عباس امیرانتظام بخشی از تاریخ معاصر ماست و سرنوشت او نشان از آمال و مطالبات تحققنیافته است و این ناکامی رنج بزرگ ملی است که همهی ما را رنجور و بیتاب کرده.
اما این فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکهی تاریخ معاصر «مقاومت» زنان و مردان شجاع و وطندوستی است که برای آزادی مردم ایران رنجهای بسیار کشیدهاند و رنج شلاق و حبس و حرمان را به جان خریدهاند.
بنابراین و از این رو عباس امیرانتظام برای همهی ما نمادی از مقاومت در برابر استبداد تاریخی است؛ نمادی از فضیلت شجاعت در برابر اقتدارگرایی و تحقیر و تخفیف انسان است و نمادی از وطندوستی آرمانخواهانه است که در پی ایرانی دموکراتیک و توسعهگراست.
واکاوی آنچه بر امیرانتظام گذشت ضرورتی است تاریخی، تا در پی آن دریابیم که چگونه اختاپوس استبداد و منفعتخواهی فرقهای چگونه خود را بر مردمانی تحمیل میکند و از سوی دیگر دریابیم چگونه انسانهایی شرف و وجدان خود را تاریخی و وسیع میکنند تا در برابر تحقیر و تغلب مقاومت کنند.
با نگاهی به چند برش کوتاه از حیات سیاسی عباس امیرانتظام، آموزههایی را برای امروز و فردایمان میتوان برگرفت:
۱– عباس امیرانتظام در دادگاه به اتهام «ملاقات و تماس سری و ارایه اطلاعات به آمریکاییها و فراری دادن سران رژیم شاه» به حبس ابد محکوم شد اما خود بر این باور بود که اتهام اصلی او تلاش برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی بوده است و مقابله با اضافه شدن اصل ولایت فقیه به قانون اساسی.
بنابراین در تنش های اول انقلاب و از نتایج سخنان امیر انتظام میتوان دریافت که اساسا حمله به سفارت و اتهامات به ایشان و دولت موقت مهندس بازرگان مصرف داخلی داشته تا موازنه قوا به سمت روحانیون به هم نخورد. بدین معنی که حاکمیت روحانیون هم به طور حقیقی و هم به طور حقوقی تصویب و تثبیت شود و امیر انتظام و همراهان او در دولت موقت و برخی شخصیتهای دیگر با حکومت صنفی و طبقاتی اینچنینی مخالف بودند و بر پیشنویس قانون اساسی که مورد تایید تعدادی از مراجع و همچنین آیتالله خمینی قرار گرفته بود تاکید داشتند.
باید اذعان کرد این تشخیص یک تشخیص تاریخی مهم بود و نتایج امروزه نیز آن تشخیص را تایید میکند که حاکمیت تک صدایی عوارض و عواقبی دارد که از دل آن توسعه و رفاه و دموکراسی در نمیآید و باید مورد اعتراض قرار بگیرد.
حمله به سفارت ایران را در موقعیتی «خاص» و استثنایی در جهان قرار داد و ما از آن روز تا به امروز نتوانستهایم در مدار منافع ملی در روابط بینالمللی عمل کنیم و عملا در گردابی از تنشها غوطهوریم. طراحان و عاملان آن حادثه و نیز پیامدهایش به مانند اتهام به مرحوم امیرانتظام که مصرف داخلی داشت، در نهایت طرفی از این حذفها نبستند و حتی خود بعضا بعدها در معرض چنین اتهاماتی قرار گرفتند و به حبس افتادند.
امیر انتظام در چنین فضای پرتنشی در برابر پیشبردن سناریوی تکصدایی مقاومت کرد و او را قربانی کردند؛ قربانی حذف مهندس بازرگان و یارانش که دم از دموکراسی و حاکمیت ملی می زدند.
اما این قربانی، شرافتی تاریخی از خود بروز داد و هرگز زیر بار اتهامات نرفت و با مقاومت خود به همه ما درس میدهد که در برابر سناریوهای حذف و طرد و تحقیر و استبداد باید مایه گذاشت. باید مسیر عدالت و آزادی را ولو با امکان کم، ولو در حبس و حصر، ولو در خفقان، پی گرفت. یعنی تحت هیچ شرایطی مسولیت از کسی ساقط نیست مسولیتی که ما در قبال ایران و آیندهی آن داریم.
