را میگوید.
چپها با اطلاق یک تعبیر نئولیبرال به همه جریانهای سرمایهداری خود را از یک تحلیل مشخص از شرایط مشخص خلاص میکنند و دست خودشان را از هرگونه بازی سیاسی میشویند. گرامشی میگوید یک عده تندرو داریم، یک دیپلماسی خودفروشی داریم و یک تدبیر! ما باید به سمت آن تدبیر برویم. اینکه هرچه تند باشد، مقبول باشد خود گول زنک است. همان جنگ رودررو جای جنگ مواضع است. تدبیر یعنی هدایت جنگ مواضع. خیلی محافطهکاران سنتی و چپهای ارتدکس به خاطر تفکرات و حواریون خودشان در برابر تبدیل تهران به شهر هوشمند و دانشپایه و جهانی شده، جمع شدند. مسئله این نیست که چه کسی این شعار شهر هوشمند و جهانی شده را داده، بلکه باید درک میشد که این یک امر تاریخی است. وقتی ایدئولوژی اولیه بر اذهان حاکم باشد به دلیل قانون علم سازمان، کشور به تله مدیریت گرفتار میشود و از تغییرات میترسند.
اگر ایران استراتژی منسوخ جایگزینی واردات را در دستور کار قرار نمیداد، مثل همان کاری که در دهه ۸۰ چین و ویتنام کردند، هیچوقت آمریکا ایران را تحریم نمیکردد. در این شرایط تحریم تف سربالا است، چون وقتی این استراتژی در دستور کار قرار میگرفت هم در عرصه جهانی روی صحنه میآمد و هم منابعش را هدر نمیداد. میتوانست جامعه را قانع کند و قدمبهقدم موفقیتهایش آشکار میشد و جامعه از نظام جدا نمیشد و آمریکا ریسک اینکه شورش راه بیندازد و هزینه بسازد را نخواهد کرد. در فاجعه اتخاذ استراتژی جایگزینی واردات باید بدانیم رتبه شهر تهران نسبت به شهرهای جهانی ۹۶ است و رتبه آیندهاش ۱۱۸ است، چون تهران هیچ استراتژی برای جهانیشدن ندارد.
شهرهای جهانی شش نوع رتبه دارند، با این معیار که زبدگی و رابطه جهانیشان چقدر است. این رتبهبندیها را سازمانهای مستقلی اعلام میکنند و چندین سازمان در کشورهای مختلف هستند. چون این رتبهبندیها برای وام دادن به کار برده میشود، مؤسسات مستقل این کار را انجام میدهند و باید مورد وثوق باشند. فرض کنید میخواهند به کشوری وام بدهند، به شهرداری شهری وام بدهند یا اوراق مشارکت را بخرند، میزان ریسک روی نرخهایشان تأثیر میگذارد. اگر دورنمای کشور و شهری خوب نباشد، پس نمیتواند وام را پس بدهد، بنابراین یا وام نمیدهند یا گران میدهند و سرمایهگذاری که میخواهد در آن کشور و شهر بیاید به همین ترتیب است، چون میگوید این کشورها و شهرها بیثباتاند. شاخصهای مختلف دارند؛ مثلاً در چشمانداز آینده ظرفیت فرودگاههای این شهر چقدر است؟ در چشمانداز آینده کیفیت زندگی چقدر است؟ کیفیت زندگی را میسنجند، فقر را میسنجند و بر همین اساس وام میدهند. برای همین مؤسسات رتبهبندی جدی بوده و مرجع هستند. این دورنمای واقعی است برای اینکه بدانیم حاکمیت در ایران برنامهای ندارد برای اینکه اقتصاد ایران دانشپایه شود و صنعتهایی که داشتیم هم همه ورشکست شدهاند. ولی حماقت مطلق بهخصوص در دوره احمدینژاد رخ داد که اجماع جهانی را بر علیه ایران شکل داد و خیلی افراد آگاهانه و ناآگاهانه توجیه کردند.
