همیشه باید میان آرزو/آرمان/هدف با واقعیت تمایز قائل شد. عدم توجه به این تمایز، آدمی را گرفتار پندارگرایی و خیال اندیشی کرده و آرزوهای خود را واقعیت موجود قلمداد می کند.
نظام دیکتاتوری مستقل از آرمان و هدف مخالفان اصلی که گذار مسالمت آمیز به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، به کار خود ادامه می دهد. بنابراین، دموکراسی خواهان باید به واقعیت های موجود، جنگ قدرت جناح های رژیم و تحولات آن به دقت توجه کرده و تا جایی که بتوانند بر سمت و سوی رویدادها- به سود دموکراسی و حقوق بشر- تأثیر بنهند.
واقعیت ها به قرار زیرند و رهبری آینده در این سیاق انتخاب خواهد شد.
یکم- جمهوری اسلامی بیش از ۳۷ سال به بقای خود ادامه داده و این بنا بر ستون هایی قرار گرفته که نفی کنندگانش آگاهانه و غافلانه حاضر به دیدنشان نیستند.
دوم- ولایت فقیه اساس جمهوری اسلامی است. قانون اساسی متعارض جمهوری اسلامی به او قدرت “مطلقه” بخشیده است.
سوم- آیت الله خامنه ای در ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ به دنیا آمد. ۲۹ فروردین (۱۳۹۵) وارد ۷۸ سالگی می شود و احتمال مرگ در چنین سنی طبیعی است.
چهارم- آیت الله خامنه ای بیمار است. دو بار مورد عمل جراحی قرار گرفته است. مطابق شایعه ها بیماری سرطان پروستات دارد. برخی از جدی بودن بیماری او سخن می گویند.
پنجم- آیت الله خامنه ای در ۱۳۹۴/۱۲/۲۰ در دیدار با اعضای مجلس خبرگان از احتمال بالای انتخاب رهبر توسط مجلس خبرگان آینده سخن گفت: “احتمال این که این دورهای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست؛ آن وقتیکه بنا است رهبر انتخاب بشود، ملاحظات و رودربایستیها را کنار بگذارند…مصلحتاندیشیهای شخصی رعایت نشود؛ رودربایستیها رعایت نشود؛ مرّ حقیقت و آنچه وظیفهی انسان است”.
ششم- سخن گفتن از جدی بودن بیماری آیت الله خامنه ای و احتمال بالای مرگ او موجب می شود که مریدانش غمگین شوند و عده ای را هم به دلسوزی برای او سوق دهد. برخی بر این باورند که جدی بودن بیماری او دروغ است و توسط خود او و اطرافیانش به آن دامن زده می شود که چهره ای در حال مرگ و مظلوم از او ارائه کنند. اما او فاقد شخصیت کاریزماتیک آیت الله خمینی است. بدین ترتیب موج آفرینی دلربایانه- با آن همه فسادهای عظیم و قدرت های بزرگ اقتصادی تحت امرش- امکان پذیر نخواهد بود.
هفتم- هر چه بیشتر از بیماری آیت الله خامنه ای و احتمال نزدیک بودن مرگش سخن گفته شود، فصل الخطاب بودنش، زوال و فرسایش بیشتری پیدا خواهد کرد. جناح های گوناگون حکومت که درگیر نزاع بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/اطلاعات/منزلت اجتماعی بوده و هستند، به طور جدی به این خواهند اندیشید که چگونه به راه خود رفته و بکوشند تا بر قدرت خو بیفزایند و در تعیین جانشین او نقش جدی بازی کنند.
هشتم- افراطی ترین بخش های نظام، به خوبی آگاهند که فاقد پایگاه اجتماعی بوده و هستند و قدرت آنان ناشی از نهادهای انتصابی و دوپینگ و تقلب در نهادهای انتخاباتی است. اگر میانه روهای رژیم نتوانند ائتلافی حول محور اساسی ترین مسائل- به عنوان مثال: امنیت ملی و منطقه ای، مسائل و مشکلات اقتصادی- تشکیل دهند و افراطی ها را به حاشیه برانند، در این صورت، افراطی ها ممکن است با نادیده گرفتن سازوکارهای موجود قانون اساسی، به روش های دیگری کل حکومت را تصاحب کنند. به عنوان مثال، بازگشت سرلشکر محسن رضایی به سپاه پاسداران و شاخ و شانه کشیدن هر روزه اش، نشان می دهد که او امید به دست یابی به مراتب بالاتر قدرت از طریق انتخابات را صد در صد از دست داده است.