۲– «من به دلیل سالهای طولانی زندان، سلامت خود را از دست داده و دچار بیماریهای زیادی هستم. از جمله آسم ریوی که به خاطر آن چندین بار در بیمارستان بستری شدم. در سالهای اخیر اما مرتب باید نزد پزشک در بیمارستان بروم. در حال خروج و گفتگو با پزشکان بودیم که یکی از اطبا خبر از بستری شدن آقای گیلانی در بخش آیسییو داد. بلافاصله همسرم پیشنهاد داد به عیادت ایشان برویم. پذیرفتم و رفتیم ولی مأمور امنیتی بخش آیسییو مانع شد. ناچار شدیم برگردیم که نوه آقای گیلانی را دیدیم که استقبال کرد و گفت ملاقات امکانپذیر است. همه با تعجب به ما نگاه میکردند و هیچکس حرف نمیزد. آقای گیلانی هم بیهوش یا نیمههوشیار بود. آرزوی سلامتی کردم. نمیدانم صدای مرا میشنید یا نه اما دکتر معالج گفت در حالت نیمهکما هستند و شاید شنیده باشند. انسان در همه حال باید به وظایف انسانی خود عمل کند.»
این سسخنان و تعابیر از عباس امیرانتظام است و حقیقتا میتواند برای امروز وآیندهی ما مبنا و مدلی برای گذار بدون خشونت باشد. این دقیقهی تاریخی، نمادی و نشانهای برای افقهای گشوده به آینده این سرزمین است. راهی که امیر انتظام به ما نشان میدهد و نوک پیکانی که او برای آینده ایران ترسیم میکند، چنین است که در پس این تجربه تاریخی رنجزای چند دهه اخیر، ما به افق اخلاقی و راهبردی گذشت، بخشش و خشونتپرهیزی قدم نهیم تا آیندهی پیش روی ما، آیندهای باشد که چرخهی انتقام و خشونت در آن متوقف شود، آیندهای باشد که که در آن حق و عدالت و آزادی و رواداری مبنای رفتار سیاسی ما با مخالفان قرار گیرد.
تجربهی بشری و آموزههای بزرگانی چون امیرانتظام به ما میگوید گذار بدون خشونت، گذار بدون حس انتقام، گذاری پایدارتر و کم هزینهتر است. بنابراین این آموزه اخلاقی امیر انتظام برای ما یک امر راهبردی و استراتژیک نیز هست.
خلاصه اینکه:
هشیاری تاریخی در برابر سناریوی تکصدایی
مقاومت در برابر حاکمیت تکصدایی
و هم چنین روادای، خشونتپرهیزی و حذر از تداوم چرخه انتقام
آموزههای اصیلی هستند که کوشندگانی چون امیرانتظام به مثابه میراثی برای ما به جای گذاشتند. امید که این میراث تقویت و بارور شود.
*این سخن بنا بود در مراسم سالگرد روانشاد مهندسعباس امیرانتظام ایراد شود اما بهدلیل گرما و فشردگی برنامهها به احترامشرکت کنندگان از ایراد آن خودداری شد.
8 پاسخ
پاسخ دوم به تحلیل دوم جناب تحلیل گر
مشکل مملکت یکیش همین تحلیلگران تند رو و مدعی اند که دولت بازرگان بخاطر تند روی ها استعفا کرد.
مملکت هم علیرغم همه ی هجوم دو ابرقدرت دنیا, امریکا و انگلیس پابرجاست. بهتر از عراق و افغانستان سوریه و لیبی و مصر و ده کشور دیگر.
البته حق ملت ما بیش از اینهاست.
خوبی این کشور این است که هیچ کس به دلایلی که افشایش به مصلحت حضرت شیطان نیست!!!! هیچ کاری نمی تواند بکند. بازرگان نمی توانست، بنی صدر نمی توانست، رجایی نمی توانست، موسوی نمی توانست، خامنه ای رییس جمهور نمی توانست، رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی هم نتوانستند یک گام برای حق مردم و اجرای وظایف مسلمی که برایش سوگند خورده بودند بردارند. آنها نتوانستند از کشتار ظالمانه هزاران جوان زندانی جلوگیری کنند( این هزاران از آن ارقام اختلاسی نیستند که گوش ملت به آنها عادت کند: ه ز ا ر ا ن جان ارزشمند را می گویم). بعضی که می گویند همین اواخر این شایعه را شنیده اند. آنها به داد امیر انتظام هم نرسیدند، ستار بهشتی، محمدی و … کلا ملتی هستیم ناتوان ولی زبان دراز!
در عوض در این فرهنگ هر کس مرد فقط به دلیل همین هلاکت می شود اسطوره. گویی مرگ تمام ضعف ها و دنائتها و کاستی های بشری را می شوید و بجایش صفاتی زاپاتایی باقی می گذارد. زهی خیال باطل!