وضعیت فعلی ایران در سال پیشرو
اگر ایران در سال پیشرو برنامه تعامل با جهان را بچیند و عنوان کند و با اروپا درست کنار بیاید، مسلماً اروپا بازیاش را با آمریکا جدیتر میکند. ایران بازار بسیار خوبی برای اروپا است. اروپا میتواند ایران را از تحریم دربیاورد. اگر پولی که در دوره احمدینژاد به دست آمد با تدبیر به کار میرفت، زمینه این بود که اروپا در ایران چهار هزار میلیارد دلار سرمایهگذاری کند که حتی از تهران تا بندرعباس را مترو و قطار تندرو بزنیم. اروپا عمده پروژههایش را در اقلیم جغرافیایی خودش انجام داده است و در طرحهای دانشبنیان حاضر به سرمایهگذاری در ایران هستند.
اینکه در مورد چین و روسیه گفتیم که گرایش به شرق در سیاست خارجی ایران راهی به بیراهه است و اتخاذ استراتژی جایگزینی واردات سیاستی شکستخورده است، مثال و تجربه خود کشور چین درسآموز است. ایران میخواهد صنعت چین را وارد کند که البته تجربه چین نشان داده که سرمایهگذاری در هیچ کشوری برایش فایدهای ندارد و با سیاست جایگزین واردات نمیتوان وارد بازار جهانی شد و چرخه مبادله نابرابر که از استعمار ملی هم بدتر است را شکست. با صنعت چین که نمیتوانیم وارد بازار شویم! چین هم اجازه ندارد صنایع پیشرفته خود را که لایسنس کشوری دیگر را (آمریکا) را دارد به ما بفروشد. چرا کره شمالی دارای مازادی نیست؟ چین نمیتواند نقشی در توسعه کره شمالی داشته باشد، زیرا درجا از هم میپاشد و سیستم کره شمالی هم بهگونهای است که تغییر برایش تاب ناآور است و از هم میپاشد، مگر روش ویتنام را انتخاب کند. چین در حال حاضر کره شمالی را بهعنوان یک حربه نگاه میکند. رهبر کره نیز با چین این بازی را میکند که من هم میروم با آمریکا نزدیک میشوم! چون این دو رقیباند. ایران مثلاً ونهای چینی را بسازد به کجا میخواهد صادر کند تا بتواند پول چینیها را بدهد؟ بدتر از پیکان است و هیچ فایدهای برای ایران ندارد و سوریه هم بخواهد بخرد از خود چین میخرد.
چرا چین که ابرقدرت دوم اقتصادی جهان شده است مانند کشورهای پیشرفته سرمایهداری در همین بستر جهانیسازی قادر به صدور سرمایه نیست؟ زیرا هنوز دانشاش را ندارد. توان تبدیل دانش به فنّاوری قابلعرضه به بازارهای جهانی را ندارد. هر چیز که تولید چین است بنجل است و آن کالایی که به آمریکا صادر میکند خودش متعلق به سرمایهداران آمریکا است. ۱۲ هزار شرکت آمریکایی هستند که به چین رفتهاند و آنجا سرمایهگذاری کردهاند و اینکه چین نمیتواند این کالاهای دانش بر را به کشورهایی به غیر از اروپا و آمریکا صادر کند به این دلیل است که تحت لایسنس آنها است و حق صدور به کشور دیگری ندارد، ولی این بستر جذب فنّاوری و سرمایه در چین برای اقتصاد این کشور در حوزه رفاه و اشتغال بسیار مفید بوده و در آینده نهچندان دور این فنّاوریها بومی خواهند شد، کما اینکه همین تولیدات صادراتیاش مولود همین سیاست جذب سرمایه و فنّاوری است.
برای جمعبندی به این بپردازیم که چرا شعار کالای ایرانی، تولید ایرانی شعار منسوخشدهای است و راه بهجایی نمیبرد؟ کالای ایرانی مصرف را نشانه میگیرد. این شعار نسبت به شعار سال پیش که اقتصاد ایران باید دانشپایه شود یک عقبگرد استراتژیک است. بهجای اینکه به سمت تولید برویم که مازاد به دست بیاوریم، الگوی مصرف را میخواهند عوض کنند که شدنی نیست و عرق ملی هم که اینگونه به وجود نمیآید. عرق ملی زمانی به جوشش میآید که یک شایستهسالاری در نظام تصمیمگیری حاکم باشد، نمیگوییم یک دموکراسی!