نهم- سمت و سوی تحولات بین المللی و منطقه ای نقش کاملاً موثری در افزایش یا کاهش قدرت افراطی ها، میانه روها و اصلاح طلبان بازی خواهد کرد. چه کسی رئیس جمهور آمریکا خواهد شد؟ توافق هسته ای با بدعهدی های آمریکا، یا رئیس جمهور بعدی این کشور چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ آیا نزاع بین ایران و آمریکا این بار بر سر موضوعاتی چون موشک های دوربرد و حمایت از تروریسم- حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین- افزایش خواهد یافت؟ جنگ قدرت منطقه ای ایران و عربستان سعودی به کجا خواهد کشید؟ عراق، سوریه، یمن، لیبی، مصر، ترکیه و خصوصاً کردهای منطقه چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟
دهم- آیت الله خامنه ای به مقتضای ولایت مطلقه و شأنی که برای خود قائل است، تقریباً در همه حوزه ها دخالت کرده و می کند. تعیین جانشین- ولی فقیه بعدی- مهمترین مسأله نظام است. وقتی خامنه ای در امور فاقد اهمیت دخالت می کند، چگونه می تواند در این امر اساسی بی طرف باقی بماند و نکوشد تا فرد مورد نظر خود را جانشین خود سازد(در ۱۳۹۴/۰۱/۱۳ در مقاله “آینده رهبری نظام جمهوری اسلامی پس از آیتالله خامنهای” که در “فارین افرز” منتشر شد، به این مسأله پرداخته بودم). با این همه بهتر است آیت الله خامنه ای به جای تعیین جانشین خود، محل دفن خود را روشن سازد تا هزینه سنگینی بر سر مردم بی چاره آوار نکند(رجوع شود به مقاله “مرقد آیت الله خامنهای“).
یازدهم- مطابق اصل یکصد و نهم قانون اساسی رهبر باید دارای شرایط و صفات زیر باشد:
“۱- صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه. ۲ – عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام. ۳ – بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری. در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد مقدم است.”
آیت الله خامنه ای و اعضای مجلس خبرگان رهبری این شرایط را مد نظر قرار خواهند داد. آنان رهبری سالخورده را انتخاب نخواهند کرد که همه در انتظار مرگش باشند. همچنین رهبر باید مدیر، مدبر، قدرتمند و شجاع باشد. نشانه هایی در سوابق نامزدها برای ارزیابی این موارد وجود دارد. به سه مورد زیر بنگرید:
آیت الله ناصر مکارم شیرازی متولد ۱۲ آذر ۱۳۰۵ است. قرار دادن فردی ۹۰ ساله به عنوان نامزد احتمالی رهبری به طنز بیشتر شبیه است تا واقعیت.
آیتالله جوادی آملی متولد ۱۳۱۲– ۸۳ ساله- است. علاوه بر سن بالا، فاقد تجربه کار اجرایی است که ملاکی برای ارزیابی “تدبیر، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری” قرار گیرد. فاقد سوابق مبارزاتی در زمان شاه و پس از انقلاب است تا ملاکی برای ارزیابی “شجاعت” قرار گیرد.
سید حسن خمینی متولد اول مرداد ۱۳۵۱ است. مستقل از “عدم احراز صلاحیت علمی” اش توسط شورای نگهبان، جوان بودن، فاقد هرگونه سوابق اجرایی در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی است که موید مدیریت و قدرت باشد. خواست و آرزوی اعتدالیون و اصلاح طلبان یک چیز است، اما واقعیت چیزی دیگر. البته دیدار برخی از مراجع تقلید با حسن خمینی پس از رد صلاحیتش، پاسخی از جانب مراجع تقلید سنتی به عمل آیت الله خامنه ای و شورای نگهبان بود.
دوازدهم- علی خامنهای متولد ۲۹ فروردین ۱۳۱۸، دارای سوابق مبارزاتی قبل از انقلاب است. یکی از اعضای شورای انقلاب بود و از ابتدأ به وزارت دفاع و شورای عالی دفاع رفت. سپس دو دوره به ریاست جمهوری رسید. در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، در ۵۰ سالگی، به رهبری جمهوری اسلامی انتخاب شد.