ما دو امیر انتظام داریم. یکی امیر انتظام قبل از زندان و یکی در زندان. قبل از زندان ایشان شیفته امپریالیسم امریکا بود و حتی تن نزد سازمان سیا بعنوان منبع از نام کد برخوردار بود. اما بعد از زندان به بی ارزشی خوش خدمتی به ارباب پی برد و انسانی مردم دوست شد که بی توجه به گرایشات افراد مدافع حق مظلومان شد. من امیر انتظام را در زندان گوهردشت دیدم. وقتی ما (یعنی زندانیان چپ و مجاهد را به بند سلطنت طلبان تبعید کردند، زندانیان شاهی از ترس محرومیتهای بیشتر از در مخالفت درآمدند و ما را راه نمیدادند. حتی بابک زهرایی هم صدایش بلند نشد. اما امیر انتظام یکه و تنها صدا بلند کرد که چاره رهایی ما امروز اتحاد علیه دشمن اصلیست و نه پرداختن به این بازیهای کودکانه. روحش شاد!
این “تحلیلگر” (کامنت نویس بالائی) به اصطلاح ، از سالم ترین جریان سیاسی کشور که اهل شعار و رادیکالیسم کور نیست، عقده گشائی کرده، مگر چه کار میتوانستند بکنند؟
اول انقلاب بود و شعارهای تند چپ و اثر شدیدش بر جوجه اتقلابیون جوان و مسلمان و نیز چپ اندیشانی مثل پیمان و موسوی و موسوی خوئینی ها . و بعضی افراد مشکوک.
خدا امیر انتظام را بیامرزد. دانشجویان خط امام که حال اکثرا پشیمانند، بروند و توبه کنند. خداوند سزای ظالمین را بدهد.
مردی که هم دشمن و هم دوست مثل نهضت آزادی و ملی مذهبیها همگی در حق او ظلم کردند.
با سلام
نوشته شما بسیار زیباست. اما مرا به یاد آموزه هایی که به حضرت مسیح نسبت میدهند میاندازد.
آموزه دیگر سرنوشت آقای امیر انتظام، و در ورای آن، سرنوشت کشور و مردم ایران این است که با تزویر، دروغ، ریا، مردم فریبی و قساوت قلب میتوان سوار آمال و آرزو های یک ملت شد و بعد از قبضه کردن کامل قدرت آن ملت را به تازیانه کشید و هر سر سرکشی را با شمشیر زد و هر دل پاکی را با خنجر درید. از آقای امیر انتظام تا آقای محمد نجفی و در این بین صد ها هزار قربانی دیگر. نیمی در جبهه جنگ و نیمه دیگر درمقابل جوخه های اعدام…
آری ! هسته اصلی آن گرایش امروزه تمام قدرت را قبضه کرده است و پس از ایران رشد سرطانی خود را به منطقه بسط میدهد.
این گروه حاکم امروز چه دلیلی دارد که از این راه پر ثمر باز گردد و این کسب پرسود را کنار گذارد ؟
به عبارت دیگر شما یاسین را، نه به گوش خر، که به گوش کفتار میخوانید.
عباس امیر انتظام مردی با مرامومنش وازاده وازاد اندیش واهل تساهل وتسامح ومدارا بود ۳۷سال رنج وعذاب وبی مهری را نه تنها تحمل کرد بلکه مسببان ظلم در حق خویش را با عفو واغماض وبخشش به دادگاه وجدان برد ومظلومیتش در این دادگاه ابدی کرد واموزه های دینی وسیره امامعلی ع را به همه درعمل نشان دادکه کسی را مرنجان که عاقبت نیک فرجامی نخواهد داشت. این اعمال خاص انسانهای منیع الطبع است وانتظر از همه کس وانسان نماهای دون صفت امری بعیداست.یادش جاویدان و نامش جاودان باد.
روانش شاد. تقدیر به ایشان فرصت نداد که جز ثبت رکورد طولانی ترین محبوس بعد از انقلاب و عضویت در یک دولت موقت علیل دستاورد قابل ارایه دیگری داشته باشد. آرزوی سلامت برای گیلانی هم خاطره ای نیست که داغداران اعدامیها و زجر کشیدههای محکمه هایش تحمل شنیدنش را داشته باشند.
از نظر من مهمترین نقش او نمایش بی پرنسیبی جریان ملی-مذهبی بود که اگر معتقد بودند بی گناه است برای آزادیش هیچ کار قابل ذکری نکردند.
دیدگاهها بستهاند.