در حوزه اقتصاد نرخ بهره ۲۰ درصد شد. چه کسی باید با ۲۰ درصد تولید باکیفیت کند؟ خیلی روشن است که وقتی تولیدکننده باید بهره ۲۰ درصد بدهد، کیفیت کار را ۵۰ درصد کاهش میدهد. دوم ساماندهی پشتیبانی از بخش مولد است. سوم اینکه تولیدکنندگان و روشنفکران ارگانیک بخشهای مختلف طبقات و اقشار اجتماعی باید بتوانند حداقل در قالب برنامههای پژوهشی جمع شوند و سامانمند با حاکمیت حرف بزنند. الآن هیچ نهاد حداقلی مستقل پژوهشی وجود ندارد. وجود یک هسته مستقل پژوهشی جزء لوازم کار است. هدف هم این نیست که گفته شود ما باید در حکومت هژمونی داشته باشیم، بلکه هدف باید تدوین و جا انداختن برنامه حداقل دموکراتیک باشد. غیر از این جنگ مواضع است. برنامه دموکراتیک ملی توسعه متوازن باید پایدار و مترقی باشد و بهطرف آن حرکت کنیم. زمانی برنامه دموکراتیک اصلاحات ارضی بود، الآن برنامه دموکراتیک اقتصاد دانشبنیان است. الآن برنامه دموکراتیک، دموکراتیکتر شدن شهرداریها است، شهرداری بهمثابه رشدگاه. بودجهریزی مشارکتی میشود انقلاب دموکراتیک کنونی! این کار پایه ما است.
لزوم تعیین مزیت نسبی در صنعت
پارادایم جایگزینی واردات یکی از دلایل بازماندگی صنایع از توسعه است. مشکلی که در طول دهه گذشته وجود داشته است، اکنون چنین موقعیتی را برای ایران رقم زده که نگاه حاکمیت و بهتبع آن صنعتگران و تولیدکنندگان به بازار داخل بوده است، درحالیکه تولیدکنندگان در سایر کشورهای توسعهیافته این دغدغه را دارند که چگونه میتوانند با سایر قدرتهای صنعتی دنیا مبارزه کنند. دستیابی به رشد و توسعه اقتصادی در این کشورها با برنامهریزی در بخش صنعت و در تولیدات صنعتی قابل رقابت صورت گرفته است و در این مسیر چگونگی تخصیص بهینه منابع و تعیین مزیتهای نوع تولید و صنعت امری استراتژیک است.
در کشورهای توسعهیافته صنعت بهعنوان موتور محرکه رشد اقتصادی در نظر گرفته شده است. در کشوری مانند ایران رانت فروش نفت، گاز و محصولات معدنی موتور محرک اقتصاد است! اما ایران نیز میتواند از تله رانتهای مالکانه خام فروشی رهایی یابد و در این زمینه پتانسیل خوبی دارد. رشد صنعت، در شرایط عادی تا دوره هشتساله دولت خاتمی بیش از ۱۰ درصد بود و با تجهیز امکانات و تخصیص منابع میتوانست برای رشد ۱۲ درصد نیز هدفگذاری کند. نوع سرمایهگذاریها، میزان مصرف داخل و اقلام صادراتی کشور در آن زمان بهگونهای بود که رشد صنعت بهصورت بالقوه بیشتر از سایر بخشها برآورد میشد. اگر بخش صنعت و معدن حدود ۲۰ درصد تولید ناخالص ملی باشد، میتوان انتظار ۴/۲ درصد رشد اقتصادی را از بخش صنعت و معدن داشت.
روش تشخیص اینکه یک کشور در چه بخشهایی از صنعت یا فنّاوری دارای مزیت است، میزان سهمی است که یک صنعت در تولید ناخالص داخلی یا رشد اقتصادی به خود اختصاص میدهد. یکی از شاخصها که برای تعیین مزیت نسبی یک کالا یا تولیدات یک صنعت مورداستفاده قرار میگیرد، شاخص مزیت نسبی آشکار شده (RCA) است که سهم صادرات یک کالا توسط یک کشور را در برابر صادرات جهانی این کالا مورد بررسی قرار میدهد. مزیت به این معناست که کالایی باکیفیتتر و با قیمت تمامشده پایینتری تولید شود. موضوع مزیت نسبی با تعیین آمارهای مربوط به تولیدات صنعتی در بازه زمانی مشخص و تحلیل روند آن با در نظر گرفتن سایر عوامل دخیل در صادرات، میتواند تصویر روشنتری از وضعیت قابلیتهای واقعی صادرات صنعتی کشور نشان دهد. شاخص RCA در مزیت نسبی آشکار شده در صادرات کالاهای تولیدشده و قابل رقابت در بازارهای جهانی، معیار اندازهگیری است. این شاخص نشاندهنده موقعیت رقابتی یک کالا در سطح جهان یا در یک منطقه خاص خواهد بود. با سیاست خارجی ایدئولوژیک و تنشزا در سطح جهان و منطقه و بدون داشتن روابط عادی و متعارف با آمریکا، بازی کردن با کارت اروپا فقط تا حد معینی جلوی تحریمها و تنشها را میگیرد و این بازی به مرحله پایانی خود دارد نزدیک میشود و با سیاست شکستخورده اتحاد ایران با چین و روسیه تتمه بضاعت تولید و صنعت ایران بهسرعت روبه اضمحلال میرود و نابودی تولید و کالای ایرانی قطعی است.