با توجه به این پیشینه، برای اصلاح طلبان و اعتدالیون سه فرد زیر بهترین نامزدهای احتمالی اند:
الف- هاشمی رفسنجانی یکی از دو سه چهره اصلی جمهوری اسلامی و از قدرتمندترین افراد این نظام بوده است. اما اگر همه دشمنان جدی اش را هم نادیده بگیریم، او متولد ۳ شهریور ۱۳۱۳- در آستانه ۸۲ سالگی- است. ۵ سال از خامنه ای بزرگتر است و هرچه خامنه ای بیشتر عمر کند، سن هاشمی هم افزایش یافته و حتی اگر زنده بماند، احتمال انتخابش به شدت کاهش خواهد یافت.
ب- سید محمد خاتمی متولد ۲۱ مهر ۱۳۲۲ – در آستانه ۷۳ سالگی- است. خاتمی سال ها وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. سپس ۸ سال ریاست جمهوری را بر عهده داشت. با این که دارای بیشترین نفوذ اجتماعی است، اما هیچ گاه عضو مجلس خبرگان رهبری نبوده و به عنوان یکی از “سران فتنه” در تحریم خبری و تصویری- و در برخی موارد شرکت در مراسم ختم و ازدواج- است. اینک در میان روحانیون زنده هیچ فردی دارای اعتبار سید محمد خاتمی در میان روشنفکران و طبقه متوسط نیست.
پ- حسن روحانی متولد ۹ دی ۱۳۲۷ – در آستانه ۶۸ سالگی- است. چندین دوره نماینده مجلس بوده و در طول دوران فرماندهی هاشمی رفسنجانی در جنگ، در کنار او بوده است. نماینده آیت الله خامنه ای در شورای عالی امنیت ملی بوده است. در سال ۹۲ به ریاست جمهوری رسید و به وعده خود درباره توافق هسته ای با دولت های غربی عمل کرد. عضو مجلس خبرگان رهبری بوده و بدین ترتیب، درباره اجتهادش حرف و حدیث وجود ندارد. آیت الله خمینی به طور علنی بارها از خامنه ای تجلیل کرد، اما خامنه ای به طور علنی در حال نبرد با این سه تن است.
هاشمی در سوم فروردین در توئیتی نوشته بود: “فردای دنیا، دنیای گفتمان هاست نه موشک ها…”. آیت الله خامنه ای در سخنرانی ۱۳۹۵/۰۱/۱۱ گفت اگر این سخن آگاهانه بیان شده باشد، “خیانت است“. این موضوع که هاشمی در ۱۲ فروردین ۱۳۹۵ توئیت قبلی را تکذیب کرد و متن کامل سخنش
(“دنیای فردا، دنیای گفتمان هایی نظیر انقلاب اسلامی است، نه موشکهای قاره پیما و بمبهای هستهای …) را منتشر کرد، به کلی فاقد اهمیت است. مسأله این است که تقابل هاشمی با خامنه ای به مرحله ای رسیده است که آیت الله خامنه ای به طور علنی هاشمی رفسنجانی را “خائن” قلمداد می کند. گویی وقت مدارای با هاشمی پایان یافته و خامنه ای احتمالاً رویکرد آیت الله خمینی با آیت الله منتظری را الگو قرار داده است.
آیت الله خمینی هم در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ “عزل آیت الله منتظری از رهبری آینده نظام” نوشت :”تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام…از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد”. خامنه ای به شدت از حذف “مثلث جیم” عصبانی است و خود بهتر از هر کس می داند که جنتی را چگونه شانزدهم کردند.
وبسایت های سپاه نیز به حملات خود به هاشمی شدت بخشیده و با استناد به سخنان خود او می نویسند:”ممکن است روحانیت سرشناس هم خیانت کند“. جواد کریمی قدوسی نماینده مردم مشهد- از اعضای جبهه پایداری- هم گفت که سخنان هاشمی رفسنجانی آگاهانه بوده و “باید سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی کشور و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اسناد این خیانت و این موضعگیری خیانتکارانه را برای مردم منتشر کنند”.
در مورد حسن روحانی هم وضعیت اقتصادی به گونه ای است که اصول گرایان به دنبال به زیر کشیدن روحانی هستند، دیگر چه جای سخن گفتن از رهبر شدن روحانی؟ ولی آینده گشوده است و عملکرد و توازن قوا تعیین کننده خواهد بود.
