کنشگران جامعه مدنی ایران، و پیگیران عرصه فرهنگ و هنر با انتشار خبر بیماری استاد محمـدرضا شجریان در کشاکش با دلنگرانی و تأسف بودند که خبر تلخ بیماری دکتر علیرضا رجایی، روزنامهنگار و صاحبنظر سیاسی نیز از راه رسید، و اینک خبر افسوسبار سرطان کلیهی دکتر امید کوکبی، نخبهی فیزیک اتمی هم منتشر شد.
نگارنده نه در مقام تلاش برای کشف میزان وابستگی و پیوند بیماری شجریان و رجایی و کوکبی با رفتارهای خشن و سرکوبگرایانهی اقتدارگرایان حاکم در ایران است و نه در این حوزه، دادهها و دانش لازم را داراست؛ اما نمیتوان از کنار برخی ابهامها و پرسشهای وابسته بهراحتی عبور کرد.
چنانکه برخی پژوهشها نشان دادهاند، شرایط استرسزا موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن میشود و نمیتواند چنانکه باید با عامل سرطانزا به مقابله برخیزد؛ با این مفروض، آیا تحمیل شرایط آکنده از استرس حاد و مزمن به نخبگانی چون رجایی و کوکبی، تشدیدکنندهی بیماری حاد آنان نبوده است؟
برخی محققان معتقدند طول مدت زیست در محیط استرسزا و میزان و کیفیت آن ازجمله عوامل موثر در ایجاد و گسترش سرطان است؛ آیا زندگی در شرایط زندان و تهدید و خشونت مستقیم و غیرمستقیم، حبس در سلول انفرادی و اعمال فشارهای گوناگون (از تلاش برای اعتراف دروغین در مورد کوکبی گرفته تا ایجاد ناامنی برای خانواده رجایی) در ایجاد بیماری و گسترش آن دخالت نداشته است؟
تشخیص سریع و به موقع سرطان، یکی از عوامل مهم در پیشگیری از افزایش عوارض منفی آن است؛ آیا عدمهمکاری لازم مسئولان و نیروهای امنیتی حاکم بر زندانها، و همچنین فقدان امکانات پزشکی لازم در زندانها، موجبی برای تشدید سرطان نیست؟ اگر ایشان مجال کافی و امکان لازم برای پیگیری بیماری و تشخیص دلیل و ریشهی درد و کسالت خود داشتند، آیا درمان آسانتر و مطمئنتر و با درد و رنج کمتر ممکن نبود؟
پرسشهای از این دست، کم نیست؛ و اینها مستقل از پرسش اساسی در مورد سرکوب نخبگان و منتقدان و مخالفان و دگراندیشان در جمهوری اسلامی است. اینکه راست افراطی بیپروای قانون و مذهب و حقوق بشر و عرف و اخلاق، و از سر عطش به تداوم اقتدار غیردموکراتیک و پیشبرد پروژههای ایدئولوژیکاش، اعمال خشونت علیه کنشگران جامعه مدنی را در دستور کار قرار داده است.
از منظر پیش، میتوان مدعی شد که دستگاههای سرکوب و بازوهای اعمال خشونت اقتدارگرایان حتی پس از محبوس ساختن منتقدان و مخالفان، آگاهانه چشم بر بیماری و تحلیل رفتن ایشان فرومیبندند.
نیازی به فهرست کردن اسامی زندانیان سیاسی بیمار نیست؛ مورد رجایی و کوکبی، بهقدر لازم ناگوار و آکنده از شاهد است.
مهرماه سال گذشته، بیبی حقنظری، مادر امید کوکبی در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی نوشت که پسرش در زندان «دچار مشکلات و بیماریهای متعدد شده»؛ مادر کوکبی خطاب به نفر نخست نظام سیاسی، تاکید کرد: «امید با درد فراوان و بدون هیچ درمانی تابهحال در طول این دوره چهار بار سنگ کلیه دفع کرده، مشکلات شدید معده داشته و تاکنون چهار عدد از دندانهایش را از دست داده و خصوصا اینکه بهخاطر فشارهای زیاد زندان دچار تپش قلب و مشکلات قلبی شده است و علیرغم تجویز و تاکید پزشک زندان مبنی بر ضرورت درمان درخارج زندان، همچنان از درمان محروم مانده است.»
کوکبی در بندی از اوین محبوس بود که نور آفتابی بر آن نمیتابد؛ او در متن استرسها و مصائب و محدودیتها و رنجهای غیرقابل توصیف، ایام حبس غیرمنصفانه را میگذرانید؛ ازجمله این که به روایت مادرش در همین نامه به رهبری، به وی «اجازه خواندن کتابهای فیزیک و درسی داده نمیشود» و او در پنج سال حبس «حتی یک ساعت مرخصی درمانی یا برای دیدار با خانواده یا حتی امکان ملاقات با وکیلاش برای مشورت در دادرسی پرونده را نداشته است.»
فشارهایی از این دست، البته قابل محاسبه نیست؛ فشارهای غیرانسانی مانند عدم اعطای مرخصی به علیرضا رجایی برای شرکت در آیین تشییع و تدفین پدر مرحوماش؛ یا سختگیری غیرانسانی و غیرقانونی برای مرخصی درمانی وی در ایام حبس، و بیتوجهی دادسرای اوین و دادستانی تهران به یک درد بهظاهر ساده در دندان؛ که حالا تبدیل به بیماری سخت و پرحاشیه شده است.
چند هفته پیش، دکتر محمـدحسین رفیعی، فعال ملی ـ مذهبی محبوس در اوین ـ که خود شاهدی دیگر از این دست فشارهاست ـ در گزارش کوتاهی از اوین خبر داد: «مجلس یادبود فوت پدر یک همبند مسیحی کرد بود… به زحمت اجازه دادند مجلس در حسینیه برگزار شود ولی به صاحب عزا اجازه ندادند که از بلندگو دعای خود را از “کتاب مقدس” بخواند… آدم میماند از این همه محدودیت و “قانونگرایی” مسئولان زندان…»
این، نمونهای است از فشارهایی که جز زندانی مظلوم، کسی را یارای محاسبهی شدت و گسترهی عوارض آن نیست.
از پیامدهای پارازیت و بنزینهای آلوده و سرکوب و اعمال محدودیتهای غریب در جامعه گرفته تا سختگیری برای صدور مجوز کنسرت و اجرای استاد موسیقی، و از تکیه به خشونت و سانسور و تحریف حقیقت و ترویج دروغ منتهی شده به فرار مغزها و مهاجرت نخبگان و انزوای کنشگران جامعه مدنی گرفته تا سوءاستفادههای اقتصادی و اعمال فشار مشدد بر زندانیان سیاسی و عقیدتی، عوارض سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، راست افراطی قابل برآورد نیست.
دکتر علیرضا رجایی و دکتر امید کوکبی، تنها نخبگان مظلومی نیستند که قربانی خشونت غیرانسانی راست افراطی شدهاند؛ آنان تنها دو شاهد برجسته و جدید محسوب میشوند.
راست افراطی نه تنها چون سرطانی دامن ایران را گرفته، بلکه عاملی برای ناتوانسازی اندیشمندان و فرهیختگان ایران است.