تولید صنعتی و محصولات داخلی ایران دارای توان رقابتی در سطح داخلی (مقابله با کالاهای قاچاق) و نیز منطقه و بینالمللی نیست. ایران در چه صنایعی دارای مزیت نسبی است؟ در شرایط کنونی و با در نظر گرفتن پیشنیازهای سیاست خارجی متعارف و عادی با منطقه و جهان تا کوتاهمدت ایران در زمینه تولید محصولات پتروشیمیایی، کانیهای غیرفلزی و برخی صنایع غذایی دارای مزیت است. در میزان رقابتی بودن یک محصول و کالا، هزینه دستمزد، نرخ مواد اولیه، مالیات، نوع ماشینآلات، نرخ استهلاک، کارمزد وامهای بانکی، نرخ ارز، بهرهوری ماشینآلات، بهرهوری کارگر، بهرهوری کل و هر آنچه باعث میشود که قیمت تمامشده بالاتر برود یا پایینتر بیاید، مزیت یک صنعت را دچار نوسان میکند.
در مورد برخی کالاهای قاچاق مشاهده شده که حتی تا ۱۰۰ درصد تعرفه و مجازات و جرایم سنگین برای آنها تعیین شده، اما باز هم مقادیر بزرگی و حتی بیشتر از تولیدات مشابه داخلی، بهصورت واردات و قاچاق وارد کشور شده است. این مسائل حاکی از عقبماندگی و منسوخ بودن صنایع ایران است. به دلیل رانت منابع در ایران و برخورداری از منابع طبیعی نفت و گاز، در زمینه صنایع پتروشیمی ایران مزیت وجود دارد، یعنی این شاخههای تولیدی-صادراتی ایران با توجه به سوخت نسبتاً ارزان در قبال کشورهای منطقه و همسایگان دارای مزیت هستیم! اگر تحریمهای پسابرجامی بر ایران اعمال شود، این صنایع مزیتهای خود را از دست خواهد داد و حتی به دلیل منع مبادلات بانکی و تحریم بانکی قادر به فروش آنها نخواهیم بود و مجبور خواهیم بود که این محصولات را قاچاقی ولی با زیر قیمت منطقه و جهان بفروشیم! اگر مزیتهای صنایع ایران را با مزایای صنایع در کشورهای پیشرفته مقایسه کنیم، متوجه میشویم که مزیت صنایع ایران عموماً به خاطر منابع طبیعی و رانتها است. درحالیکه صنایع در کشورهای توسعهیافته به فنّاوری دانشبنیان متکی هستند. صنایع در ایران از دانش بهره بسیار کمتری برده است و به همین دلیل بهرهوری صنایع در ایران کمتر است و مزیتها و رانت منابع که ابرچالش های زیستمحیطی را موجب شده است، جایگزین این کمبود دانش شده است. مزیت زمانی به وجود میآید که کالایی در میان کالاهای مشابه و با کیفیت مساوی، برای مصرفکننده قیمت کمتری داشته باشد؛ بنابراین اگر بخواهیم با کشوری که از حیث اقتصاد دانشبنیان از ایران جلوتر است، رقابت کنیم باید صنایع را به ازای کمبود دانش با جذب سرمایه و فنّاوری خارجی جبران کرد و این معضل فقط با یک سیاست خارجی غیرتنشآمیز قابلحل است.