سیزدهم- نامزدهای مورد نظر آیت الله خامنه ای و مریدانش را باید در “مثلث هَخَلْ” – هاشمی شاهرودی، مجتبی خامنه ای، صادق لاریجانی- جست و جو کرد.
مجتبی خامنه ای متولد ۱۳۴۸ و داماد غلامعلی حداد عادل است. مجتبی خامنه ای عمدتاً نقش هماهنگی نیروهای سرکوبگر را در بیت بر عهده دارد. برای اولین بار نام وی به طور علنی در نامه اعتراضی مهدی کروبی به آیت الله خامنه ای در مورد تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ به میان آمد. در همان زمان علی اکبر ناطق نوری که مسئولیت هماهنگی نیروهای اصول گرا را بر عهده داشت، و علی لاریجانی نامزد رسمی ریاست جمهوری آنان بود، ناگهان خود را دور خورده دید. مجتبی خامنه ای در آخرین لحظات محمود احمدی نژاد را انتخاب کرده بود. ناطق نوری- به عنوان مسئول بازرسی دفتر خامنه ای، در دیدار خصوصی به خامنه ای اعتراض کرده بود که آقازاده شما- مجتبی- در انتخابات دخالت کرده و به گروه های اصول گرا گفته نامزد ما محمود احمدی نژاد است. آیت الله خامنه ای در پاسخ ناطق نوری گفته بود:”ایشان برای خودشان آقایی هستند”.
مریدان سفت و سخت آیت الله خامنه ای و بخشی از سازمان سرکوب به دنبال رهبری مجتبی خامنه ای هستند. پس از سکته مغزی آیت الله طبسی و بستری شدن او در بیمارستان، مجتبی خامنه ای به مشهد سفر کرد تا در بیمارستان به عیادت واعظ طبسی برود. رسانه های اصول گرایان افراطی گزارش های مختلفی پیرامون اوج سادگی این سفر انتشار دادند که این عمل معنایی خاص داشت. به لینک های ۱ و ۲ و ۳ و ۴ بنگرید) غلامعلی حداد عادل و فرزندش فریدالدین حداد عادل هم کوشیدهاند تا با تعریف و تمجید از مجتبی خامنهای چهره مطلوبی از او ارائه کنند.(۱ و ۲ )
با همه اینها، مجتبی خامنه ای، فاقد سوابق مدیریتی در حکومت جمهوری اسلامی است. او عضو مجلس خبرگان رهبری نبوده و با توجه به وظایفی که در بیت رهبری دارد، معلوم نیست چه مدت وقت صرف خواندن فقه و اصول نزد آیت الله مصباح یزدی و هاشمی شاهرودی کرده است. آیت الله خامنه ای هم شخصاً نمی خواهد برخلاف مشی آیت الله خمینی عمل کند.
در میان “مثلث هَخَلْ” ، صادق عراقی و هاشمی عراقی که خود را صادق لاریجانی و هاشمی شاهرودی معرفی کرده اند، دارای اهمیت بیشتری هستند. هر دو سال ها عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری بوده و هریک به مدت ۱۰ سال ریاست قوه قضائیه را بر عهده داشته است. بدین ترتیب، نه تنها صلاحیت فقهی شان احراز شده، بلکه ۱۰ سال ریاست قوه قضائیه می تواند ملاک تأیید مدیریت و تدبیر و قدرت آنان به شمار رود. در مورد صفت “شجاعت” مورد نیاز رهبری، این دو شجاعانه مخالفان را سرکوب کرده اند. در دوران ریاست این دو بر قوق قضائیه، صدها روزنامه توقیف شد، صدها تن زندانی و شکنجه شده و تعدادی هم کشته شدند. اما افتخار سرکوب جنبش سبز نصیب صادق لاریجانی شد. در عین حال، اصلی ترین مشکل این دو به قرار زیر است :
الف- ولایت مطلقه فقیه
ولی فقیه شخص اول سیاسی کشور و دارای قدرت مطلقه است. مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ولی فقیه می بایست از میان یکی از “مراجع تقلید” انتخاب می شد. در بازنگری قانون اساسی، شرط مرجعیت و اعلمیت به شرط اجتهاد تقلیل یافت، اما “ولایت فقیه” به “ولایت مطلقه فقیه” افزایش یافت(اصل ۵۷ قانون اساسی).