منابع طبیعی در ایران به مزیت نسبی صنایع ایران تبدیل شده و صنایعی توانستهاند مزیت کسب کنند که اغلب دولتی بودهاند! سیاستگذاری دولت تاکنون بهگونهای بوده که منافع بورژوازی ملی را در نظر نگرفته است و میان منافع بورژوازی و منافع دولت و شبهدولتی ها به ضرر این فراکسیون تضاد ایجاد کرده است. اگر شرایطی فراهم شود که بورژوازی ملی سود کسب کند، اقدام به سرمایهگذاری مجدد میکند و صنعت خود را گسترش میدهد و منجر به افزایش اشتغال و رشد اقتصادی میشود و مالیات بیشتری میپردازد و بودجه دولت نیز متعادل میشود. بورژوازی بوروکراتیک (خصولتی ها) در سالهای اخیر بهکرات دست به سرکوب قیمتها زده است و موجب شده است که صنعتگران ملی به زیاندهی بیفتند. در این صورت از سرمایهگذاری بیشتر نیز پرهیز خواهند کرد و ضرر این امر را مردم میپردازند. این سیاست حاشیه سود تولیدکننده را از بین میبرد و او را دچار ضرر میکند. در چنین شرایطی کدام تولیدکننده عاقلی حاضر میشود با ضرر و زیان به تولید خود ادامه دهد؟!
اگر برخی کشورها توانستهاند در صنعت و فنّاوری صنعتی صاحب مزیت شوند، به این دلیل بوده است که تمرکز خود را به چند رشته صنعتی معطوف کردهاند. در ایران در طول سالهای گذشته چنین سیاستی را در پیش نگرفتهاند و نتیجه آن است که ایران نتوانسته در مقایسه با آنها مزیت بیشتری در صنعت به دست بیاورد. ریشه این فقدان تمرکز به پیش از سال ۱۹۷۰ بازمیگردد که در آن تئوری جایگزینی واردات مطرح بود. بهموجب این سیاست، کشورها با اعمال تعرفه و ایجاد موانع دیگر سعی میکردند از واردات جلوگیری کنند. ایجاد دیواری که تولیدکننده داخلی صرفاً به دنبال تأمین نیازهای داخلی باشد. این نگرش به دلیل انحصاری که ایجاد میکرد، تولیدکنندگان را از رقابت بازمیداشت و به ضرر مصرفکننده و نهایتاً کشورها تمام میشد. (شاهد مثال تولید خودرو در ایران) با به کار بردن این راهبرد تولیدکنندگان گویی خیالشان راحت بود و دیگر به دنبال نوآوری، بهبود کیفیت و کاهش هزینهها نمیرفتند.
در مرحله دانشبنیان شدن اقتصاد در جهان «استراتژی توسعه صادرات» در دستور کار قرار گرفت. روح کلی حاکم بر این استراتژی این بود که کالایی تولید شود که در بازارهای جهانی دست بالاتر را داشته باشد. در این شرایط، برای صنایعی که بهاصطلاح جدید بودند، دوران حمایتی برای رسیدن به بلوغ در نظر گرفتند. اشکالی که در کشورهایی نظیر ایران به وجود آمد این بود که این دوران حمایتی طولانی شد. آنگونه که صنعتگران و تولیدکنندگان از رقابتپذیری دور ماندند و پس از آن پدیده قاچاق شکل گرفت؛ بنابراین وضعیت کنونی صنایع ایران ناشی از سیاست جایگزینی واردات است؛ اما برگزینی و اتخاذ سیاست استراتژی توسعه صادرات فقط با اتخاذ سیاست تعاملی با آمریکا، جهان و منطقه امکانپذیر است.