مطابق اصل ۱۱۵ قانون اساسی، رئیس جمهور باید “ایرانی الاصل” باشد، اما چنین شرطی در ویژگیهای رهبر در قانون اساسی قید نشده است. در زمان تصویب قانون اساسی در سال ۱۳۵۸، وقتی نوبت به اصل ولایت فقیه رسید، سیداحمد خمینی- فرزند قدرتمند آیتالله خمینی- در ۲۳ مهرماه ۱۳۵۸ در نامهای به آیتالله منتظری- رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی- از او خواست شرط “ایرانی بودن” برای رهبر یا شورای رهبری حتما منظور شود. او در این نامه نوشت:
“مجاهد بزرگوار حضرت آیت الله منتظری، رئیس مجلس خبرگان دامت برکاته. امروز من باب فضولی وارد مجلس خبرگان شدم. بحث راجع به تصویب مشاغل فقیه در آینده بود. فرماندهی کل قوا، عزل و نصب رئیس جمهور و خیلی از مشاغل دیگر که تعارف بود. مساله ای که برایم طرح شده این است که اگر فقیه مثل مرحوم آیت الله کاشف الغطا یا مرحوم آیت الله حکیم عراقی بود و یا یک فقیه پاکستانی یا کویتی اعلم زمان بود و مردم ایران همه او را به عنوان مرجع و رهبری برگزیدند و در نتیجه احتیاج به شورای رهبری نبود، زیرا شورای رهبری در صورتی است که تمام مردم از این نفر پیروی نکرده باشند، مثل این زمان نسبت به امام که شورای رهبری معنا ندارد در این صورت اگر بین عراق و ایران جنگ درگرفت و طبق قانون تصویب شده، فرمانده کل قوای ایران یک عراقی بود چه می شود کرد؟ چه آنچه اگر بگوید بجنگید، دستور جنگ با کشور خود صادر کرده است و اگر دستور بدهد تکلیف ما چیست؟ رئیس جمهور کشور ایران را یک عراقی نصب می کند و همچنین عزل. اگر بگویید اسلام مرز ندارد، شوخی است و بدیهی است که مرزها سرجایش باقی است و از طرف دیگر نمی توان از غیر اعلم ایرانی با وجود اعلم عراقی پیروی کرد. به این معنا که نمی شود غیرایرانی را پهلوی فقیه گذاشت و فقیه را فقط ایرانی دانست، چون شرط ولایت، عدالت و اعلمیت است و بس. بنابراین نتیجه می گیریم امکان این معنا وجود دارد که یک عراقی بر مردم ایران ولایت داشته باشد و حال آن که طبق قوانین کشور عراق، او داری هیچ سمت و منصب قانونی نمی باشد بلکه چه بسیار اتفاق افتاده است که بعضی از فقها را چون مرحوم آیت الله حکیم که او را عملا زندانی کردند یا خود امام که در زمان شاه او را زندانی و تبعید نمودند و بنا بر فرض شورای رهبری هم اگر اکثریت فقها غیر ایرانی که یکی از عراق و یکی از پاکستان و یکی از کویت و یا جاهای دیگر تشکیل دادند، بازهم اشکال بزرگتر پیش می آید. امیدوارم برای روشن شدن مطلب جواب را به طور علنی پاسخ فرمایید. مخلص شما. احمد خمینی”.
این نامه چندان مورد توجه اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی قرار نگرفت.
ب- انتخاب اولین رئیس جمهور و مسأله جلال الدین فارسی
وقتی نوبت انتخاب اولین رئیس جمهور رژیم رسید، حزب جمهوری اسلامی جلال الدین فارسی را به عنوان نامزد خود معرفی کرد. مخالفان حزب جمهوری اسلامی این مسأله را مطرح کردند که او “ایرانی الاصل” نبوده و افغانی است.
جلالالدین فارسی توضیح داد که پدرش ۸۰ سال پیش از این تاریخ از هرات به مشهد آمده، ولی شناسنامه ایرانی نگرفته و از گذرنامه افغانی استفاده میکرده ولی خود وی در مشهد به دنیا آمده و شناسنامه ایرانی دارد.
هاشمی رفسنجانی گفت، امام پرونده را خواستند. من به همراه جلال الدین فارسی به خدمت امام رفتیم و امام پس از بررسی فرمودند که ایشان ایرانیالاصل نیست و بهتر است که خودشان کنار بروند. جلال الدین فارسی طی نامه ای به حزب جمهوری اسلامی از نامزدی انصراف داد. وزارت کشور هم چون امام فرمودند ایشان را حذف کرد.
پ- عراقی زادگان “مثلث هَخَلْ”
با این که رئیس جمهور در قانون اساسی اول فاقد اختیارات کنونی بود و اکثر اختیارت کنونی در دست نخست وزیر قرار داشت، و با این که جلال الدین فارسی در ایران به دنیا آمده و دارای شناسنامه ایرانی بود، آیت الله خمینی برای رفع هرگونه شبهه ای نامزدی وی را نپذیرفت. حال چگونه می توان پذیرفت فردی زاده عراق رهبر ایران شود که دارای “ولایت مطلقه” است؟
هاشمی شاهرودی متولد ۱۳۲۷ نجف- ۶۸ ساله- است. صادق لاریجانی متولد ۱۳۳۹نجف – ۵۶ ساله – است. هاشمی شاهرودی از بدو تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی ساکن عراق بود. پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و ریاست “مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق” را بر عهده گرفت. به عنوان رئیس این مجلس در سال ۱۳۶۶ در مصاحبه ای با روزنامه رسالت خود را “عراقی” معرفی کرد. در مصاحبه دیگری- به احتمال بسیار با “صبح صادق”- گفت با چه زبانی بگوئیم “عرب” هستیم؟ آیا هاشمی شاهرودی بارها به دروغ خود را عرب و عراقی معرفی کرد و در رأس مجلسی قرار گرفت که هدفش سرنگونی صدام حسین و برپایی حکومت اسلامی در عراق بود؟
با وجود آن همه مجتهد “حدث شناس” چه نیازی است که عراق زادگان “مثلث هَخَلْ” را رهبر جمهوری اسلامی سازند(رجوع شود به مقاله “خبرگان در دشت شقایق − رابطه وثیق خروج “حَدَث” و انتخاب ولی فقیه“).
این دو به دلایل عدیده فاقد عدالت هستند. در شورای نگهبان هزاران نامزد انتخابات را بدون هیچ دلیلی رد صلاحیت کرده اند. در قوه قضائیه از هر ابزاری برای سرکوب مخالفان، منتقدان و رقبا استفاده کرده اند. افراد بی گناه بسیاری را زندانی و شکنجه کرده اند. خانواده هایشان در فساد مشارکت مستقیم داشته و دارند.
صادق لاریجانی برادر زمین خوارش- محمد جواد لاریجانی- را مسئول حقوق بشر قوه قضائیه کرده است. این فرد فاسد با تندترین و هتاکانه ترین سخنان علیه گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر، به جای پاسخگویی، نقش مهمی در محکومیت ایران داشته است. محمد جواد ظریف بارها خواستار آن شده که جواد لاریجانی به عنوان نماینده ایران به ژنو اعزام نشود، اما صادق لاریجانی گوشش شنوایی در این مورد ندارد(رجوع شود به مقاله “چرا اصلاح طلبان و اعتدالیون به دنبال حذف صادق لاریجانی هستند؟ “). صادق لاریجانی در انتخابات مجلس خبرگان در عرض یک ماه پنج بار به استان مازندران سفر کرد و مبالغ گزافی میان ائمه جماعات مساجد توزیع کرد، با این همه با تقلب به مجلس راه یافت(رجوع شود به مقاله “چیزی جور درنمیآید! − لزوم بررسی سنجشگرانه آرای صادق لاریجانی، احمد خاتمی و علم الهدی“).
چهاردهم- برای آن دسته از مخالفان که هدفشان گذار مسالمت آمیز ایران از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، این که چه کسی زمام جمهوری اسلامی را در دست داشته باشد دارای اهمیت فراوان است. اگر خاتمی رهبر جمهوری اسلامی باشد با وضعیتی متفاوت از وضعیتی روبرو خواهیم بود که یکی از اعضای “مثلث هَخَلْ” در رأس جمهوری اسلامی قرار گرفته باشد. اگر خاتمی یا روحانی رهبر شوند، با گذار همراهی خواهند کرد، اما اگر یکی از اعضای “مثلث هَخَلْ” رهبر باشد، مخالفان را به گلوله خواهند بست.
منبع: رادیو زمانه