طولانی شدن دوره حمایت رانتی از صنایع ایران به دلیل این است که توسعه صنعتی در ایران فاقد استراتژی توسعه صادرات است. شرایط ایران در این چهل سال شرایط عادی نبوده است و همیشه در شرایط بحرانی به سر میبرده و دانش توسعه پا نگرفته است. چهل سال کشور ما با رخدادهای انقلاب، جنگ و تحریم و تنشهای جهانی و منطقهای روبهرو بوده است. در شرایط بحرانی کشور، مردم و دولت باید کیان و موجودیت خود را حفظ کنند. در بحران فراگیر بیکاری دولت باید شغل ایجاد کند لذا مجبور است بسیاری از صنایعی را که قابلیت تولید ارزش اضافی ندارند و فاقد مزیت نسبی هستند، اما اشتغال قابلتوجهی ایجاد کردهاند با تزریق رانت حفظ کند و نمیتواند آنها را تعطیل کند؛ بهویژه در شرایطی که نرخ بیکاری زیاد است تعطیل کردن صنایعی که اشتغال ایجاد کردهاند خطاست. باید این صنایع تا مقطعی به فعالیت خود ادامه دهند، اما صنایع جایگزین دانشبنیان باید ایجاد شده یا توسعه پیدا کنند. رفتن به سمت اقتصاد دانشبنیان و صادراتی در شرایط تحریم، تنش، ماجراجویی و مداخلات در کانونهای بحرانی منطقه میسر نیست.
در باب کجفهمی یا بیفهمی اقتصاد دانشبنیان و استراتژی توسعه صادرات باید گفت که نگاه اقتصاد دولتی و روشنفکران رسمی آن و نیز صنعتگران و تولیدکنندگان و روشنفکران آنان به بازار داخل و مصرف داخلی بوده است، درحالیکه بر اساس الگوی توسعه صادرات، در زمان سرمایهگذاری باید به این اندیشید که چگونه با قدرتهای اقتصادی برتر و بعضاً سلطهگر میتوان مبارزه کرد و سهمی از بازار دنیا را به خود اختصاص داد و چرخه مبادله نابرابر را شکست. در شرایط جهانیشدن اقتصاد برای کشوری که تولید غیررقابتی دارد ادامه این مسیر تقریباً غیرممکن شده است؛ بنابراین برای ماندن در جهان رقابتی باید از نگاه صرف به داخل و دادن شعار تولید ملی و کالای داخلی پرهیز شود و به این اندیشید که چگونه میتوان مزیتهای اقتصاد کشور را افزایش داد. حاکمیت اگر درباره این استراتژی فاقد برنامه باشند، کشور از مرحله بحران و مشکل خواهند گذشت و سقوط و فروپاشی قطعی است. روند اقتصاد جهانی به سویی گرایش یافته است که اگر تولیدکنندگان اقتصاد برتر نتوانند از طریق رسمی و قانونی کالا را به مصرفکننده کشورها بفروشند از طریق سیستم گردشگری و مبادلات مرزی و قاچاق کالاهای خود را به داخل بازارهای کشورها پرتاب میکنند. اگر تعرفههای گمرکی کاهش بیابد، صنایع داخلی ورشکست میشوند. در شرایطی که استراتژی صنعتی جایگزینی واردات ایران را به مرحله عقبافتادگی از توسعه کشانده چه راهکارهایی میتواند مؤثر واقع شود؟
راهکارهایی چون افزایش کارایی، ارتقای سطح دانش توسعه و رقابتپذیری باید در دستور کار قرار بگیرد. در ایران منابع وجود دارد و فنّاوریهای صنعتی تا قبل از تشدید تحریمها چندان عقبافتاده نبود و ماشینآلات، اغلب از کشورهای اروپایی نظیر آلمان، ایتالیا، ژاپن و… خریداری و به کار گرفته شدهاند، ولی به علت مستهلک شدن باید نوسازی شوند و این مسیر در گرو یک سیاست خارجی و مسالمتآمیز و بی تنش با دنیاست؛ بنابراین ضرورت دارد از سیاست حمایت از کالای داخلی دست برداریم و بهجای آنکه با تولیدکنندگان محلی-داخلی رقابت شود، به رقابت با تولیدکنندگان بینالمللی یا تأمینکنندگان بازارهای بینالمللی روی آورد. چین بعد از چهل سال از شعار مبارزه با امپریالیسم دست کشید و جدیداً هم رهبر چین در ملاقات با ترامپ گفت ما میتوانیم چهل سال دیگر در مسیر دوستی و همزیستی و تعامل باهم باشیم. ایران هم باید مسیر چین، ویتنام، هند، برزیل و… را برود.
3 پاسخ
بسیار مستدل و روشنگرانه بود… و متاسفانه سقوط و فاجعه قطعی است..
بسیار مستدل و روشنگرانه بود… و متاسفانه سقوط و فاجعه قطعی است..
سپاسگزاریم جناب آصفی
دیدگاهها بستهاند.